شنبه ۰۵ آبان ۱۴۰۳ - 2024 October 26

(طنز) جرمی سنگین تر از وازکتومی...

کد خبر: ۱۶۸۳۳
تاریخ انتشار: ۰۹ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۵:۰۵
به پدرم کارت منزلت تعلق گرفته...

نهایت منزلت کارتش هم اینه که مترو و اتوبوس براش مجانی تموم می‌شه... دستشون هم درد نکنه. در این دوره و زمونه که عصا از کور می‌دزدند، بازم عصای دستی شده برای پدر بزرگوارم!

اما پدرم به‌دلیل استفاده از خودروی شخصی نمی‌تونه از این کارت استفاده بکنه و به همین خاطر هم ازش خواستم تا اگه ممکنه، کارتشو به من بده؛ آخه من روزی 5-4 بار سوار مترو و اتوبوس می‌شم ... اون هم قبول کرد و دست کرد تو جیبش و کارتش رو درآورد. اما قبل از دادنش، مدتی با تفکر بهش نگاهی انداخت و در حالی که دستاش می‌لرزید و آب دهانش رو قورت می‌داد، رو کرد به من و گفت:

"فرزین جان؛ من 35 سال آزگار در کسوت یه معلم وظیفه‌شناس با آبرو زندگی کردم. در طول خدمت شریفم حتی یک روز هم سر کلاس دیر نرسیدم و همیشه با جون و دل در خدمت فرزندان کشورم بودم. نونی که سر سفره شما گذاشتم از شیر مادرت هم حلال‌تر بوده و با همه ناداری‌ها و کم و کسری‌ها خلاف نکردم. تو خودت بهتر از هر کسی می‌دونی که من حتی برای خوردن آب هم گذرم به کلانتری نیافتاده و همیشه با افتخار به پشت سرم نگاه کردم و می کنم. اما حالا در مورد این کارت باید بگم که ...

حواست رو شش دونگ جمع کن ... تو نباید با این کارت آبروی چندین و چند ساله من رو نقش بر آب کنی ... این کارت رو مثل ناموس خودت و کارمندان شهرداری بدون! وقتی می‌خوای ازش استفاده کنی حتما جوری استفاده کن که دور و برت کسی نباشه ... پسر عزیزم به هیچکس در زندگی اعتماد نکن مخصوصا به اونایی که میان تو مترو و بغل دستت می‌ایستن و خودشون رو می‌زنند به اون راه، درصورتی‌که همون موقع دارند زاغ سیاه تورو چوب می‌زنند ... یادت نره بغل دستی تو همیشه دشمن توست! ای فرزند من! اتفاق یه بار پیش می‌آد و دیگه هم نمیشه جبرانش کرد. اگه لحظه‌ای ... فقط لحظه‌ای موقع درآوردن کارت، غفلت بکنی و جوری اونو دربیاری که بغل دستی‌ات بتونه عکسش رو با چهره تو تطبیق بده و بفهمه که همخوانی ندارند و بعدش هم بره به مسئول خط راپرت بده ... اونوقت می‌دونی چی میشه؟ من باید تا آخر عمر یه گوشه بشینم و تو سرم بزنم و فاتحه‌ی آبروی چندین و چند ساله‌ی زندگی پاک و شریفمو بخونم ... تا اونجایی که می‌دونم، این کارها جعل اسناد دولتی محسوب می‌شه و جرمش از وازکتومی بیشتره!! حالا این کارت من و این غیرت تو... ببینم چی‌کار می‌کنی!!"

سرتون رو درد نیارم، این نصیحت و پند اخلاقی نزدیک 2 ساعت به درازا کشید و بالاخره پدرم طی مراسمی نسبتا باشکوه، کارتش رو به من داد ... اما از همون ساعت چیزی مثل خوره فکر من رو مشغول کرده که ...

«تو این دوره زمونه حضور همچین انسان‌هایی واقعا نعمت بزرگیه ... »

لحظه ای به یاد پاکی قلب پدر و صداقتش افتادم و اشک گوشه‌ی چشام حلقه زد و خواستم مثل فیلم‌های هندی با فریاد بگم:

پدر پاک و شریفم! دوستت دارم ...

که یکهو بی اختیار چشمم به این خبر افتاد:

600 نفر یک چهارم نقدینگی کل کشور را از طریق پرداخت نکردن بدهی‌های بانکی در اختیار دارند!

راستش؛ ما که مشغول دور زدن تحریم بودیم و چیزی نداشتیم بخوریم و این‌جوری روزه گرفتیم ...

امیدوارم این آقازاده‌ها موقع گرفتن روزه، حداقل درک کرده باشند ما چی کشیدیم ... البته امیدوارم!
منبع: ایسنا
برچسب ها: طنز ، فرزین پورمحبی
نظر شما