رقابت جهانگیری و رئیسی بر سر ریاست مجلس
از رای 16 میلیونی اصولگراها در انتخابات نگران شدهاند و از ریزش شبکه اجتماعی خود آگاه شدهاند. پس باید کار دیگری را آغاز کنند
یک گمانه این است که اصلاحطلبان میخواهند با پررنگکردن دوقطبی جهانگیری - لاریجانی اجازه دیدهشدن قطب اصولگرایان را ندهند. از رای 16 میلیونی اصولگراها در انتخابات نگران شدهاند و از ریزش شبکه اجتماعی خود آگاه شدهاند. پس باید کار دیگری را آغاز کنند. رقابت را از وجه دیگری کلید بزنند. یک راه آن همین است، قطبسازی با رقیب خودی.
به گزارش صدای ایران هفته نامه مثلث طی یادداشتی نوشت؛ اصلاحطلبان دست عوض کردهاند؛ آنها گویا برنامههایی برای انتخابات 98 دارند که از مسیری غیر از آنچه تا کنون تصور میشد میگذرد.
آنها یک برنامه چندسطحی را آغاز کردهاند که شاید صورتبندی آن در شرایط فعلی اینگونه باشد:
1- عبور از محمدرضا عارف
2- رونمایی از اسحاق جهانگیری زودتر از وقت مقرر
3- پررنگ کردن دوقطبی لاریجانی- جهانگیری
4- کمرنگکردن قطب اصولگرایان
5- گرفتن دست بالا در معادلات ائتلاف
بازگشت با جهانگیری
بحث در این مورد را عبدالله ناصری آغاز کرده است. او در یک مصاحبه گفته است: «بهترین سرلیست برای انتخابات سال 98 مجلس شورای اسلامی آقای جهانگیری خواهد بود. آقای جهانگیری باتوجه به موقعیتی که در دولت دوم آقای روحانی نسبت به دولت اول دارد و از سوی دیگر جزو یکی از کاندیداهای جدی اصلاحطلبان برای انتخابات 1400خواهد بود، بهتر است از سکوی مجلس وارد حریم ریاستجمهوری شود.»
او فرد نزدیک به محمد خاتمی و شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان است. بیان این سخن از سوی میتواند نشانههای جدی داشته باشد.
از وقتی او این سخن را گفته حرف و حدیثهای زیادی هم به راه افتاده است. برخی میگویند حالا وقت خروج جهانگیری از دولت است. البته پیشتر هم صادق زیباکلام گفته بود: «به نظرم جهانگیری باید کنار بکشد و خود را برای انتخابات ۱۴۰۰ آماده کند. جهانگیری آمادگی کار اجرایی را دارد. البته ما باید کنار روحانی بمانیم و با او بسوزیم و بسازیم.»
یا حتی محمدعلی ابطحی هم گفته بود: «من فکر میکنم که اگر آقای جهانگیری از دولت بیرون آمده و بهعنوان یک عنصر سیاسی و اقتصادی مستقل نظراتش را ارائه کند، بیشتر ظرفیت و زمینه ریاستجمهوری خواهد داشت. چهرههایی مثل آقای جهانگیری به قدر کافی دیده و مطرح شدهاند و باز هم امکان دیده شدن دارند. مطرح بودن فقط در عنوان معاونت اول نیست، در پوزیشنهای مختلف این ظرفیت وجود دارد، ضمن اینکه افراد مطرح در سطح ملی دیگر نیاز چندانی به در راس بودن و دیده شدن ندارند. برای کاندیداهای در این سطح داشتن وقت لازم برای بیان دیدگاههایشان بیشتر مفید است. البته همه اینها در صورتی است که آقای جهانگیری قصد کاندیداشدن داشته باشد.»
اما در تازهترین واکنش به این ماجرا احمد شیرزاد گفته است: «این احتمالی است که مطرح کردهاند و موضوعی نیست که آن را غیرممکن بدانیم اما من شخصا فکر میکنم احتمالش ضعیف است. یکی از دلایل این است که آقای جهانگیری گزینه اصلاحطلبان در مباحث جدیتر مثل ریاستجمهوری است. احتمالا آقای جهانگیری دلشان نمیخواهد که در درون جبهه اصلاحات به رقابت با آقای عارف برخیزند، مگر اینکه خود آقای عارف ترجیح دهند جایشان را به دیگری دهند. نقش آقای جهانگیری در دولت بسیار مهم است. من فکر میکنم اینکه ایشان یکی، دو سال مانده به پایان دولت، کنارهگیری کنند به جریان اصلاحات ضربه میزند. به هر حال دولت حداقل جایی در درون حاکمیت است که اصلاحطلبان میتوانند در آن حضور داشته باشند. مجموعا فکر میکنم که به نفع ما نیست آقای جهانگیری در شرایط فعلی از موقعیتی که دارند کنارهگیری کنند. طبیعتا آقای جهانگیری و هر کس دیگری که از طرف اصلاحطلبان در موقعیت ایشان باشد، اجازه ندارند شخصی تصمیم بگیرند. به صورت شخصی در این موقعیت قرار نگرفتهاند و برای خروج از آن نیز نمیتوانند به صورت شخصی و مبنی بر برخی کدورتها تصمیم بگیرند. این حرفها نیست. آقای جهانگیری از طرف یک جریان سیاسی در دولت حضور دارد. خودش نیز این را کتمان نمیکند و خودش را وابسته به جبهه اصلاحات میداند. بنابراین من فکر نمیکنم که سرخود تصمیمی بگیرد، حتما با دوستان و همفکرانشان مشورت خواهند کرد. من نظر شخصیام را بهعنوان یک ناظر سیاسی عرض میکنم و فکر میکنم همین نقشی که الان آقای جهانگیری دارد، خیلی مهم است و باید ادامه یابد. بالا و پایینهایی که بعضا در مورد کاهش اختیارات او ذکر شده، اکنون مساله اساسی نیست، احتمال دارد. البته آقای ناصری در مورد این گونه اخبار مطلعتر هستند. به هر حال کاملا محتمل است که چنین باشد. بنده بهعنوان یک ناظر سیاسی اصلاحطلب کمترین، فکر میکنم بیرونآمدن آقای جهانگیری از دولت ضرر دارد.»
عبور از عارف
اما این ماجرای سرلیستی اسحاق جهانگیری یک رخ دیگر هم دارد و آن عبور از محمدرضا عارف است.
اکنون و درست زمانی که نقدها بر عملکرد محمدرضا عارف افزایش یافته او گفته است: «سکوت، تحمل، سعهصدر و بعضا فحشخوری را یک اصل میدانیم. شرایط کشور ایجاد میکند که ما انسجام خود را حفظ کنیم و همدلی و همراهی داشته باشیم.»
منتقدان او اما میگویند حرفهای تندی دارند. داریوش قنبری یعنی اصلاحطلبی که هیچگاه در راستای انتقاد از رئیس فراکسیون امید سخنی بر زبان نیاورده بود، پیشنهاد داد: «در بهترین حالت، عارف لیدر یک سوم نمایندگان مجلس است. فراکسیون امید در اقلیت است. آقای عارف باید با مستقلین وارد تعامل شود تا فراکسیون امید موثر باشد و از اختلافات بیحاصل جلوگیری کنند.» این اظهارات قنبری نشان از آن دارد که عارف در تعامل با اعتدالیون چندان موفق نبوده است، البته بهطور کلی فراکسیون امید در جلب آرای دیگر نمایندگان مجلس هم چندان قوی ظاهر نشده است. چندی پیش عبدالله ناصری هم به موضوعاتی درباره عارف اشاره داشت. او با اشاره به انتخابات ریاستجمهوری گفت: «آقای عارف به راحتی کنار نمیرفت. عارف به قول خودش با توصیه رئیس دولت اصلاحات از انتخابات کنار رفت. شورای مشورتی اگر در نظرسنجی رای آقای عارف را بالاتر میدید حتما از آقای عارف دفاع میکرد.» عملکرد عارف به نحوی است که اصلاحطلبان دیگر بهصورت علنی تصمیمات او را رد میکنند. بهطور مثال زمانی که از عبدالله ناصری سوال شد «عارف بهعنوان رئیس شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان گفتند در ۹۸ با اعتدالیون ائتلاف نمیکنیم، شما هم معتقدید چنین اتفاقی ممکن است رخ دهد؟» پاسخ داد: «خیر» و سوال بعدی از ناصری این بود که«در صورتی که اصلاحطلبان به تنهایی لیست دهند امکان پیروزی در مجلس را دارند؟» که این فعال سیاسی اینبار قاطعانه پاسخ داد: «این نظر شخصی دکتر عارف است. به همین جهت هم از نظر جمعبندی تشکیلاتی شورای عالی سیاستگذاری یا شورای مشورتی نبود و این نظر شخصی بود و به همین جهت ایشان این مساله را دنبال نکرد.» تعامل رئیس فراکسیون امید با فراکسیونهای دیگر چندان قوی نیست و نمیتواند باتوجه به اینکه تعداد زیادی از نمایندگان بهواسطه لیست امید وارد بهارستان شدند، آنچه مدنظر است را محقق کنند که نمونه واضح آن در رای اعتماد به وزرا نمود داشت. صوفی درباره این موضوع میگوید: «فراکسیون امید حتی موفق نشد برای آقای بیطرف که وابسته به آنها بود، رای اعتماد بگیرد که نشاندهنده نهایت بیعملی و ضعف است.» یا فراکسیون امید نتوانست روی غلامی بهعنوان وزیر علوم به جمعبندی برسد که عبدالله ناصری درباره آن چنین میگوید: «شبکههای اجتماعی علیه و له آقای غلامی بسیار فعال بودند و متاسفانه برخی دوستان در فراکسیون امید تحت تاثیر برخی مسائل قرار گرفتند که در شبکههای اجتماعی بود که البته واقعیت نداشت. بنابراین در مورد آقای غلامی به همان جمعبندیای رسیدند که درمورد آقای جهرمی رسیده بودند که رای تشکیلاتی ندهند و اشتباه بود.»
فارغ از موفق نبودن فراکسیون امید در تاثیرگذاری در وزرای پیشنهادی کابینه، اعضای این فراکسیون در انتخابات هیات رئیس مجلس هم توفیقی نداشتند چنانکه در تیرماه سال جاری پروانه سلحشوری از اعضای فراکسیون امید اظهار داشت: «در انتخاب رئیس و نواب رئیس با فراکسیونهای مستقلین ولایی و نمایندگان ولایی توافق داشتیم و رای خوب هم آوردند ولی فراکسیونهای دیگر در دبیران و ناظران به عهدشان وفا نکردند و بیاخلاقی کردند. آنان درمورد نامزدهای دبیری و ناظر همان 6-6 که بسته بودند را عملی کردند و همه نقشها با فراکسیون مستقلین بود. آنهایی که هویت خاصی ندارند هر دفعه با یک عده میپرند از اینرو من تاکید میکنم که باید لیست کسانی که با امید بالا آمدند و به آن خیانت کردند، منتشر شود و شفافسازی صورت گیرد.»
ایجاد دوقطبی جهانگیری – لاریجانی
یک گمانه هم البته این است که اصلاحطلبان میخواهند با پررنگکردن این دوقطبی اجازه دیدهشدن قطب اصولگرایان را ندهند. آنها میخواهند خودشان زمین بازی را ایجاد کنند. از رای 16 میلیونی اصولگراها در انتخابات ریاستجمهوری نگران شدهاند و از ریزش شبکه اجتماعی خود آگاه شدهاند. پس باید کار دیگری را آغاز کنند. رقابت را از وجه دیگری کلید بزنند. یک راه آن همین است، قطبسازی با رقیب خودی.
اعتراض به ائتلاف
اما ماجرای یکیشدن اصلاحطلبان با جریان نزدیک به حسن روحانی همچمنان منتقدان پروپاقرصی دارد. محمد رضا تاجیک یکی از این افراد است که از همین حالا ساز مخالفت با ائتلاف را دوباره کوک کرده است. او در مصاحبهای گفته است: «جریان اصلاحطلبی بیش و پیش از آنکه از دگر بیرونی به نام اصولگرایی ضربه بخورد از یاران غار خودش ضربه میخورد. درواقع از اوست که بر اوست.
عده خاصی که نقش شوالیههای همیشهپیروز و همیشه در قدرت اصلاحطلبی را دارند با بهرهبرداری ابزاری از جریان اصلاحطلبی میان بدنه اصلاحطلبی و جریان اصلاحطلبی و حتی رهبران آن، شکاف و فاصله ایجاد کرده و میکنند. به نظر من این فاصله و شکاف به شکل فزایندهای در حال تشدید است. همواره گفتهام که جریان اصلاحطلبی یک سرمایه نمادین، فرهنگی، اجتماعی و تاریخی در جامعه مااست. نسلها تلاش شده تا این سرمایه انباشته و امروز به دست ما رسیده است. نباید از آن صرفا در جهت حضور در صحنه سیاست و قدرت استفاده کنیم. با این سرمایه میتوانیم با مردم حرف بزنیم، با نسل جوان رابطه برقرار و برای نسل آتی یک نظام معنایی ایجاد کنیم. اصلاحطلبی سرمایهای است که میتوان از درون آن سبک زندگی بیرون کشید و به نیازهای گفتمانی نسل خود پاسخ داد. نباید آن را تقلیل داد و در فضای قدرت خلاصه کرد.
نباید فقط سر میز قدرت با کارت اصلاحطلبی بازی کرد. اما متاسفانه این کار شده و برخی برای اینکه سر میز قدرت حاضر باشند و در قدرت جایی برای آنها تعریف شود، به نام عقلانیت سیاسی اصلاحطلبی را به مسلخ برده و با جریاناتی که دارای هویت و گفتمان مشخص نبوده، گره زدند؛ جریانهایی که به خاطر همین مشخصنبودن حریم گفتمانی، میتوانند به اقتضای شرایط از اولترای راست تا اولترای چپ نقش بازی و مواهب هر حرکت را نصیب خود کرده و مضارش را نصیب اصلاحطلبان کنند. این اتفاقی است که در عمل افتاد و ما میراثخوار هزینههای یک جریان شدیم در حالی که مواهب آن نصیب عده دیگر شد. به نظر من امروز باید اصلاحطلبی را از چنبره و شر چنین اصلاحطلبهایی رهانید. تا وقتی چنین افرادی چنبره زده و به نام تمامیت اصلاحطلبی سخن گفته و تصمیم میگیرند و تمامیت اصلاحطلبی را به مثابه یک کارت در بازی خود هزینه میکنند، چیزی از اصلاحطلبی باقی نمیماند.»
او در عین حال گفته است: «اصلاحطلبی چیزی جز یک منظومه معنایی تنیدهشده پیرامون مفهومی به نام نقد نیست. اصلاحطلبی یعنی نقد مستمر. اصلاحطلبی یعنی نقد جاری در تاریخ. اگر نقد را از اصلاحطلبی بگیرید روح آن را گرفتهاید و تنها یک کالبد بیجان، مرده و غیرمتحرک باقی میماند. این نقد اما صرفا ناظر بر دیگران نیست. در اولین گام ناظر بر خود است. همان که کانت میگوید. چگونه انسان از صغارت خودخواسته خارج شد و به روشنگری رسید؟ در اثر یک تحمل نقادانه. موضوع این تحمل نقادانه خود بود. فقط انسانهای صغیر هستند که به نقد احتیاج ندارند و در مقابل نقد واکنش نشان داده و از محاسبه نفس میگریزند.
فقط انسانهای صغیر هستند که میگویند هر راه که ما رفتهایم و هر عمارت که ما کردهایم زیبا کردهایم. نه، ما نیز بهعنوان یک جریان در بسیاری از موارد کجراهه رفتیم. در بسیاری از جاها به تعبیر حافظ «غلط کردیم راه». باید خودمان بفهمیم که کجا کجراهه رفتیم و کجا غلط کردیم راه. اگر ما در درون خود اجازه نقد ندهیم و نقاد خود را دشمن بپندازیم چگونه انتظار داریم که یک نظام، نقد ما را پذیرا باشد؟ آیا اگر قدرت دست ما بیفتد، همان مناسبات و همان فرهنگی که نافی و عدوی آن هستیم را بازتولید نمیکنیم؟ همه فریادم این است که باید این گوهر گرانسنگ را حفظ کنیم و اجازه ندهیم به آن خدشه وارد شود. این گوهر گرانسنگ در جریان اصلاحطلبی نقد درون و نقد بیرون است. اگر این گوهر گرانسنگ را برداریم چیزی جز یشم و سنگ خارا نمیماند. آنچه روح ظریف و زیبای اصلاحطلبی است، نقد است. باید درها را به سوی نقد بگشاییم. تا زمانی که یاد نگیریم چگونه خود را مورد نقد قرار دهیم، موفق نخواهیم بود. ذات نایافته از هستیبخش، کی تواند که شود هستیبخش.»
به گزارش صدای ایران هفته نامه مثلث طی یادداشتی نوشت؛ اصلاحطلبان دست عوض کردهاند؛ آنها گویا برنامههایی برای انتخابات 98 دارند که از مسیری غیر از آنچه تا کنون تصور میشد میگذرد.
آنها یک برنامه چندسطحی را آغاز کردهاند که شاید صورتبندی آن در شرایط فعلی اینگونه باشد:
1- عبور از محمدرضا عارف
2- رونمایی از اسحاق جهانگیری زودتر از وقت مقرر
3- پررنگ کردن دوقطبی لاریجانی- جهانگیری
4- کمرنگکردن قطب اصولگرایان
5- گرفتن دست بالا در معادلات ائتلاف
بازگشت با جهانگیری
بحث در این مورد را عبدالله ناصری آغاز کرده است. او در یک مصاحبه گفته است: «بهترین سرلیست برای انتخابات سال 98 مجلس شورای اسلامی آقای جهانگیری خواهد بود. آقای جهانگیری باتوجه به موقعیتی که در دولت دوم آقای روحانی نسبت به دولت اول دارد و از سوی دیگر جزو یکی از کاندیداهای جدی اصلاحطلبان برای انتخابات 1400خواهد بود، بهتر است از سکوی مجلس وارد حریم ریاستجمهوری شود.»
او فرد نزدیک به محمد خاتمی و شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان است. بیان این سخن از سوی میتواند نشانههای جدی داشته باشد.
از وقتی او این سخن را گفته حرف و حدیثهای زیادی هم به راه افتاده است. برخی میگویند حالا وقت خروج جهانگیری از دولت است. البته پیشتر هم صادق زیباکلام گفته بود: «به نظرم جهانگیری باید کنار بکشد و خود را برای انتخابات ۱۴۰۰ آماده کند. جهانگیری آمادگی کار اجرایی را دارد. البته ما باید کنار روحانی بمانیم و با او بسوزیم و بسازیم.»
یا حتی محمدعلی ابطحی هم گفته بود: «من فکر میکنم که اگر آقای جهانگیری از دولت بیرون آمده و بهعنوان یک عنصر سیاسی و اقتصادی مستقل نظراتش را ارائه کند، بیشتر ظرفیت و زمینه ریاستجمهوری خواهد داشت. چهرههایی مثل آقای جهانگیری به قدر کافی دیده و مطرح شدهاند و باز هم امکان دیده شدن دارند. مطرح بودن فقط در عنوان معاونت اول نیست، در پوزیشنهای مختلف این ظرفیت وجود دارد، ضمن اینکه افراد مطرح در سطح ملی دیگر نیاز چندانی به در راس بودن و دیده شدن ندارند. برای کاندیداهای در این سطح داشتن وقت لازم برای بیان دیدگاههایشان بیشتر مفید است. البته همه اینها در صورتی است که آقای جهانگیری قصد کاندیداشدن داشته باشد.»
اما در تازهترین واکنش به این ماجرا احمد شیرزاد گفته است: «این احتمالی است که مطرح کردهاند و موضوعی نیست که آن را غیرممکن بدانیم اما من شخصا فکر میکنم احتمالش ضعیف است. یکی از دلایل این است که آقای جهانگیری گزینه اصلاحطلبان در مباحث جدیتر مثل ریاستجمهوری است. احتمالا آقای جهانگیری دلشان نمیخواهد که در درون جبهه اصلاحات به رقابت با آقای عارف برخیزند، مگر اینکه خود آقای عارف ترجیح دهند جایشان را به دیگری دهند. نقش آقای جهانگیری در دولت بسیار مهم است. من فکر میکنم اینکه ایشان یکی، دو سال مانده به پایان دولت، کنارهگیری کنند به جریان اصلاحات ضربه میزند. به هر حال دولت حداقل جایی در درون حاکمیت است که اصلاحطلبان میتوانند در آن حضور داشته باشند. مجموعا فکر میکنم که به نفع ما نیست آقای جهانگیری در شرایط فعلی از موقعیتی که دارند کنارهگیری کنند. طبیعتا آقای جهانگیری و هر کس دیگری که از طرف اصلاحطلبان در موقعیت ایشان باشد، اجازه ندارند شخصی تصمیم بگیرند. به صورت شخصی در این موقعیت قرار نگرفتهاند و برای خروج از آن نیز نمیتوانند به صورت شخصی و مبنی بر برخی کدورتها تصمیم بگیرند. این حرفها نیست. آقای جهانگیری از طرف یک جریان سیاسی در دولت حضور دارد. خودش نیز این را کتمان نمیکند و خودش را وابسته به جبهه اصلاحات میداند. بنابراین من فکر نمیکنم که سرخود تصمیمی بگیرد، حتما با دوستان و همفکرانشان مشورت خواهند کرد. من نظر شخصیام را بهعنوان یک ناظر سیاسی عرض میکنم و فکر میکنم همین نقشی که الان آقای جهانگیری دارد، خیلی مهم است و باید ادامه یابد. بالا و پایینهایی که بعضا در مورد کاهش اختیارات او ذکر شده، اکنون مساله اساسی نیست، احتمال دارد. البته آقای ناصری در مورد این گونه اخبار مطلعتر هستند. به هر حال کاملا محتمل است که چنین باشد. بنده بهعنوان یک ناظر سیاسی اصلاحطلب کمترین، فکر میکنم بیرونآمدن آقای جهانگیری از دولت ضرر دارد.»
عبور از عارف
اما این ماجرای سرلیستی اسحاق جهانگیری یک رخ دیگر هم دارد و آن عبور از محمدرضا عارف است.
اکنون و درست زمانی که نقدها بر عملکرد محمدرضا عارف افزایش یافته او گفته است: «سکوت، تحمل، سعهصدر و بعضا فحشخوری را یک اصل میدانیم. شرایط کشور ایجاد میکند که ما انسجام خود را حفظ کنیم و همدلی و همراهی داشته باشیم.»
منتقدان او اما میگویند حرفهای تندی دارند. داریوش قنبری یعنی اصلاحطلبی که هیچگاه در راستای انتقاد از رئیس فراکسیون امید سخنی بر زبان نیاورده بود، پیشنهاد داد: «در بهترین حالت، عارف لیدر یک سوم نمایندگان مجلس است. فراکسیون امید در اقلیت است. آقای عارف باید با مستقلین وارد تعامل شود تا فراکسیون امید موثر باشد و از اختلافات بیحاصل جلوگیری کنند.» این اظهارات قنبری نشان از آن دارد که عارف در تعامل با اعتدالیون چندان موفق نبوده است، البته بهطور کلی فراکسیون امید در جلب آرای دیگر نمایندگان مجلس هم چندان قوی ظاهر نشده است. چندی پیش عبدالله ناصری هم به موضوعاتی درباره عارف اشاره داشت. او با اشاره به انتخابات ریاستجمهوری گفت: «آقای عارف به راحتی کنار نمیرفت. عارف به قول خودش با توصیه رئیس دولت اصلاحات از انتخابات کنار رفت. شورای مشورتی اگر در نظرسنجی رای آقای عارف را بالاتر میدید حتما از آقای عارف دفاع میکرد.» عملکرد عارف به نحوی است که اصلاحطلبان دیگر بهصورت علنی تصمیمات او را رد میکنند. بهطور مثال زمانی که از عبدالله ناصری سوال شد «عارف بهعنوان رئیس شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان گفتند در ۹۸ با اعتدالیون ائتلاف نمیکنیم، شما هم معتقدید چنین اتفاقی ممکن است رخ دهد؟» پاسخ داد: «خیر» و سوال بعدی از ناصری این بود که«در صورتی که اصلاحطلبان به تنهایی لیست دهند امکان پیروزی در مجلس را دارند؟» که این فعال سیاسی اینبار قاطعانه پاسخ داد: «این نظر شخصی دکتر عارف است. به همین جهت هم از نظر جمعبندی تشکیلاتی شورای عالی سیاستگذاری یا شورای مشورتی نبود و این نظر شخصی بود و به همین جهت ایشان این مساله را دنبال نکرد.» تعامل رئیس فراکسیون امید با فراکسیونهای دیگر چندان قوی نیست و نمیتواند باتوجه به اینکه تعداد زیادی از نمایندگان بهواسطه لیست امید وارد بهارستان شدند، آنچه مدنظر است را محقق کنند که نمونه واضح آن در رای اعتماد به وزرا نمود داشت. صوفی درباره این موضوع میگوید: «فراکسیون امید حتی موفق نشد برای آقای بیطرف که وابسته به آنها بود، رای اعتماد بگیرد که نشاندهنده نهایت بیعملی و ضعف است.» یا فراکسیون امید نتوانست روی غلامی بهعنوان وزیر علوم به جمعبندی برسد که عبدالله ناصری درباره آن چنین میگوید: «شبکههای اجتماعی علیه و له آقای غلامی بسیار فعال بودند و متاسفانه برخی دوستان در فراکسیون امید تحت تاثیر برخی مسائل قرار گرفتند که در شبکههای اجتماعی بود که البته واقعیت نداشت. بنابراین در مورد آقای غلامی به همان جمعبندیای رسیدند که درمورد آقای جهرمی رسیده بودند که رای تشکیلاتی ندهند و اشتباه بود.»
فارغ از موفق نبودن فراکسیون امید در تاثیرگذاری در وزرای پیشنهادی کابینه، اعضای این فراکسیون در انتخابات هیات رئیس مجلس هم توفیقی نداشتند چنانکه در تیرماه سال جاری پروانه سلحشوری از اعضای فراکسیون امید اظهار داشت: «در انتخاب رئیس و نواب رئیس با فراکسیونهای مستقلین ولایی و نمایندگان ولایی توافق داشتیم و رای خوب هم آوردند ولی فراکسیونهای دیگر در دبیران و ناظران به عهدشان وفا نکردند و بیاخلاقی کردند. آنان درمورد نامزدهای دبیری و ناظر همان 6-6 که بسته بودند را عملی کردند و همه نقشها با فراکسیون مستقلین بود. آنهایی که هویت خاصی ندارند هر دفعه با یک عده میپرند از اینرو من تاکید میکنم که باید لیست کسانی که با امید بالا آمدند و به آن خیانت کردند، منتشر شود و شفافسازی صورت گیرد.»
ایجاد دوقطبی جهانگیری – لاریجانی
یک گمانه هم البته این است که اصلاحطلبان میخواهند با پررنگکردن این دوقطبی اجازه دیدهشدن قطب اصولگرایان را ندهند. آنها میخواهند خودشان زمین بازی را ایجاد کنند. از رای 16 میلیونی اصولگراها در انتخابات ریاستجمهوری نگران شدهاند و از ریزش شبکه اجتماعی خود آگاه شدهاند. پس باید کار دیگری را آغاز کنند. رقابت را از وجه دیگری کلید بزنند. یک راه آن همین است، قطبسازی با رقیب خودی.
اعتراض به ائتلاف
اما ماجرای یکیشدن اصلاحطلبان با جریان نزدیک به حسن روحانی همچمنان منتقدان پروپاقرصی دارد. محمد رضا تاجیک یکی از این افراد است که از همین حالا ساز مخالفت با ائتلاف را دوباره کوک کرده است. او در مصاحبهای گفته است: «جریان اصلاحطلبی بیش و پیش از آنکه از دگر بیرونی به نام اصولگرایی ضربه بخورد از یاران غار خودش ضربه میخورد. درواقع از اوست که بر اوست.
عده خاصی که نقش شوالیههای همیشهپیروز و همیشه در قدرت اصلاحطلبی را دارند با بهرهبرداری ابزاری از جریان اصلاحطلبی میان بدنه اصلاحطلبی و جریان اصلاحطلبی و حتی رهبران آن، شکاف و فاصله ایجاد کرده و میکنند. به نظر من این فاصله و شکاف به شکل فزایندهای در حال تشدید است. همواره گفتهام که جریان اصلاحطلبی یک سرمایه نمادین، فرهنگی، اجتماعی و تاریخی در جامعه مااست. نسلها تلاش شده تا این سرمایه انباشته و امروز به دست ما رسیده است. نباید از آن صرفا در جهت حضور در صحنه سیاست و قدرت استفاده کنیم. با این سرمایه میتوانیم با مردم حرف بزنیم، با نسل جوان رابطه برقرار و برای نسل آتی یک نظام معنایی ایجاد کنیم. اصلاحطلبی سرمایهای است که میتوان از درون آن سبک زندگی بیرون کشید و به نیازهای گفتمانی نسل خود پاسخ داد. نباید آن را تقلیل داد و در فضای قدرت خلاصه کرد.
نباید فقط سر میز قدرت با کارت اصلاحطلبی بازی کرد. اما متاسفانه این کار شده و برخی برای اینکه سر میز قدرت حاضر باشند و در قدرت جایی برای آنها تعریف شود، به نام عقلانیت سیاسی اصلاحطلبی را به مسلخ برده و با جریاناتی که دارای هویت و گفتمان مشخص نبوده، گره زدند؛ جریانهایی که به خاطر همین مشخصنبودن حریم گفتمانی، میتوانند به اقتضای شرایط از اولترای راست تا اولترای چپ نقش بازی و مواهب هر حرکت را نصیب خود کرده و مضارش را نصیب اصلاحطلبان کنند. این اتفاقی است که در عمل افتاد و ما میراثخوار هزینههای یک جریان شدیم در حالی که مواهب آن نصیب عده دیگر شد. به نظر من امروز باید اصلاحطلبی را از چنبره و شر چنین اصلاحطلبهایی رهانید. تا وقتی چنین افرادی چنبره زده و به نام تمامیت اصلاحطلبی سخن گفته و تصمیم میگیرند و تمامیت اصلاحطلبی را به مثابه یک کارت در بازی خود هزینه میکنند، چیزی از اصلاحطلبی باقی نمیماند.»
او در عین حال گفته است: «اصلاحطلبی چیزی جز یک منظومه معنایی تنیدهشده پیرامون مفهومی به نام نقد نیست. اصلاحطلبی یعنی نقد مستمر. اصلاحطلبی یعنی نقد جاری در تاریخ. اگر نقد را از اصلاحطلبی بگیرید روح آن را گرفتهاید و تنها یک کالبد بیجان، مرده و غیرمتحرک باقی میماند. این نقد اما صرفا ناظر بر دیگران نیست. در اولین گام ناظر بر خود است. همان که کانت میگوید. چگونه انسان از صغارت خودخواسته خارج شد و به روشنگری رسید؟ در اثر یک تحمل نقادانه. موضوع این تحمل نقادانه خود بود. فقط انسانهای صغیر هستند که به نقد احتیاج ندارند و در مقابل نقد واکنش نشان داده و از محاسبه نفس میگریزند.
فقط انسانهای صغیر هستند که میگویند هر راه که ما رفتهایم و هر عمارت که ما کردهایم زیبا کردهایم. نه، ما نیز بهعنوان یک جریان در بسیاری از موارد کجراهه رفتیم. در بسیاری از جاها به تعبیر حافظ «غلط کردیم راه». باید خودمان بفهمیم که کجا کجراهه رفتیم و کجا غلط کردیم راه. اگر ما در درون خود اجازه نقد ندهیم و نقاد خود را دشمن بپندازیم چگونه انتظار داریم که یک نظام، نقد ما را پذیرا باشد؟ آیا اگر قدرت دست ما بیفتد، همان مناسبات و همان فرهنگی که نافی و عدوی آن هستیم را بازتولید نمیکنیم؟ همه فریادم این است که باید این گوهر گرانسنگ را حفظ کنیم و اجازه ندهیم به آن خدشه وارد شود. این گوهر گرانسنگ در جریان اصلاحطلبی نقد درون و نقد بیرون است. اگر این گوهر گرانسنگ را برداریم چیزی جز یشم و سنگ خارا نمیماند. آنچه روح ظریف و زیبای اصلاحطلبی است، نقد است. باید درها را به سوی نقد بگشاییم. تا زمانی که یاد نگیریم چگونه خود را مورد نقد قرار دهیم، موفق نخواهیم بود. ذات نایافته از هستیبخش، کی تواند که شود هستیبخش.»
خبرهای مرتبط
نظر شما