اصولگرايان ميتوانند از بحران فقدان «پدر معنوی» عبور كنند؟
پايان عصر شيخوخيت در جناح راست
حال و احوال اين روزهاي راستنشينهاي سياسي تعريفي ندارد؛ انتخابات رياستجمهوري را با حضور حداكثري كانديداهاي خود به اجماع ملي اصلاحطلبان و هواداران هاشميرفسنجاني باختهاند، برادر بزرگترشان (حبيبالله عسگراولادي) و پدر معنويشان (آيتالله مهدوي كني) را از دست دادهاند و هيچ مولفه و پارامتر مشتركي براي رسيدن به وحدت در حوزه تاكتيكي و تكنيكي در اردوگاه اين جريان سياسي مشاهده نميشود. اين وضعيت راستنشينهاي سياسي ايران در حالي است كه اصلاحطلبان با ائتلاف تاريخي توانستند فرمان ماشين دولت را در اختيار حسن روحاني قرار دهند و خود از لايه اول محاقي كه در آن گرفتار آمده بودند، خارج شوند تا جريانهاي فكري و سياسي موجود در اردوگاه اصولگرايان با بحرانهاي بيشتري روبهرو باشند. بحرانهايي كه به نظر ميرسد با نبود برادران بزرگتر، تشديد خواهد شد. اصولگرايان كه در دوره دولتداري محمود احمدينژاد، گفتمانشان نهتنها ترك خورد كه مبتلا به انشقاق و چندپارگي شد حالا روزهاي سختتري را در ميدان سياست و رقابت پيش روي خود دارند. اما به واقع اصولگرايان با توجه به وضعيت برآشفته، چند پارگيهاي موجود و فقدان چهرههايي كه حرف شنوي مطلق و نسبي از آنها وجود دارد چگونه ميتوانند از گرفتاريهاي موجود رهايي يابند و سروساماني به كلاف در هم تنيده اصولگرايي دهند؟ چه افرادي پتانسيل حل بحران جانشيني در اردوگاه اصولگرايان را دارند؟ و اينكه آيا سربازان تازهظهور راستنشينهاي سياسي همچون گذشته از فرمان فقها و برادران بزرگتر خود شانه خالي ميكنند؟و اينكه آيا راستهاي سياسي ميتوانند به مقوله «وحدت» و «انسجام» بينديشند و برسند؟ پاسخ به اين پرسشها نيازمند نيمنگاهي به «تعريفي دوباره از هويت اصولگرايي» و «جناحبنديهاي موجود اصولگرايان» دارد.
يكم؛ هويت جبهه اصولگرايي
جناح اصولگرايان جمهوري اسلامي ايران، يكي از دو جناح سياسي در ايران است كه در مقابل گرايشات روشنفكري مذهبي كه تمايل به تغيير ساختارهاي سياسي موجود دارند، به وجود آمده است. اصولگرايان امروز يا محافظهكاران دهه 70 مايل به حفظ وضع موجود و مخالف تغيير در ساختارها و باورهاي سنتي بودهاند و از طرف روشنفكران و سياسيون قايل به تغييرات ساختار سياسي به راستگرا يعني مدافع وضع موجود مشهور شدهاند. واژههاي بنيادگرايي يا اصولگرايي از طرف خود اين افراد براي توصيف خط مشي فكريشان به كار ميرود. بخشي از جريانات مذهبي و روحانيت عمدتا در اين خط و طيف فكري شناخته شدهاند. انتقاد روشنفكران مذهبي به اصولگرايان آنچه آنها «تفسير خشونتآميز و متحجرانه و انحرافي از دين» مينامند بوده و در مقابل اصولگرايان روشنفكران مذهبي را «اهل مسامحه بر سر ارزشهاي مذهبي»و «غربزده» دانستهاند. اصولگرايان معتقد به برتري مومنين و صالحين در حكومت بر مردم، برتري ايثارگران در بهرهمندي از حقوق اجتماعي، مشروعيت رهبري از طرف خدا و نه مردم (بحث مشروعيت و مقبوليت) و... هستند. در تفسيري كليتر جبهه اصولگرايي هم مثل اصلاح طلبان به حفظ نظام جمهوري اسلامي اعتقاد دارد و هم حفظ حاكميت آن را از اصول خود ميداند. اما اصولگرايان در برابر هر نوع تغيير و قرائت رسمي و گفتماني مقاومت ميكنند و نهادهاي نظارتي حاكميت به خصوص شوراي نگهبان و مجلس فعلي محل نفوذ آنان است.
دوم؛ جناحهاي موجود جبهه اصولگرايي
جناح اصولگرايان فراز و فرودهاي متفاوتي را پس از انقلاب تجربه كردهاند اما با توجه به شرايط فعلي به چهار جناح تقسيم ميشوند:
1- اصولگرايان سنتي:
اين جناح اصولگرايان فرزند تمامعيار نهاد روحانيت و بازار است و شامل جامعه روحانيت مبارز، حزب موتلفه اسلامي و گروههاي پيراموني آن هستند. جامعه روحانيت مبارز البته خود در حال حاضر و به تبع دولتداري محمود احمدينژاد از چندين طيف گسترده تشكيل شده است به نحوي كه چهرههايي مانند هاشميرفسنجاني، علياكبر ناطق نوري و حسن روحاني به سوي اصلاحطلبان رفتهاند و با وجود عضويت در شوراي مركزي جامعه روحانيت مبارز ديگر در جلسات شوراي مركزي شركت نميكنند و به نوعي ازاين گروه سياسي جدا شدهاند. جامعه روحانيت مبارز با رهبري آيتالله مهدويكني طي دهه گذشته همواره نقشي بسزا در تصميمات تشكيلاتي اصولگرايان داشته است تا جايي كه گروهها و احزابي همانند حزب موتلفه اسلامي و جامعه اسلامي مهندسين بدون نسخه ارائه شده جامعه روحانيت مبارز وارد حوزه عمل سياسي نشدهاند. جامعه روحانيت مبارز با آيتالله مهدويكني و حزب موتلفه با مرحوم حبيبالله عسگراولادي و جامعه اسلامي مهندسين با محمدرضا باهنرتا حدود زيادي نقش پدرخواندگي نسبت به اصولگرايان داشتند كه اين نقش را در انتخابات رياستجمهوري 84 به بعد تا حدود زيادي از دست دادهاند. در حال حاضر و با توجه به رحلت مرحوم حبيبالله عسگراولادي و در كما بودن آيتالله مهدوي كني، محمد رضا باهنر مديريت تشكيلاتي جناح اصولگرايان محافظهكار و سنتي را بر عهده دارد. علي لاريجاني از سال 84 همواره چهره نزديك به اين جناح اصولگرا بوده است.
2- اصولگرايان تكنوكرات:
اصولگرايان تكنوكرات بر خلاف هم كيشان بزرگتر خود در جناح سنتي كه معتقد به حفظ نظام با بهكارگيري روشهاي سنتي هستند قايل به حفظ نظام با رشد، آباداني و پيشرفت هستند و از اين جهت شباهت زيادي به حزب كارگزاران دارند و در ساعات و ساحات بسياري پا جاي پاي كارگزارانيها ميگذارند. اگرچه اصولگرايان عملگرا براي انكار شباهتهاي خود با اصلاحطلبان ليبرال و گروههايي مانند كارگزاران از واژههايي مانند پيشرفت و تعالي به جاي توسعه و سازندگي استفاده ميكنند. چهره شاخص اين جناح اصولگرايي محمدباقر قاليباف است كه سكان شهرداري تهران را در اختيار دارد. اين جناح اصولگرايي برخلاف ديگر جناحهاي اصولگرايان تشكيلات سياسي مشخص و شناسنامهداري ندارند و هواداران و سربازان محمدباقر قاليباف تنها يك بار سازمان سياسي با عنوان جبهه پيشرفت و عدالت ايران اسلامي را راهاندازي كردند. اين جناح البته در حوزه رسانهيي و مديريت افكار عمومي به همراه اصولگرايان راديكال و تندرو بيشترين ابزار رسانهيي را در اختيار دارد. اين جناح طي سالهاي گذشته نشان داده كه علاقهيي به وحدت با اصولگرايان محافظهكار و سنتي ندارد و برهمين اساس تاثيرپذيرياي بر برادران بزرگتر اصولگرا ندارد.
3- اصولگرايان راديكال:
هويت اصلي جناح اصولگرايان تندرو را مخالفت و ضديت با اصلاحطلبان تشكيل ميدهد. اين جناح برخلاف اصولگرايان محافظهكار و سنتي اعتقاد زيادي به حرفشنوي مطلق از روحانيت و فقاهت نداشته و بر اساس اجتهاد خود در بزنگاههاي عرصه سياسي عمل ميكند. جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي با مديريت حسين فدايي، جمعيت رهپويان با رهبري عليرضا زاكاني و انصار حزبالله از مهمترين سازمانهاي سياسي اين جناح اصولگرايان است. اين جناح همواره دردسرهاي زيادي را در ايام انتخابات براي برادران بزرگتر جناح اصولگرا ايجاد كرده است. برخي چهرههاي شاخص اين گروههاي سياسي در سازمانهاي نظامي همچون سپاه سابقه حضوردارند و رسانههايي مانند جهان نيوز وابسته به عليرضا زاكاني و هفتهنامه پنجره وابسته به طيف غلامعلي حداد عادل اين گروه سياسي را نمايندگي رسانهيي ميكنند. غلامعلي حداد عادل چهره محبوب اين جناح سياسي اصولگرايان محسوب ميشود. اين دسته از اصولگرايان همچون اصولگرايان تكنوكرات علاقهيي به وحدت با اصولگرايان سنتي نداشتهاند و در بزنگاههاي انتخابات نشان دادهاند كه همواره گزينه مورد علاقه خود را تنها حمايت ميكنند. البته جمعيت ايثارگران، جمعيت رهپويان و انصار حزبالله راديكالترين گروههاي سياسي نيستند چرا كه راديكالتر از اين گروهها را جبهه پايداري، انجمن حجتيه، نوحجتيهييهاي انقلابي شده شكل ميدهند كه از آنها با عنوان بنيادگرايان اصولگرايي نام بردهاند. بنيادگرايي اصولگرايي شكل راديكالتري از اصولگرايي است كه از درون آن منشعب شده است. نسبت بنيادگرايان به اصولگرايان همانند نسبت انحلال طلبان با اصلاحطلبان است. در واقع راديكاليزه شدن اصلاحطلبي به انحلالطلبي و راديكاليزه شدن اصولگرايي به بنيادگرايي ميانجامد. انجمن حجتيه مهمترين نهاد گفتماني بنيادگرايي است كه ميكوشيد محافظهكاري مذهبي را ايدئولوژيك كند. اعضاي اين انجمن اگرچه تشكل سياسي شناسنامهداري از سال 66 به بعد نداشتهاند اما جلسات هفتگي و ماهيانه آنان برگزار ميشود. سيد حسين سجادي و جواد مادرشاهي زعامت اين جريان را بر عهده دارند. انجمنيها بيش از آنكه در حوزه سياسي كنش مستقيم داشته باشند در مسائل ايدئولوژيك تمركز داشته و در مسائل اقتصادي رقيب ملي مذهبيها و موتلفهييها به شمار ميآيند. گروه ديگري از بنيادگرايان، بنيادگرايان عملگرا كه در واقع نوعي تجديدنظر در تفكر حجتيه يا نوحجتيه هستند و در دوره محمود احمدينژاد رشد كردند. اسفنديار رحيم مشايي چهره برجسته اين جريان است كه گاه در عمل چنان تجديدنظرطلبي ميكند كه از انحلالطلبان و اصلاحطلبان هم در نبرد با سنتگرايي راديكالتر ميشود. اين جريان فاقد تشكيلات سياسي است اما نفوذ اجتماعي بهتري به جهت رفتارهاي پوپوليستي احمدينژاد نسبت به ديگر جريانهاي اصولگرا دارد. اخيرا تلاشهايي براي ايجاد شبكه اجتماعي در اين جريان به وقوع پيوسته است. اما شايد جديترين گروه بنيادگرايان راديكال پيرامون آيتالله محمدتقي مصباحيزدي شكل گرفته و جبهه پايداري محصول سياسي اين نوع تفكر است. اين جريان سياسي در حال حاضر مهمترين سازمان سياسي بنيادگرايي و افراطيگري است و مهمترين بازمانده آنان در حاكميت است. اقليتي موثر در مجلس است و ائتلافهاي استراتژيكي با اصولگرايان راديكال دارد.
سوم؛ پايان عصر شيخوخيت
جناحهاي موجود در اردوگاه اصولگرايان تنها يك نشاني دارد؛ چند دستگي و انشقاقي يكي ناشدني. اين انشقاق در حال حاضر بيش از گذشته رخنمايي ميكند و «محورهاي اختلافي» بيش از «نقاط اتحادي » نماد و نمود دارد و اين اختلافات روزبه روز برادران اصولگرا را از هم دورتر و بزرگان و ريش سفيدان را دلخورتر و گلايهمندتر از يكديگر ميكند. در همين روزهايي كه حال اصلاحطلبان از روي كار آمدن حسن روحاني كانديداي مورد تاييدشان در انتخابات خوش است، اصولگرايان در تبوتاب انشقاقي هستند كه زنگ خطر را براي آنها به صدا درآورده است. شايد فقدان وجودي حبيبالله عسگراولادي و آيتالله مهدويكني كار را براي چهرههايي نظير محمدرضا باهنر (جبهه پيروان خط امام و رهبري) و سيدرضا تقوي (جامعه روحانيت مبارز) سختتر از گذشته كرده است. محمدرضا باهنر نهتنها رابطه مرحوم عسگراولادي با جامعتين را ندارد كه ميزان حرف شنوي ديگر سران گروههاي راست سنتي از او هم به اندازه عسگراولادي نيست و از نفوذ پدر معنوي رحلت كرده موتلفهييها بيبهره است و در ميانه بازار سياست اصولگرايانه تنها مانده است.
از سوي ديگر سيدرضا تقوي هم در نبود آيتالله مهدويكني تلاش دارد تا چهرههاي سرشناس و صاحبنفوذ راستهاي سياسي را دور ميز وحدت جمع كند اما او نيز همچون باهنر كه نتوانسته گره از كار مهمترين گروه اصولگرايان (جبهه پيروان خط امام و رهبري) بگشايد همچنان به موفقيتي پس از انتخابات دست پيدا نكرده است چرا كه سيدرضا تقوي هم هرگز جامعيت آيتالله مهدويكني را در ميان طيفهاي مختلف اصولگرايان ندارد. با اين تفاسير كدام يك از فقها و علماي اين جناح سياسي همچون شيخ محمد يزدي، محمد تقي مصباحيزدي، سيد احمد خاتمي، سيد احمد علمالهدي، موحدي كرماني ميتوانند اصولگرايان را با توجه به وضعيت موجود از بن بست انشقاق و چندپارگي خارج كنند؟
هرچه هست به نظر ميرسد كه فصل شيخوخيت و ريشسفيدي در مديريت اصولگرايي به پايان رسيده و جوانهاي تازه به ميدان آمده كه در سالهاي گذشته مصايب بسياري را براي بزرگترهاي خود به وجود آوردند ديگر تن به موعظهها و مطالبات فقهاي نامدار خود نخواهند داد و از آن سو شكست خوردن آيتالله مهدوي كني و مرحوم عسگراولادي در ايجاد وحدت اصولگرايان و اختلافات شيخمحمد يزدي با محمدتقي مصباحيزدي ديگر فقيهي براي دور هم جمع كردن مردان مدعي اصولگرا پيشقدم نخواهد شد و دعوتي از سوي راستهاي محافظهكار براي اين ماموريت را اجابت نخواهد كرد و اين چيزي نيست جز پايان عصر شيخوخيت در جناح راست.
منبع: روزنامه اعتماد
نظر شما