«صبر دان» مان پاره شد!
از حق نگذرم، که درک این حکمتها و مصلحتها از عهدهی همچو«من»هایی، کاری سخت و بلکه نشدنیست. ما چه میدانیم در پس هر سرِ تراشیده و کشکولِ بر شانه و کول آویخته، چه دقایقی باریکتر از مو نهفته است؟
روزنامه اطلاعات با اشاره به سخنان محسنی اژه ای که عدم برخورد با احمدی نژاد را از روی حکمت خوانده است نوشت:
سخنگوی محترم قوهی قضاییه در مورد برخورد با «آقایی»، برای دومین بار کلمهی «حکمت» را بیان کردند و وعده دادند که به وقتش.
از حق نگذرم، که درک این حکمتها و مصلحتها از عهدهی همچو«من»هایی، کاری سخت و بلکه نشدنیست. ما چه میدانیم در پس هر سرِ تراشیده و کشکولِ بر شانه و کول آویخته، چه دقایقی باریکتر از مو نهفته است؟
بدی کارمان اما فقط آنجاست، که هم صبر ایوب نداریم و هم از سرِ فضولی بیجا، گاه مقایسههای بیجا میکنیم در رعایت حکمتها و مصلحتسنجیها و البته بیجا لجمان در میآید.
از جمله ناصبوریمان، این که، بعد از هشت سال تماشاگری بر تسلط و تصرف یک قبیله و پنج سال بعد از آن، نظاره بر مطالبهگری همان قبیله روی مواردی که خود باید پاسخگویش باشد، همچنان شتاب میورزیم و بیتابی و بیصبری میکنیم بر یک تشَر خشک و خالی؛ و دریغ از یک اخم و اشتلم نه چندان جدی؛ از بس در فهم و درک حکمتها ناتوان و عوامیم ما عوام.
من درک میکنم، کسانی که بر مسندهای مهم نشستهاند، در مدیریت و تدبیر دقایق امور، ملاحظات و پایبستهایی دارند که نمیتوان انتظار برد، همرأی و همسلیقهی من تصمیم بگیرند و حکم دهند. من یک سوی ماجرا را میبینم و آنها چه بسا دگرسوهای پنهانی را که از منظر حقیر در سایه روشن است. آری این مقدار هم هنوز انصاف دارم.
اما پاسخ صبر و انصاف ما، در زمانی که دیگر «صبردانمان» در حال پاره شدن است نیز انتظاری بیجا نیست. همان آقا، روزگاری «قطعنامهدان» آنها را به تمسخر گرفته بود؛ و امروز با تمام وجودمان احساس میکنیم نتایج پارگی آن قطعنامهها و دریدگی آن قطعنامهدانهاشان را؛ ما اما امروز بیم آن داریم که «انصاف دانمان» نیز جرواجر شود.
سخنگوی محترم قوهی قضاییه در مورد برخورد با «آقایی»، برای دومین بار کلمهی «حکمت» را بیان کردند و وعده دادند که به وقتش.
از حق نگذرم، که درک این حکمتها و مصلحتها از عهدهی همچو«من»هایی، کاری سخت و بلکه نشدنیست. ما چه میدانیم در پس هر سرِ تراشیده و کشکولِ بر شانه و کول آویخته، چه دقایقی باریکتر از مو نهفته است؟
بدی کارمان اما فقط آنجاست، که هم صبر ایوب نداریم و هم از سرِ فضولی بیجا، گاه مقایسههای بیجا میکنیم در رعایت حکمتها و مصلحتسنجیها و البته بیجا لجمان در میآید.
از جمله ناصبوریمان، این که، بعد از هشت سال تماشاگری بر تسلط و تصرف یک قبیله و پنج سال بعد از آن، نظاره بر مطالبهگری همان قبیله روی مواردی که خود باید پاسخگویش باشد، همچنان شتاب میورزیم و بیتابی و بیصبری میکنیم بر یک تشَر خشک و خالی؛ و دریغ از یک اخم و اشتلم نه چندان جدی؛ از بس در فهم و درک حکمتها ناتوان و عوامیم ما عوام.
من درک میکنم، کسانی که بر مسندهای مهم نشستهاند، در مدیریت و تدبیر دقایق امور، ملاحظات و پایبستهایی دارند که نمیتوان انتظار برد، همرأی و همسلیقهی من تصمیم بگیرند و حکم دهند. من یک سوی ماجرا را میبینم و آنها چه بسا دگرسوهای پنهانی را که از منظر حقیر در سایه روشن است. آری این مقدار هم هنوز انصاف دارم.
اما پاسخ صبر و انصاف ما، در زمانی که دیگر «صبردانمان» در حال پاره شدن است نیز انتظاری بیجا نیست. همان آقا، روزگاری «قطعنامهدان» آنها را به تمسخر گرفته بود؛ و امروز با تمام وجودمان احساس میکنیم نتایج پارگی آن قطعنامهها و دریدگی آن قطعنامهدانهاشان را؛ ما اما امروز بیم آن داریم که «انصاف دانمان» نیز جرواجر شود.
خبرهای مرتبط
نظر شما