فریاد غم/ سیمین بهبهانی
ای سینه امشب از غمش، فریاد کن فریاد کن
وی دیدهات در ماتمش، بیداد کن بیداد کن
ای پنجه بردر سینه را، دل را از او بیرون بکش
این صید در خون غرقه را، آزاد کن آزاد کن
ای عشق، غمگین خاطرم، بر دل بیفکن آذرخش
ویرانهام را از کرم، آباد کن آباد کن
آزرده ام خواهی چرا، آخر شبی از در درآ
این عاشق دلخسته را، دلشاد کن، دلشاد کن
نظر شما