يکشنبه ۲۵ شهريور ۱۴۰۳ - 2024 September 15

ابراهیم اصغرزاده: دولت نمی‌تواند گل بزند لااقل خوب بازی کند

کد خبر: ۱۶۵۰۱
تاریخ انتشار: ۰۵ مرداد ۱۳۹۳ - ۲۲:۵۲

ایران از جمله کشورهای موثر در تحولات خاورمیانه و بعضا جهان است اما باید با عینک خود و نه دیگران به این موضوعات نگاه کند. فرصت‌هایی دراین مقطع در اختیار ایران قرار دارد که نباید با میدان دادن به تندروها این فرصت‌ها را از بین برد. ابراهیم اصغرزاده از فعالان سیاسی اصلاح‌طلب در گفت‌وگویی که با آرمان داشت به این موضوعات اشاره کرد و تهدیدات جهانی و3 جریانی که درصدد بحرانی کردن فضا هستند را تشریح کرد. به اعتقاد اصغرزاده جریان صهیونیسم، نهضت تکفیری‌ها و جریان پوتینیسم درصدد ایجاد بلبشو در منطقه هستند و هر یک نفعی برای اقدامات‌شان دارند. نماینده سابق شورای شهرتهران البته به موضوعات داخلی هم پرداخت و توصیه‌هایی به دولت یازدهم و شخص رئیس‌جمهور داشت. متن کامل گفت‌وگوی ابراهیم اصغرزاده با آرمان را در ادامه می‌خوانید:

درسال‌های گذشته منطقه خاورمیانه همواره با بحران و جنگ روبه‌رو بوده است. عامل اصلی پیدایش این بحران‌ها در منطقه چیست؟

در اینباره خیلی بحث شده است؛ کانون همه این بحث‌ها هم برمی‌گردد به مساله تضمین امنیت و بقای رژیم صهیونیستی. دولت‌های غربی هم از این زاویه نمایان هستند که جنایات این رژیم را توجیه می‌کنند. از زمان شکل‌گیری رژیم‌صهیونیستی، ظاهرا موضوع امنیت و بقا همواره دغدغه اصلی آنان بوده و این رژیم با اتکا به احساسات مردم و دولت‌های حامی تمام توان داخلی و خارجی را مصروف حفظ و تضمین امنیت ملی خود کرده است ولی دغدغه امنیت و بقا برای این همه جنایت و نسل‌کشی صرفا بهانه است. اسرائیل از این راه همواره با توسل به زور، ارعاب، تهدید و ترور در بیرون مرزها به هیچ راه‌‌حل صلح‌‌آمیز یا مذاکره آشتی‌‌جویانه ‌هم پایبند نمانده است. یکی از مولفه‌های اصلی تندروهای صهیونیست برای پیشبرد اهدافشان، استفاده از رویکرد خشونت هراس‌انگیز، آوارگی ساکنان بومی و نسل‌‌کشی فلسطینی‌هاست. مثلا همزمان ارتش اسرائیل برای ضربه زدن به اقتصاد ضعیف مردم فلسطین به تخریب مزارع و زیرساخت‌های اقتصادی هم دست می‌زند. به‌نظر می‌رسد هدف رژیم صهیونیستی از تخریب مزارع و بنیادهای اقتصادی منطقه و حماس، رادیکالیزه کردن اوضاع منطقه است تا بتواند از آن استفاده سیاسی نماید. به‌نظرم این دفعه منظور اسرائیل از جنگ تمام‌عیار و ناعادلانه در غزه این است که می‌خواهد بین نیروهای فلسطینی تفرقه بیندازد و مانع از تشکیل دولت مستقل فلسطین شود. نزدیکی حماس به الفتح و تشکیل دولت ائتلافی در فلسطین این رژیم را به شدت خشمگین و نگران کرده و همه سعی و کوشش خود را به‌ کار می‌برد تا از نزدیکی آن دو جلوگیری کند. با این حال در یک مقیاس وسیع‌تر، منطقه خاورمیانه در تلاقی آتش کینه و نفرت سه جریان قدرتمند بنیادگرا می‌سوزد. سه جریانی که دست به دست هم داده‌اند تا با نهادینه‌کردن برادرکشی و خونریزی، دموکراسی و صلح‌طلبی را به هدفی دست‌نیافتنی برای مردم این منطقه تبدیل سازند. جریان صهیونیسم، نهضت تکفیری‌ها و جریان سوم، پوتینیسم که رویای امپراطوری تزاری خود را در به آتش کشیدن خاورمیانه می‌داند. 

تعریف شما از این 3 جریان چیست؟

تکفیری‌ها همین جریانات تندروی نظیر داعش، القاعده، بوکوحرام، النصره و گروه‌های بنیادگرایی هستند که به‌عنوان جهادی در منطقه پیدا شده‌اند و فعالیت می‌کنند و نگاه متعصبانه و کینه‌جویانه نسبت به دیگرساکنان منطقه دارند اول تکفیر می‌کنند بعد بر مبنای «اشد علی‌الکفار» با ایجاد رعب و وحشت و قتل‌عام مردم عادی کارشان را پیش می‌برند. می‌بینید که داعشی‌ها حتی به میانه‌روهای خود اهل سنت هم رحم نمی‌کنند. اساس حرکت‌‌شان بر بنیادگرایی نهاده شده و از دو تاکتیک تکفیر و ارعاب در میان آحاد مردم سود می‌برند؛ درست مثل بنیادگراهای صهیونیست. پوتینیسم اما با تکیه بر تمدن اوراسیایی نگاهی توسعه‌طلبانه به منطقه دارد و مایل است برای تشکیل یک امپراطوری کشورهای خاورمیانه و تحولات منطقه را تحت کنترل و حوزه نفوذ خود درآورد. 

مشخصه این جریان پوتینیسم چیست؟

پوتینیسم تفکری ضدلیبرالی و مبتنی بر گسترش هژمونی و سرکردگی تمدن و اندیشه اروآسیایی است که می‌خواهد دنیا را مدیریت کند و به‌شدت از جامعه مدنی و نهادهای غیرحکومتی بیزار است و آنها را به‌عنوان یاوه‌های غربی و زوائد پلید مدرنیته می‌شناسد. پوتینیسم رسالت‌پرور و به نئومنجی‌گرایی ارتدوکسی معتقد است. از دو سرچشمه سیراب می‌شود یکی عظمت از دست رفته امپراطوری تزاری و دیگری اصالت زور و فاشیسم استالینی. 

مردم این مناطق عمدتا با هر سه تفکر بیان شده مخالفند. چرا این اراده نتوانسته ازملت‌ها به دولت‌ها منتقل شود؟

ماهیت دست‌نشانده و وابسته برخی دولت‌های منطقه عمدتا خود موجب بروز واکنش‌های هویت‌ساز و زمینه پیدایش بنیادگرایی و افراط گری می‌گردد. شما دیدید چگونه چرخه استبداد و هرج و مرج در بهار عربی بازتولید شد. بیش از هر عاملی این سه جریان تکفیری، پوتینیسم وصیهونیسم است که امروزه مانع صلح و استقرار دموکراسی واقعی در منطقه یا بهتر بگویم صلح دموکراتیک که حقوق همه ملت‌ها را به‌رسمیت بشناسد، می‌شود. در این وضعیت ملت‌های منطقه به سختی خواهند توانست با اصلاحات و اقدامات رفورمیستی، از سیستم‌های اجتماعی و سیاسی فرسوده و کهنه حاکم بر خود عبور کنند یا از طریق رفراندوم و صندوق رای یا انقلاب‌های کم‌هزینه به آزادی و دموکراسی دست بیابند. به‌نظرم همه تحولات مثبت سیاسی و اجتماعی منطقه تحت‌تاثیر این سه جریان بنیادگرا عقیم خواهد ماند. این جریانات الان به قدرت‌های تاثیرگذار تبدیل شده‌اند. 

به نظر می‌رسد حضور این قدرت‌ها تاثیر منفی زیادی بر کشورهای منطقه داشته است؟

قطعا، نقطه اوج این تاثیر منفی را در تحولات سوریه آنگاه که همه شرایط برای انتخابات دموکراتیک و گذار مسالمت‌آمیز به حکومتی دموکراتیک با مشارکت همه گروه‌های سیاسی فراهم بود دیدید و اینک در آستانه آشتی حماس و الفتح که قرار بود منجر به تشکیل دولت وحدت ملی گردید، مشاهده کردید. در عراق هم بی‌توجهی به مطالبات طوایف سنی مذهب بهانه را به‌دست افراطیون داد تا مسیر دموکراتیزه کردن عراق را منحرف نمایند. تحولات غزه و جنایات ارتش اسرائیل را هم باید از همین زاویه دید. متاسفانه درحالی که در بسیاری از دیگر نقاط عالم، مردم در حال بازسازی و بهبود اوضاع خود هستند مردم خاورمیانه در شرایط بسیار طاقت‌فرسا و فرصت‌سوزی قراردارند. دولت‌های منطقه ناچارند بخش بزرگی از منابع سرمایه‌‌ای خود را صرف نظامی‌گری، خرید تسلیحات جنگی یا تجهیز ابزار سرکوب اعتراضات داخلی نمایند. 

نقش ایران در این تحولات چیست؟

استراتژی سیاست خارجی دولت قبل از هر چیز باید متکی بر افزایش هزینه سیاسی و معنوی هر نوع ماجراجویی و تهدید از جانب بنیادگرایان علیه ایران باشد. در استراتژی امنیت ملی ایران باید منافع ملی و ارتقای آن اولویت نخست را داشته باشد. ایران طبعا نمی‌تواند با عینک دیگران به تحولات منطقه بنگرد. جامعه ایران در طول یک قرن گذشته لااقل دو انقلاب و اصلاحات نرم را بدون کمترین هزینه تجربه کرده و هیچ‌گاه وحدت و انسجام ملی خود را از کف نداده است. مردم ایران همواره در تحول و نوسازی پیشتاز ملت‌های منطقه بوده‌اند. بهارعربی از جنبش اصلاحات در ایران درس‌آموزی کرده است. دقیقا از همین زاویه است که ایران می‌تواند تبدیل به یک قدرت منطقه‌ای شود، قدرت نرم نه قدرت موشکی یا نظامی. ایران این پتانسیل را دارد و فرهنگ، تمدن، ثبات سیاسی و جامعه مدنی قدرتمند به او این امکان را می‌دهد که چرخ لنگر ثبات و آرامش در منطقه شود و این از دید کشورهای غربی هم پنهان نمانده است البته به شرط آنکه منابع خود را به‌خوبی مدیریت کند. 

دولت فعلی در طول عمر یکساله خود برای رسیدن به این موقعیت تلاش مفید و مثمرثمری را به نمایش گذاشته است؟

به‌نظر من هم دولت روحانی پتانسیل این را دارد که آشفته بازار هشت ساله احمدی‌نژاد را جمع‌وجور کند. اولین قدم دولت بازسازی یا بهتر بگویم تاسیس مجدد دستگاه دیپلماسی بر مبانی عقلانی و منطقی بود که تا حدودی موفق شد. گرچه متاسفانه به‌دلیل بی‌برنامگی، دستگاه دیپلماسی کشور یکسره گروگان پرونده هسته‌ای شده است و کمتر به دیگر روندهای بین‌المللی پرداخته است. ماموریت اصلی دستگاه دیپلماسی باید این باشد که ایران را به کشوری پیش‌بینی‌پذیر و قابل اتکا در معادلات بین‌المللی و منطقه‌ای تبدیل کند. اما اگر تیم دولت بخواهد مثل تیم‌های فوتبالی بازی کند که به‌رغم بهره‌گیری ازستاره‌های زیاد در ترکیب خود یا وجود نیمکت ذخیره‌های پروپیمان قادر به گلزنی نیست چه سود. همه امیدها و آرزوهای مردم برای تغییر وضع از دست خواهد رفت. ستاره چنین دولتی حتی زودتر از دولت پوپولیستی و کم‌ستاره احمدی‌نژاد که بارها گل به خودی می‌زد، افول خواهد کرد. به‌نظرم دولت دکتر روحانی اگر قادر به گلزنی نیست لااقل خوب بازی کند. الان فرصت مناسبی است تا آنکه دولت روحانی در داخل کشور برای اجرای حقوق شهروندی اولویت قائل گردد و بر اساس سوگندی که خورده است در مقابل هر اقدام فراقانونی و مغایر حاکمیت ملی واکنش نشان دهد. طبیعتا با دست پر خواهد توانست پرچم صلح‌طلبی و دموکراسی‌خواهی در منطقه را در دست بگیرد. 

با توجه به حجم خشونت‌ها در منطقه، انجام چنین کاری از سوی دولت تدبیر و امید کمی دشوار به نظر نمی‌آید؟

ببینید قبلا وقتی اتفاقی در فلسطین می‌افتاد افکار عمومی جهانیان جریحه دار می‌شد و تظاهرات ضد‌خشونت سراسر دنیا را می‌گرفت. اما وضعیت فعلی به قدری آشفته و ازهم گسیخته شده که حتی از دست سازمان ملل و قطعنامه‌هایش هم کاری برنمی‌آید. صهیونیست‌ها بیشتر از دیپلماسی عمومی و تحریک افکار عمومی سود بردند. برداشتن پرچم صلح‌طلبی در مناقشات و منادی گفت‌وگوشدن میان طرفین منازعه در منطقه می‌تواند برای کشور ایران و ایرانیان اعتبار کسب کند. الان مصر دنبال آتش‌بس میان طرفین درگیری در غزه یا ترکیه پرچمدار دفاع از مردم غزه شده است یا مثلا در جریان مداخله‌جویی روس‌ها در کریمه و اوکراین، ایران نفیا یا اثباتا ایده‌ای برای فرونشاندن مناقشه نداشت. متاسفانه به‌رغم هزینه سنگینی که ملت ایران به دلیل تحولات عراق، سوریه و افغانستان پرداخته است دستاورد بین‌المللی موردانتظار را کسب نکرده است. تندروهای داخلی که کاسه داغ‌تر از آش شده‌اند باید متوجه حساسیت اوضاع بشوند و درک کنند که توان نظامی وتسلیحاتی تا آنجا که متکی به صنعت و تخصص ایرانی باشد ارزشمند است اما با توجه به توان نامحدود نظامی و تسلیحاتی آمریکا، تصور بازدارندگی نظامی ساده‌انگاری خطرناک است و منجر به هدررفتن فرصت‌های پیش‌رو می‌شود. بازدارندگی تنها در چارچوب سیاسی و دیپلماسی عمومی و جلوگیری از اجماع جهانی ممکن است. متقابلا نظامی شدن چهره کشور به نفع ما نیست. حضور نظامیان در عرصه تصمیم‌گیری و به‌ویژه سیاست کشور با هر توجیه و تحت هرعنوان که صورت پذیرد، دست دیگران را برای متهم کردن ما باز می‌گذارد و موجب رکود حوزه سیاسی و تضعیف جامعه مدنی می‌گردد. 

دولت چه ابزاری برای معرفی این پتانسیل خود دارد؟

فرصت‌های زیادی دراختیار روحانی قرار دارد. یکی همین حمایت کلیه اجتماعات اصلاح‌طلب از دولت اوست. انتظار ملی و مردمی از دولت او برای تعامل با دنیا بهترین فرصت را در اختیارش قرار می‌دهد. مثلا در سفرآینده آقای روحانی به نیویورک برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل می‌تواند با دنیا از در آشتی‌جویی و نیاز به صلح دموکراتیک در منطقه سخن بگوید و مخصوصا در دیدارتاریخی با اوباما و گفت‌وگو بر سر تاسیس دولت فلسطین می‌تواند تاثیر شگرفی بر آینده منطقه بگذارد. اما اگر بخواهد مطالبات بر حق مردم منطقه را از دست بدهد جایش میان تیم‌های پایین جدول لیگ باقی خواهد ماند. همین تاکتیک‌هاست که مشت او را در داخل برای بسیج پایگاه مردمی و ایستادن مقابل افراطیون پر خواهد نمود. صلح‌دوستی، مخالفت با جنگ و نفی خشونت به هر شکل و توسط هرکس، گفت‌وگو و تعامل برای حل مشکلات و بحران‌هایی که نه‌تنها ما بلکه دیگران را هم تهدید می‌کند از تروریسم کور گرفته تا تهدیدات زیست‌محیطی جملگی مفاهیم مهمی هستند که می‌تواند محور مذاکرات و همکاری‌های گسترده بین‌المللی‌ میان ایران و دیگران باشد و نقش ما را در عرصه جهانی ارتقا بخشیده و ایران را به بازیگر اول منطقه تبدیل کند. رواداری جامعه شیعیان و قدرت همزیستی ایشان با دیگر ادیان در برابر خشونت و ستیزه‌جویی افراطیون بنیادگرایی نظیر طالبان و القاعده برگ برنده ماست. 

فکرمی‌کنید این ملاقات احتمالی تاثیری بر مذاکرات هسته‌ای ایران و کشورهای 1+5 داشته باشد؟

تردید نکنید. ملاقات روحانی و اوباما آن‌هم درسازمان ملل نه‌تنها برای ایران که برای منطقه بسیار مهم خواهد بود و درنتیجه مذاکرات وین تاثیرگذار خواهد شد. همان‌قدر که گفت‌وگو و تعامل با آمریکا از موضع ضعف موجب شکست ملی می‌شود، گفت‌وگو در موضع برابر و حتی در معامله دوجانبه با آمریکا برای ایران پیروزی محسوب شده و باعث ارتقای منزلت و موقعیت ما در سطح جهانی می‌شود. این فرصت همیشه تکرار نمی‌شود. شرایط به‌شکلی است که تنها تعامل با آمریکا آن هم از موضع عزت و در بازی برد- برد می‌تواند شرایط را به‌نفع کشور تغییر دهد زیرا نه جلب اعتماد دیگران برای رفع تهدید کافی است و نه حمایت دیگران می‌تواند برای ما فرصت‌ساز باشد. 

شما از نقش ایران و آمریکا برای ایجاد ثبات در منطقه صحبت کردید. اصلا منافع ملی آمریکا به شکلی تعریف می‌شود که به دنبال ثبات در خاورمیانه باشد؟

آمریکا و کشورهای غربی سودشان در صلح و همزیستی مسالمت‌آمیز کشورهای منطقه است. اگرچه تشنج درمنطقه موجب فروش اسلحه و رونق بازار تولیدات نظامی می‌شود ولی در عوض آثار بی ثباتی سیاسی و خیل هزاران پناهجو و آواره که بسوی بقیه نقاط دنیا سرازیر می‌شوند و مهم‌تر از همه نفوذ رادیکالیسم زاییده شده به دیگر جوامع امنیت جهانی را با خطر مواجه خواهد کرد. سه جریان بنیادگرای منطقه یعنی بنیادگرایی صیهونیسم، بنیادگرایی پوتینیسم و بنیادگرایی تکفیری‌ به موج بنیادگرایی در مسیحیت و حتی ادیان خویشتنداری نظیر بودیسم خواهد انجامید. یادمان نرود که برخی نحله‌های مسیحیت در خود آمریکا هم دارای وجوه و ابعاد بنیادگرایانه و عمدتا خشونت‌محور هستند که در اینصورت تقویت خواهند شد. به‌قول معروف دیوانه چو دیوانه ببیند، خوشش آید. مگر ندیدید در همین تهران ما برگزارکنندگان یک کنفرانس ضدهولوکاست زمان دولت احمدی‌نژاد از دیوید دوک، نماینده کوکلوسکلانهای آمریکایی دعوت به‌عمل آوردند. این آقا که شوالیه و رئیس فرقه کوکلوسکلان است. پس از بازگشت دیوید دوک از ایران بلافاصله الکساندردوگین تئوری‌پرداز موردعلاقه پوتین به آمریکا می‌رود و با وی دیدار می‌کند.  الکساندردوگین سال بعد یعنی در اوت  2008 جنگ روسیه و گرجستان بر سر اوستیای جنوبی آغاز می‌شود و الکساندردوگین لباس رزم می‌پوشد و عازم جبهه می‌شود. همین تئوری‌پرداز خشونت پوتینیستی سال‌های میانی دهه 1990 درپشت تیربار و مسلسل بر بالای تپه مشرف به سارایودر بوسنی نشست و از  آتش گشودن روی مسلمانان بوسنی عکس گرفت. منظورم این است که بنیادگرایی از هر نوعش چه شیعی چه سنی چه مسیحی یا یهودی مانند ظروف مرتبطه امنیت بین‌المللی را با خطر مواجه می‌کند و روحانی می‌تواند نقشه راه خود برای مقابله با بنیادگرایی را با اوباما در میان بگذارد. 

با توجه به منافع ایران، مسیری که آنها برای آرامش در خاورمیانه انتخاب کرده‌اند، به نتیجه مشترک خواهد انجامید؟

طبعا کار آسانی نیست. هنگامی که دو کشور مشخصا براساس منافع مشترک و تعریف شده با هم گفت‌وگو کنند جایی برای رفع ابهام و حل مسائل پیچیده یافت می‌شود. تخریب روابط همیشه آسان بوده اما تنظیم و برساختن روابط مبتنی بر احترام متقابل ضمن رعایت منافع طرفین کار طاقت‌فرسایی است. موانع بی‌شماری بر سر راه است. بدخواهان و بنیادگرایان به قصد تخریب هرگونه بهبود در کمین نشسته‌اند. دیوار بلند بی‌اعتمادی میان ما و آمریکا در این‌ سال‌ها دائما با چیدن ردیف‌های آجر بیشتری از دشمنی‌های آگاهانه و ناآگاهانه وگاه ندانم‌کاری‌ها بلند و بلندتر شده است. چه فرصت‌هایی که تنها به‌دلیل هراس و ترس ناخودآگاه تبدیل به تهدید شده و چه تهدیدهایی که برای افراطیون و بنیادگراهای در کمین نشسته به فرصت طلایی تبدیل شده است. با توجه به استقبال عمومی از شعارهای آقای روحانی در باب تنش‌زدایی، اعتمادسازی و تعامل با سایرکشورها به یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر در تامین امنیت ملی کشور تبدیل گشته است. گذشتن از تحریم‌ها و بازگشت رونق و رشد اقتصادی به دوران ما قبل دولت احمدی‌نژاد به این تعامل وهمکاری گره خورده است. البته اعتمادسازی با اروپا و دیگر کشورها نمی‌تواند خلأ ناشی از تعامل اصولی با آمریکا را پر کند. حتی کشورهای دوست و نزدیک به ایران هم برای حمایت از ما نیازمند تعامل ما با آمریکا بزرگ‌ترین اقتصاد روی کره زمین هستند. حضور اوباما در کاخ سفید برای ایران یک فرصت است که باید پیش از خاتمه ریاست‌جمهوری وی غنیمت شمرده شود؛ به‌خصوص اینکه احتمال دارد بعد از اوباما کسی به کاخ سفید راه یابد که سیاست‌های تندتری در قبال ایران و مسائل خاورمیانه داشته باشد. دولت اوباما همین حالا هم هدف حملات تندی در داخل آمریکا قراردارد. با توجه به تمام این امور، ایران دریافته که گشایش اعلام شده از طرف کاخ سفید، یک نیاز آمریکایی هم هست که متقابلا به ایران فرصت می‌دهد برای دستیابی به خواسته‌های خود به این نیاز آمریکا پاسخ مثبت دهد. 
نظر شما