پنجشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۳ - 2024 October 03

سی تیر؛ روز گمنامان نام آور و تنها نام یک خیابان!

کد خبر: ۱۵۷۱۰
تاریخ انتشار: ۳۰ تير ۱۳۹۳ - ۱۱:۴۱
امروز سی اُم تیر است. یاد آور قیام مردم تهران  با یاری مردمانی که از شهرهای اطراف به تظاهر کنندگانی پیوستند که خواستار بازگشت مصدق به قدرت بودند و انتصاب قوام السلطنه به جای او را به رسمیت نمی شناختند.
 
قیامی خونین در 30 تیر 1331 خورشیدی با سه چهره نام دار و ده ها انسان که جان خود را از دست دادند و موجب بازگشت دکتر محمد مصدق به قدرت و دولت شدند اما نام آنان تنها با عنوان کلی«شهیدان 30 تیر» ثبت شده است.

نام اول دکتر محمد مصدق است.هم او که پس از رد درخواست مسوولیت وزارت جنگ، در 25 تیر 1331 استعفا کرد. استدلال مصدق این بود که طبق قانون اساسی وزرا در قبال مجلس مسوولیت مشترک دارند و تعیین وزیر جنگ هم باید بر عهده او باشد نه شاه تا بتواند مستقیما بر اعمال وزیر نظارت کند.
شاه اما پس از سه روز مذاکره نپذیرفت و مصدق اعلام کناره گیری کرد.شاه فرمان نخست وزیری را به نام قوام السلطنه صادر کرد و لقب «جناب اشرف» را که پس از حوادث آذربایجان از او گرفته بود به او بازگرداند.
 
پس نام دوم احمد قوام یا قوام السلطنه است که اگر تن به این مخاطره پایان عمر نداده بود و بر این باور نبود که که « کشتی بان را سیاستی دیگر آمد» نام متفاوتی از او در تاریخ بر جای می ماند. 

قوام که در سیاست ایران با وینستون چرچیل در بریتانیا مقایسه می شد با قبول نخست وزیری و سپس ترک آن به خاطر قیام 30 تیر که ده ها کشته بر جای گذاشت از قهرمان و چهره ای که در هنگامه خطر به صحنه می آمد به ضد قهرمان بدل شد.

هر چند که بعد از ظهر سی تیر و پس از آن که دریافت خون هایی ریخته شده با زیرکی همیشگی پای خود را کنار کشید و گفت:                       
«من اساسا در مذاکرات شورای امنیت شرکت نکردم. فرماندار نظامی البته اختیاراتی دارد و لابد به اختیارات خود عمل کرده است. اما از رییس دولت باید استجازه کند. شلیک به مردم یا جمع کردن نیروهای انتظامی از شهر و این قبیل باید رما با اطلاع رییس دولت باشد. من نمی دانم اگر استعفای مرا قبول کرده اند چرا اطلاع نمی دهند و مرا در جریان نمی گذارند. پس معلوم می شود که آقایان هر چه خواسته اند کرده اند تا به حساب من بگذارند. من که استعفا کرده ام، پس چرا استعفای من پذیرفته نمی شود؟»

نام دیگر البته سید ابوالقاسم کاشانی است که بی دخالت او نه قوام می رفت و نه مصدق باز می گشت و نه مردم آن گونه به خیابان ها می آمدند. خبر بازداشت آیت الله که بر ملا شد در اعلامیه ای سر بازان و فرماندهان را به نافرمانی فراخواند. نامه ای هم به علا – وزیر دربار- نوشت :« اگر در بازگرداندن مصدق به قدرت اقدام نشود دهانه تیر انقلاب را متوجه دربار خواهد ساخت» و فاش کرد که ارسنجانی از جانب قوام برای او پیغام آورده بود که اگر سکوت کند انتخاب 6 وزیر بر اساس میل او صورت خواهد پذیرفت و نه تنها سکوت نکرد که پشت سر مصدق ایستاد؛حمایتی که بعد ترروز به روز بیشتر فروکاست و در نهایت به مقابله انجامید.

قوام السلطنه که به لحاظ روحی و جسمی در وضعیت مساعدی به سر نمی برد سقوط کرد و مصدق به قدرت بازگشت.  اما نه کاشانی، مصدق و قوام و شاید شاه که نام داران آن دوران بودند و نه چهره هایی چون اللهیار صالح و حسین مکی که شاه به آنان پیشنهاد نخست وزیری داده بود و نه علا و سپهبد یزدان پناه که برای ملاقات با قوام به باغ سفارت آلمان به پل رومی رفته بودند، هیچ یک ایفاگر نقش اصلی نبودند.  نقش اصلی را مردمی ایفا کردند که به صحنه آمدند و کشته دادند. شهربانی کل کشور شمار کشته شدگان واقعه 30 تیر در تهران را 21 نفر اعلام کرد حال آن که در اسنادی دیگر شمار کشته ها تا 63 نفر هم اعلام شده است.

با بازگشت مصدق به قدرت روز دوم مرداد 1331 تعطیل عمومی اعلام شد و دولت و شخص دکتر مصدق مجلس ترحیمی در مسجد سلطانی برگزار کردند. آیت الله کاشانی نیز چند تن از تجار مورد اعتماد را مامور کرد برای کمک به خانواده شهدا شماره حسابی باز کنند.

جالب تر از همه این که وزارت دربار هم در اطلاعیه ای «فداکاری شهدای سی ام تیر» را ستود و «مراتب تاثر و تالم خاطر ملوکانه» را به بازماندگان اعلام کرد.

استراتژی مصدق برای به صحنه کشاندن مردم به جای اکتفا به رایزنی با شاه و لابی های پشت پرده جواب داده بود. بازگشت او به قدرت و دولت پاسخی آشکاربه جمال امامی رییس مجلس در 14 آبان 1330 بود که گفته بود:« کشور داری به سیاست خیابانی تنزل یافته است و ظاهرا در این کشور هیچ امری بهتر از میتینگ های خیابانی نیست. نخست وزیر ما معلوم کند دولتمرد است یا رهبر عوام؟ کدام نخست وزیر در مواقع بروز گرفتاری سیاسی می گوید من با مردم سخن می گویم؟هیچ وقت تصور نمی کردم یک پیر مرد 70 ساله به آدمی جنجالی بدل شود.» 

امروز در تهران و 62 سال پس از آن واقعه، خیابانی به نام مصدق نیست ( تنها دو سال و نیم بعد از انقلاب 1357 بزرگ ترین خیابان تهران و ایران، مصدق نام داشته است) اما همچنان خیابانی به نام شهیدان 30 تیر هست. همان خیابان که پیش از انقلاب، قوام السلطنه خوانده می شد.

تاریخ البته در وهله نخست در مرور 30 تیر 1331 به 4 نام می پردازد: شاه، مصدق، کاشانی و قوام. 
نام 21 شهید 30 تیر در ابن بابویه ثبت شده به اضافه چند شهید گمنام اما در رسانه های رسمی از آنان یادی نمی شود.
  
روز 30 تیر 1331 در اول خیابان اکباتان و نزدیک به وزارت فرهنگ و روبه روی ساختمان حزب زحمتکشان، گلوله ای  به جوانی اصابت کرد و به شدت زخمی شد. در پیاده رو افتاد و با خون خود روی دیوار نوشت: «یا مرگ یا مصدق». 

این نوشته تا مدت ها روی دیوار باقی ماند. با این توضیح در کنار آن: « این خونِ امیر بیجار است» و بدین ترتیب نام «امیر بیجار» به عنوان اولین یا مشهورترین شهید سی تیر ثبت شد. 21 نام دیگر را نیز می توان از روی سنگ قبر های آنان در ابن بابویه شناسایی کرد. گفته می شود پیکر برخی از قربانیان هم به شهرهای زادگاه شان چون کرمانشاه و اصفهان منتقل شده و قاعدتا قابل پی گیری است.
در روزی که به یاد شهیدان 30 تیر 1331 نام گذاری شده است یاد اینان مناسبت و ضرورت بیشتری دارد تا سیاستمداران.
 
دکتر محمد مصدق، خود وصیت کرده بود پیکرش را در کنار شهیدان 30 تیر در ابن بابویه دفن کنند. شاه اما مخالفت کرد و گفت : «در همان احمد آباد خودش خاک شود». پیکر مصدق اما به امانت مانده است تا روزی در کنار شهیدان 30 تیر آرام گیرد.

نظر شما