مکانیابی دانشجویان در سپهر سیاسی
به گزارش صدای ایران،عبدالله مؤمنی. سخنگوی ادوار تحکیم وحدت در روزنامه شرق نوشت:
در شرایطی که با گذشت نزدیک به پنج سال از رویکارآمدن دولت تدبیر و امید، موازنهای معنادار میان دولت به معناي عام و نیروهای دانشجویی برقرار شده است، اینک در پی چندین سال پرهزینه و اتخاذ موضع رد و نفی دانشجویان منتقد و جنبش اصلاحطلبانه دانشجویی، شرایط به نقطهای رسیده است که دیگر اولا انکار وجود چالش در حوزههای مختلف اجتماعی و سیاسی و ثانیا نادیدهگرفتن واقعیتی سیاسی به نام جریان دانشجویی با ویژگیهای منحصربهفردش امکانپذیر نیست. اگر عدهای بگویند شور و هیجانی که جریان دانشجویی پیشتر داشته، کاهش یافته یا دستکم توان انتقادهای علنی و قانونی خود را از دست داده است، در پاسخ میتوان مدعی شد که از دیگر سو محدودیت و حذف و نفی استادان منتقد و تشکلهای هوادار دولت نیز کُند شده است. بااینحال موازنه فعلی، از وضعیتی ناپایدار و غیرقابلاتکا حکایت دارد و باور به توفق محتوم یکی بر دیگری در یک چشمانداز کوتاهمدت و میانمدت بدون بررسی برنامهها و طرحهای هرکدام خطایی استراتژیک است. در این میان جریان دانشجویی برای اول حفظ و پایداری و دوم ارتقا و پیشرفت خود در این عرصه با چالشی جدی و تأملبرانگیز مانند حرکت بر مدار تأمین منافع ملی روبهرو است. هرساله در پاییز و بهویژه نیمه دوم آذر، امکانی هرچند محدود برای پاسداشت و تجلیل از دانشجویان با برگزاری برنامهها، میزگردها و اعزام سخنران به دانشگاههای سراسر کشور با هدف روز دانشجو فضایی فراهم میشود و اگرچه این فضا و آزادی ناپایدار برای دانشگاههای پایتخت بیشتر فراهم است و بهمراتب محدودیتهایشان کمتر از دانشگاههای دور از مرکز بوده و هست و به نسبت دوری و فاصله جغرافیایی دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی از مرکزیت تصمیمگیری در کشور این امکان و فضا و تریبون دانشجویی برای آنها در ایام آذر نیز بعید و گاه غیرممکن مینماید؛ یعنی شانس و امکان برای فعالان دانشجویی دانشگاهها برای استفاده از این فرصت محدود دانشجویی بهدلیل دوربودنشان از پایتخت کشور و فرصتشان برای برگزاری برنامههای دانشجویی با حضور افراد با گرایشهای روشن اصلاحطلبی یا گرایشهای انتقادی به وضع موجود سختتر و تا حدودی نشدنی است. فرصتی که میتواند با جمعبندی تجارب پیشین دانشجویی و تحلیل موقعیت فعلی و ارزیابی و چرایی تجارب متفاوت دانشجویی، راه دشوار و پرپیچوخم جریان همیشه پویا و زنده دانشجویی را کمهزینهتر و در جهت طی طریق اهداف و آرمانهای دانشجویی، شرایط پیشِرو را سهل و ممکن کند و درعینحال میتواند با درسآموزی از گذشته پرهزینه برخی رفتارهای رادیکال دانشجویی که عملا این جریان را تا مرز اضمحلال تشکیلاتی پیش برد، حاوی عبرتآموزیهایی نیز باشد که فرصتها و تهدیدها میتوانند شانهبهشانه هم نصبالعین فعالان و کنشگران دانشجویی قرار بگیرند با عقلانیت دانشجویان را به سمت روشهای مقوم منافع ملی که درعینحال زمینه حمایت فراگیرتر و متضمن هزینه کمتر نیز هستند سوق دهند که بیشک جریان دانشجویی را میتواند در موقعیت اثربخشی گستردهتر و تأمین منافع کلانتر قرار دهد که البته از همه مهمتر، این رویکرد مهمترین دستاوردش ایجاد فرصتی برای بازسازی ساختار و تشکیلات آسیبدیده دانشجویی کشور خواهد بود.
باوجوداین دانشجویان فعال و کنشگران حوزههای مختلف دانشجویی با پیشِرو قراردادن این رویکرد که «گذشته چراغ راه آینده است» باید به اتخاذ رویکردهای عاری از هزینه یا کاستن از هزینهها بهدنبال راهکارهای منطقی و جامعهپذیر دانشجویی بروند؛ ازاینرو با ملاحظه این نگرش، خاطر مخاطبان و فعالان جریان دانشجویی را در سطوح مختلف به دو نکته اساسی جلب کرده و به تشریح تحلیلمان از ۱- مکانیابی و جایگاه جریان دانشجویی در سپهر سیاست ایران و ۲- تعیین زاویه نگاه به منافع ملی براساس درک صحیح از موقعیت کنونی، میپردازیم.
ما در تحلیلهایی که ارائه میدهیم نباید در پی ارائه راهکارهای اجرائی مشخص و مدون، بهویژه درخصوص نحوه عمل جریان دانشجویی در وضعیت سیاسی کشور باشیم، اما بااینحال میکوشیم نکاتی را بهعنوان الزامات زاویه نگاه به فعالان دانشجویی معرفی کنیم که طبعا در انتخاب و تشخیص راهکارهای اجرائی مختلف در مواجهه با کنشهای دانشجویی میتوانند مؤثر و راهگشا باشند. اعتراض به وضع موجود و کوشش برای ارتقای وضعیت زیست فردی و جمعی کمابیش همزاد تکوین مفهوم ملت نزد ایرانیان است.
جدال و دوگانههای تاریخی سنت – مدرنیته و برابری– تبعیض از انقلاب مشروطه به بعد همواره دوگانهای را در جامعهای شکل داده که البته پرداختن به ریشهها و سیر تاریخی آن مقصود این گفتار نیست. آنچه میتواند بدیهی تصور شود، واقعیت پدیدهای به نام دوگانه مشارکتجویی – تمامیتخواهی در بطن جامعه ایرانی در تاریخ بیش از صد سال اخیر است. این دوگانه از سویی بهمثابه یک پروسه و روند هماهنگ با تحولات جهانی در مقیاس تاریخی کلان به نفع جبهه آزادیخواهی در جریان بوده و فراگیری این فکر از تعدادی محدود از روشنفکران مرکزنشین به مدد گسترش ابزارهای اطلاعرسانی و... و همراه با فربهشدن طبقه متوسط به طیف گستردهای از جامعه ارتقا یافته است، اما از سویی دیگر اصلاحات بهعنوان پروژهای سیاسی که ورود به قدرت و تغییر سیاستهای کلان را هدف قرار داده، در مقاطع مختلف تاریخ معاصر کامیابیها و ناکامیهایی را تجربه کرده است. میل اجتماعی و ملی به تغییرات، گاه مانند مقاطعی از قبیل پیروزی مشروطه، استقرار دولت ملی دکتر مصدق، انقلاب اسلامی و انتخابات ریاستجمهوری ۷۶ و مجلس ششم شورای اسلامی امکان ورود به قدرت سیاسی اجرائی را پیدا کرده و گاه در مقابله با جبهه مقابل امکان ادامه فعالیت را از دست داده یا برای مدت درخور توجهی عملا امکان ورود به قدرت از او سلب شده است.
در این میان بهترین و عمدهترین تکیهگاه تحولخواهان، نیروی اجتماعی و حضور شهروندان در حوزه عمومی بوده است. به دیگر سخن، اگر نیروی مدافع وضع موجود با دردستداشتن ابزارهای سنتی قدرت سیاسی را در اختیار خویش درآورده، جنبش اجتماعی منبع تولید انرژی برای طرف مقابل و وسیله ایجاد توازن بوده است؛ بنابراین با نگاهی گذرا به تحولات تاریخی صد سال گذشته درمییابیم که جبهه تحولخواهی زمانی که متکی به جنبش اجتماعی و حضور همدلانه شهروندان در عرصه عمومی بوده است توانسته گامهایی به جلو بردارد و از قضا این توفیقات هنگامی به ناکامی بدل شدهاند که بههرترتیب نیروهای سیاسی اصلاحطلب از حمایت و حضور جنبش اجتماعی حامی خود محروم شده یا خود را بینیاز از آن تصور کردهاند.
در شرایطی که با گذشت نزدیک به پنج سال از رویکارآمدن دولت تدبیر و امید، موازنهای معنادار میان دولت به معناي عام و نیروهای دانشجویی برقرار شده است، اینک در پی چندین سال پرهزینه و اتخاذ موضع رد و نفی دانشجویان منتقد و جنبش اصلاحطلبانه دانشجویی، شرایط به نقطهای رسیده است که دیگر اولا انکار وجود چالش در حوزههای مختلف اجتماعی و سیاسی و ثانیا نادیدهگرفتن واقعیتی سیاسی به نام جریان دانشجویی با ویژگیهای منحصربهفردش امکانپذیر نیست. اگر عدهای بگویند شور و هیجانی که جریان دانشجویی پیشتر داشته، کاهش یافته یا دستکم توان انتقادهای علنی و قانونی خود را از دست داده است، در پاسخ میتوان مدعی شد که از دیگر سو محدودیت و حذف و نفی استادان منتقد و تشکلهای هوادار دولت نیز کُند شده است. بااینحال موازنه فعلی، از وضعیتی ناپایدار و غیرقابلاتکا حکایت دارد و باور به توفق محتوم یکی بر دیگری در یک چشمانداز کوتاهمدت و میانمدت بدون بررسی برنامهها و طرحهای هرکدام خطایی استراتژیک است. در این میان جریان دانشجویی برای اول حفظ و پایداری و دوم ارتقا و پیشرفت خود در این عرصه با چالشی جدی و تأملبرانگیز مانند حرکت بر مدار تأمین منافع ملی روبهرو است. هرساله در پاییز و بهویژه نیمه دوم آذر، امکانی هرچند محدود برای پاسداشت و تجلیل از دانشجویان با برگزاری برنامهها، میزگردها و اعزام سخنران به دانشگاههای سراسر کشور با هدف روز دانشجو فضایی فراهم میشود و اگرچه این فضا و آزادی ناپایدار برای دانشگاههای پایتخت بیشتر فراهم است و بهمراتب محدودیتهایشان کمتر از دانشگاههای دور از مرکز بوده و هست و به نسبت دوری و فاصله جغرافیایی دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی از مرکزیت تصمیمگیری در کشور این امکان و فضا و تریبون دانشجویی برای آنها در ایام آذر نیز بعید و گاه غیرممکن مینماید؛ یعنی شانس و امکان برای فعالان دانشجویی دانشگاهها برای استفاده از این فرصت محدود دانشجویی بهدلیل دوربودنشان از پایتخت کشور و فرصتشان برای برگزاری برنامههای دانشجویی با حضور افراد با گرایشهای روشن اصلاحطلبی یا گرایشهای انتقادی به وضع موجود سختتر و تا حدودی نشدنی است. فرصتی که میتواند با جمعبندی تجارب پیشین دانشجویی و تحلیل موقعیت فعلی و ارزیابی و چرایی تجارب متفاوت دانشجویی، راه دشوار و پرپیچوخم جریان همیشه پویا و زنده دانشجویی را کمهزینهتر و در جهت طی طریق اهداف و آرمانهای دانشجویی، شرایط پیشِرو را سهل و ممکن کند و درعینحال میتواند با درسآموزی از گذشته پرهزینه برخی رفتارهای رادیکال دانشجویی که عملا این جریان را تا مرز اضمحلال تشکیلاتی پیش برد، حاوی عبرتآموزیهایی نیز باشد که فرصتها و تهدیدها میتوانند شانهبهشانه هم نصبالعین فعالان و کنشگران دانشجویی قرار بگیرند با عقلانیت دانشجویان را به سمت روشهای مقوم منافع ملی که درعینحال زمینه حمایت فراگیرتر و متضمن هزینه کمتر نیز هستند سوق دهند که بیشک جریان دانشجویی را میتواند در موقعیت اثربخشی گستردهتر و تأمین منافع کلانتر قرار دهد که البته از همه مهمتر، این رویکرد مهمترین دستاوردش ایجاد فرصتی برای بازسازی ساختار و تشکیلات آسیبدیده دانشجویی کشور خواهد بود.
باوجوداین دانشجویان فعال و کنشگران حوزههای مختلف دانشجویی با پیشِرو قراردادن این رویکرد که «گذشته چراغ راه آینده است» باید به اتخاذ رویکردهای عاری از هزینه یا کاستن از هزینهها بهدنبال راهکارهای منطقی و جامعهپذیر دانشجویی بروند؛ ازاینرو با ملاحظه این نگرش، خاطر مخاطبان و فعالان جریان دانشجویی را در سطوح مختلف به دو نکته اساسی جلب کرده و به تشریح تحلیلمان از ۱- مکانیابی و جایگاه جریان دانشجویی در سپهر سیاست ایران و ۲- تعیین زاویه نگاه به منافع ملی براساس درک صحیح از موقعیت کنونی، میپردازیم.
ما در تحلیلهایی که ارائه میدهیم نباید در پی ارائه راهکارهای اجرائی مشخص و مدون، بهویژه درخصوص نحوه عمل جریان دانشجویی در وضعیت سیاسی کشور باشیم، اما بااینحال میکوشیم نکاتی را بهعنوان الزامات زاویه نگاه به فعالان دانشجویی معرفی کنیم که طبعا در انتخاب و تشخیص راهکارهای اجرائی مختلف در مواجهه با کنشهای دانشجویی میتوانند مؤثر و راهگشا باشند. اعتراض به وضع موجود و کوشش برای ارتقای وضعیت زیست فردی و جمعی کمابیش همزاد تکوین مفهوم ملت نزد ایرانیان است.
جدال و دوگانههای تاریخی سنت – مدرنیته و برابری– تبعیض از انقلاب مشروطه به بعد همواره دوگانهای را در جامعهای شکل داده که البته پرداختن به ریشهها و سیر تاریخی آن مقصود این گفتار نیست. آنچه میتواند بدیهی تصور شود، واقعیت پدیدهای به نام دوگانه مشارکتجویی – تمامیتخواهی در بطن جامعه ایرانی در تاریخ بیش از صد سال اخیر است. این دوگانه از سویی بهمثابه یک پروسه و روند هماهنگ با تحولات جهانی در مقیاس تاریخی کلان به نفع جبهه آزادیخواهی در جریان بوده و فراگیری این فکر از تعدادی محدود از روشنفکران مرکزنشین به مدد گسترش ابزارهای اطلاعرسانی و... و همراه با فربهشدن طبقه متوسط به طیف گستردهای از جامعه ارتقا یافته است، اما از سویی دیگر اصلاحات بهعنوان پروژهای سیاسی که ورود به قدرت و تغییر سیاستهای کلان را هدف قرار داده، در مقاطع مختلف تاریخ معاصر کامیابیها و ناکامیهایی را تجربه کرده است. میل اجتماعی و ملی به تغییرات، گاه مانند مقاطعی از قبیل پیروزی مشروطه، استقرار دولت ملی دکتر مصدق، انقلاب اسلامی و انتخابات ریاستجمهوری ۷۶ و مجلس ششم شورای اسلامی امکان ورود به قدرت سیاسی اجرائی را پیدا کرده و گاه در مقابله با جبهه مقابل امکان ادامه فعالیت را از دست داده یا برای مدت درخور توجهی عملا امکان ورود به قدرت از او سلب شده است.
در این میان بهترین و عمدهترین تکیهگاه تحولخواهان، نیروی اجتماعی و حضور شهروندان در حوزه عمومی بوده است. به دیگر سخن، اگر نیروی مدافع وضع موجود با دردستداشتن ابزارهای سنتی قدرت سیاسی را در اختیار خویش درآورده، جنبش اجتماعی منبع تولید انرژی برای طرف مقابل و وسیله ایجاد توازن بوده است؛ بنابراین با نگاهی گذرا به تحولات تاریخی صد سال گذشته درمییابیم که جبهه تحولخواهی زمانی که متکی به جنبش اجتماعی و حضور همدلانه شهروندان در عرصه عمومی بوده است توانسته گامهایی به جلو بردارد و از قضا این توفیقات هنگامی به ناکامی بدل شدهاند که بههرترتیب نیروهای سیاسی اصلاحطلب از حمایت و حضور جنبش اجتماعی حامی خود محروم شده یا خود را بینیاز از آن تصور کردهاند.
خبرهای مرتبط
نظر شما