بعد از سالها هویت واقعی ابراهیم رها افشا شد
در این گفتوگو حرفهای نویسندهای را میخوانید که تصویری از او منتشر نمیشد، در رونمایی کتابهایش شرکت نمیکرد و چه بسا برای گرفتن جایزهاش هم حضور نمییافت.
در این گفتوگو حرفهای نویسندهای را میخوانید که تصویری از او منتشر نمیشد، در رونمایی کتابهایش شرکت نمیکرد و چه بسا برای گرفتن جایزهاش هم حضور نمییافت و تا حالا هم از مصاحبه ابا داشت؛ چون او یک نام مستعار بود: «ابراهیم رها».
به گزارش صدای ایران فضای مجازی باعث شد رازداری خود علی میرمیرانی افاقه نکند و در سرچهای اینترنتی به سادگی بشود پی برد که «ابراهیم رها»ی طنزنویس، همان علی میرمیرانی است. میرمیرانی در این گفتوگو برای اولینبار رسما اعلام کرده که ابراهیم رها خود اوست و درباره این گفته که چرا عاقبت به گفتوگو و اعلام عمومی این قضیه تن داده است.
علی میرمیرانی (ابراهیم رها) گفتوگویی با حسامالدین مقامیکیا انجام داده است. متن این مصاحبه در پی میآید:
بالاخره نقاب زورو رسما افتاد؛ نقابی که میدانم حفظ کردنش خیلی برایتان مهم بود. ناراحتید؟
اصلا خوشحال نیستم چون حدود دو دهه تلاش کردم که از آن صیانت کنم. شوربختانه فضای مجازی تمام تلاشهای من را نابود کرد. من خبرهای خودم را در فضای مجازی پیگری نمیکنم. روزی دوستی گفت: اینقدر که زور میزنی ابراهیم رها را حفظ کنی،به فضای مجازی سَری بزن و ابراهیم رها را سرچ کن، ببین چه اتفاقی میافتد. رفتم و در گوگل «ابراهیم رها» را سرچ کردم. دیدم همان اول اسم علی میرمیرانی و عکسش میآید. دیدم در این گوری که سرش گریه میکنم، مردهای نیست.
ابراهیم رها تیراژ کتابهایش بیشتر از کتابهای علی میرمیرانی بوده و بین مردم هم قلم شناختهشدهتری دارد. این به شما برنمیخورد؟
تعداد کتابهای ابراهیم رها در اردیبهشت ۹۵ با انتشار رمان طنز «دری وری» به تعداد کتابهای علی میرمیرانی رسید. ولی پارسال در یک برهه زمانی ۱۰ ماهه ۱۰ عنوان کتاب از ابراهیم رها منتشر شد. البته به موازاتش دو سه عنوان هم از علی میرمیرانی منتشر شد. اما به هر حال ابراهیم رها علی میرمیرانی را به سرعت در تعداد عناوین منتشرشده جا گذاشت و کتمان نمیکنم که دوست داشتم کتابهای علی میرمیرانی هم به اندازه کتابهای ابراهیم رها پرفروش میشد.
میدانم که سال قبل از نظر تعداد عناوین منتشرشده به قلم شما و همینطور تجدید چاپ کتابها، به رکوردهای قابل توجهی در نشر رسیدید که چون میخواستید همچنان ابراهیم رها خرجش از علی میرمیرانی جدا باشد، نمیشد این رکوردها را رسما اعلام کرد.
من با چهار پنج اسم مختلف در این سالها در مطبوعات نوشتهام. با سه اسم کتاب دارم. با اسمی که میرمیرانی و رها نیست چند جایزه بردهام. هر کدام از این اسامی نثری مجزا، قلم، دیدگاه و حتی اهدافی مجزا داشتند. به همین دلیل به عنوان شخصیتهای نوشتاری مجزا جا افتادند و قابل اختلاط نبودند. خوشبختانه با چند تا از آن اسمها از سال ۹۰ به بعد چیزی ننوشتم و از تندباد فضای سایبری مصون ماندند و هویت اصلی نویسنده فاش نشد. ولی ابراهیم رها چون کماکان ادامه پیدا کرد و مخاطبان پیگیرش بودند با گسترش فضای سایبری نقاب زورو به قول شما بالاخره - و البته تأکید کنم که متأسفانه - افتاد. ولی اگر بخواهم به رکوردها اشارهای بکنم، در مقدمه کتاب «چقدر خوبیم ما» [نام نویسندهاش «ابراهیم رها» ذکر شده] که کتاب بسیار پرفروشی هم بوده اشاره کردهام به اینکه که رها طی چندین سال، هر ماه حدود ۱۰۰ متن چاپشده در مطبوعات داشته. حالا این را جمع بزنید با مطالبی که علی میرمیرانی نوشته و دیگر اسمهایی که با آنها نوشتهام و زیاد هم نوشتهام. در یک ماه رکورد عجیب و غریبی میشود.
این اتفاق در حوزه کتاب هم افتاد.
خب در سال ۹۵، ۱۳ عنوان کتاب از من در کمتر از ۱۲ ماه چاپ شد و یکی از کتابها به صورت نسخه صوتی هم منتشر شد. انتشار این تعداد عنوان کتاب که البته با دو اسم ابراهیم رها و علی میرمیرانی منتشر شدند، به نظر من هم بیسابقه بوده.
تا زمانی که هویت اصلی ابراهیم رها مشخص نشده بود، عجیبترین تصوری که دربارهاش به گوشتان خورد چی بود؟
یکی دو تا خاطره بامزه دربارهاش دارم. یک بار من و یک همکار دیگر در دورهای که مشترکا سردبیر مجله «چلچراغ» بودیم در غرفه مجله در نمایشگاه مطبوعات ایستاده بودیم. خانم منشی مجله هم جلو پیشخان غرفه ایستاده بود. غرفه «چلچراغ» غرفه خیلی شلوغی بود. تعدادی از مخاطبان مجله آمدند و از خانم منشی پرسیدند: مهمانان امروز چه کسانی هستند؟ خانم منشی گفت: «سردبیران» و اسم ما دو نفر را برد. آنها پرسیدند: آقای رها نیست؟ منشی گفت: نه. آنها هم تحقیرآمیز و بیتفاوت به ما نگاه کردند و رفتند. یک بار هم خیلی جوان بودم؛ زیر ۳۰ سال. من سینمایینویس هم بودم و در حوزه تئاتر هم در مطبوعات فعال بودم. دو سه سال هم با اسم علی میرمیرانی جایزه بهترین صفحات تئاتر را بردم. بنابراین با هنرمندان سینما و تئاتر سلام و علیک داشتم. یک سال در جشنواره تئاتر فجر، مجلهای درآورده بودیم که ابراهیم رها هم ۱۰ - ۱۵ صفحه در آن مطلب داشت. توی جشنواره یک جا دیدم دکتر قطبالدین صادقی ایستاده و ۱۰ - ۱۵ نفر هم دورش جمعاند. با آقای صادقی سلام و علیک کردم دیدم ایشان دارد از نویسنده تازه کشفکردهاش به اسم رها حرف میزند و میگوید نه تنها در ایران، که در فرانسه هم که بودم متنی با این مشخصات نخواندم... تعاریف عجیب و غریبی میکرد. و در آخر گفت: «از پختگی قلم و روانی و موجزی متن قطعا میگویم این آقای رها زیر ۵۰ سال ندارد». در حالیکه من همین حالا هم سنم زیر ۵۰ سال است، چه برسد به آن سال.
این اسم «ابراهیم رها» اصلا از کجا آمد؟
من در چند کتاب دیدهام آنهایی که کشف کرده بودند ابراهیم رها همان علی میرمیرانی است درباره اینکه این اسم از کجا آمده کاملا حرفهای بیربط و غلط و بیبنیانی آورده بودند و اینقدر بیمبالاتی برای تألیف یک کار آرشیوی و یک کتاب جای تأسف است. اصل قضیه از این قرار است: من ۱۳ - ۱۴ ساله بودم؛ میانه دهه ۶۰ شمسی. من پدر و مادرم هر دو فرهنگی بازنشسته هستند که البته آن روزها بازنشست نشده بودند. ما روزنامه آبونه بودیم و هر روز روزنامه میآمد در خانه. حتی الان هم که هر دو تلگرامباز شدهاند باز هم روزنامه آبونهاند و روزنامه خواندن را ترک نکردهاند. آن روزها مطلبی در روزنامه کیهان خواندم که خیلی من را عصبانی کرد. تصمیم گرفتم جوابیه بفرستم. مطالبی که میفرستادم به مطبوعات معمولا چاپ میشد. میخواستم این بار هم جوابیه بنویسم ولی فکر کردم این یکی اگر چاپ شود مادر و پدرم به دلیل موضوع نوشته دعوایم خواهند کرد. فکر کردم که چه کنم. تصمیم گرفتم اسم دیگری بگذارم که آنها اگر هم مطلب را دیدند و خواندند نفهمند کار من است. اسم پدربزرگم ابراهیم است. همان ایام «میعاد با ابراهیم» دکتر شریعتی را هم خوانده بودم و به شدت تحت تأثیر شخصیت ابراهیم نبی قرار گرفته بودم. در همان نوجوانی تازه داشتم درباره عرفا هم جسته و گریخته می خواندم، ازجمله درباره ابراهیم ادهم. در آن لحظه که آن مطلب را مینوشتم اسم ابراهیم را به این دلایل انتخاب کردم. اما «رها»؛ شما میدانید که اسامی مستعار فراوانی داشتهام و دارم و برای بسیاری از همکارانم هم اسمهای مستعار خوبی انتخاب کردهام. اما بین تمامی اسامی مستعارم قطعا «رها» خامدستانهترین نام فامیل بوده. دلیل انتخابم هم ساده است؛ چون مطلبی که برای کیهان مینوشتم در ستایش آزادی و اینها بود و من هم آن موقع نوجوان بودم؛ فامیل را گذاشتم «رها».
و این «ابراهیم رها» که جوابیه جدی نوشته بود، چطور طنزنویس شد؟
من در اوایل دهه ۷۰ شمسی در روزنامهای که یک صفحه روزانه سینمایی داشت هم قلم میزدم. در یک روز من دو - سه تا یادداشت در صفحه داشتم که نمیشد چند بار اسمم در صفحه تکرار شود. برای یکی که کمی فرق داشت و فان بود یاد این اسم افتادم و این اسم را گذاشتم. نه به این نیت که «ابراهیم رها» طنزنویس شود. من اصلا طنز نمینوشتم. اما مردم از آن مطلب خوششان آمد. گه گداری در همان سالها مطالب نیمه بامزهای مینوشتم. بعضی وقتها به اسم میرمیرانی و بعضی وقتها به اسم رها. از سال ۷۵ به بعد که تعداد مطالب طنزم زیاد شد دیدم به لحاظ نثر، قلم و حتی جنس مواجهه با موضوعات پیرامونی، این مطالب طنز با خلقیات و روحیات و نگاه من تفاوتهایی دارد. از همین رو ترجیح دادم که اسم رها را کلا بگذارم روی آنها. از طرفی اتفاق دیگری هم برای ابراهیم رها افتاد. ابراهیم رها از بعد از دوم خرداد بیشتر شناخته شد و در سطح مطبوعات طرفدار پیدا کرد. در دهه ۸۰ به پرکارترین طنزنویس داخلی کشور بدل شد و در همان اندازههای مطبوعات محبوبیت و شهرت یافت و من دیدم اتفاقی شبیه چیزی که مثلا برای زورو و دیه گو دلاوگا افتاده بود دارد میافتد و خیلی لوس است حالا که محبوب شده نقاب را بردارم و بگویم من، میرمیرانیِ بداخلاق که همه از دستم درمیروند، همان ابراهیم رها هستم و بیایید مرا دوست داشته باشید. بنابراین مجدانه در دهه ۸۰ تلاش کردم هویت اصلی مخفی بماند. ولی در دهه ۹۰، فضای مجازی و گسترش آن تلاشهای مرا نابود کرد.
مسأله این است که اصلا چیزی که از علی میرمیرانی دیده میشود خیلی با تصورات از ابراهیم رها فرق دارد. بعضیها هنوز از دوره هفتهنامه «چلچراغ» شما را به اسم «آقا بداخلاقه» میشناسند.
اتفاقا به تازگی هم که در برنامه «کتابباز» مهمان سروش صحت بودم اولین سوالش این بود که چرا اینقدر بداخلاقی. خب شما میدانید که حجم کوچکی از برنامههای تلویزیونی و نوشتههای من طنز است. بیشترش غیرطنز است. اما واقعیت این است که ته جانم به طنز تلخ علاقهمند بودم. مثلا بین نویسندگان خارجی که کارشان ترجمه شده «ونه گات» را به همین دلیل دوست دارم. در سال ۷۷ در روزنامه «اخبار» ستون ثابت طنز روزانه داشتم. خودم به اسم میرمیرانی دبیر سرویس سینما و هنر بودم و ابراهیم رها ستون ثابت طنز تلخ داشت به اسم «نگاتیو». همان ایام من در مجله «گزارش فیلم» هم این ستون طنز تلخ را با همان اسم «نگاتیو» راه انداختم. من ستون «نگاتیو» را با همین اسم در روزنامههای متعددی بعد از دوم خرداد ۷۶ راه انداختم و اولین کتابی که از ابراهیم رها و در سال ۷۹ منتشر شد هم نامش «نگاتیو» بود. طنزنویسی من به این شکل اتفاق افتاد که من چند جا کار میکردم و یک روز در مجله گزارش فیلم مطالب دو صفحه را باید مینوشتم که معمولا این کار را در عرض نیم ساعت انجام میدادم، اما چون آن روز دیر کرده بودم و فقط ۱۰ دقیقه وقت داشتم و به علت کمبود زمان، به جای طنز تلخ که نوشتنش غامض، چندوجهی و با نثر خاص بود، طنزی با معنای رایجش که مطبوعاتی هم بود و خیلی سریع میشد نوشت در ۱۰ دقیقه نوشتم. وقتی چاپ شد به طرز حیرتانگیزی با استقبال مخاطبان روبهرو شد؛ آنقدر که به خاطر این اقبال شروع کردم با این سبک طنز نوشتن و این اقبال روزافزون شد و من با همان سبک، کاندیدای جایزه بهترین طنز مطبوعاتی در جشنواره مطبوعات شدم. درواقع من از نیاگارا نپریدم؛ هلم دادند!
شما سالهاست که مصرانه هیچ صفحهای در فضای مجازی ندارید. حتی ایمیل هم ندارید. ولی برای طنز نوشتن این روزها باید نبض فضای مجازی دستتان باشد. و من گاهی که با هم صحبت کردهایم دیدهام که کاملا در جریان آنچه در فضای مجازی میگذرد هستید. چطور قضیه را حل کردید؟
درست است که سالهاست در فضای سایبری خودم هیچ پیجی ندارم. تأکید میکنم هیچ پیجی. هرآنچه هست فن پیج است. ولی من به شدت اخبار خبرگزاریها و سایتهای مختلف را در اینترنت و رسانههای دیگر دنبال میکنم. حتی کماکان روزنامه را به شدت پیگیرم.
خب، حالا که خودتان رسما اعلام کردید ابراهیم رها همان علی میرمیرانی است، تکلیف ابراهیم رها چه میشود؟
راستش اینکه من با توجه به فضای مجازی و تعداد کتابهایی که چاپ شد و مصاحبههایی که با من انجام شد و معرفی کتابها در خبرگزاریها و مطبوعات و فضای مجازی، میدانستم که این جریان نهایتا هویت را برملا خواهد کرد. حتی به این فکر افتاده بودم که ابرهیم رها دیگر ننویسد بلکه از این فاش شدن جلوگیری شود. واقعیت این است که رها در حوزه کتاب و در حد همین قد و قواره بازار کتاب ما به یک برند تبدیل شده و در اشل بازار کتاب ما فروش دارد. مثلا «پرت و پلا» که به تازگی در نشر چشمه منتشر شده و به نوعی جلد دوم کتاب «دری وری» است ظرف مدت بسیار کوتاهی در همین چندروزه میرود برای چاپ دوم. بخشی از این مدیون این است که ابراهیم رها برندی است برای خریدار کتاب. برای تصمیمگیری برای آینده این اسم نه فقط به خودم که به دوستان ناشرم و به مخاطبی که با این اسم خو گرفته هم فکر میکنم و در حال حاضر تصمیمی برای حذفش ندارم. احتمالا به همین دلایل ابراهیم رها کماکان کار خودش را خواهد کرد. مخاطب هم دیگر میداند کتاب ابراهیم رها یعنی یک کار طنز. به عادت مألوف مخاطب و در عین حال مارکت کتاب و دوستان ناشر احترام میگذارم. به هر حال از مجموع سه اسمی که با آنها ۴۰ عنوان کتاب نوشتهام، ۲۳ تاش به اسم ابراهیم رهاست.
و نهایتا؛ چه شد که بالاخره راضی شدید رسما هویت اصلی ابراهیم رها را اعلام کنید؟ قبلا خیلی اصرار میشد و مقاومت میکردید.
دلیل اینکه الان دارم با شما دربارهاش گفتوگو می کنم این است: به علت اینکه اسم «ابراهیم رها» متولی نداشته، اطلاعات اشتباه زیادی دربارهاش در جاهای مختلف درج شده. حتی یکی از دوستان به من میگفت چندین جا دیده که نوشتهاند: «ابراهیم رها با کتاب «شولا» از اسم واقعی خود رونمایی کرد». من با نام علی میرمیرانی ۱۶ - ۱۷ جلد کتاب دارم، علی میرمیرانی فیلمنامه نوشته، برنامه تلویزیونی ساخته و طبعا خیلی بیشتر از رها کار کرده. آنقدر در این حوزه اطلاعات مغلوط بود که تصمیم گرفتم حالا که متأسفانه این پرده افتاده، راست و اصلش را بگویم که اگر قرار است کسی بعدا جایی رفرنس بدهد، به اطلاعات درستی ارجاع بدهد.
به گزارش صدای ایران فضای مجازی باعث شد رازداری خود علی میرمیرانی افاقه نکند و در سرچهای اینترنتی به سادگی بشود پی برد که «ابراهیم رها»ی طنزنویس، همان علی میرمیرانی است. میرمیرانی در این گفتوگو برای اولینبار رسما اعلام کرده که ابراهیم رها خود اوست و درباره این گفته که چرا عاقبت به گفتوگو و اعلام عمومی این قضیه تن داده است.
علی میرمیرانی (ابراهیم رها) گفتوگویی با حسامالدین مقامیکیا انجام داده است. متن این مصاحبه در پی میآید:
بالاخره نقاب زورو رسما افتاد؛ نقابی که میدانم حفظ کردنش خیلی برایتان مهم بود. ناراحتید؟
اصلا خوشحال نیستم چون حدود دو دهه تلاش کردم که از آن صیانت کنم. شوربختانه فضای مجازی تمام تلاشهای من را نابود کرد. من خبرهای خودم را در فضای مجازی پیگری نمیکنم. روزی دوستی گفت: اینقدر که زور میزنی ابراهیم رها را حفظ کنی،به فضای مجازی سَری بزن و ابراهیم رها را سرچ کن، ببین چه اتفاقی میافتد. رفتم و در گوگل «ابراهیم رها» را سرچ کردم. دیدم همان اول اسم علی میرمیرانی و عکسش میآید. دیدم در این گوری که سرش گریه میکنم، مردهای نیست.
ابراهیم رها تیراژ کتابهایش بیشتر از کتابهای علی میرمیرانی بوده و بین مردم هم قلم شناختهشدهتری دارد. این به شما برنمیخورد؟
تعداد کتابهای ابراهیم رها در اردیبهشت ۹۵ با انتشار رمان طنز «دری وری» به تعداد کتابهای علی میرمیرانی رسید. ولی پارسال در یک برهه زمانی ۱۰ ماهه ۱۰ عنوان کتاب از ابراهیم رها منتشر شد. البته به موازاتش دو سه عنوان هم از علی میرمیرانی منتشر شد. اما به هر حال ابراهیم رها علی میرمیرانی را به سرعت در تعداد عناوین منتشرشده جا گذاشت و کتمان نمیکنم که دوست داشتم کتابهای علی میرمیرانی هم به اندازه کتابهای ابراهیم رها پرفروش میشد.
میدانم که سال قبل از نظر تعداد عناوین منتشرشده به قلم شما و همینطور تجدید چاپ کتابها، به رکوردهای قابل توجهی در نشر رسیدید که چون میخواستید همچنان ابراهیم رها خرجش از علی میرمیرانی جدا باشد، نمیشد این رکوردها را رسما اعلام کرد.
من با چهار پنج اسم مختلف در این سالها در مطبوعات نوشتهام. با سه اسم کتاب دارم. با اسمی که میرمیرانی و رها نیست چند جایزه بردهام. هر کدام از این اسامی نثری مجزا، قلم، دیدگاه و حتی اهدافی مجزا داشتند. به همین دلیل به عنوان شخصیتهای نوشتاری مجزا جا افتادند و قابل اختلاط نبودند. خوشبختانه با چند تا از آن اسمها از سال ۹۰ به بعد چیزی ننوشتم و از تندباد فضای سایبری مصون ماندند و هویت اصلی نویسنده فاش نشد. ولی ابراهیم رها چون کماکان ادامه پیدا کرد و مخاطبان پیگیرش بودند با گسترش فضای سایبری نقاب زورو به قول شما بالاخره - و البته تأکید کنم که متأسفانه - افتاد. ولی اگر بخواهم به رکوردها اشارهای بکنم، در مقدمه کتاب «چقدر خوبیم ما» [نام نویسندهاش «ابراهیم رها» ذکر شده] که کتاب بسیار پرفروشی هم بوده اشاره کردهام به اینکه که رها طی چندین سال، هر ماه حدود ۱۰۰ متن چاپشده در مطبوعات داشته. حالا این را جمع بزنید با مطالبی که علی میرمیرانی نوشته و دیگر اسمهایی که با آنها نوشتهام و زیاد هم نوشتهام. در یک ماه رکورد عجیب و غریبی میشود.
این اتفاق در حوزه کتاب هم افتاد.
خب در سال ۹۵، ۱۳ عنوان کتاب از من در کمتر از ۱۲ ماه چاپ شد و یکی از کتابها به صورت نسخه صوتی هم منتشر شد. انتشار این تعداد عنوان کتاب که البته با دو اسم ابراهیم رها و علی میرمیرانی منتشر شدند، به نظر من هم بیسابقه بوده.
تا زمانی که هویت اصلی ابراهیم رها مشخص نشده بود، عجیبترین تصوری که دربارهاش به گوشتان خورد چی بود؟
یکی دو تا خاطره بامزه دربارهاش دارم. یک بار من و یک همکار دیگر در دورهای که مشترکا سردبیر مجله «چلچراغ» بودیم در غرفه مجله در نمایشگاه مطبوعات ایستاده بودیم. خانم منشی مجله هم جلو پیشخان غرفه ایستاده بود. غرفه «چلچراغ» غرفه خیلی شلوغی بود. تعدادی از مخاطبان مجله آمدند و از خانم منشی پرسیدند: مهمانان امروز چه کسانی هستند؟ خانم منشی گفت: «سردبیران» و اسم ما دو نفر را برد. آنها پرسیدند: آقای رها نیست؟ منشی گفت: نه. آنها هم تحقیرآمیز و بیتفاوت به ما نگاه کردند و رفتند. یک بار هم خیلی جوان بودم؛ زیر ۳۰ سال. من سینمایینویس هم بودم و در حوزه تئاتر هم در مطبوعات فعال بودم. دو سه سال هم با اسم علی میرمیرانی جایزه بهترین صفحات تئاتر را بردم. بنابراین با هنرمندان سینما و تئاتر سلام و علیک داشتم. یک سال در جشنواره تئاتر فجر، مجلهای درآورده بودیم که ابراهیم رها هم ۱۰ - ۱۵ صفحه در آن مطلب داشت. توی جشنواره یک جا دیدم دکتر قطبالدین صادقی ایستاده و ۱۰ - ۱۵ نفر هم دورش جمعاند. با آقای صادقی سلام و علیک کردم دیدم ایشان دارد از نویسنده تازه کشفکردهاش به اسم رها حرف میزند و میگوید نه تنها در ایران، که در فرانسه هم که بودم متنی با این مشخصات نخواندم... تعاریف عجیب و غریبی میکرد. و در آخر گفت: «از پختگی قلم و روانی و موجزی متن قطعا میگویم این آقای رها زیر ۵۰ سال ندارد». در حالیکه من همین حالا هم سنم زیر ۵۰ سال است، چه برسد به آن سال.
این اسم «ابراهیم رها» اصلا از کجا آمد؟
من در چند کتاب دیدهام آنهایی که کشف کرده بودند ابراهیم رها همان علی میرمیرانی است درباره اینکه این اسم از کجا آمده کاملا حرفهای بیربط و غلط و بیبنیانی آورده بودند و اینقدر بیمبالاتی برای تألیف یک کار آرشیوی و یک کتاب جای تأسف است. اصل قضیه از این قرار است: من ۱۳ - ۱۴ ساله بودم؛ میانه دهه ۶۰ شمسی. من پدر و مادرم هر دو فرهنگی بازنشسته هستند که البته آن روزها بازنشست نشده بودند. ما روزنامه آبونه بودیم و هر روز روزنامه میآمد در خانه. حتی الان هم که هر دو تلگرامباز شدهاند باز هم روزنامه آبونهاند و روزنامه خواندن را ترک نکردهاند. آن روزها مطلبی در روزنامه کیهان خواندم که خیلی من را عصبانی کرد. تصمیم گرفتم جوابیه بفرستم. مطالبی که میفرستادم به مطبوعات معمولا چاپ میشد. میخواستم این بار هم جوابیه بنویسم ولی فکر کردم این یکی اگر چاپ شود مادر و پدرم به دلیل موضوع نوشته دعوایم خواهند کرد. فکر کردم که چه کنم. تصمیم گرفتم اسم دیگری بگذارم که آنها اگر هم مطلب را دیدند و خواندند نفهمند کار من است. اسم پدربزرگم ابراهیم است. همان ایام «میعاد با ابراهیم» دکتر شریعتی را هم خوانده بودم و به شدت تحت تأثیر شخصیت ابراهیم نبی قرار گرفته بودم. در همان نوجوانی تازه داشتم درباره عرفا هم جسته و گریخته می خواندم، ازجمله درباره ابراهیم ادهم. در آن لحظه که آن مطلب را مینوشتم اسم ابراهیم را به این دلایل انتخاب کردم. اما «رها»؛ شما میدانید که اسامی مستعار فراوانی داشتهام و دارم و برای بسیاری از همکارانم هم اسمهای مستعار خوبی انتخاب کردهام. اما بین تمامی اسامی مستعارم قطعا «رها» خامدستانهترین نام فامیل بوده. دلیل انتخابم هم ساده است؛ چون مطلبی که برای کیهان مینوشتم در ستایش آزادی و اینها بود و من هم آن موقع نوجوان بودم؛ فامیل را گذاشتم «رها».
و این «ابراهیم رها» که جوابیه جدی نوشته بود، چطور طنزنویس شد؟
من در اوایل دهه ۷۰ شمسی در روزنامهای که یک صفحه روزانه سینمایی داشت هم قلم میزدم. در یک روز من دو - سه تا یادداشت در صفحه داشتم که نمیشد چند بار اسمم در صفحه تکرار شود. برای یکی که کمی فرق داشت و فان بود یاد این اسم افتادم و این اسم را گذاشتم. نه به این نیت که «ابراهیم رها» طنزنویس شود. من اصلا طنز نمینوشتم. اما مردم از آن مطلب خوششان آمد. گه گداری در همان سالها مطالب نیمه بامزهای مینوشتم. بعضی وقتها به اسم میرمیرانی و بعضی وقتها به اسم رها. از سال ۷۵ به بعد که تعداد مطالب طنزم زیاد شد دیدم به لحاظ نثر، قلم و حتی جنس مواجهه با موضوعات پیرامونی، این مطالب طنز با خلقیات و روحیات و نگاه من تفاوتهایی دارد. از همین رو ترجیح دادم که اسم رها را کلا بگذارم روی آنها. از طرفی اتفاق دیگری هم برای ابراهیم رها افتاد. ابراهیم رها از بعد از دوم خرداد بیشتر شناخته شد و در سطح مطبوعات طرفدار پیدا کرد. در دهه ۸۰ به پرکارترین طنزنویس داخلی کشور بدل شد و در همان اندازههای مطبوعات محبوبیت و شهرت یافت و من دیدم اتفاقی شبیه چیزی که مثلا برای زورو و دیه گو دلاوگا افتاده بود دارد میافتد و خیلی لوس است حالا که محبوب شده نقاب را بردارم و بگویم من، میرمیرانیِ بداخلاق که همه از دستم درمیروند، همان ابراهیم رها هستم و بیایید مرا دوست داشته باشید. بنابراین مجدانه در دهه ۸۰ تلاش کردم هویت اصلی مخفی بماند. ولی در دهه ۹۰، فضای مجازی و گسترش آن تلاشهای مرا نابود کرد.
مسأله این است که اصلا چیزی که از علی میرمیرانی دیده میشود خیلی با تصورات از ابراهیم رها فرق دارد. بعضیها هنوز از دوره هفتهنامه «چلچراغ» شما را به اسم «آقا بداخلاقه» میشناسند.
اتفاقا به تازگی هم که در برنامه «کتابباز» مهمان سروش صحت بودم اولین سوالش این بود که چرا اینقدر بداخلاقی. خب شما میدانید که حجم کوچکی از برنامههای تلویزیونی و نوشتههای من طنز است. بیشترش غیرطنز است. اما واقعیت این است که ته جانم به طنز تلخ علاقهمند بودم. مثلا بین نویسندگان خارجی که کارشان ترجمه شده «ونه گات» را به همین دلیل دوست دارم. در سال ۷۷ در روزنامه «اخبار» ستون ثابت طنز روزانه داشتم. خودم به اسم میرمیرانی دبیر سرویس سینما و هنر بودم و ابراهیم رها ستون ثابت طنز تلخ داشت به اسم «نگاتیو». همان ایام من در مجله «گزارش فیلم» هم این ستون طنز تلخ را با همان اسم «نگاتیو» راه انداختم. من ستون «نگاتیو» را با همین اسم در روزنامههای متعددی بعد از دوم خرداد ۷۶ راه انداختم و اولین کتابی که از ابراهیم رها و در سال ۷۹ منتشر شد هم نامش «نگاتیو» بود. طنزنویسی من به این شکل اتفاق افتاد که من چند جا کار میکردم و یک روز در مجله گزارش فیلم مطالب دو صفحه را باید مینوشتم که معمولا این کار را در عرض نیم ساعت انجام میدادم، اما چون آن روز دیر کرده بودم و فقط ۱۰ دقیقه وقت داشتم و به علت کمبود زمان، به جای طنز تلخ که نوشتنش غامض، چندوجهی و با نثر خاص بود، طنزی با معنای رایجش که مطبوعاتی هم بود و خیلی سریع میشد نوشت در ۱۰ دقیقه نوشتم. وقتی چاپ شد به طرز حیرتانگیزی با استقبال مخاطبان روبهرو شد؛ آنقدر که به خاطر این اقبال شروع کردم با این سبک طنز نوشتن و این اقبال روزافزون شد و من با همان سبک، کاندیدای جایزه بهترین طنز مطبوعاتی در جشنواره مطبوعات شدم. درواقع من از نیاگارا نپریدم؛ هلم دادند!
شما سالهاست که مصرانه هیچ صفحهای در فضای مجازی ندارید. حتی ایمیل هم ندارید. ولی برای طنز نوشتن این روزها باید نبض فضای مجازی دستتان باشد. و من گاهی که با هم صحبت کردهایم دیدهام که کاملا در جریان آنچه در فضای مجازی میگذرد هستید. چطور قضیه را حل کردید؟
درست است که سالهاست در فضای سایبری خودم هیچ پیجی ندارم. تأکید میکنم هیچ پیجی. هرآنچه هست فن پیج است. ولی من به شدت اخبار خبرگزاریها و سایتهای مختلف را در اینترنت و رسانههای دیگر دنبال میکنم. حتی کماکان روزنامه را به شدت پیگیرم.
خب، حالا که خودتان رسما اعلام کردید ابراهیم رها همان علی میرمیرانی است، تکلیف ابراهیم رها چه میشود؟
راستش اینکه من با توجه به فضای مجازی و تعداد کتابهایی که چاپ شد و مصاحبههایی که با من انجام شد و معرفی کتابها در خبرگزاریها و مطبوعات و فضای مجازی، میدانستم که این جریان نهایتا هویت را برملا خواهد کرد. حتی به این فکر افتاده بودم که ابرهیم رها دیگر ننویسد بلکه از این فاش شدن جلوگیری شود. واقعیت این است که رها در حوزه کتاب و در حد همین قد و قواره بازار کتاب ما به یک برند تبدیل شده و در اشل بازار کتاب ما فروش دارد. مثلا «پرت و پلا» که به تازگی در نشر چشمه منتشر شده و به نوعی جلد دوم کتاب «دری وری» است ظرف مدت بسیار کوتاهی در همین چندروزه میرود برای چاپ دوم. بخشی از این مدیون این است که ابراهیم رها برندی است برای خریدار کتاب. برای تصمیمگیری برای آینده این اسم نه فقط به خودم که به دوستان ناشرم و به مخاطبی که با این اسم خو گرفته هم فکر میکنم و در حال حاضر تصمیمی برای حذفش ندارم. احتمالا به همین دلایل ابراهیم رها کماکان کار خودش را خواهد کرد. مخاطب هم دیگر میداند کتاب ابراهیم رها یعنی یک کار طنز. به عادت مألوف مخاطب و در عین حال مارکت کتاب و دوستان ناشر احترام میگذارم. به هر حال از مجموع سه اسمی که با آنها ۴۰ عنوان کتاب نوشتهام، ۲۳ تاش به اسم ابراهیم رهاست.
و نهایتا؛ چه شد که بالاخره راضی شدید رسما هویت اصلی ابراهیم رها را اعلام کنید؟ قبلا خیلی اصرار میشد و مقاومت میکردید.
دلیل اینکه الان دارم با شما دربارهاش گفتوگو می کنم این است: به علت اینکه اسم «ابراهیم رها» متولی نداشته، اطلاعات اشتباه زیادی دربارهاش در جاهای مختلف درج شده. حتی یکی از دوستان به من میگفت چندین جا دیده که نوشتهاند: «ابراهیم رها با کتاب «شولا» از اسم واقعی خود رونمایی کرد». من با نام علی میرمیرانی ۱۶ - ۱۷ جلد کتاب دارم، علی میرمیرانی فیلمنامه نوشته، برنامه تلویزیونی ساخته و طبعا خیلی بیشتر از رها کار کرده. آنقدر در این حوزه اطلاعات مغلوط بود که تصمیم گرفتم حالا که متأسفانه این پرده افتاده، راست و اصلش را بگویم که اگر قرار است کسی بعدا جایی رفرنس بدهد، به اطلاعات درستی ارجاع بدهد.
منبع: ایسنا
نظر شما