معلم مشهور کلاس اول که کلاس اول نرفته بود
هیچ کس باور نمی کرد که پیشکسوت فرش ایرانی و آموزشگر الفبای فارسی بی نیاز از نگاه مدح آلود، زمینیان شده است.
در آیین دوازدهمین المپیاد فرش دستباف، وقتی که حمیدرضا کارگر، مدیر عامل موزه ملی فرش ایران، نام استاد سید عباس سیاحی را یاد کرد، تمام تالار آزادی دانشگاه کاشان برپا خاست، ولی هیچ کس باور نمی کرد که پیشکسوت فرش ایرانی و آموزشگر الفبای فارسی بی نیاز از نگاه مدح آلود، زمینیان شده است.
به گزارش صدای ایران، امروز، 14روز از سکوت همیشگی استاد سید عباس سیاحی گذشته است و انگار آنکه جامعه نیز دو هفته به احترام او سکوت کرده و هیچ یادی از او نکرده است به مثابه همان پنج سالی که در جنگ با آلزایمر بود. حتی اصحاب رسانه و هنر و فرهنگ که کوچک ترین مرگ و حیات را بهانه خبرهای دنباله دار خود می کنند و حتی آموزش و پرورش نیز این آموزشگر صاحب سبک را فراموش کرده و دریغ از یک خبر از فوت او.
سید عباس سیاحی، یکی از مولفان اصلی کتاب فارسی اول ابتدایی بود. او پدید آورنده خاطرهانگیزترین کتابهای درسی همه فرزندان ایران از سال 1344 تا به امروز بوده است. معلمی بود که خود، کلاس اول را نخواند، ولی برای همیشه در کلاس اول باقی ماند. چه سال 1332 که در روستاهای درکه معلم کلاس اول شد و چه بعد از 1352 که در مرکز آموزش روستایی گرمسار و قاینات و شهرکرد و جیرفت به تربیت معلم های کلاس اول همت گمارد.
سید عباس سیاحی، همان کسی است که از سال 1344 خط زمینه را به کتاب های درسی وارد کرد و خط نوشتاری را نشانه قرار دادی صدا قرار داد تا کودکان ایران زمین از همان آغاز راه دانستن در سوادآموزی و صوتآموزی بتوانند کلمات را بخش کنند و صوتها را تشخیص بدهند و صدای هر کلمه را بکشند. تا معلم و دانش آموز، هر دو از سردرگمی در نوشتن نجات پیدا کرده و بدانند از کجا شروع کنند و به کجا ختم کنند. خط زمینه مثل یک مسیر، جهت آنها را روشن کرد.
برخلاف تصور جنجالی که همه امروز از تیزهوشان دارند، او معتقد بود که بچه باهوش کسی است که درس را از کلام معلم بفهمد و به دیگر همکلاس های خود یاد بدهد. بر این باور بود که سواد آموزی باید مثل لیلی بازی کردن باشد. همان طور که بچه لیلی را از دوستش یاد میگیرد، باید سواد را نیز از همشاگردی خود بیاموزد.
سید عباس سیاحی، همکار و نزدیکترین همراهان مرحوم بهمن بیگی بود تا آموزش و پرورش عشایر را جان بخشیدند و بنا به وصیت خودش در کنار آن مرحوم در آرامستان کشن شیراز آرام گرفت و دریغا که امروز بعد از دو هفته هنور بهت سنگین و سکوت غریب ما نشکسته است.
سید عباس سیاحی، در آخرین روزهای اسفند 1311 یعنی پنج روز مانده به عید نوروز، در اردستان، در یک اتاق کاهگلی، در یک خانواده از اولاد حکیمالملک به دنیا آمد. پدرش، سیدسینا مردی بیسواد اما با معلومات بود به طوری که کمتر حدیثی بود که نداند و برای مردم نگوید و مادرش نیز، حاجیه خانم فاطمه سراجیان اردستانی، زنی متدین و با اعتمادبهنفس و شجاع بود که نخستین معلم او برای آموزش هنر رنگرزی بود.
10 ساله بود که به مدرسه رفت، ولی چون سنش بالا بود، در کلاس دوم نشست و به قول خودش، با هر زحمتی که بود، البته با همراهی آموزگارش، خودش را به همکلاس هایش رساند.
از کلاس سوم دبستان به بعد، تابستانها به تهران میرفت و میوه فروشی میکرد تا خرج مدرسه را درآورد و در آغاز پاییز به اردستان برمیگشت و به درس خواندن ادامه میداد و به همین ترتیب، تا کلاس نهم که سیکل اول دبیرستان را در اردستان گرفت و وارد دانشسرای مقدماتی تهران شد.
با وجود آنکه در سال ۱۳۳۲ درس خواندن در دانشسرای مقدماتی را به پایان رساند، اما دو سال بعد وارد دانشکده معقول و منقول شد و یک سال بعد در سایه آشنایی با استادان بزرگی چون دکتر زرینکوب و دکتر حمیدی و تدریس درس روانشناسی دکتر محمد باقر هوشیار، در حال و هوای معلمی، رشته معقول و منقول را رها کرد و در سال ۱۳۳۷ با تشکیل نخستین دوره رشته آموزش ابتدایی وارد دانشسرای عالی شد و از آنجا لیسانس گرفت.
بعد از آنکه در سال 1358، از کار معلمی کناره گرفت، فصل دوم زندگی او شروع شد. او که از دوران کودکی، رنگرزی را از مادربزرگ آموخته بود، پاتیلهای رنگ، سبز و سرخ و عنابی را علم کرد و رنگرز نخ قالی شد و این نقش و نگار در مدرسه چادری عشایر در فیلم گبه ماندگار شد و این چنین بود که او را پیشکسوت هنر فرش دستباف معرفی کرد تا در هشتمین روز از اسفند ۹۶ و در سکوت و بی خبری درگذشت.
به گزارش صدای ایران، امروز، 14روز از سکوت همیشگی استاد سید عباس سیاحی گذشته است و انگار آنکه جامعه نیز دو هفته به احترام او سکوت کرده و هیچ یادی از او نکرده است به مثابه همان پنج سالی که در جنگ با آلزایمر بود. حتی اصحاب رسانه و هنر و فرهنگ که کوچک ترین مرگ و حیات را بهانه خبرهای دنباله دار خود می کنند و حتی آموزش و پرورش نیز این آموزشگر صاحب سبک را فراموش کرده و دریغ از یک خبر از فوت او.
سید عباس سیاحی، یکی از مولفان اصلی کتاب فارسی اول ابتدایی بود. او پدید آورنده خاطرهانگیزترین کتابهای درسی همه فرزندان ایران از سال 1344 تا به امروز بوده است. معلمی بود که خود، کلاس اول را نخواند، ولی برای همیشه در کلاس اول باقی ماند. چه سال 1332 که در روستاهای درکه معلم کلاس اول شد و چه بعد از 1352 که در مرکز آموزش روستایی گرمسار و قاینات و شهرکرد و جیرفت به تربیت معلم های کلاس اول همت گمارد.
سید عباس سیاحی، همان کسی است که از سال 1344 خط زمینه را به کتاب های درسی وارد کرد و خط نوشتاری را نشانه قرار دادی صدا قرار داد تا کودکان ایران زمین از همان آغاز راه دانستن در سوادآموزی و صوتآموزی بتوانند کلمات را بخش کنند و صوتها را تشخیص بدهند و صدای هر کلمه را بکشند. تا معلم و دانش آموز، هر دو از سردرگمی در نوشتن نجات پیدا کرده و بدانند از کجا شروع کنند و به کجا ختم کنند. خط زمینه مثل یک مسیر، جهت آنها را روشن کرد.
برخلاف تصور جنجالی که همه امروز از تیزهوشان دارند، او معتقد بود که بچه باهوش کسی است که درس را از کلام معلم بفهمد و به دیگر همکلاس های خود یاد بدهد. بر این باور بود که سواد آموزی باید مثل لیلی بازی کردن باشد. همان طور که بچه لیلی را از دوستش یاد میگیرد، باید سواد را نیز از همشاگردی خود بیاموزد.
سید عباس سیاحی، همکار و نزدیکترین همراهان مرحوم بهمن بیگی بود تا آموزش و پرورش عشایر را جان بخشیدند و بنا به وصیت خودش در کنار آن مرحوم در آرامستان کشن شیراز آرام گرفت و دریغا که امروز بعد از دو هفته هنور بهت سنگین و سکوت غریب ما نشکسته است.
سید عباس سیاحی، در آخرین روزهای اسفند 1311 یعنی پنج روز مانده به عید نوروز، در اردستان، در یک اتاق کاهگلی، در یک خانواده از اولاد حکیمالملک به دنیا آمد. پدرش، سیدسینا مردی بیسواد اما با معلومات بود به طوری که کمتر حدیثی بود که نداند و برای مردم نگوید و مادرش نیز، حاجیه خانم فاطمه سراجیان اردستانی، زنی متدین و با اعتمادبهنفس و شجاع بود که نخستین معلم او برای آموزش هنر رنگرزی بود.
10 ساله بود که به مدرسه رفت، ولی چون سنش بالا بود، در کلاس دوم نشست و به قول خودش، با هر زحمتی که بود، البته با همراهی آموزگارش، خودش را به همکلاس هایش رساند.
از کلاس سوم دبستان به بعد، تابستانها به تهران میرفت و میوه فروشی میکرد تا خرج مدرسه را درآورد و در آغاز پاییز به اردستان برمیگشت و به درس خواندن ادامه میداد و به همین ترتیب، تا کلاس نهم که سیکل اول دبیرستان را در اردستان گرفت و وارد دانشسرای مقدماتی تهران شد.
با وجود آنکه در سال ۱۳۳۲ درس خواندن در دانشسرای مقدماتی را به پایان رساند، اما دو سال بعد وارد دانشکده معقول و منقول شد و یک سال بعد در سایه آشنایی با استادان بزرگی چون دکتر زرینکوب و دکتر حمیدی و تدریس درس روانشناسی دکتر محمد باقر هوشیار، در حال و هوای معلمی، رشته معقول و منقول را رها کرد و در سال ۱۳۳۷ با تشکیل نخستین دوره رشته آموزش ابتدایی وارد دانشسرای عالی شد و از آنجا لیسانس گرفت.
بعد از آنکه در سال 1358، از کار معلمی کناره گرفت، فصل دوم زندگی او شروع شد. او که از دوران کودکی، رنگرزی را از مادربزرگ آموخته بود، پاتیلهای رنگ، سبز و سرخ و عنابی را علم کرد و رنگرز نخ قالی شد و این نقش و نگار در مدرسه چادری عشایر در فیلم گبه ماندگار شد و این چنین بود که او را پیشکسوت هنر فرش دستباف معرفی کرد تا در هشتمین روز از اسفند ۹۶ و در سکوت و بی خبری درگذشت.
خبرهای مرتبط
نظر شما