ستاره کمدیاستندآپ خندوانه:
اولین ویدیویی که برای خندوانه فرستادم را دفن کردم
خندوانه ای که این فصل انتظار میرفت به خاطر غیبت«جناب خان» آن طور که باید توقعات را برآورده نکند؛ اما «خنداننده شو» برگ برنده رامبد جوان و تیمش بود.
مریم را بین برنامههای رسانه ملی سال ۹۶ پیدا کردیم. بین قابهای تلویزیونی که این روزها در رقابت با شبکههای اجتماعی و فضای مجازی کمرمق تر از آن است که بخواهد مثل گذشته همه مردم را پای جعبه جادویی بنشاند و از آنها مخاطبان پر و پا قرص بسازد؛ اما سیده مریم کشفی و رقبایش را در سال ۹۶ میتوان از اتفاقات خوب تلویزیون دانست. خندوانه ای که این فصل انتظار میرفت به خاطر غیبت«جناب خان» آن طور که باید توقعات را برآورده نکند؛ اما «خنداننده شو» برگ برنده رامبد جوان و تیمش بود. یک مسابقه مردمی که این بار برای رقابتهای استندآپ کمدی به جای رفتن سراغ بازیگرها و کمدین های معروف سر وقت مردم عادی رفت و طی یک مسابقه مرحله مرحله پای آنها را به قاب خندوانه و خانههای مردم باز کرد. مسابقهای که کنار همه خندهها و رقابتهای هیجان انگیزش نوید تولد کمدین های تازه از راه رسیده ای را میداد که حالا به عنوان یک استعداد نو شناخته میشدند. بین همه اینها مریم کشفی را میشد نماینده پیشتاز خانمهای کمدینی دانست که حتی نفراتشان هم به لحاظ تعدادِ حضور در مسابقه یک عدد نا برابر بود؛ اما با همه اینها او توانست جزو چهار نفر اول مسابقه باشد و به مرحله نهایی راه پیدا کند. کمدینی که اجراهایش کاریکاتور شیرینی بود از یک دختر عصبانی که نسبت به اتفاقات دور و برش ایراد میگرفت و نگاه انتقادی داشت. برای همین هم انقدر بین مردم طرفدار پیدا کرد که در بخشهایی از مسابقه توانست بیشترین رأی مردمی را کسب کند.در یکی از روزهای نزدیک بهار قرار گپ و گفت گذاشتیم تا از او درباره اتفاقی حرف بزنیم که در سال ۹۶ زندگیاش را به دو بخش قبل و بعد تقسیم کرد و در قاب خندوانه از او یک استندآپ کمدین جدی ساخت.
اولین ویدیویی که برای خندوانه فرستادم را دفن کردم
به گزارش صدای ایران،عصر یکی از روزهای اسفند ماه با او قرار گذاشتهایم. مریم کشفی درست مثل اجراهایش خودمانی و دوستداشتنی است. مهربان است، از دور حتی با چشمهایش هم میخندد و خودش میگوید همان اندازهای که راحت میخندد به همان اندازه هم راحت گریه میکند. گرم و صمیمی بودنش هم درست شبیه اجراهای استندآپش بود. اجرایی که وقتی مقابل مخاطب سر و شکل میگرفت برای تماشاچیها بهاندازهای خودمانی و آشنا به نظر میرسید که به قول شقایق دهقان مردم احساس میکردند که نه اجرای یک کمدین که در حال گوش دادن به حرفهای یک دوست یا عضوی از خانوادهای هستند که انگار سالهاست او را میشناسند. مریم متولد ۷۵ است. از همان دوران دبیرستان به کار هنر و کمدی علاقه داشته؛ ولی خب خانوادهاش مثل اکثرخانوادههای ایرانی با تحصیل در این حوزه میانه چندان خوبی نداشتند و مخالف بودند؛اما وقتی در جمعهای دوستانه شروع به تعریف کردن خاطره میکرده با خنده و استقبال حضار مواجه میشده. به همین خاطر نقطه شروع گپ و گفتمان را درست روی روزی گذاشتیم که مریم عزمش را جزم کرد تا ویدیوی چند دقیقه ای اش را برای«خنداننده شو» بفرستد. ویدیویی که خودش میگوید خانوادهاش تا مدتها از آن بیخبر بودند.«سال گذشته بود. کلاس دانشگاه تشکیل نشد و توی نمازخانه با دوستانم دورهم نشسته بودیم.من شروع کردم برای بچهها درباره سوتیهایی که در جمعهای مختلف میدهم حرف زدم و آنها هم حسابی میخندیدند تا اینکه شب یکی از دوستانم به من پیام داد و خواست که در فراخوان خندوانه برای خنداننده شو شرکت کنم؛ که من هم گفتم عمراً این کار را بکنم. انگار بچههای خندوانه بیکار نشستند تا من را قبول کنند(با خنده). اما انقدر اصرار داشت که خودش من را ثبت نام کرد و پیگیر کارها شد. به همین خاطر من هم یک روز که در خانه کسی نبود سه دقیقه ویدیو ضبط کردم و به دوستم گفتم بفرست تا ببینی هیچ اتفاقی نمیافتد و ضایع شوی(میخندد) » ویدیوی سرنوشت سازی که وقتی از مریم دربارهاش میپرسیم خودش با خنده میگوید که آن را دفن کرده و دیگر به کسی نشانش نداده است.
تا لحظه آخر خانوادهام از هیچچیز خبر نداشتند
مریم در توصیفهایش فضاسازی را خوب بلد است. انقدر که وقتی درباره شور روز قبولیاش در میان صد نفر اول حرف میزند به جای خواندن حرفهایش، باید تعریف کردنهایش را بشنوید. تعریف روزهایی که او قدم به قدم تا ورود به استودیوی خندوانه جلو میرفت و به جز خواهرش ترجیح میداد همه این اتفاقات در خانوادهاش چراغ خاموش پیش برود.«قبل از دی ماه بود. یک روز در راه دانشگاه با همان جمع دوستانم توی ماشین نشسته بودیم که تلفن زنگ خورد. گفت سلام خانم کشفی بنده حسینی هستم. من هم توی دلم گفتم خب باش(با خنده) داشتم با خودم مرور میکردم تا به جا بیاورم که آقای حسینی کیست که خود آقای حسینی گفت از خندوانه تماس میگیرم.این را که گفت قفل کردم. وقتی هم خبر داد که جزو صد نفر اول شدم دیگر نمیشنیدم چه میگوید. همان لحظه وقتی بچهها فهمیدند آنها هم از ذوق وسط اتوبان ماشین را زدند روی ترمز! انقدر که از خوشحالی زیاد حتی قید کلاسهای دانشگاه را هم زدیم و رفتیم بیرون؛ اما وقتی به خانه رسیدم باز هم چیزی نگفتم و تصمیم گرفتم که آن حجم از خوشحالی را در دلم نگهدارم. تا اینکه یک ماه گذشت و قرار شد جلوی هیئت انتخاب(کمال تبریزی، گوهر خیراندیش، آتیلا پسیانی) اجرا کنم. آنجا بود که تصمیم گرفتم با پدرم مطرح کنم چون اگر فیلمم از تلویزیون پخش میشد و میدید، دردسر میشد. برای همین هم وقتی بار اول گفتم اصلاً زیر بار نرفت ولی خب دست آخر وقتی جزو ۲۰ نفر قبول شدم و ذوق و اشک خوشحالیام را دید بالاخره رضایت داد و گفت برو.»
فکر میکردم من اولین نفری باشم که حذف خواهد شد
مریم میگوید از همان ابتدا هم دوست داشته که بین مربیهای حاضر در خنداننده شو در گروه شقایق دهقان باشد.برای همین هم وقتی میفهمد که همه دخترهای جمع قرار است در گروه خانم بازیگر باشند خیالش حسابی راحت میشود. گروهی که وقتی مریم وارد آن میشود به قول خودش نسبت به بقیه اعضا کم تجربه تر بود.«روز اولی که تمرینهایمان را با خانم دهقان شروع کردیم زینب که با شخصیت کوزکو در فضای مجازی برای خودش غولی بود و شناخته شده. آرزو و رضوان هم تئاتر بازی میکردند و سحر هم در حوزه صدا و دوبله فعالیت داشت؛ برای همین هم با خودم میگفتم من از همه بی تجربه ترم و با همین دیدم هم سر تمرینات میرفتمو تصورم این بود آن یک نفری که حذف خواهد شد منم؛ چون من هیچ کدام از این هنرهایی که بقیه بچهها داشتند را نداشتم. وقتی هم با زینب موسوی دوست صمیمی شدیم و حتی زینب برای مرحله آخر به خاطر من از قم به تهران آمد تا برای اجرای نهایی کمک حالم باشد به او گفتم هیچ وقت فکر نمی کردم که تو حذف شوی من بخواهم بالا بیایم.»
حس میکردم در یک بیابان بی آب و علف گیر افتادم
این طورکه از حرفهای مریم بر میآید. او پیش از خندوانه هیچ تجربهای از اجرا جلوی دوربین یا مقابل جمع را نداشته است. کاری که حتی برای افراد کهنه کار هم میتواند همچنان با ترس همراه باشد. تا جایی که این ترس و اضطراب حین «خنداننده شو» به قدری زیاد بوده که کارش را به بیمارستان هم کشانده. وقتی از او درباره تجربه اولش میپرسیم. او در پاسخمان این طور میگوید:«شاید باورتان نشود که من از اجرای اولم به خاطر استرس جلوی هیئت انتخاب(گوهر خیراندیش،کمال تبریزی و آتیلا پسیانی) چیز زیادی به خاطر نمیآورم.دستهایم یخ کرده بود و چشمهایم جایی را نمیدید انقدر جایی را نمیدید که وقتی وارد شدم آنها را ندیدم و حتی یک آن یادم رفت سلام کنم؛ ولی اجرا که تمام شد خدا را شکر خیلی خندیدند. اجرای داخل استودیو که دیگر پر از استرس بود هیچ وقت هم عادی نشد. من هر بار که میخواستم برای اجرای وارد صحنه شوم آقای شاه حسینی از قبل میگفت هر وقت صدای آهنگ را شنیدید بروید داخل و بعد خودش میرفت. من هر دفعه که کنار میایستادم حس میکردم تک و تنها در یک بیابان بی آب و علفم که هیچ کس قرار نیست به من هیچ کمکی بکند. حتی برای اجرای اول وقتی سلام کردم و صدایم در استودیو پیچید برای چند لحظه قفل شدم و بین جمع فقط و فقط به خانم دهقان نگاه میکردم.»
فحش میدادند که چرا در رأیگیری اول شدی؟
این روزها دیده شدن در قاب تلویزیون علاوه بر شناخته شدن در کوچه و بازار شناخته شدن در فضای مجازی را هم با خودش به همراه میآورد. شناخته شدنی که مریم میگوید در کنار کامنت های انرژی بخش و مثبت مردم کامنت های منفی هم داشته و مثل خیلی از آدمهای دیگر از بد و بیراه و فحش زامبیهای فضای مجازی در امان نمانده. آدمهایی که هر قدر در فضای حقیقی از آنها خبری نیست عوضش رد پایشان را میشود پشت اکانت های فیک در دنیای مجازی پیدا کرد. خودش میگوید دیدن کامنت های بد به اندازه ای برایش ناخوشایند است و روی حال و احوالش تأثیر منفی میگذارد که عطای فعال بودن در فضای مجازی را به لقای بخشیده. «راستش را بخواهید به خاطر حاشیههایی که وجود دارد چندان حوصله فعالیت در فضای مجازی را ندارم برای همین الآن هم خیلی در صفحهام فعالیت چندانی نمیکنم. زمانی که خنداننده شو برگزار میشد شاید تعداد کامنت های مثبتی که از مردم میگرفتم تعدادشان خیلی بیشتر بود؛ اما کامنت های منفی و فحشهایی که میدادند بینهایت حالم را بد میکرد. انقدر که از دیدن فحشها گریهام میگرفت و میگفتم چرا باید به من این همه بد و بیراه بگویند. شما فکر کنید یکی از بچهها حذف میشد میآمدند زیر پست من فحش مینوشتند که چرا فلانی حذف شد. شبی که من بیشترین رأی را آوردم و اول شدم، میثم درویشان پور دوم شد و حسین شاهرخ نیا و بهزاد قدیانلو برای اجرای نجات رفتند. من آن شب کلی کامنت فحش داشتم که چرا میثم دوم شده یا بهزاد و حسین برای اجرای نجات رفتهاند تا جایی که روز بعدش خود بچهها کلی دلداری میدادند و میگفتند که نسبت به این موضوع بیتفاوت باشم. حتی بعداً برای اینکه درگیر این موضوع نباشم ترجیح دادم کامنت ها را ببندم.»
عکس خودم را به خودم نشان میدادند
«شهرت» اولین چیزی است که بعد از اجرای استندآپ کمدی در خندوانه به زندگی مریم سر و شکل تازهای میبخشد و سبک زندگیاش را تحتالشعاع قرار میدهد. چیزی که به قول خودش شاید روزهای اول برایش یک اتفاق دوست داشتنی و هیجانانگیز محسوب میشد؛اما کمی بعدتر روی سخت و دشوارش را هم به او نشان داد.«اولین جایی که من را شناختند آرایشگاه بود. حتی وقتی هم که دانشگاه میرفتم بعضی از بچههای دانشگاه من را که میدیدند عکس خودم در خندوانه را نشانم میدادند و میگفتند فلانی را ببین چقدر به تو شبیه است(با خنده). روزهای اول این شناخته شدن خیلی خوب بود. همه آدم را توی کوچه و خیابان میشناختند. مثلاً برای اجراهای بعدی وقتی میرفتم مانتو فروشی من را میشناختند و تخفیف میدادند؛ ولی بعد از یک مدت که به خودم آمدم دیدم این دیده شدن چندان هم چیز خوبی نیست؛ چون هر جا که میرفتی زیر نظر بودی و نگاهت میکردند؛ حتی بعضیها هم یواشکی عکس میانداختند. سر همین عکس انداختن یادم میآید یک خانمی با بچهاش توی خیابان من را شناخت و سر وقتم آمد. ما داخل ماشین بودیم در کمال تعجب بچهاش را ول کرد و بدون اینکه چیزی بگوید سوار ماشین ما شد، عکسش را انداخت و با اعتماد به نفس کامل گفت من دوتا کوچه پایینتر پیاده میشوم(با خنده).»
در اجراها حواسم به خانوادهها بود
خیلیها دلیل اقبال مردم از استندآپ های مریم را اجراهای دخترانهاش میدانستند. اجراهای دخترانهای که نه تنها لوس نیست بلکه با حفظ همه شرایط و همان حرص خوردنهای معمولش به سبک کمدین های معروف دنیا از مخاطبش خنده هم میگیرد. همگی این را خوب میدانیم که شرایط کار کردن خانمها در زمینه نمایش و کمدی به نسبت آقایان محدودیتهای خاص خودش را دارد تا جایی که خود مریم در این باره میگوید در اجراهایشان شاید استفاده از یک کلمه خاص در متن برای یک آقا هیچ ایرادی نداشت و اجازه پخش میگرفت؛ ولی استفاده از همان کلمه برای خانمها ممنوع بود و مشکل ایجاد میکرد. این در حالی است که در کنار همه این ها باید محدودیتهای عرفی برای اجرای خانمها از جانب خودم مردم را هم اضافه کنیم. برای همین وقتی از خود مریم درباره این پرسیم که چه چیزی از اجرایش برای مخاطب دوست داشتنی بوده او در جوابمان این طور میگوید:« در مورد اجرای خودم باید بگویم دلیل دوست داشتن مردم شاید همان حرف خانم دهقان باشد که میگفت مردم با بعضی از آدمها احساس راحتی و خودمانی بودن میکنند. اتفاقی که برای اجراهای من هم افتاد همین بود. شاید چیزی هم که خودم همیشه در اجراهایم به آن توجه میکردم این بود که کارهای من را خانواده خودم هم قرار است بنشینند و ببینند برای همین حواسم بود که چیزی نگویم که بعداً نتوانم برایش دفاعی داشته باشم(میخندد)»
از شهرت میترسم
این روزها چیزی نزدیک به شش ماه از پخش خندوانه میگذرد. برنامهای که شاید به خاطر خنداننده شو زندگی مریم را عوض کرده باشد و به مسیر آینده اش جهتهای تازه داده و برنامههای جدیدی را پیش رویش باز کرده باشد.«اگر بخواهم این کار را ادامه بدهم دوست دارم همچنان کار کمدی باشد. هم استندآپ کمدی را دوست دارم و هم بازیگری را ولی وقتی به هر کدامش فکر میکنم میترسم؛ ترس از اینکه من تا الآن که به خاطر خندوانه یک شهرت نصف و نیمه را تجربه کردم تا این اندازه شرایط برایم سخت شد حالا این موضوع اگر بخواهد شکل جدیتری را به خودش بگیرد چه خواهم کرد؟! چون با این شرایط باید خیلی از بخشهای زندگی عادی و معمولیام را کنار بگذارم.»
اولین ویدیویی که برای خندوانه فرستادم را دفن کردم
به گزارش صدای ایران،عصر یکی از روزهای اسفند ماه با او قرار گذاشتهایم. مریم کشفی درست مثل اجراهایش خودمانی و دوستداشتنی است. مهربان است، از دور حتی با چشمهایش هم میخندد و خودش میگوید همان اندازهای که راحت میخندد به همان اندازه هم راحت گریه میکند. گرم و صمیمی بودنش هم درست شبیه اجراهای استندآپش بود. اجرایی که وقتی مقابل مخاطب سر و شکل میگرفت برای تماشاچیها بهاندازهای خودمانی و آشنا به نظر میرسید که به قول شقایق دهقان مردم احساس میکردند که نه اجرای یک کمدین که در حال گوش دادن به حرفهای یک دوست یا عضوی از خانوادهای هستند که انگار سالهاست او را میشناسند. مریم متولد ۷۵ است. از همان دوران دبیرستان به کار هنر و کمدی علاقه داشته؛ ولی خب خانوادهاش مثل اکثرخانوادههای ایرانی با تحصیل در این حوزه میانه چندان خوبی نداشتند و مخالف بودند؛اما وقتی در جمعهای دوستانه شروع به تعریف کردن خاطره میکرده با خنده و استقبال حضار مواجه میشده. به همین خاطر نقطه شروع گپ و گفتمان را درست روی روزی گذاشتیم که مریم عزمش را جزم کرد تا ویدیوی چند دقیقه ای اش را برای«خنداننده شو» بفرستد. ویدیویی که خودش میگوید خانوادهاش تا مدتها از آن بیخبر بودند.«سال گذشته بود. کلاس دانشگاه تشکیل نشد و توی نمازخانه با دوستانم دورهم نشسته بودیم.من شروع کردم برای بچهها درباره سوتیهایی که در جمعهای مختلف میدهم حرف زدم و آنها هم حسابی میخندیدند تا اینکه شب یکی از دوستانم به من پیام داد و خواست که در فراخوان خندوانه برای خنداننده شو شرکت کنم؛ که من هم گفتم عمراً این کار را بکنم. انگار بچههای خندوانه بیکار نشستند تا من را قبول کنند(با خنده). اما انقدر اصرار داشت که خودش من را ثبت نام کرد و پیگیر کارها شد. به همین خاطر من هم یک روز که در خانه کسی نبود سه دقیقه ویدیو ضبط کردم و به دوستم گفتم بفرست تا ببینی هیچ اتفاقی نمیافتد و ضایع شوی(میخندد) » ویدیوی سرنوشت سازی که وقتی از مریم دربارهاش میپرسیم خودش با خنده میگوید که آن را دفن کرده و دیگر به کسی نشانش نداده است.
تا لحظه آخر خانوادهام از هیچچیز خبر نداشتند
مریم در توصیفهایش فضاسازی را خوب بلد است. انقدر که وقتی درباره شور روز قبولیاش در میان صد نفر اول حرف میزند به جای خواندن حرفهایش، باید تعریف کردنهایش را بشنوید. تعریف روزهایی که او قدم به قدم تا ورود به استودیوی خندوانه جلو میرفت و به جز خواهرش ترجیح میداد همه این اتفاقات در خانوادهاش چراغ خاموش پیش برود.«قبل از دی ماه بود. یک روز در راه دانشگاه با همان جمع دوستانم توی ماشین نشسته بودیم که تلفن زنگ خورد. گفت سلام خانم کشفی بنده حسینی هستم. من هم توی دلم گفتم خب باش(با خنده) داشتم با خودم مرور میکردم تا به جا بیاورم که آقای حسینی کیست که خود آقای حسینی گفت از خندوانه تماس میگیرم.این را که گفت قفل کردم. وقتی هم خبر داد که جزو صد نفر اول شدم دیگر نمیشنیدم چه میگوید. همان لحظه وقتی بچهها فهمیدند آنها هم از ذوق وسط اتوبان ماشین را زدند روی ترمز! انقدر که از خوشحالی زیاد حتی قید کلاسهای دانشگاه را هم زدیم و رفتیم بیرون؛ اما وقتی به خانه رسیدم باز هم چیزی نگفتم و تصمیم گرفتم که آن حجم از خوشحالی را در دلم نگهدارم. تا اینکه یک ماه گذشت و قرار شد جلوی هیئت انتخاب(کمال تبریزی، گوهر خیراندیش، آتیلا پسیانی) اجرا کنم. آنجا بود که تصمیم گرفتم با پدرم مطرح کنم چون اگر فیلمم از تلویزیون پخش میشد و میدید، دردسر میشد. برای همین هم وقتی بار اول گفتم اصلاً زیر بار نرفت ولی خب دست آخر وقتی جزو ۲۰ نفر قبول شدم و ذوق و اشک خوشحالیام را دید بالاخره رضایت داد و گفت برو.»
فکر میکردم من اولین نفری باشم که حذف خواهد شد
مریم میگوید از همان ابتدا هم دوست داشته که بین مربیهای حاضر در خنداننده شو در گروه شقایق دهقان باشد.برای همین هم وقتی میفهمد که همه دخترهای جمع قرار است در گروه خانم بازیگر باشند خیالش حسابی راحت میشود. گروهی که وقتی مریم وارد آن میشود به قول خودش نسبت به بقیه اعضا کم تجربه تر بود.«روز اولی که تمرینهایمان را با خانم دهقان شروع کردیم زینب که با شخصیت کوزکو در فضای مجازی برای خودش غولی بود و شناخته شده. آرزو و رضوان هم تئاتر بازی میکردند و سحر هم در حوزه صدا و دوبله فعالیت داشت؛ برای همین هم با خودم میگفتم من از همه بی تجربه ترم و با همین دیدم هم سر تمرینات میرفتمو تصورم این بود آن یک نفری که حذف خواهد شد منم؛ چون من هیچ کدام از این هنرهایی که بقیه بچهها داشتند را نداشتم. وقتی هم با زینب موسوی دوست صمیمی شدیم و حتی زینب برای مرحله آخر به خاطر من از قم به تهران آمد تا برای اجرای نهایی کمک حالم باشد به او گفتم هیچ وقت فکر نمی کردم که تو حذف شوی من بخواهم بالا بیایم.»
حس میکردم در یک بیابان بی آب و علف گیر افتادم
این طورکه از حرفهای مریم بر میآید. او پیش از خندوانه هیچ تجربهای از اجرا جلوی دوربین یا مقابل جمع را نداشته است. کاری که حتی برای افراد کهنه کار هم میتواند همچنان با ترس همراه باشد. تا جایی که این ترس و اضطراب حین «خنداننده شو» به قدری زیاد بوده که کارش را به بیمارستان هم کشانده. وقتی از او درباره تجربه اولش میپرسیم. او در پاسخمان این طور میگوید:«شاید باورتان نشود که من از اجرای اولم به خاطر استرس جلوی هیئت انتخاب(گوهر خیراندیش،کمال تبریزی و آتیلا پسیانی) چیز زیادی به خاطر نمیآورم.دستهایم یخ کرده بود و چشمهایم جایی را نمیدید انقدر جایی را نمیدید که وقتی وارد شدم آنها را ندیدم و حتی یک آن یادم رفت سلام کنم؛ ولی اجرا که تمام شد خدا را شکر خیلی خندیدند. اجرای داخل استودیو که دیگر پر از استرس بود هیچ وقت هم عادی نشد. من هر بار که میخواستم برای اجرای وارد صحنه شوم آقای شاه حسینی از قبل میگفت هر وقت صدای آهنگ را شنیدید بروید داخل و بعد خودش میرفت. من هر دفعه که کنار میایستادم حس میکردم تک و تنها در یک بیابان بی آب و علفم که هیچ کس قرار نیست به من هیچ کمکی بکند. حتی برای اجرای اول وقتی سلام کردم و صدایم در استودیو پیچید برای چند لحظه قفل شدم و بین جمع فقط و فقط به خانم دهقان نگاه میکردم.»
فحش میدادند که چرا در رأیگیری اول شدی؟
این روزها دیده شدن در قاب تلویزیون علاوه بر شناخته شدن در کوچه و بازار شناخته شدن در فضای مجازی را هم با خودش به همراه میآورد. شناخته شدنی که مریم میگوید در کنار کامنت های انرژی بخش و مثبت مردم کامنت های منفی هم داشته و مثل خیلی از آدمهای دیگر از بد و بیراه و فحش زامبیهای فضای مجازی در امان نمانده. آدمهایی که هر قدر در فضای حقیقی از آنها خبری نیست عوضش رد پایشان را میشود پشت اکانت های فیک در دنیای مجازی پیدا کرد. خودش میگوید دیدن کامنت های بد به اندازه ای برایش ناخوشایند است و روی حال و احوالش تأثیر منفی میگذارد که عطای فعال بودن در فضای مجازی را به لقای بخشیده. «راستش را بخواهید به خاطر حاشیههایی که وجود دارد چندان حوصله فعالیت در فضای مجازی را ندارم برای همین الآن هم خیلی در صفحهام فعالیت چندانی نمیکنم. زمانی که خنداننده شو برگزار میشد شاید تعداد کامنت های مثبتی که از مردم میگرفتم تعدادشان خیلی بیشتر بود؛ اما کامنت های منفی و فحشهایی که میدادند بینهایت حالم را بد میکرد. انقدر که از دیدن فحشها گریهام میگرفت و میگفتم چرا باید به من این همه بد و بیراه بگویند. شما فکر کنید یکی از بچهها حذف میشد میآمدند زیر پست من فحش مینوشتند که چرا فلانی حذف شد. شبی که من بیشترین رأی را آوردم و اول شدم، میثم درویشان پور دوم شد و حسین شاهرخ نیا و بهزاد قدیانلو برای اجرای نجات رفتند. من آن شب کلی کامنت فحش داشتم که چرا میثم دوم شده یا بهزاد و حسین برای اجرای نجات رفتهاند تا جایی که روز بعدش خود بچهها کلی دلداری میدادند و میگفتند که نسبت به این موضوع بیتفاوت باشم. حتی بعداً برای اینکه درگیر این موضوع نباشم ترجیح دادم کامنت ها را ببندم.»
عکس خودم را به خودم نشان میدادند
«شهرت» اولین چیزی است که بعد از اجرای استندآپ کمدی در خندوانه به زندگی مریم سر و شکل تازهای میبخشد و سبک زندگیاش را تحتالشعاع قرار میدهد. چیزی که به قول خودش شاید روزهای اول برایش یک اتفاق دوست داشتنی و هیجانانگیز محسوب میشد؛اما کمی بعدتر روی سخت و دشوارش را هم به او نشان داد.«اولین جایی که من را شناختند آرایشگاه بود. حتی وقتی هم که دانشگاه میرفتم بعضی از بچههای دانشگاه من را که میدیدند عکس خودم در خندوانه را نشانم میدادند و میگفتند فلانی را ببین چقدر به تو شبیه است(با خنده). روزهای اول این شناخته شدن خیلی خوب بود. همه آدم را توی کوچه و خیابان میشناختند. مثلاً برای اجراهای بعدی وقتی میرفتم مانتو فروشی من را میشناختند و تخفیف میدادند؛ ولی بعد از یک مدت که به خودم آمدم دیدم این دیده شدن چندان هم چیز خوبی نیست؛ چون هر جا که میرفتی زیر نظر بودی و نگاهت میکردند؛ حتی بعضیها هم یواشکی عکس میانداختند. سر همین عکس انداختن یادم میآید یک خانمی با بچهاش توی خیابان من را شناخت و سر وقتم آمد. ما داخل ماشین بودیم در کمال تعجب بچهاش را ول کرد و بدون اینکه چیزی بگوید سوار ماشین ما شد، عکسش را انداخت و با اعتماد به نفس کامل گفت من دوتا کوچه پایینتر پیاده میشوم(با خنده).»
در اجراها حواسم به خانوادهها بود
خیلیها دلیل اقبال مردم از استندآپ های مریم را اجراهای دخترانهاش میدانستند. اجراهای دخترانهای که نه تنها لوس نیست بلکه با حفظ همه شرایط و همان حرص خوردنهای معمولش به سبک کمدین های معروف دنیا از مخاطبش خنده هم میگیرد. همگی این را خوب میدانیم که شرایط کار کردن خانمها در زمینه نمایش و کمدی به نسبت آقایان محدودیتهای خاص خودش را دارد تا جایی که خود مریم در این باره میگوید در اجراهایشان شاید استفاده از یک کلمه خاص در متن برای یک آقا هیچ ایرادی نداشت و اجازه پخش میگرفت؛ ولی استفاده از همان کلمه برای خانمها ممنوع بود و مشکل ایجاد میکرد. این در حالی است که در کنار همه این ها باید محدودیتهای عرفی برای اجرای خانمها از جانب خودم مردم را هم اضافه کنیم. برای همین وقتی از خود مریم درباره این پرسیم که چه چیزی از اجرایش برای مخاطب دوست داشتنی بوده او در جوابمان این طور میگوید:« در مورد اجرای خودم باید بگویم دلیل دوست داشتن مردم شاید همان حرف خانم دهقان باشد که میگفت مردم با بعضی از آدمها احساس راحتی و خودمانی بودن میکنند. اتفاقی که برای اجراهای من هم افتاد همین بود. شاید چیزی هم که خودم همیشه در اجراهایم به آن توجه میکردم این بود که کارهای من را خانواده خودم هم قرار است بنشینند و ببینند برای همین حواسم بود که چیزی نگویم که بعداً نتوانم برایش دفاعی داشته باشم(میخندد)»
از شهرت میترسم
این روزها چیزی نزدیک به شش ماه از پخش خندوانه میگذرد. برنامهای که شاید به خاطر خنداننده شو زندگی مریم را عوض کرده باشد و به مسیر آینده اش جهتهای تازه داده و برنامههای جدیدی را پیش رویش باز کرده باشد.«اگر بخواهم این کار را ادامه بدهم دوست دارم همچنان کار کمدی باشد. هم استندآپ کمدی را دوست دارم و هم بازیگری را ولی وقتی به هر کدامش فکر میکنم میترسم؛ ترس از اینکه من تا الآن که به خاطر خندوانه یک شهرت نصف و نیمه را تجربه کردم تا این اندازه شرایط برایم سخت شد حالا این موضوع اگر بخواهد شکل جدیتری را به خودش بگیرد چه خواهم کرد؟! چون با این شرایط باید خیلی از بخشهای زندگی عادی و معمولیام را کنار بگذارم.»
خبرهای مرتبط
نظر شما