حمید روحانی باز هم جواب مطهری را داد
نامهنگاریهای اخیر سیدحمید روحانی و علی مطهری دارد تبدیل به یک روند ادامهدار میشود؛ روندی که ظاهرا هیچ یک از طرفین خیال کوتاه آمدن ندارند. روز گذشته باز هم سیدحمید روحانی پاسخی بلندبالا به علی مطهری داد تا این روند قطع نشود
نامهنگاریهای اخیر سیدحمید روحانی و علی مطهری دارد تبدیل به یک روند ادامهدار میشود؛ روندی که ظاهرا هیچ یک از طرفین خیال کوتاه آمدن ندارند. روز گذشته باز هم سیدحمید روحانی پاسخی بلندبالا به علی مطهری داد تا این روند قطع نشود
حمید روحانی در جدیدترین نوشته خود که اعتماد در راستای وظیفه اطلاعرسانی خود متن کامل آن را به چاپ رسانده است جوابیههای علی روزنامه مطهری به انتقادهای خود را همراه با ادبیات پهلوی دانسته است و او را خو گرفته با فرهنگ «شاهنشاهی» دانسته است. حمید روحانی در ادامه اعتراض علی مطهری به نحوه انتخاب نماینده ناظر مجلس در هیات نظارت بر مطبوعات را مورد انتقاد قرار داده و تاکید کرده است که مطهری در ادبیات و رفتارهای خود زور را به کار میگیرد. حمید روحانی همچنین در این جوابیه که در آن بارها علی مطهری را «آقا علی» خطاب کرده اعلام کرده است که مطهری در «خلط مبحث» و «چشمبندی» استاد است و برای اثبات انتقادهایش از محمود احمدینژاد در سالهای اخیر به ارائه لیستی از موضعگیریهای سالهای اخیرش پرداخته است. روحانی در پایان به مطهری هشدارداده است که پیش از آنکه دیر شود و راه بازگشت بر روی او بسته شود به سرنوشت خیانتکارانی که اکنون راه آنها را در پیش گرفته است نگاهی بیندازد. متن کامل جوابیه حمید روحانی در ادامه میآید:
«خلط مبحث» در فرهنگ طاغوتی از جایگاه ویژهیی برخوردار است. زورپرستان و خودپرستان که ظرفیت شنیدن انتقاد و سخن حق را ندارند پیوسته تلاش میکنند با سفسطه و پیش کشیدن مسائل جانبی و جزیی بحث اصلی و اصولی را تحت الشعاع قرار دهند و بدین گونه خود را از دست اندازهایی که انتقادها و پرسشهای چالشی برای آنان ایجاد کند برهانند.
شاه و دستگاه تبلیغاتی دروغپرداز او که از یک سخنرانی منطقی و افشاگرانه امام در 13 خرداد 1342 درباره رخنه و نفوذ رژیم صهیونیستی در همه شؤون اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی ایران، سخت کلافه و نگران شده بودند به شگردی از این دست روی آوردند و فرازی از سخن امام خطاب به شاه را که در آن آمده بود شاید برخی از مقامات میخواهند تو را اسراییلی معرفی کنند تا من بگویم کافری بیرونت کنند (نزدیک به این مضامین) دستاویز قرار دادند که امام تند رفته، بی منطق سخن گفته و این سخن او مایه خونریزی 15 خرداد شده است! منفیبافها و رفاهطلبانی بیدرد و کسانی مانند برخی از رهبران انجمن حجتیه نیز سالیانی روی این فراز از سخنرانی امام به عنوان یک نقطه منفی مانور میدادند و در هر مناسبتی با نیش و طعنه میگفتند «سید! بیا بیرونش کن»! یعنی امام سخن ناشدنی بر زبان آورده و هیچگاه نمیتواند شاه را بیرون کند! و با این شگرد شیطانی تلاش کردند اصل موضوع یعنی خطر صهیونیستها برای ایران را که در کلام امام آمده بود به دست فراموشی بسپرند. اینگونه ترفند و نیرنگ از سوی رژیم شاه تا روز پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت.
اکنون باید با کمال تاسف بگویم که نوشتهها و جوابیههای آقاعلی مطهری به انتقادها و پرسشهای اینجانب با همان ادبیات عصر پهلوی، به قلم آمده و رقم خورده است. آقا علی چنان که در نوشته شماره 2 به آن اشاره کردم با فرهنگ شاهنشاهی خو گرفته و پیوسته بر آن است که دیدگاه و خواستههای خود را با زور به پیش ببرد، از این رو میبینیم بهرهگیری از زور در سخن و قلم و روش و منش او جلوهگر است. آقاعلی انتخاباتی را پذیراست که آرای بیشتری برای او باشد و یا نامزد مورد نظر او انتخاب شود و جز این اگر شد باید زور به کار آید. پشتیبانی او از فتنهگران نیز به همین پایه فکری و فرهنگی استوار است. اعتراض او به انتخاب عضو هیات نظارت مطبوعات در کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی نیز ریشه در خوی و خصلت فرهنگ زور دارد. او وقتی در بحث با دیگر نمایندگان مجلس ناتوان و بیمنطق میماند و پاسخ منطقی ندارد به زور روی میآورد و تلاش میکند با کلمات رکیک و چاله میدانی حریف را از صحنه بیرون براند.
ناتوانی در فهم قرآن
آقاعلی با تاسی از زورمداران عصر پهلوی برای گریز از پاسخ به پرسشهای اینجانب، به «خلط مبحث» چنگ زده و مسائل جانبی را مطرح کرده تا مسائل اصلی و مهم، به ویژه آن نسبتهای ناروایی که به من داده و تهمتهایی که زده است ـ به خیال خودش ـ در این میان گم شود و بیتقوایی و فرودستی او برملا نشود! او در آغاز جوابیه خود، تمسک به آیه شریفه و پنددهنده «واغضض من صوتک ان انکرالاصوات لصوت الحمیر» را پیش کشیده و روی آن معرکه گرفته است. آقاعلی به علت ناآگاهی و بیاطلاعی از مفاهیم قرآنی چنین وانمود کرده است که من به دور از ادب و اخلاق او را به «الاغ تشبیه» کردهام! باید بداند بنابراین برداشت عالمانه! او لقمان حکیم در پیام پندآمیز و آموزنده خویش، فرزند دلبند خود را «به الاغ تشبیه» کرده است!! آیا آن مرد دانا و حکیم که وقتی از او میپرسند «ادب از که آموختی؟ میگوید از بی ادبان»، العیاذبالله تا آن حد بیادب بوده است که در مقام پند و اندرز به فرزند خویش او را «الاغ» بخواند؟ یا این برداشت کنندگان نادانند که نمیتوانند از قرآن، فهم و درک درستی داشته باشند؟ از این رو، وقتی در آیهیی از قرآن، اگر کلمه «فاسق» میبینند فورا جار و جنجال راه میاندازند که «به یک شخص مومن» نسبت فسق دادهاید! و در آیه دیگر واژه «حمیر» را میبینند، معرکه میگیرند که ما را «به الاغ تشبیه» کردهاید! اینجاست که روشن میشود چرا فرمودهاند «من فسرالقرآن برأیه فلیتبوا مقعده من النار»، کسانی که قرآن را خودسرانه و ناشیانه تفسیر و از آن برداشت میکنند، جایگاهشان در آتش خواهد بود.
سید حمید روحانی یا سردار سازندگی
آقاعلی اگر در فهم قرآن و علوم قرآنی درمانده و ناتوان است، در عوض در «خلط مبحث» به راستی استاد، کاردان و آزموده است، از این رو، آن گاه که با این پرسش مواجه میشود که اگر به راستی نماینده مردمید و به مردم فکر میکنید و از درد و رنج مردم خبر دارید چرا به جای دلسوزی برای فتنهگران و فتنهسواران در راه علاج ناهنجاریهای اقتصادی، معضل بیکاری و دردها و رنجهای توانفرسای مردم از تورم و گرانی و... که به علت ندانمکاریها، باندبازیها، جنگ قدرت و بیتدبیری و سوء?مدیریت برخی از دولتمردان پدید آمده است جنب و جوش و تلاش و کوششی از شما دیده نمیشود و در دیدار با مسوولان بلندپایه از این ناهنجاریها و نابسامانیهای کمرشکن مردمی سخن نمیگویید و اظهار نگرانی نمیکنید بیدرنگ به خلط مبحث دست میزند و برای اینکه بیگانگی او از مردم و بیتفاوتی او در برابر رنجها و دردهای توانفرسای آنان برملا نشود، چنین جوسازی میکند: «خوشحالم که بالاخره جناب آقای سیدحمید روحانی پس از سکوت مرگبار هشت ساله در زمان دولت نهم و دهم اکنون از لاک خود خارج شده و به اظهارنظر در این مسائل میپردازد»!!
به نظر میرسد که آقاعلی در این فراز از «خلط مبحث» به علت شتابزدگی و درهم?ریختگی روحی و روانی، اینجانب را با مراد و رهبر باند خویش جناب آقای هاشمی رفسنجانی اشتباه گرفته و چنین پنداشته است که مخاطب او سردار سازندگی است که پس از سی و اندی سال ادعاهای اغراقآمیز درباره رفاه مردم، اکنون به گوشههایی از کاستیها و ناهنجاریهایی که در جامعه وجود دارد اذعان کرده است! آقاعلی از آنجا که در میان مردم نیست و سر در لاک باند قدرتطلبان فرو برده است، هنوز نمیداند که سیدحمید روحانی نه مسوولیت اجرایی دارد و نه ادعای این را که مردم مشکل و معضلی ندارند، نه نان نمایندگی مردم را میخورد وآش دشمنان ملت را هم میزند، نه تشنه قدرت است، نه برای اینکه در کمیسیون فرهنگی مجلس رای نیاورده، تاب و توان خود را از دست داده است و نه از نظر علم و دانش خود را به شهید مطهری مقایسه میکند، نه از اینکه خوابهای رویایی او تعبیر نشده و امید خود را برای رییس مجلس و رییسجمهور شدن از دست داده میسوزد، نه در میان ملت ایران بیآبرو و اعتبار شده تا به آغوش دیگراندیشان و کژاندیشان پناه ببرد و ناگزیر شود سخنانی بر زبان آورد که خوراک چرب و نرمی برای بوقهای صهیونیستی، امریکایی و بیبیسی فراهم کند، نه از مسوولان بلندپایه نظام جمهوری اسلامی برای اینکه به او بها نداده و او را به مقام و منصب دلخواه او نگماردهاند کینهیی چرکین در دل دارد و برای انتقام از آنها در اندیشه بحرانآفرینی است و نه از اینکه پدر او زنده نمانده تا رهبر شود و او از این راه به نان و نوایی برسد بیقرار شده است.
آقاعلی و تملق و چاپلوسی
آقاعلی که در چشمبندی و «خلط مبحث» به راستی استاد است و «شاهکار»! میکند در این فراز بالا، در نسبت ناروا به سیدحمید «سکوت هشت ساله را» به میان میکشد تا از رییس باند خویش و اذناب او دفاع کرده باشد! و اینگونه وانمود کند که اگر ناهنجاری و گرفتاریهایی مردم دارند به دوران ریاستجمهوری احمدینژاد برمیگردد و پیش از آن ـ به ویژه در دوران هشت سال ریاست جمهور آقای هاشمی ـ ایران بهشت موعود بوده است!
جالب اینکه آقاعلی در دورهیی از حامیان دولت نهم بود و در نامهیی به احمدینژاد در نهمین دوره ریاستجمهوری انتخاب او را به عنوان رییسجمهور «از الطاف خفیه الهی» خوانده و «دولت نهم را با تاسی به سیره علی (ع)، حامی اسلام از دست رفته» دانسته و دولتهای پیش از او را زیر سوال برده و دولتهای هاشمی و خاتمی را از عوامل عقبماندگی اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دانسته است! او در این نامه آقای احمدینژاد را «از شیفتگان تفکر شهید آیتالله مطهری دانسته و به او هشدار داده است که: «البته کسانی که مانند دوره عثمانی به تبعیض عادت کردهاند مشکلاتی ایجاد کرده و خواهند کرد»! برخی از کسانی که آقاعلی را از نزدیک میشناسند بر این باورند که نامه او به احمدینژاد جنبه تملق و چاپلوسی داشت تا شاید به کابینه دولت احمدینژاد دعوت شود و چون این آز و نیاز و امید او از سوی آن دولت برآورده نشد به صف مخالفان او پیوست و در جرگه باند آقای هاشمی قرار گرفت تا «چراغ از بهر تاریکی» نگاه دارد و اینکه دیگران را پیوسته به «تملق و چاپلوسی» متهم میکند، برای این است که «قیاس به نفس» میفرماید. اعاذناالله من شرور انفسنا.
هشت سال خروش یا هشت سال سکوت؟!
آقاعلی اینجانب را به هشت سال سکوت در دوران ریاستجمهوری احمدینژاد متهم کرده است که از بی بند و باری و افسارگسیختگی او در اظهارنظر درباره دیگران نشان دارد که البته در خور پاسخگویی نیست و باید به مصداق «و اذ مروا باللغو مروا کراما» بی اعتنا از آن گذشت و بر نارسایی فکری گوینده آن خندید یا اظهار تاسف کرد لیکن برای اثبات این نکته که دیدگاهها، گفتهها و نوشتههای آقاعلی غالباً بر پایه حب و بغض و هواهای نفسانی است، نه بر اساس تحقیق و درک واقعیتهای جامعه. ناگزیرم گوشههایی از موضعگیریهای خودم را در دوران دولت احمدینژاد به شکل فهرست و گذرا بازگو کنم تا نسل امروز و نسلهای آینده دریابند که موضعگیریهای آقاعلی روی موازین شرعی و منطقی و حساب و کتاب نبوده و نیست.
پایگاه اطلاعرسانی رجانیوز:
چندی پیش [5 مرداد/88] حجتالاسلام والسلمین دکتر سیدحمید روحانی طی سخنرانی مهمی در شهرستان خمین به ریشههای حوادث انتخابات و پس از آن پرداخت... آقای روحانی: ... از آقای احمدینژاد انتظار نبود که به این مردم خون جگر بدهد و دلشان را بشکند مردمی که با امیدی به او رای دادند... آقای احمدینژاد دید که جناب آقای مشایی با آن موضعگیریهای مخالف اسلام و انقلاب اسلامی [دوستی با ملت اسراییل] در میان مردم منفور شد مردم نسبت به او بهشدت متنفر بودند گماشتن او به عنوان معاون اول رییسجمهور، نوعی دهن کجی به مردم بود... به قول معروف میگویند «زمستان میرود و روسیاهی به زغال میماند» آیا آقای احمدینژاد بعد از این مرحله میتواند در مجلس یا در مقام دیگر کاندیدا شود؟ یا اینکه به سرنوشت کسانی دچار میشود که قبل از او دچار شدند؟...
سایت بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی:
26 مرداد 1389
طرح اسلام ایرانی به دنبال این زمزمه امریکاپسند که «دوران اسلام خواهی به سر آمده است» و سخن گفتن از «ملت اسراییل»! نشان از ژرفایی خطر و توطئهیی دارد که پس از شکست توطئه سهمگین فتنه انتخابات گویا در دستور کار قرار گرفته است.
آنچه مایه نگرانی شماری از بزرگان، صاحبنظران و بسیاری از مردم کوچه و بازار شده است موضع [مجهول]رییسجمهور در برابر بافتههای آقای مشایی است که با موازین اسلام و خط امام همخوانی ندارد.
آقای رییسجمهور اظهار میدارند: ما در آزادترین نظام دنیا یعنی جمهوری اسلامی زندگی میکنیم و هر کسی حق دارد تحلیل و نظریه خود را اعلام کند، اولاً «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد» جای بحث علمی و اعتقادی در مدرسه و دانشگاه است، نه در کوچه و بازار که با اعصاب مردم بازی شود. ثانیا هر کسی در چارچوب تخصص و درک و دانایی خویش میتواند بحث کند کسی که اصولاً نمیداند اسلام با سین یا صاد است چگونه میتواند در مورد اسلام اظهارنظر کند...
امید فردا: اردیبهشت 1390
اردیبهشت 1390
حمید روحانی: این رمالها به قدرت برسند روی همه دیکتاتورهای خونآشام را سفید میکنند
روحانی با اشاره به مصاحبهیی از احمدینژاد گفت: رییسجمهوری محترم در مصاحبهیی که اخیرا داشتهاند گفتند یک رییسجمهور و مقتدر موجب عزت کشور، رهبری و ملت است. آیا رییسجمهور مقتدر یعنی کسی که قانون را زیر پا بگذارد، مجلس را دور بزند، به رهبری بیاعتنایی و به مردم پشت کند؟ آیا یک رییسجمهور مقتدر از نظر ایشان یعنی کسی که بتواند با ملت، رهبر و خدا لجبازی کند؟... چرا اینقدر هول شدهاند؟ چرا اینقدر خودشان را گم کردهاند؟ چرا اینقدر بیظرفیت و کم جنبهاند که تا به قدرت رسیدهاند قانون هیچ، رهبری هیچ، مجلس هیچ...
جهان نیوز: بهمن 1390
انجمن حجتیه در دفتر رییسجمهور جاخوش کرده!
به گزارش جهان به نقل از سایت بنیاد تاریخ?پژوهی متعلق به حجتالاسلام والمسلمین سیدحمید روحانی: ... این عناصر مغرور، از خودراضی و کم ظرفیت که به دنبال چند استقبال و پیشواز و چند کف و سوت و ساز، خود را گم کرده و فرعونگونه ادعای خدایی دارند، اگر روزی حضرت ولیعصر امام زمان (عج) ظهور کند و برخلاف امیال نفسانی و مقام پرستی آنان دستوری فرمایند بی تردید با آن حضرت به ستیز برمیخیزند... آیا شما گمان دارید که آن حضرت امروز از بیم امریکا، انگلیس و صهیونیستهای جنایت پیشه در پس پرده غیب نشستهاند؟ نه!... حضرت امروز از بیم کسانی در پس پرده غیبت قرار گرفتهاند که در هر سخنرانی با خواندناللهم عجل لولیک?الفرج میخواهند یک امپراتوری برای خود تدارک ببینند... انجمن حجتیه که اکنون در دفتر ریاستجمهوری جاخوش کرده است با تز شیطانی «باید فساد را گسترش داد تا امام زمان ظهور کند» اختلاس، رشوه، دستبرد به بیتالمال و فساد اخلاقی و اقتصادی را هرچه شدیدتر گسترش میدهد و گرانی و تورم و هرج?و مرج اقتصادی را دامن میزند تا نظام جمهوری اسلامی را به چالش بکشد...
خبرگزاری فارس 12/8/91
حمیدروحانی: 90 درصد مشکلات اقتصادی ناشی از سوءمدیریت است
به گزارش خبرگزاری فارس از قزوین حجتالاسلام سیدحمید روحانی ظهر امروز در آیین گرامیداشت 13 آبان... اظهار کرد: 90 درصد مشکلات اقتصادی امروز ناشی از سوء مدیریت و سوءاستفاده کسانی است که به ملت خیانت میکنند که باید با آنها برخورد شود و تنها 10 درصد این مشکلات ناشی از تحریمهاست...
انتخاب: 8 بهمن 1391
سیدحمیدروحانی در نشست جامعه اسلامی مهندسین:
... امروز ما شاهد پلشتترین و بیقانونترین دولت در نظام جمهوری اسلامی هستیم و...
زبان طاغوتیان در کام آقاعلی
موضعگیری اینجانب در دولت احمدینژاد که در سخنرانیها، مصاحبهها و مقالهها و یادداشتهایم آمده است به مراتب بیشتر از آن است که بتوانم حتی تیتر آن را در این وجیزه بازگو کنم و شاید در آینده به صورت کتابی مستقل انتشار یابد، لیکن گستاخی آقاعلی دیدنی و شنیدنی است که با کمال بی پروایی مینویسد که خوشحال است بالاخره سیدحمید پس از سکوت مرگبار هشت ساله در زمان دولت نهم و دهم اکنون... به اظهارنظر در این مسائل میپردازد...»!! حالا حساب کنید کسی که به خود جرات میدهد گفتهها و نوشتههایی را که در پایگاههای خبری گوناگون ثبت است و نیز در برخی رسانهها انتشار یافته است به این راحتی و بی پروایی انکار کند با نوشتهها و آثار آیتالله شهید مطهری چه خواهد کرد؟
باید به آقاعلی گفت خوب است پنبه غفلت را از گوش بیرون آورد و دریابد آنچه برای او و قدرتطلبان، فتنهگران و باندهای مخالف نظام ولایت مرگبار و توفانبار است روشنگریها و افشاگریهای سیدحمید روحانی است نه سکوت او و به یاری خدا تا قلم در دست دارد از این رسالت مقدس باز نمیماند هرچند که برای خودپرستان و زورپرستان مرگبار باشد.
این شگفت آور نیست که آقاعلی موضعگیریها و حقگوییهای اینجانب را چه در دولت آقای احمدینژاد و چه در دولتهای پیش از او نبیند و نشنود زیرا تشنگان شهرت و قدرت و شیفتگان منصب و ریاست در راه دستیابی به پست و مقام و نگهداری آن تا آن پایه شیدایی و از خودبی خود میشوند که نمیتوانند دریابند که دور و برشان چه میگذرد و چه ندایی میرسد. من در دوران شاه، خود شاهد آن بودم که آن وادادگانی که مست قدرت بودند ندای حق را برنمیتافتند بلکه اصولا نمیشنیدند. از این رو، دیدیم در پی تسفیر (اخراج) ایرانیان از عراق از سوی بعثیها، امام دو سخنرانی تند و آتشین و کوبنده علیه رژیم بعث ایراد کرد که باید گفت نخستین و آخرین سخنرانی علیه آن رژیم سفاک بود که ایراد شد. امام به دنبال آن به عنوان اعتراض به رفتار وحشیانه حزب بعث با ایرانیان درخواست ویزای خروج کرد تا از عراق هجرت کند. اما در ایران جاه طلبانی که شهوت قدرت و مقام آنها را کور و کر کرده بود نه تنها این موضع حماسی امام را نشنیدند بلکه بر امام تاختند که چگونه در برابر این ظلمی که به ایرانیان در عراق شده واکنشی از خود نشان نداده است! از این رو، در روز 20 دیماه 1350 یکی از نمایندگان مجلس سنا به نام جمشید اعلم طی نطقی در مجلس اظهار کرد: ... در عجبم وقتی خواستند در این مملکت تقسیم اراضی شود، شخصی نعرهها زد و فریادها کرد و به نام روحانیت کارهایی انجام داد که صلاح نبود و از این مملکت رفت و حالا در عراق اقامت دارد، اسم آن شخص خمینی است.
علامه وحیدی: او ایرانی نیست
جمشید اعلم: مسلمان که هست، شیعه که هست. او در این مملکت مگر به مردم نمیگفت که شیعه است، پس چرا یک کلمه حرف از حلقوم این مرد در چنین وضعی بیرون نیامد؟ پس معلوم میشود حرفهای آن روز او و سکوت امروزش هر دو دستور و به صرف فرمایش ارباب بوده است!...
شگفتآور اینکه جاهطلبان و بیراههپویان نه تنها راهشان یکی است بلکه کلامشان نیز یکسان است، نهتنها پیام حقگویان و خداجویان را نمیشنوند، بلکه در برابرشان موضع یکسان میگیرند و اتهام همگون بر آنان وارد میکنند! جمشید اعلم سخنرانی کوبنده امام علیه حزب بعث عراق را اصولاً نمیشنود و امام را به سکوت در برابر آن رژیم متهم میکند، چنان که آقاعلی نیز اتهام «هشت سال سکوت» را به اینجانب نسبت میدهد. جمشید اعلم موضعگیریهای امام را برای غیرخدا مینمایاند و فرمایشی میخواند! چنان که امروز آقاعلی در برابر موضعگیریهای این ناچیز که خاک پای امام به شمار نمیآید، همان گفته جمشید اعلم را چنین تکرار میکند: «... هم سکوت او در آن هشت سال و هم جوش و خروش اخیر او برای خدا و از روی خلوص نیست»!! من نمیخواهم آقاعلی مطهری را خدای نخواسته با جمشید اعلم خائن و پلید مقایسه کنم اما متاسفم که میبینیم برخی موضعگیریها و اظهارنظرهای آقاعلی با خیانتکارانی مانند جمشید اعلم یکسان است و عامل آن هم خوی زورگویی و خودبزرگبینی است که ریشه در فرهنگ طاغوتی دارد و او تا این خوی و خصلت زشت و کثیف را از خود دور نکند نمیتواند با ادبیات اسلامی و آداب اخلاقی با دیگران سخن بگوید و ارتباط برقرار کند. آقاعلی اگر با فرهنگ اسلامی آشنا بود و بر پایه «وجادلهم بالتی هی احسن» بحث میکرد در برابر چند انتقاد سازنده و منطقی به این همه پراکندهگویی، حاشیهسازی، «خلط مبحث» و پرخاشگری و دستپاچگی نیاز نداشت و در برابر یک پرسش ساده و روشن که اگر به راستی به آزادی و حقوق مردم میاندیشید و به یاد مردم هستید، چرا پیوسته از فتنهگران دم میزنید و به دیگر مشکلات و گرفتاریهای مردم توجهی ندارید؛ اینگونه پاسخ نمیداد که «چرا اینقدر از مطرح شدن موضوع حصر خانگی آقایان موسوی و کروبی وحشت دارید و از آن فرار میکنید»! این، جواب آن پرسش نیست، این هوچیبازی برای گریز از جواب و پاک کردن صورت مساله است، آقاعلی روی خیالپردازیهای خود، میپندارد که با مطرح کردن حصر خانگی عوامل فریبخورده فتنه در اینجا و آنجا میتواند برای خود پرستیژی به دست آورد و از مسوولان نظام جمهوری اسلامی انتقام بگیرد غافل از اینکه بیش از هشت سال است سلطنتطلبان، تجزیهطلبان، همجنسبازان، منافقان، گروهکهای به اصطلاح ملی ـ مذهبی، عوامل و کارگردانان فتنه در درون و برون کشور، روی حصر خانگی این فریبخوردهها، شبانهروز تبلیغات کرده، اشک تمساح ریخته و جاروجنجال به راه انداختهاند، لیکن از این ترفندها نتوانستند طرفی بربندند. آیا آقاعلی بر این باور است که با نشخوار آن یاوهها میتواند وحشت بیافریند؟! باید گفت آنجا که عقاب پربریزد از پشه لاغری چه خیزد؟
پنداربافیهای دلخوشکننده
پندار پوچ دیگری که سازمانهای جاسوسی و دستیاران آنها ساخته و پرداخته کرده و عناصر ساده و لاده آن را باور کرده و تکرار میکنند این است که «... بررسی و تحقیق درباره فتنه سال 88 در قالب محاکمه علنی آقایان موسوی و کروبی و احمدینژاد و چه به صورت دیگر» مایه «آشکار شدن بسیاری از حقایق برای مردم میشود و نظام جمهوری اسلامی از آن هراس دارد»!! اینگونه پنداربافیها و ترفندها از سوی عناصر ضد انقلاب و دنبالهروهای آنان پیشینه دیرینه دارد و در واقع یکی از شگردهایی است که دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی برای دلخوش داشتن عوامل و ایادی خود به کار میگیرند. به یاد دارم در دوران دفاع مقدس دستگاه تبلیغاتی ضدانقلاب سالیانی روی این دروغ مانور میدادند که مسوولان نظام جمهوری اسلامی جرأت نمیکنند آتش بس بپذیرند و به جنگ پایان بخشند. نظام جمهوری اسلامی با این جنگ میتواند به حیات خود ادامه دهد! اگر روزی جنگ پایان یابد، این نظام از هم فرومیپاشد و سقوط میکند! آن روز که شیخ حسینعلی منتظری با تاثیرپذیری از باند مهدی هاشمی و عناصر وابسته به منافقان، ملیگرایان و دیگر بداندیشان علیه آرمانها و ارزشهای انقلاب اسلامی یکهتازی میکرد و در برابر، امام و مردم حزباللهی از روی عطوفت اسلامی و امید تنبه او خویشتنداری میکردند، تحلیلگران ضد انقلاب اینجا و آنجا شایع میکردند که نظام جمهوری اسلامی برای بعد از امام جز آقای منتظری کسی ندارد، از این رو، او هر سخنی بگوید و به هر کسی بتازد و هر آنچه را که از نظر نظام جمهوری اسلامی مقدس است زیر سئوال ببرد هیچ کس را جرأت و قدرت رویارویی با او نیست! و ناگزیرند او را تحمل کنند! زیرا اگر منتظری نباشد جمهوری اسلامی و نظام ولایت به سقوط کشیده میشود! اکنون نیز برای خام کردن و دلخوش داشتن عناصر زودباور، دهن بین و ساده و لاده، ترحم و تفقد و گذشت نظام جمهوری اسلامی نسبت به عوامل فتنه را اینگونه وانمود میکنند که جرأت محاکمه آنان را ندارند! بایسته یادآوری است که عوامل فتنه، مشاوران، همدستان و کارگردانان درونمرزی و برونمرزی آنان آنچه را که در چنته داشتند برای زیر سئوال بردن انتخابات دهمین دوره ریاستجمهوری رو دایره ریختند در اعلامیهها، مصاحبهها و سخنرانیهای خود با دروغ و تزویر و تهمت، مدارک، اسناد و اطلاعاتی ساختگی و آبکی برای تقلب در آن انتخابات به نمایش گذاشتند که جز رسوایی و بی آبرویی از آن بهرهیی نبردند. شماری از مشاوران و کارگردانان این فریبخوردگانی که اکنون در حصر به سر میبرند پس از شکست فتنه از ایران گریختند و به آغوش اربابان خود پناه بردند و هر آنچه که را میتوانستند به عنوان توطئه تقلب در انتخابات بسازند ببافند، ساختند و نمایش دادند و از هیچ اتهامی علیه نظام اسلامی و ملت قهرمانپرور ایران پروا نکردند. سران اصلی فتنه (سازمانهای جاسوسی امریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی) نیز در راه مخدوش نشان دادن انتخابات و پیشگیری از شکست فتنه ننگینی که سالیان درازی روی آن برنامهریزی کرده بودند، مهرههای سرسپرده خود را در راه سندسازی یاری دادند و راهنمایی کردند. بنابراین «حقایقی» در کار نیست تا در محاکمه علنی این فریبخوردهها برملا شود. عوامل فتنه اگر به اندازه نیم سطر اطلاعاتی، سندی و نکتهیی داشتند که بتوانند نظام جمهوری اسلامی و انتخابات دهمین دوره ریاستجمهوری را زیر سئوال برد در پخش آن در سراسر جهان درنگ نمیکردند و با بوقهای تبلیغاتی استکبار جهانی، گوش جهانیان را پیرامون تقلب در انتخابات ایران، کر میکردند و مجال نمیدادند مطلبی، نکتهیی و کوچکترین اطلاعاتی در پشت پرده بماند و انتظار روزی را بکشند که فریب خوردگان فتنه به محاکمه کشیده شوند!
کیش شخصیت
آقاعلی در این جوابیه علمی! فلسفی! خود از روی فروتنی و شکسته نفسی مقام علمی خود را پایینتر از شهید مطهری دانسته که باید گفت جهاد با نفس کرده است! و با وجود این هشدار داده است که «اگر مطهری زنده بود» از او به علت وابستگی باندی و بیخیالی و بیتفاوتی در برابر ناهنجاریها و گرفتاریهای گوناگون مردم ایران و پشتیبانی بیچون و چرا از عوامل فریب خورده فتنه «تشکر میکرد»! آقاعلی با زبان بیزبانی میخواهد بگوید آن مطهری را ستایش میکنم و قبول دارم که بی چون و چرا قدردان و سپاسگزار موضع و راه و روش من باشد و آن مطهری که به جای تقدیر و تشکر به نقد و رد عملکرد من بپردازد در برابر او همان موضعی را در پیش میگیرم که امروز برخی از آقازادههای همراه من در برابر پدرانشان در پیش گرفتهاند! و آن روز دیگر بدیهی است که مقام علمی من از آقای مطهری تفوق دارد!! آقاعلی آن مطهری را قبول دارد که اگر زنده بود ریاستطلب باشد و برای به دست آوردن رهبری سر و دست بشکند. اما اگر در برابر مقام معظم رهبری تعبد داشته باشد و از ایشان پیروی کند از دید آقاعلی رفوزه و مردود است و او از چنین پدری عار دارد! آقاعلی در راستای فروتنی و به علت اینکه هیچگاه خود را نمیبیند اعلام کرده است: «... دوست و دشمن و مخالف و موافق من بر این مطلب اتفاق نظر دارند که اینجانب وابستگی گروهی ندارم و مستقل هستم»!! اگر نگرانی از طولانی شدن این مقاله نبود، شماری از گفتهها و نوشتههای دیگران را برای او فهرست میکردم تا او اولاً دریابد مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید. ثانیاً آشکار شود که آقاعلی در موضعگیریهای خود تا چه پایهیی راستگو و واقعبین است! و از گزافهگویی دوری میگزیند! برای اینکه آقاعلی دریابد ـ که بی تردید درنمییابد ـ که ادعای مستقل بودن او با واقعیتها فرسنگها فاصله دارد از شادروان مولوی کمک میگیرم:
آن یکی پرسید اشتر را که هی!/ از کجا میآیی ای فرخنده پی/ گفت از حمام گرم کوی تو/ گفت خود پیداست از زانوی تو
امیدوارم آقاعلی تا این پایه دانشآموخته باشد و بداند که «در مثل مناقشه نیست» و فردا معرکه نگیرد که او را با شتر مقایسه کردهام!
آقاعلی از اینکه گفتهام «شهید مطهری اگر در قید حیات بود بیتردید یکی از پیروان راستین مقام معظم رهبری بودند» سخت سرگشته، آشفته و آزرده شده است و در رد این نظریه موضوع سن را پیش کشیده و از کمالات علمی و معنوی آن شهید بزرگوار سخن به میان آورده است و این سخن رهبری را گواه گرفته که «من خودم را شاگرد آقای مطهری میدانم». این دست و پا زدنها افزون بر خودخواهی و کیش شخصیت، نشاندهنده بیخبری و ناآگاهی او از ویژگیهای رهبر و شرایط رهبری است و هنوز درنیافته است که کمالات علمی و معنوی تنها برای بر دوش گرفتن رسالت رهبری کافی نیست و ویژگیهای دیگری بایسته است که مهمتر از مقام علمی است.
میگویند در پی رحلت مرجع تقلید بزرگ حاج شیخ مرتضی انصاری (قدس سره) میرزای شیرازی(ره) شاگردان برجسته آن بزرگوار را گرد آورد و به آنان گفت: شیخ ما از جهان رفته است و امروز جهان اسلام به شخصیتی نیازمند است که از ده جزء شرایط مرجعیت یک جزء علم و نه جزء درایت و کیاست را دارا باشد. این نظریه آن عالم آگاه زمینه مرجعیت جهان شمول خود ایشان را فراهم ساخت و بسیاری از شاگردان شیخ انصاری که شاید خود را همطراز میرزای شیرازی میدانستند به رهبری ایشان رأی دادند و از ایشان پیروی کردند. از این رو، بار دیگر تاکید میکنم که اگر استاد مطهری امروز زنده بودند مانند دیگر عالمان برجسته و مراجع وارسته تقلید به رهبری مقام معظم رهبری رای میدادند و از ایشان پیروی میکردند. البته آقاعلی در آن صورت شاید مانند برخی از آقازادهها راه دیگری در پیش میگرفت!
موضوع دیگر جریانی است که در آستانه حرکت امام از فرانسه به سوی ایران روی داد که شرح آن را به علت اینکه این نوشته به درازا کشیده است به مقاله دیگری واگذار میکنم و در اینجا بایسته است به این نکته اشاره کنم که ارتباط استاد و شاگردی و عرفانی و اخلاقی که میان امام و استاد مطهری برقرار بود، به گونهیی بود که آن شهید بزرگوار هیچگاه با امام با ادبیات ناشیانهیی که آقاعلی روایت کرده است سخن نمیگفت: «... اگر شما این موضوع را قبول کردهاید از این ساعت من همراه شما نیستم»!! با فرهنگ زور شاهنشاهی همخوانی دارد نه با فرهنگ اسلامی و عرفانی که شهید مطهری از مکتب امام فرا گرفته بود و از آنجا که اینجانب در متن آن جریان در نوفل لوشاتو بودهام در مقاله دیگر به آن میپردازم تا گواه دیگری باشد بر این واقعیت که آقاعلی راوی امین و صادقی نیست.
اعترافهای زیبنده
آقاعلی شاید خوشحال و خرسند باشد از اینکه با «خلط مبحث» و برجسته کردن بحثهای جانبی توانسته است بحث اصلی را تحت الشعاع قرار دهد و خود را از یک سلسله پرسشهای اساسی که میتواند پردهها را بالا بزند و ماسکها را پاره کند برهاند و سرشت واقعی خود را پنهان دارد، لیکن برخلاف این تصور در این برخورد قلمی بسیاری از حقایق آشکار شد. آقاعلی در این جوابیه اخیر اذعان کرد که بنابر ادعای او «کسان دیگری هستند که استحقاق دفاع دارند، بسیاری از زندانیان سیاسی» هستند که « از زندگی عقب ماندهاند و خانوادههایشان رو به فروپاشی نهاده است» و با وجود این آقاعلی حتی برای یک بار از آنان نامی نبرده و یادی نکرده است! این اعتراف نظریه اینجانب را به درستی روشن ساخت که دم زدن آقاعلی از حصر خانگی فتنه گران نه برای خدا و نه روی انگیزه دفاع از حقوق مردم، بلکه روی باندبازی و لجبازی است و آقاعلی آقایان کروبی و موسوی را برای تسویه حسابهای شخصی با نظام جمهوری اسلامی چماق کرده است. این دستاورد ارزشمندی بود که من توانستم آقاعلی را به اقرار آن وادارم.
من در مقاله شماره 2 اعلام کردم که آقاعلی راه مردم را گم کرده و اصولا از مشکلات و گرفتاریهای امروز جامعه بی خبر است و بر این گمان است که مردم ایران، امروز جز مشکل ترافیک موتورسواران و حصر خانگی فتنه سواران غم و رنجی ندارند. آقاعلی در جوابیه خود این دیدگاه من را چنین تایید کرد: «...وی میگوید آیا مسالهیی مهمتر و ضروریتر از این دو مساله [ترافیک موتورسواران و حصر خانگی] نبود که در حضور رهبر انقلاب اسلامی مطرح شود؟ میگویم خیر. مسالهیی مهمتر و ضروریتر نبود و لااقل این دو مساله جزو مسائل اساسی کشور و انقلاب است»!! این اقرار و اعتراف آقاعلی افزون بر اینکه بیخبری و ناآگاهی او را از ناهنجاریهای اقتصادی و اجتماعی جامعه نشان میدهد، افق فکری و فرودستی او را نیز به نمایش میگذارد. آن بنده خدایی که در پای منبر حضرت علی (ع) میپرسید روی سر من چند تار مو است! فکر میکرد سوالی مهمتر و ضروریتر از آن وجود ندارد!
من در نامه شماره 1و2 درباره خطر زودباوری، سادهلوحی و دهنبینی به آقاعلی هشدار دادم که او در جوابیه خود به اصطلاح خواسته است خود را از هرگونه زودباوری مبرا بنمایاند برعکس آن را برای خود اثبات کرده است: «... عجبا وقتی یک خبر از نظر شخصیت و وثوق گوینده و قراین موجود افاده یقین میکند چه نیازی به تحقیق و پرس و جو است»؟!! هزار نکته باریکتر زمو اینجاست. اعتماد مطلق به یک «شخصیت» و تکیه به «وثوق» گوینده بزرگترین عامل آلت دست شدن و فریب خوردن افراد ـ به ویژه عناصر ساده لوح و زودباور ـ است. استکبار جهانی میتواند به آسانی برای افراد «شخصیت مورد وثوق» بتراشد یا حتی شخصیت مورد وثوق را با هفت واسطه فریب دهد و آلت دست کند. آنچه آقاعلی را از مردم جدا کرده و به بیراهه کشانده است، همین دلبستگی و اعتماد به «شخصیت» و «وثوق گوینده» است. بزرگترین رمز موفقیت امام (سلامالله علیه) این بود که هیچ مقامی را برای خود مطلق نکرد و به هیچ کس هرچند بالاترین مرتبه تقوا را داشت بطور مطلق اعتماد نکرد و نظریه و گزارش و خبر او را بدون چون و چرا نپذیرفت. زیرا احتمال میداد این شخص باتقوا و مورد وثوق چه بسا اشتباه کرده باشد از این رو، آنگاه که شماری از «شخصیت»های روحانی، علمای برجسته و مورد «وثوق» مانند استاد شهید مطهری، آیتالله طالقانی، شیخ حسینعلی منتظری، شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی و... به امام نامه نوشتند و سازمان مجاهدین خلق را مورد تایید قرار دادند، با اینکه نامبردگان مورد «وثوق» امام بودند امام به این تاییدیهها بسنده نکرد و از تحقیق و پرس و جو درباره سازمان بازنماند و پس از تحقیق، خلاف نظریهها و تاییدیههای این بزرگان برای امام آشکار شد. اما آقاعلی با این جمله که «وقتی یک خبر از نظر شخصیت و وثوق گوینده و قراین موجود افاده یقین میکند چه نیازی به تحقیق و پرسوجو است»! سادهلوحی و زودباوری خود را که قبلا اعلام کرده بودم تایید کرد.
نکته دیگری که در مقالههای شماره 1و 2 آمده بود و آقاعلی آن را با نوشته اخیر خود به اثبات رسانید بیتقوایی و بیپروایی او در پیرایه بستن، تهمت زدن و نسبت ناروا دادن است. او در جوابیه اخیر خود تهمت هشت سال سکوت را به من نسبت داد که دروغ بودن آن را پیشتر نشان دادم و بار دیگر به مصداق «ترک عادت موجب مرض است» ادعای کذب و من درآوردی را که در جوابیههای قبلی آورده بود با کمال بیپروایی تکرار کرده و از قول من چنین دروغ ساخته است: «... اساساً نیازی نیست در حضور مقام رهبری درباره لزوم توجه به انضباط اجتماعی و مانند آن سخن گفت»!! این جمله دروغ و خلاف واقع را در گیومه قرار داده است تا وانمود کند که عین نوشته یا گفته من است و از آن سو در پرانتز «نقل به مضمون» گذاشته است تا رسوایی و بیمبالاتی او در نسبت دروغی که به من داده برملا نشود. و اینجاست که باید گفت:
خوش بود گرمحک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
در پایان بایسته است به آقاعلی هشدار دهم که پیش از آنکه دیر شود و راه بازگشت بر روی او بسته شود خوب است به سرنوشت خیانتکارانی که اکنون او راهشان را در پیش گرفته است گذر و نگاه کوتاهی داشته باشد که میبینیم یا از ایران گریختند و به ذلت و خواری و کاسه لیسی دشمنان اسلام دچار شدهاند یا در ایران تا آن پایه در میان ملت بی آبرو شدهاند که نمیتوانند حتی در انظار ظاهر شوند.
من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم
تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال
والسلام علی من اتبع الهدا.
منبع: روزنامه اعتماد
نظر شما