پنجشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۳ - 2024 October 17

ماجرای شنیدنی انتخابات افغانستان

کد خبر: ۱۵۲۳۷
تاریخ انتشار: ۲۶ تير ۱۳۹۳ - ۰۷:۵۶

فریدون مجلسی. تحلیلگر روابط بین‌الملل در شرق نوشت:

انتخابات ریاست‌جمهوری افغانستان از روز رای‌گیری و پس از تاخیر سه‌ماهه در شمارش آرا، تا زمان لورفتن برخی مسایل و منجرشدن به دخالت «کدخدا» و دستور بازشماری آرا، سیر غیرمتعارفی را پیمود. اما راستش تحلیل این رخداد سیاسی جدی در افغانستان رنگ طنز و فکاهی به خود می‌گیرد. انتخابات حتی در افغانستان نخستین باری نیست که رخ می‌دهد. در هر انتخابات آنچه در نخستین ساعات اعلام می‌شود تعداد نهایی رای‌دهندگان است. زیرا هر حوزه آمار ثبت‌نام رای‌دهندگان خودش را دارد. پس از صورتمجلس و بستن دفاتر، آن آمار به فرمانداری اعلام می‌شود. فرمانداری فورا آمارهای دریافتی از زیرمجموعه خودش را جمع می‌زند و به استانداری خود اعلام می‌کند و استانداری هم آمارهای فرمانداری‌های زیرمجموعه‌اش را به مرکز اعلام می‌کند. مرکز چنددقیقه بعد به رسانه‌ها و ملت می‌گوید که چند‌نفر در انتخابات شرکت کرده‌اند! سپس شمارش آرا آغاز می‌شود و به همان ترتیب آمار آرای خوانده‌شده هر حوزه در پایان هرروز به مراجع مافوق گزارش و جمع‌بندی آن در مرکز به رسانه‌ها اعلام می‌شود.

نتایج حوزه‌های کوچک عملا ساعاتی بعد از انتخابات خوانده و سپس اعلام می‌شود و نتایج حوزه‌های بزرگ هم که ممکن است دو، سه روزی طول بکشد، در پایان هرروز تا میزان خوانده‌شده اعلام می‌شود. این کار ابتدایی نه نیاز به مهندسی خاصی دارد و نه امر پیچیده‌ای است اما اگر چنین نشد، لاجرم یعنی چنان شده است!

وقتی خواندن مختصر آرای شش‌میلیونی سه‌ماه طول بکشد، یعنی در این سه‌ماه چه کار می‌کرده‌اند؟ چانه می‌زدند؟ داشتند نام‌نویسی‌ها و صندوق‌پرکنی‌ها و رای‌ریزی‌های آنچنانی می‌کردند و چون آدم باسواد کم بوده طولانی شده؟ آیا مردم را کودک فرض کرده و تا این اندازه شعورشان را به بازی گرفته‌اند؟

با این ریتم و زمان رای‌خوانی، قضاوت کنید شمارش آرای 600میلیون رای‌دهنده چینی یا هندی که صدبرابر افغانستان است باید هربار 300ماه یعنی 25سال طول بکشد! تسری فرقه‌بازی در امور سیاسی، خواه مذهبی باشد یا قومی کار بسیار ناپسندی است و موجب فروپاشی کشورها می‌شود. اما تلخ‌تر هنگامی است که رنگ زیاده‌خواهی اقلیتی پیدا می‌کند که در آن فرقه‌ای برای خودشان حق آب و گل و امتیاز و برتری حاکمیتی قایل می‌شوند و زیر بار نخستین قانون دموکراسی یعنی حکومت متعارف اکثریت هم نمی‌روند. چنین وضعی در هر دو همسایه ایران دیده می‌شود. برخی بازیگران نوکیسه منطقه خصوصا عربستان با اشاعه ایران‌هراسی و خصومت‌ورزی قوم‌پرستانه بر آن دامن می‌زنند.

مثلا در عراق 15درصد جمعیت را اعراب سنی تشکیل می‌دهند، که به دلایل تاریخی از آغاز تشکیل کشور عراق حکومت را مستبدانه در اختیار داشته‌اند و آن را حق خودشان می‌دانند. در میان اینان البته گروهی از نخبگان عراقی بوده‌اند که بسیاری از آنان در اثر زیاده‌روی‌های قومی پس از سقوط صدام ناچار به مهاجرت شده‌اند اما اکثرا از قبایلی مانند تکریتی‌ها و انباری‌ها هستند که در دوران صدام از آزادی عمل مطلق بهره‌مند بوده‌اند و اکنون هم به استقبال داعشی‌ها و سلفیون می‌روند! و از فرقه‌گرایی دولت مرکزی می‌نالند. از دولتی که درواقع در سالیان گذشته همه جنایات و کشتارهای آنان را تحمل کرده است و دولت حامی آنها یعنی عربستان حتی حاضر نشده دولت اکثریت عراق را به رسمیت بشناسد و سفارتی بگشاید!

اعتراض‌نکردن به جنایات و انفجارهای نیابتی خودشان که جای خود دارد. این بستانکاران اقلیت معتقدند که چون عادت به حکومت دارند چرا همه اقتدار حکومتی را به آنان واگذار نمی‌کنند و اعراب شیعه که 80درصد جمعیت عرب را تشکیل می‌دهند تن به ادامه بردگی و سلطه اعراب سنی که 20درصد جمعیت غرب را تشکیل می‌دهند، نمی‌دهند؟ و در حالی که کل اقدامات تروریستی که در پوشش دین انجام گرفته از 11سپتامبر گرفته تا انفجارهای لندن و هند و پاریس و بوستون و... کار آنان بوده است، دنیا را از ایران می‌ترسانند که دولت اکثریت مطلق شیعه به دلیل تشابه ایمانی لاجرم تابع ایران خواهد بود و....

در افغانستان همین نوع نیروها که با استفاده از زمینه‌های تعصب دینی و قومی در میان پشتون‌ها، دولت یا امارت طالبان و بعد ماجرای القاعده را راه انداختند و با آن همه کشتار و جنایت در افغانستان و جهان - از جمله قتل‌عام هزاره‌ها و قتل احمد شاه‌مسعود- شناخته شدند، بازهم به استناد عادت تاریخی و راه‌انداختن تبلیغات فرقه‌گرایانه و نژادپرستانه، حکومت را به دلیل تاریخی و عادت‌کردن به سلطه، حق اقلیت 30درصدی خودشان می‌دانند و وقتی صندوق آرا طور دیگری سخن می‌گویند. یعنی بدون وابستگی و سلطه‌طلبی قومی، آنگاه شگفت‌زده می‌شوند و برای احقاق حق توهمی خودشان به مهندسی ناشیانه سه‌ماهه متوسل می‌شوند! آمار مقایسه‌ای زیر مربوط به آرای دور نخست انتخابات و سپس نتایجی است که سه‌ماه بعد مهندسان انتخاباتی اعلام کردند که در انتهای مطلب می‌گذارم! مساله ریاضی ساده‌ای است که برای نتیجه‌گیری در ایران به سادگی می‌گوییم «پیدا کنید پرتقال‌فروش را!»

 2- بعد از دور نخست، زلمای رسول و کاندیدای معاونتش از قوم هزاره، خانم سرابی (با 751هزار رای) و گُل آقای شیرزای (با 103هزار رای) و تیم صیاف (شامل اسماعیل‌خان، با توان 465هزار رای، بی‌آنکه صیاف به حمایت از نامی تصریح کند) از «عبدالله» حمایت کردند. حامیان دیگر او شامل والی عطا استاندار دره مقتدر بلخ و یونس قانونی و ابراهیمی سخنگوی [رییس] اُزبک مجلس ملی و جمیل کرزای (پسرعموی رییس‌جمهور و سخنگوی [رییس] سنا) و عبدالله صالح رییس پیشین نیروهای امنیتی) بودند. در مقابل سلطان زُوی با 30هزار رای و احمد ضیا مسعود (کاندیدای معاونت زلمای رسول) و مجددی از تیم اشرف‌غنی حمایت کردند.

3- در دور دوم، جمع اعلان‌شده آرا پس از تاخیری بسیار طولانی به هشت‌میلیون رسید، یعنی یک‌میلیون‌و400هزار رای بیشتر از دور نخست و در نتایج اعلان‌شده آقای غنی‌ با 5/4میلیون رای (نزدیک به 5/56درصد آرا، با افزوده‌شدن دومیلیون‌و400هزار رای نسبت به دور اول) را به دست آورد و عبدالله کمتر از سه‌و‌نیم‌میلیون رای (قدری بیش از 5/43درصد آرا، با افزوده‌شدن حدود 500هزار رای) به دست آورد. عجب معجزه‌ای!

نظر شما