چهارشنبه ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 April 24
کد خبر: ۱۵۴۵۱۹
تاریخ انتشار: ۲۷ تير ۱۳۹۶ - ۱۴:۳۹
علی مهری*؛ قبل از هرچیز این را بگویم که من سخن رخشان بنی اعتماد را در این خصوص می پسندم. جامعه بی عصب  عموما سه نوع تحلیل در این خصوص میتوان داشت و من نوع چهارمی را هم به آن اضافه میکنم.

نوع اول تحلیل روانشناختی قاتل است که مبتنی بر روانشناسی است. و بیشتر بر خصوصیات فردی و شخصیت فردی قاتل متمرکز میشود و بسیارهم معمول است.

نوع دیگر تحلیل مبتنی بر روانشناسی اجتماعی است. که از نظر تاثیرات اجتماعی و خانواده بر فرد قاتل متمرکز است.

گرچه تحلیل دوم تاحدودی به بحث من مربوط میشود ، اما اینها مد نظر من نیست. چراکه در نهایت فرد است که در کانون توجه قرار دارد نه جامعه .

نوع سوم تحلیل جامعه شناختی است. در این تحلیل جامعه در کانون تحلیل قرار دارد. البته این را اضافه کنم تحلیل هایی که این واژه را بکار میبرند عملا در ردیف تحلیل های روانشناسی اجتماعی هستند که به اشتباه جامعه شناختی عنوان میشود و دلیل آنهم مشخص است چراکه مفهوم «جامعه» بدرستی جانیافتاده است. با دلیل آنهم فعلا و در این مطلب کاری ندارم.

و نوع چهارم تحلیل تحلیل براساس جامعه شناسی نظم است. که بیشتر مدنظر من است. بعنوان سرمنشا بیشتر آسیب های جامعه امروز ما.

در نوع سوم تحلیل یعنی جامعه شناختی ما به جامعه در حال شکل گیری یا سامان یافته ای توجه میکنیم که بعنوان جامعه کوچک ولی خود اتکایی در درون جامعه اصلی وجود دارد و حیات یافته است. درست مانند جامعه اصلی دارای شبکه مبادلات شبکه ارزش ها ، شبکه تعاملات و هنجارهای مختص بخود است. مثلا جامعه کلیمیان یا جامعه آشوریان و غیره این ها در درون جامعه اصلی حیات دارند و بعنوان یک جمع دارای کارکرد مخصوص بخود هستند. و با جامعه اصلی هم در ارتباطند. توضیح این که اشاره بنده به جامعه کلیمیان و یا ارامنه و آشوریان در واقع ایجاد تصویری ذهنی از نوع این جامعه خاص هست که در تحلیل های اینگونه مورد تحلیل و تحقیق و پژوهش واقع میشوند والا جامعه کلیمیان و یا ارامنه و آشوریان سازگاری با جامعه بالادستی داشته و آسیبی از آنها متوجه جامعه ایران ما نبوده است.  وقتی ما با این جامعه مواجه هستیم ، مثلا جامعه فساد باید بدانیم که شیوه هایی مانند اعدام و غیره جواب نمی دهد چراکه جامعه مذکور اعدام را در واقع هزینه دفاع از هویت خود قلمداد کرده و بنوعی با مفهوم «شهید» روبرو میشویم. یعنی هر اعدامی در نظر اینان فردی است که باید مورد تکریم قرار گیرد در این صورت اعدام کارکرد بازدارنده خود را از دست داده و به تقابل و مبارزه تبدیل میشود. این است که بعداز سالها برخورد سخت مانند اعدام این مساله نه تنها از بین نمیرود بلکه شاهد گسترش آنهم هستیم. چراکه آنها به جایی رسیده اند که واجد گفتمانی هستند که همه این موارد را توجیه و منطقی جلوه میدهد.

یکی از این مسائل بروز فساد گسترده در دستگاههای دولتی است. که با دید جامعه شناختی باید تحلیل شود. از این رو مواجه با جامعه فساد هستیم. این که آیا قاتل متعلق به اینگونه جوامع هست یا نه موضوع بحث من نیست. یعنی ممکن است قاتل آتنا متعلق به این گونه جوامع باشد و یا نه.

از این رو من موضوع بحث خودم را جامعه شناسی نظم برگزیده ام چون بنظر بنده این مساله جزو همان مسائلی است که مربوط به جامعه شناسی نظم میشود‌. در جامعه شناسی نظم ابعاد چهارگانه نظم اجتماعی ، خصوصیات و ویژگی های آن ها و مناسبات آنها و تاثیر هریک بر نظم کل و انواع ترکیب های آنها مورد بررسی قرار میگیرد.

جامعه شناسی نظم پدیده های اینچنینی را بخوبی توضیح میدهند. و چرایی آنها نیز مورد شناسایی قرار می گیرند.

براساس این نظریه زمانی که جامعه در فاز سیاسی قرار میگیرد یعنی نظم سیاسی بر سایر نظم های چهارگانه غلبه پیدا میکند، هر سه نظم اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی از آن تاثیر میپذیرند. با تاثیرات اقتصادی و فرهنگی کاری نداریم و فقط تاثیرات اجتماعی آن را مورد بررسی قرار میدهیم.

وقتی جامعه در فاز سیاسی است. رابطه عاطفی و گرم اجتماعی جای خود را به رابطه سرد یکسویه با قدرت میدهد. همچنبن گسستگی و فروپاشی اجتماعی نتیجه طبیعی آن است. تضعیف هنجارهای اجتماعی و نیز جابجایی معتمدین جامعه با معتمدین حکومت ودرنتیجه بی اعتمادی آحاد جامعه به معتمدین هم در چنین وضعیتی آنچه بیشتر آسیب میبیند سرمایه اجتماعی و نیز سقوط اخلاقی جامعه است.

البته اگر چاره جدی برای آن نشود. ممکن است ما شاهد جامعه بی اخلاق ها و جامعه لاابالی ها باشیم که در آن صورت دیگر نگرش جامعه شناسی نظم کافی نبوده و میبایستی از نوع سوم برای تحلیل استفاده کرد.

چاره و تدبیر برای جلوگیری از تعمیم و گسترش آن فقط در کوچکتر کردن نظم سیاسی است. تاجایی که نظم های اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی از نفوذ و سلطه نظم سیاسی رها شوند و هرکدام بتوانند به کارکرد خود باز گردند. آنچه که در این خصوص میتوان گفت این است که علقه های امنیتی بهانه ای است برای گسترش نظم سیاسی.

لذا کسانی که واقعا دغدغه اخلاقی و سرمایه اجتماعی را دارند ، میبایستی از تحریک علقه های امنیتی بپرهیزند.

در اینجا ما با پارادکس شعار و عمل مواجه هستیم. اصولگرایان و اصلاح طلبان هریک بنوعی بر تنور این فروپاشی اجتماعی و اخلاقی می دمند. اصولگرایان با غلو و عمده کردن هر مساله ای با پیوند دادن آن به امنیت ملی علقه های امنیتی را تشدید می کنند و اصلاح طلبان نیز با دوقطبی کردن و سیاسی کردن هرچه بیشتر جامعه بهانه دست تندروهای جناح مقابل میدهند و آنچه در این وسط قربانی میشود اخلاق و سرمایه اجتماعی است.

ما امیدی به جریان یافتن عقلانیت در ادوگاه اصولگرایان نداریم. حداقل از اصلاح طلبان انتظار داریم اجازه ندهند. بهانه این کار فراهم شود. مثلا بزرگ نمایی صحبت های برخی شخصیت های تندروی این جناح و تو بوق کردن اظهارات آنان باعث تشویق فضای دوقطبی و در ضمن تقویت علقه های امنیتی و در واقع نان حواله دادن به همدیگر است. مبرهن است که پس از آگاهی از این مساله هرگونه بزرگنمایی رسانه ای در واقع بسان دو تیغه ی بظاهر مخالفی است که حیات اجتماعی جامعه ایرانی را نشانه رفته است و این هردو به هیچ وجه در راستای عرق انقلابی گری و یا اصلاح طلبی قابل ارزیابی نیست. و جز خیانت به ملت نام دیگری برآن نمیتوان نهاد.

* عضو حزب اراده ملت ایران


نظر شما