باوند:داعش، ابتكار عربستان در برابر ايران بود
داعش به نقل هر محفلي در سطح منطقهای و فرامنطقهيي بدل شده است. گروهي شبهنظامي كه پس از شدت گرفتن بحران در سوريه و مقاومت دولت بشار اسد با حمايتهاي مالي و معنوي برخي كشورهاي منطقه و در برابر سكوت غرب شكل گرفت، امروز به مخوفترين گروهي تبديل شده است كه هم در سوريه و هم در عراق نه به مسلمانان شيعه رحم ميكند و نه اقليت سني را از تيررس حملات خود در امان نگاه ميدارد. عربستان كه از ابتدا به عنوان يكي از كشورهاي تغذيهكننده داعش در منطقه شناخته شده است اندك اندك از تبديل شدن اين گروه به ماري در آستين ترسيده است. داعش دامنه نفوذ هرچند پراكنده خود را از سوريه تا عراق و اردن گسترانده است و اندك جاي تعجبي نخواهد داشت كه داعش هم مانند القاعده يك روز درصدد قطع دستاني برآيد كه روي آنها باليده است. چهرههاي مختلف مذهبي و سياسي در عربستان در چند روز اخير خواهان برخورد با داعش چه از تريبون مساجد و چه در محافل سياسي شدهاند. با اينهمه به نظر ميرسد كه ايران اصليترين هدف رقباي اين كشور از كمك به داعش در دو سال گذشته بوده است. بقاي بشار اسد بر سكوي قدرت در سوريه و دست بالايي كه ايران در تحولات سياسي عراق دارد به خاري در چشم آل سعودي بدل شده است كه خواب رهبري خود را بر منطقه ميبينند. در خصوص دلايل شكلگيري داعش، احتمال همكاري تهران و رياض براي مهار اين گروه و نقشه امريكا براي خاورميانه با دكتر داوود هرميداس باوند، تحليلگر مسائل بينالملل به گفتوگو نشستيم:
امروز داعش به بحراني براي تمام اعضاي منطقه تبديل شده است. با اينهمه تا چه اندازه داعش را ميتوان ابزاري ساخته و پرداخته عربستان و ديگر متحدان منطقهيي اين كشور براي مهار نفوذ و تاثير ايران در سوريه و سپس عراق دانست؟
از زمان وقوع انقلاب اسلامي ايران و مطرح شدن بحث صدور ارزشهاي انقلابي بحث پيدا كردن راهي براي مقابله با سياستهاي ايران در منطقه در ميان كشورهايي چون عربستان قوت گرفت. عربستانيها ابتدا جنگ عراق را عليه ايران به راه انداختند كه هشت سال طول كشيد و سپس به اين ايده فكر كردند كه با ترويج سلفيگري و شبه نظاميگري به نوعي به مقابله با ايران در منطقه بپردازند. عربستانيها از سالها پيش از شكلگيري انقلاب اسلامي هستههاي فعاليتهاي سلفي را فعال كرده بودند اما پس از وقوع انقلاب اسلامي ايران اقدام به ايجاد تغيير ماهيت در اين پديده و استفاده از آن در برابر ايران كردند. اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهير شوروي سابق به بهانهيي براي ترويج ارزشهاي سلفيگري توسط عربستان در پاكستان منتهي شد. شكلگيري القاعده در آن تاريخ مورد حمايت غرب و امريكا هم بود. پس از پايان اشغال افغانستان توسط نيروهاي اتحاد جماهير شوروي، ميان مجاهدين افغان اختلافهايي ايجاد شده بود و همين مساله منجر به تلاش عربستان براي شكل دادن طالبان در افغانستان شد. طالبان هم از منظر ارزشي مورد حمايت عربستان بود و هم از نظر مالي. البته پاكستان هم از اين گروه در راستاي تامين منافع سياسي خود استفاده ميكرد. در آن فضا بود كه طالبان كه از منظر ارزشي كاملا برابر و هم سو با القاعده بود در افغانستان مورد حمايتهاي خارجي قرار گرفته و موفق شد بدون اندك سختي جلال آباد را در اختيار خود و سپس سيطره خود را بر سرتاسر افغانستان گسترش دهد. تسلط طالبان بر افغانستان برابر بود با ترويج ارزشهاي سلفيگري در آسياي مركزي، شرق آفريقا، چچن و حتي در بلوچستان ايران. اين وضعيت ادامه داشت تا زماني كه القاعده اقدام به موضعگيري عليه غرب به خصوص ايالات متحده كرده و انفجار چندين سفارتخانه امريكا در برخي مناطق جهان به بر زبان آورده شدن نام القاعده و موضعگيريهاي امريكاييها عليه اين گروه منتهي شد. ايالات متحده براي دفع خطر القاعده بمباران پراكنده مقرهاي آنها را آغاز كرد. اوج به گوش رسيدن نام القاعده در يازدهم سپتامبر سال 2001 و با حمله اين گروه به برجهاي دوقلو بود. با اين حادثه بود كه مساله تروريسم بينالمللي از دايره كشورهاي خاورميانه فراتر رفت و نام القاعده به عنوان شبكه تروريستي بينالمللي به گوش رسيد.
تا چه اندازه رقابتهاي سياسي ميان ايران و عربستان به يارگيريهاي متعدد هر دو كشور از ميان كشورهاي منطقه و گستردهتر شدن دامنه اختلافها منتهي شد؟
در بعد تحولات سياسي منطقهيي رقابتي در ميان كشورهاي منطقه تركيه، مصر، عربستان و ايران ايجاد شده بود و مساله بهار عربي كه جهان اسلام و منطقه را دستخوش تحولات بسيار كرد نيز بر چاشني اين رقابت افزود. در اين ميان سوريه، قلب اين رقابت را به خود اختصاص داده بود. جبهه تحت رهبري عربستان در منطقه اعتقاد داشتند كه ايران، لبنان، عراق و سوريه يك هلال شيعي را تشكيل دادهاند و ايران هم از اين هلال شيعي براي نفوذ در جهان عرب استفاده كرده است.
آيا بحران در سوريه به جرقهيي براي عيان شدن اختلاف ميان تهران و رياض در سطح منطقهای بدل شد؟
بله. سوريه به مركز رقابتي ميان تركيه، مصر، عربستان و ايران تبديل شد. در مصر به دنبال بركناري حسني مبارك از قدرت، عملا پرونده سوريه به اولويت دسته چندم سقوط كرد. در اين فضا عربستان در كنار امارات متحده عربي، كويت رقابت جداگانهيي را با ايران در خصوص سوريه شكل دادند. انتظار اين كشورها اين بود كه ايالات متحده براي ساقط كردن دولت بشار اسد اقدام به حمله نظامي به سوريه بكند اما دولت باراك اوباما، رييسجمهور دموكرات ايالات متحده اعلام كرد كه تنها استفاده از تسليحات كشتار جمعي توسط دولت بشار اسد است كه خط قرمز امريكا و دليلي براي حمله به سوريه خواهد بود. زماني كه بحث استفاده از تسليحات شيميايي در سوريه مطرح شد و گزارشهاي سازمان ملل هم حكايت از استفاده شبه نظاميان مخالف بشار از اين تسليحات داشت، بار اتهام وارد شده بر دولت مركزي در دمشق كاسته شد. در اين فضا بود كه مجلس عوام انگلستان به اقدامهاي نظامي عليه سوريه راي منفي داد و باراك اوباما هم با استفاده از اين فرصت پرونده را براي تصميمگيري در اختيار كنگره قرار داد و نتيجه مشورتها ترجيح راهكار سياسي بر دخالت نظامي بود. تصميم اوباما براي عدم دخالت نظامي در سوريه به نااميدي عربستان و دوستاني از اين كشور منتهي شد كه اميدوار به شكست سياستهاي ايران در سوريه در نتيجه اين حمله بودند.
در اين ميان برگزاري مذاكرات هستهيي ميان ايران و 1+5 و مذاكرات دو جانبه ايران و امريكا در حاشيه بحثهاي هستهاي، احتمال بهبود رابطه ميان تهران و واشنگتن را زنده كرد. اين مذاكرات بهشدت اعراب به خصوص عربستان سعودي را نگران كرد. در اين رقابتها تركها گمان ميكردند كه مساله سوريه در سه ماه قابل حل و فصل و بشار اسد هم رفتني است. اين در حالي است كه پرونده سوريه وارد سال چهارم خود شده است و پروندهيي كه سوريه گمان ميكرد ميتواند سرمايه سياسي اين كشور باشد در حقيقت به باري سياسي بر شانههاي اين كشور بدل شد. تكههاي پازل در سوريه به گونهيي كنار هم چيده شد كه عربستان و ديگر متحدان منطقهيي آن به اين نتيجه رسيدند كه دست ايران در پايان تحولات در سوريه به عنوان برنده بالا برده خواهد شد.
بنابراين شكل دادن داعش نتيجه عدم همراهي امريكا با عربستان در مهار نقش ايران در سوريه بود؟ در چنين شرايطي چرا پاي داعش به عراق كشانده شد؟ آيا عراق هم قرباني نزديكي دول اين كشور به تهران شد؟
شكل دادن گروه دولت اسلامي عراق و شام موسوم به داعش نتيجه سرخوردگي عربستان و ديگر متحدانش در منطقه از شكست ايران در سوريه و كنار رفتن دولت بشار اسد بود. البته در سال 1945 كه بحث تشكيل اتحاديه عرب مطرح شده بود پيشنهادي در خصوص ايجاد سوريه بزرگ نيز طرح شده بود. اين پيشنهاد از سوي نوري سعيد پاشا، نخستوزير وقت عراق مطرح شده بود. اين سوريه بزرگ در حقيقت شامل سوريه، عراق و لبنان بود. در حال حاضر داعش هم در سوريه و هم در عراق فعاليت دارد و از اين منظر انتظار مدافعان داعش اين است كه اين گروه هم در عراق و هم در سوريه پيروزيهايي را به دست آورند. از ميان رفتن هلال شيعي در حقيقت هدفي است كه عربستان و متحدان آن از شكل دادن داعش دنبال ميكنند. از سوي ديگر عربستان، امارات متحده عربي و كويت بر آن شدند تا با مصر رابطه نزديكي برقرار كرده و از كودتا حمايت كنند. اين كمكهاي سياسي به حمايتهاي مالي هم منتهي شد و اين كشورها رقمي ميان 15 تا 20 ميليارد دلار به مصر كمك كردند. عربستان، امارات متحده و كويت تلاش ميكنند با كمكهاي خود به مصر اتحاد خود را در خاورميانه تقويت كنند. در خصوص بحران غزه هم دو پيشنهاد وجود داشت: پيشنهاد مصر و پيشنهاد تركيه و قطر. به نظر ميرسد كه در حال حاضر طرح مصر دست بالا را در قياس با طرح دو كشور ديگر دارد. بنابراين عربستان در اين رقابت منطقهيي عمدتا به سوي ايران نگاه ميكند. موفقيت شيعيان در سوريه و عراق ميتواند منافع شاهزادگان سعودي هم در داخل عربستان و هم در بحرين را به خطر بيندازد.
در چند روز گذشته ما شاهد موضعگيريهاي تند و تيز مقامهاي رياض در نكوهش داعش بودهايم. آيا داعش تبديل به تير خودي براي عربستان شده است و آيا اين اتفاق ميتواند به همكاري ايران و عربستان در مهار داعش منتهي شود؟
بسيار بعيد است. البته داعش اشتباهي مرتكب شد كه به ضرر اين گروه در منطقه منتهي شد. داعش ابتدا اعلام كرد كه به دنبال شكل دادن دولت اسلامي در عراق و سوريه است اما ناگهان رهبر اين گروه اعلام خلافت اسلامي كرد. اين خلافت اسلامي قلمروهاي تمام كشورهاي اسلامي از اندونزي تا موريتاني را شامل ميشود. نخستين مساله اين است كه ماجراي خليفهگري از زمان سقوط پادشاهي عثماني در سال 1923 به بحث بسيار جنجالي تبديل شده است و از همان سال عدهيي در بازههاي زماني مختلف ادعاي خلافت اسلامي كردهاند. بنابراين با مطرح شدن اين موضوع داعش خود را تا حدودي از حمايتهاي عربستان و ديگر متحدان منطقهيي آن دور كرد. حقيقت اين است كه ادعاي داعش در خصوص خليفهگري مورد حمايت هيچ كدام از كشورهاي اسلامي نيست اما در خصوص موضعگيريهاي مقامهاي عربستان در خصوص مخالفت با داعش طبيعي است كه رياض سعي ميكند ميان خود و گروهي كه خشم جهاني را برانگيخته است فاصله ايجاد كند.
اين اشتباه داعش نميتواند به نزديكي تهران- رياض منتهي شود؟
خير. البته توجه داشته باشيد پيش از آنكه داعش وارد عراق شود، عربستان چنين نگرشي براي نزديكي به تهران داشت. رياض حتي پيشنهاد كرد كه مهيايپذيرايي از وزير امور خارجه ايران است. در تاريخ فوق، وزارت امور خارجه معاون وزير را به جاي آقاي ظريف راهي عربستان كرد. در حال حاضر عربستان با توجه به حضور داعش در منطقه و بحران در عراق گمان ميكند كه دست بالاتري را به نسبت ايران در معادلات منطقهيي دارد. در اين شرايط بسيار بعيد ميدانم كه عربستان و ايران براي مهار داعش با هم همكاري داشته باشند.
دولت يازدهم با شعار ايجاد اعتدال در سياست داخلي و خارجي به ميدان آمد. آيا اين دولت در يك سال گذشته آنچنان كه بايد و شايد در مسير تنشزدايي از رابطه با رياض گام برداشته است؟
آقاي روحاني از ابتداي رياستجمهوري خود اعلام كردند كه مايل به برقراري رابطه حسنه با تمام كشورهاي منطقه ازجمله عربستان هستند.
چرا ايران گرفتار نوعي احتياطورزي در رابطه با رياض يا نوعي بيميلي است؟
به نظر ميرسد كه در آن زمان بيشترين تمركز بر پرونده هستهيي بود و انتظار ميرفت كه اين پرونده در شش ماه نخست به نتيجه برسد. البته نظر شخصي من اين است كه عدم توجه كافي به عربستان در آن زمان اشتباه بود. در مقابل ايران، عربستاني قرار دارد كه ادعاي رهبري كشورهاي منطقه را دارد بنابراين بايد از نظر سياسي روزنههاي ارتباط مثبت را باز گذاشت.
به نظر ميرسد كه عربستان بهشدت نگران دور شدن امريكا از متحدان قديمي خود در منطقه است. آيا سياستهاي واشنگتن در سوريه، عراق و عدم توجه به مطالبه دوستان منطقهيي به نوعي گوياي عبور اين كشور از جبهههاي قديمي و نزديكي به تهران است؟
در برخي موارد حوادث شرايطي را به وجود ميآورد كه ميان قدرت منطقهيي و فرامنطقهيي كه روابط حسنه نداشتهاند و حتي تا حدودي رابطه خصمانه هم داشتهاند، نوعي همسويي منافع ايجاد ميشود. به عنوان مثال پس از يازدهم سپتامبر تنها كشوري كه در منطقه از اين حوادث منتفع شد جمهوري اسلامي ايران بود چرا كه همسويي منافعي ميان ايران و امريكا به وجود آمد. پس از حمله امريكا به افغانستان بود كه جمهوري اسلامي ايران هم توانست به عرصه سياسي و اقتصادي افغانستان رجعت كند. در عراق هم با حمله امريكاييها، رژيم صدام حسين پايان يافت و نفوذ ايران بر اين كشور در حال حاضر قابل ناديده گرفته شدن نيست. مساله اينجاست كه بايد از اين فرصتها استفاده بهينه و مشكلات ايران و امريكا حل ميشد اما در حال حاضر شرايط تغيير كرده است. نخستين مساله اين است كه نگرش استراتژيك امريكا به سمت خاور دور و آسياي جنوب شرقي است. از منظر وابستگي به انرژي خارجي هم امريكا 20 درصد نيازهاي خود را از خاورميانه تامين ميكرد اما امروز امريكا به تامين انرژي موردنياز خود و حتي صادرات انرژي هم روي آورده است. سومين مساله اين است كه انتظار امريكا از فرآيند بهار عرب كاملا متفاوت بود. امريكا متوجه شده است كشورهايي كه در فضاي بهار عربي قرار گرفته بودند نه تنها به سمت دموكراسي نرفتهاند بلكه ما شاهد بازگشت استبداد به اين كشورها به شكل ديگري بودهايم. از سوي ديگر قدرت گرفتن چين، روسيه و هند به عنوان سه قطب در حال ارتقا به مشكلي براي امريكا ايجاد شده است. در اين ميان ايران حايل ميان اين سه قطب است و به نفع امريكا و غرب است كه با تهران رابطه حسنهيي برقرار كنند. البته فراموش نكنيم كه بهبود رابطه با عربستان يا امريكا به واكنش ايران بستگي دارد. متاسفانه وحدت استراتژيكي در اين خصوص وجود ندارد. موضعگيريهايي كه انجام ميگيرد هرچند لفظي است اما بار سياسي به همراه دارد. اگر همه در ايران به جاي تفكرهاي جناحي به فكر تامين امنيت ملي همراستا با تحولات منطقهيي باشند ميتوان به موفقيت ايران در عرصه ديپلماسي اميدوار بود.
منبع: روزنامه اعتماد
نظر شما