دوشنبه ۰۲ مهر ۱۴۰۳ - 2024 September 23

مجادله و مخاصمه و تخریب مباحثه و مذاکره و ترمیم!

کد خبر: ۱۵۸۱۴
تاریخ انتشار: ۰۴ مرداد ۱۳۹۳ - ۲۲:۳۳
فریدون مجلسی؛ «انقلاب»؛ تغییری مسالمت‌آمیز و متعارف نیست. حقیقت این است که در ایران انقلاب شد! این انقلاب در سطوح گوناگون سیاسی و اجتماعی با شدت و خشم هم همراه بود. ازجمله روابط هوشمندانه و محافظه‌کارانه دیپلماتیک کشور نیز به تبعیت از شتاب‌های انقلابی از لحاظ انطباق با معیارهای کلاسیک دچار گسستی شد که زمان لازم بود تا نسلی دیگر و هرم سلسه‌مراتبی و هوشمند دیگری پدید ‌آید و نحوه عملکرد و اداره و رفتار دیپلماتیک را به روال هوشمندانه بازگرداند. اختلافات ایران و غرب بر سر مساله هسته‌ای بیش از آنکه رنگ حقوقی داشته باشد رنگ سیاسی داشت.

برخی شعارهای انقلابی، از سوی غرب جنگ‌طلبانه تلقی می‌شد و این توهم را می‌پروراند که اگر قرار باشد آن شعارهای جنگی تحقق یابد، لازمه‌اش داشتن تسلیحات سوزاننده از جمله بمب هسته‌ای است. غرب خواستار مذاکره شد و از قضا دوران‌هایی از این مذاکرات به زمان‌های فاصله‌گرفتن از آن گسست دیپلماتیک و به دوران اتخاذ رویکرد هوشمندانه بازمی‌گشت که همین آقای روحانی و کوتاه زمانی آقای لاریجانی کارگزار مذاکراتی موثر بودند.

هدف مذاکرات در آن دوره مشخص بود. ایران معتقد بود توهمات غرب سوءتفاهم است و در جهت رفع سوءتفاهم گام برمی‌داشتند و آقای جک استراو وزیر خارجه وقت انگلیس شغل خودش را بر سر دفاع از مواضع ایران گذاشت. آن مذاکرات بیش از یک‌بار به نتایج مثبتی هم نزدیک شد. منتها هنوز عناصر پرشور و پرشعار که تفاهم را تسلیم و تسلیم را مغایر غرور و غیرت و اینگونه دیدگاه‌ها تلقی می‌کردند، مانع پیمودن روند دیپلماتیک تا نیل به نتیجه نهایی شدند.

در همه انقلاب‌ها وقتی نسل کهن با تحمل دشواری‌ها و کسب تجربیات به راه و رسم هوشمندانه روی می‌آورد، معمولا نسل تازه‌ای از مدعیان -که جوان‌تر از سنین حضور و مشارکت جدی در انقلاب بوده‌اند- با دادن شعارهایی داغ‌تر از اصل و انقلابی‌تر از انقلابیون وارد میدان می‌شود! چنان که پدیداری دولت احمدی‌نژاد با امیدها و نویدهایی که فرودستان را به هیجان آورده بود، کارش را با تعطیل‌کردن فازهای امیدبخش پتروشیمی در عسلویه آغاز کرد، اعتباراتی را که می‌توانست صدهاهزار فرصت شغلی و میلیاردهادلار درآمد سالانه حاصل از تولید و فروش و صادرات ایجاد کند، صرف یارانه‌ها و سرمایه‌گذاری‌های توهمی زودبازده با نتیجه اتلاف صدهامیلیارددلار درآمد صادرات نفت کرد. انعکاس آن سیاست‌ها در گفت‌وگوهای ایران و غرب نیز متجلی شد.

تیم جدید مذاکره‌کننده با عزمی راسخ در «عدم سازشکاری» غیرتمداری را در پاسخ منفی و انکار می‌پنداشت. رییس دولت بلندپرواز نیز با عنوان‌کردن و تکرار روزمره شعارهای تهدید‌آمیز و تصریح بر تمایل به توسعه در سطح جهانی و در اختیارگرفتن مدیریت جهان بر ابهام‌های غربیان و سختگیری آنان و بالابردن سطح توقعات محدود‌کننده آنان می‌افزود. سرانجام آن مواضع موجب شد پرونده ایران به‌عنوان تهدیدی بر صلح و امنیت جهانی به شورای امنیت ارجاع شود.

در آنجا نیز حتی روسیه و چین که از منزوی‌ماندن ایران میلیاردهادلار منتفع می‌شدند، رای بر محکومیت ایران و برقراری تحریم بین‌المللی دادند - که فقط یک مرحله پایین‌تر از تجویز دخالت نظامی در شرایط بسیار نادر است- در حالی که ایران به هیچ‌وجه در قالب چنان شرایطی نمی‌گنجید. آن قطعنامه در نوبت‌های دیگر نیز تکرار و تشدید شد و واکنش رییس‌جمهور این بود که آنها را مشتی کاغذپاره نامید و گفت: «آنقدر از این قطعنامه‌ها بگذارند که قطعنامه‌دانشان پاره شود» و طرفدارانشان با خشنودی خنده سردادند.

قطعنامه‌دان پاره نشد! تحریم‌های یکجانبه آمریکا و اروپا نیز بر آن افزوده شد. دلالان جان گرفتند، دورزدن دلارهای نفتی توسط برخی و معیار محاسبه و لیاقت و توقع آنان را از میلیون‌ریال به میلیارددلار افزایش داد. در نهایت صندوقی تهی و جاروکشیده‌شده تحویل دولتی شد که به مردم کلید راهگشا نشان داد. گفت تحریم‌ها کاغذپاره نیست. درست است برای کسانی در کانادا و دوبی و اروپا کاخ و ثروت به ارمغان آورده، اما ملت را به زحمت انداخته است.

مردم او را باور کردند و به او و کلیدش رای دادند. او نیز با شهامت و با وجود دشنام‌ها و بدسگالی‌های دوستان منتفع از سفره دورزدن نفت، کلید به‌دست به سازمان‌ملل رفت.

روحانی در آنجا باب مذاکرات با غرب و آمریکا را گشود و آن سرآغازی شد برای تجدید احترام از دست‌رفته. رییس‌جمهور در عکس‌ها با احترام به میان جمع کشیده شد. وزیرش با دیپلماسی جمعی و آبرومندانه و با دیپلماسی ژورنالیستی و با زبان‌دانی، سواد و رویکرد عقلانی توانست در شرایط برابر گفتمانی معقول را با هدف و زمان‌بندی مشخص آغاز کند و پنجره‌هایی را برای راه نفس اقتصاد ایران بگشاید و بخشی از دلارهای محبوس ایران را آزاد کند.

دیپلماسی دولت جدید تلاش کرد قسمتی از محدودیت‌ها را رفع کند و به سوی متعارف‌شدن روابط خارجی ایران قدم بردارد. متعارف‌شدن یعنی دولتی که خودش را دولت و مسوول می‌داند، خودش را پوزیسیون و کارگردان می‌داند و در جایگاه اپوزیسیون جهان قرار نمی‌گیرد.

یعنی می‌داند ایران نیز با عظمتی درخور مکان و مساحت و جمعیت و منابع خود باید جایگاهی در شأن خود بیابد. گرچه دوره مذاکرات شش‌ماهه تعیین شد، اما انباشت مشکلات و مسایل در حدی بود که شش‌ماه چاره‌ساز آن نبود؛ خصوصا آنکه در آغاز و پس از سالیان مذاکرات گنگ که سوءتفاهمات به بار آورده بود، برای مباحثه و مذاکره و ترمیم باید مقدماتی فراهم و حسن‌ظن طرف‌های مذاکره جلب می‌شد.

باید نقشه راهی ترسیم و بر سر آن توافق می‌شد. باید تیمی آگاه و کارشناس جایگزین پیشینیان می‌شد و باید وضعیت موجود برای تیم مذاکره‌کننده ایران و تیم‌های مقابل روشن می‌شد که بدانند از یکدیگر چه می‌خواهند و چرا و چگونه باید زخم‌های دیرین درمان و رابطه متعادل و محترمانه و معقول جایگزین قهر و زیان‌رسانی و جنگ شود.

 روابط بین‌المللی یا با مذاکره و دیپلماسی واقعی و جدی است یا با جنگ رابطه ما به جنگ کشیده بود! کشتن کارشناسان هسته‌ای ایران جنگ است، ویروس اینترنتی و تخریب و از کارانداختن یکجانبه یا متقابل سیستم‌ها و ابزار دقیق صنعتی، جنگ است. بستن راه کشتی‌ها و بانک‌ها جنگ است.

جنگ امروزه فقط به‌دست‌گرفتن سرنیزه و تفنگ نیست! سلاح‌های موثرتری موجود است. کسی که به جنگ تن می‌دهد و زیان‌های جبران‌ناپذیر آن را به جان می‌خرد باید حساب کند که اگر پای دیپلماسی وسط بیاید، هزینه کمتر و منفعت، بیشتر نمی‌شود؟ اینها با احترام و لبخند و گفت‌وگو جور است که به آن دیپلماسی می‌گویند؛ به چیزی که شاهد نمونه‌ای از کارکرد درست آن بوده‌ایم.

مردم ما می‌دانند که التیام زخم‌هایی که توسط افراد ناکاردان بر کشورمان وارد شده است، نیاز به زمان دارد. اکنون حل مساله و گره اصلی تحریم و هسته‌ای مقدم بر همه‌چیز است. اما نکته بسیار مهم فرصت و وضعیتی است که اکنون برای ایران فراهم شده است. این فرصت نیاز ایران و طرف‌های مذاکره را متقابل کرده است. شرایط جدید موجب می‌شود گمان نرود که فشار وارد به ایران این کشور را به تحمل هرگونه خواسته نامعقولی مجبور می‌کند! منطقه خاورمیانه آشفته است. مرکز اصلی تدارک انرژی جهان آشفته است.

اکنون عنصر اصلی این آشفتگی دوستان دلار به دست غرب هستند که نمی‌دانم چه جنونی آنها را به رویارویی فرقه‌ای در منطقه واداشته است. داعش و سلفی و تکفیری و طالبان و القاعده و بوکوحرام، جانورانی را به جان ملت‌ها انداخته و در این میان ثبات ایران - اگر قدرش دانسته شود- شرایطی پدید آورده است که ایران می‌تواند به‌جای نقش نگران‌کننده، نقش میانجی و صلح‌آور و دیپلماتیک موثری داشته باشد.

 اختلافات بین‌المللی دیگر و جبهه‌گیری آمریکا به طرفداری از ژاپن بر سر جزایر مورد ادعای چین و طرفداری غرب از دولت جدید اوکراین، اشغال کریمه و بخش‌های جدایی‌طلب در اوکراین و شلیک موشک و فاجعه سقوط هواپیمای مالزیایی، به مخاطره‌افتادن راه انحصاری گاز‌رسانی روسیه به غرب، در میان «1+5» طرف مذاکره ایران نیز تفرقه‌ای پدید آورده است.

این شرایطی است که نیاز غرب و ایران را متقابل می‌کند. ایران باید به یاد داشته باشد که روسیه و چین هنگام رای‌دادن به محکومیت ایران در شورای امنیت فقط به منافع خودشان می‌اندیشیدند و از آنان بیاموزد و به جای هرگونه جبهه‌گیری احساسی، در موضع‌گیری و بهره‌جویی از شرایط کنونی فقط به منافع خود بیندیشد.

به امید آنکه تمدید چهارماهه مهلت مذاکرات - که همراه با ادامه آزاد‌سازی وجوه و کاستن از برخی محدودیت‌هاست- بتواند تا قبل از پایان آن مهلت به بهای حداکثر منافع ملی به نتیجه برسد. در آینده، با تقویت بنیه اقتصادی و صنعتی و اجتماعی، فرصت کافی برای نیل به امتیازات هرچه بیشتر باقی خواهد بود و باب مذاکره بسته نیست. اساسا وقتی به یک قدرت تبدیل شدیم، سمت و سوی تعاملات جهانی به‌طورکلی تغییر خواهد کرد؛ چیزی که امروز در میان کشورهای توسعه‌یافته جهان مرسوم است واختلافات، جنگ‌ها و تحریم‌های گذشته، جای خود را به منافع حداکثری امروز داده است.
نظر شما