نيمكت چهار تيم راه يافته به نيمه نهايي
افزايش تعداد بازيهاي باشگاهي، نقش
مربيان ملي در موفقيت يا ناكامي تيمهايشان را افزايش داده است. بعد از
نزديك به 60 بازي در يك فصل، بيشتر ستارههاي دنياي فوتبال خسته و كمرمق
پاي به رقابتهاي ملي- جام جهاني، يورو يا كوپا امريكا- ميگذارند و
اينجاست كه كوچكترين تصميمات مربيان، ميتواند تاثير قابل توجهي در سرنوشت
تيمها داشته باشد. اگر هاجسون با تكيه بيش از اندازه به عناصر هجومي
جوانش، موجبات حذف انگليس را فراهم كرد يا دل بوسكه، خستگي و بيانگيزگي
بازيكنانش را نديد و يك حذف تلخ در مرحله گروهي جام جهاني را به كارنامهاش
سنجاق كرد، حتما اسكولاري، لو، سابه يا و فن خال هم تصميمات بهتري گرفتند
كه تيمهايشان تا نيمهنهايي جام جهاني صعود كردند اما هر كدام از اين
چهار مربي، مهمترين شاخصه كارشان تا امروز چه بوده است.
اسكولاري؛ هنر جنگيدن
«من يك بازيكن باكلاس و تكنيكي نبودم اما در مجموع بازيكن خوبي بودم. من ياد گرفتم كه چطور از قدرت بدنيام براي كمك به تيم استفاده كنم. جايگيريهاي خوبي داشتم و يك رهبر بودم. من از 20 سالگي كاپيتان تيمم بودم و در همه تيمهايي كه بازي كردم، بازوبند را به بازو بستم.» ويژگيهاي اسكولاري مربي، شبيه اسكولاري بازيكن است. او يك تئوريسين نيست و تيم هايش خيلي جذاب بازي نميكنند اما اين قدرت رهبري اوست كه كمك ميكند تا بتوانند جامها را فتح كنند. برزيل 2002 در حالي پاي به جام جهاني گذاشت كه در دور مقدماتي 13 امتياز كمتر از آرژانتين كسب كرد اما برخلاف تيم بيلسا كه در همان مرحله گروهي با جام وداع كرد، سلسائو تا فتح جام پيش رفت. اگر برزيليها در اين جام جهاني به دنبال «ژوگو بونيتو» بودند، مطمئنا به سراغ اسكولاري نميرفتند اما حالا كه او روي نيمكتشان نشسته، هدف مشخص است؛ فتح جام. براي قهرماني زير فشار شديد افكار عمومي، به چيزي بيش از تاكتيك نياز است؛ به مربياي كه بتواند همه اين فشارها را از تيمش دور كند و حتي اگر لازم باشد، به منتقدان بگويد كه «بروند به جهنم!»ماجراي كپي كردن بخشهايي از كتاب هنر جنگ سان تزو و انداختن آنها به داخل اتاق ستارههاي تيم 2002 از زير در را همه ميدانند اما آنچه اسكولاري از قهرماني سال 2002 ياد گرفت و در اين جام نيز آن را به كار بست، اهميت آمادگي فيزيكي بازيكنان است. جام جهاني كره و ژاپن نسبت به ساير جامهاي جهاني 10 روز زودتر برگزار شد و اين به معناي آن بود كه تيمها براي آماده سازي، زمان كمتري در اختيار داشتند. اما تمرينات آماده سازي تيم زير نظر پائولو پايشائو، ستارههاي خسته برزيل را به ستارههاي جام تبديل كرد؛ و در مقابل، فرانسويها و آرژانتينيهاي خسته، خيلي زود راهي خانه شدند. به همين دليل وقتي اسكولاري دو سال قبل جاي مانو منزس را گرفت، اول از همه به سراغ پايشائو رفت. باز هم جام جهاني در اروپا برگزار نميشد و گرماي هواي برزيل، به بدنسازي ويژهيي نياز داشت. در اين جام هم برزيل تا قبل از آن لگد خوان زونيگا به نيمار، هيچ ستاره مصدومي نداشت و بعد از نبرد دشوار مقابل شيلي، مقابل كلمبيا هم نشاني از ضعف بدني را نداشت.
يواخيم لو ؛ استاد تغيير
مورينيو به تازگي فاش كرد كه در سال 2007 قصد داشت سرمربي تيم ملي انگليس شود اما همسرش او را از اين كار منصرف كرد زيرا معتقد بود كه او نميتواند منتظر بماند تا تيمش هر چند ماه يك بار در يك ديدار به ميدان برود و هر دو سال يك بار در يك تورنمنت بزرگ شركت كند؛ نگاهي كه باعث شده خيلي از مربيان، پذيرفتن پيشنهاد تيمهاي ملي را به سالهاي آخر دوران مربيگري شان موكول كنند اما آلمان چند سال اخير و تغييراتي كه يواخيم لو در اين تيم به وجود آورد، ميتواند نگاه به مربيان ملي را تغيير بدهد. لو از هشت سال قبل كه جانشين يورگن كلينزمن روي نيمكت دي مانشافت شد، در هر تورنمنت با تيمي جديد و تاكتيكي متفاوت پاي به رقابتها گذاشت. تيمي كه در جام جهاني 2006 با آرايش 2-4-4 بازي ميكرد، در يورو 2008 با 1-3-2-4 تا فينال پيش رفت. او پودولسكي را از نوك حمله به سمت چپ برد و شواين اشتايگر را به مركز زمين منتقل كرد. قهرماني تيم زير 21 سالههاي آلمان در رقابتهاي اروپايي سال 2009، نسل تازهيي به فوتبال اين كشور معرفي كرد كه لوو خيلي زود درهاي تيم ملي را به رويشان باز كرد. نوير، اوزيل، خديرا و توماس مولر، خيلي زود به ستارههاي تيم ملي آلمان در جام جهاني تبديل شدند. تيمي كه ميشاييل بالاك را در فاصلهيي اندك پيش از جام جهاني از دست داد، با تركيبي از 1-3-2-4 و 1-1-4-4، باز هم تا نيمه نهايي پيش رفت. اين اتفاق در دو تورنمنت بعدي هم رخ داد و حضور ستارههايي مانند هوملس، رويس و گوتزه و در مقابل، افول مهاجمان تيم، لو را به سمت استفاده از شماره 9 كاذب برد. او تا سال 2016 با فدراسيون فوتبال آلمان قرارداد دارد و اگر تا آن زمان سرمربي ژرمنها بماند، احتمالا يك تيم جديد را در فرانسه خواهيم ديد.
فن خال؛ ذهن زيبا
اگر رهبري اسكولاري در تيم برزيل، با فريادهاي او در كنار زمين بروز پيدا ميكند، كاريزماي فن خال، با سكوتش شكل ميگيرد؛ سكوتي كه با يك نقشه جديد و يك طرح تاكتيكي مشخص، با جابهجاييهاي روبن يا سانترهاي قطري ديلي بليند از زمين خودي، در زمين ديده ميشود. اينكه هلند در اولين مقطع حضور لويي فن خال، با داشتن تعدادي از بهترينهاي تاريخ فوتبال اين كشور، حتي به جام جهاني هم نميتواند برسد و در مقابل، در اين جام، با تيمي كه نيمي از آن را بازيكنان جوان كم نام و نشاني تشكيل ميدهند كه حتي در سالهاي آينده نيز بعيد است به ستارههاي بزرگي تبديل شوند، تا نيمه نهايي پيش ميروند، را ميتوان در بلوغ تاكتيكي اين مربي جستوجو كرد؛ اينكه در يك تورنمنت كه قهرماني آن تنها با 7 بازي مشخص ميشود، دفاع كردن، حتي از گل زدن هم اهميت بيشتري دارد. همين ميشود كه او در فاصله چند روز به آغاز رقابتها، تاكتيك تيمش را به 2-3-5 تغيير داد تا تاثير مصدوميت هافبك دفاعي اصلي تيمش را به بهترين شيوه به حداقل برساند؛تغييري كه اگرچه در ابتداي جام با انتقادات زيادي در داخل هلند همراه شد اما كسي حالا نميتواند به آن خرده بگيرد.
الخاندرو سابهيا؛ آقاي خوششانس
در بين مربيان چهار تيم حاضر در مرحله نيمه نهايي، لقب خوش شانسترين را ميتوان به الخاندرو سابه يا داد. او نه كاريزماي اسكولاري و فن خال را دارد و نه مانند لو ميتواند با چند تغيير جريان بازي را به سود تيمش رقم بزند. خوششانسي بزرگ او اين است كه با داشتن ستارههايي مانند ليونل مسي و آنخل دي ماريا، ميتواند اميدوار باشد كه در زمان گره خوردن بازي، شرايط به سود آرژانتين رقم بخورد. سابه يا هم مطمئنا ميداند كه موفقيتش در اين رقابتها تا چه اندازه به آزادي ستارههاي تيم در زمين بستگي دارد و به همين خاطر، تنها يك نيمه از تاكتيك 2-3-5 در ديدار مقابل بوسني استفاده كرد و در نيمه دوم، به درخواست مسي، بار ديگر آرژانتين به 3-3-4 هميشگياش برگشت. در رختكنِ آرژانتين، قدرت ميان سرمربي و چند ستاره اين تيم توزيع شده است. حضور سابهيا روي نيمكتِ آرژانتين، اين حسن را داشته كه ستارههاي اين تيم توان مانور قابل توجهي دارند و در عمل هم مسي و ديماريا بهتر از تورنمنتهاي ملي گذشته كار كردهاند.
اسكولاري؛ هنر جنگيدن
«من يك بازيكن باكلاس و تكنيكي نبودم اما در مجموع بازيكن خوبي بودم. من ياد گرفتم كه چطور از قدرت بدنيام براي كمك به تيم استفاده كنم. جايگيريهاي خوبي داشتم و يك رهبر بودم. من از 20 سالگي كاپيتان تيمم بودم و در همه تيمهايي كه بازي كردم، بازوبند را به بازو بستم.» ويژگيهاي اسكولاري مربي، شبيه اسكولاري بازيكن است. او يك تئوريسين نيست و تيم هايش خيلي جذاب بازي نميكنند اما اين قدرت رهبري اوست كه كمك ميكند تا بتوانند جامها را فتح كنند. برزيل 2002 در حالي پاي به جام جهاني گذاشت كه در دور مقدماتي 13 امتياز كمتر از آرژانتين كسب كرد اما برخلاف تيم بيلسا كه در همان مرحله گروهي با جام وداع كرد، سلسائو تا فتح جام پيش رفت. اگر برزيليها در اين جام جهاني به دنبال «ژوگو بونيتو» بودند، مطمئنا به سراغ اسكولاري نميرفتند اما حالا كه او روي نيمكتشان نشسته، هدف مشخص است؛ فتح جام. براي قهرماني زير فشار شديد افكار عمومي، به چيزي بيش از تاكتيك نياز است؛ به مربياي كه بتواند همه اين فشارها را از تيمش دور كند و حتي اگر لازم باشد، به منتقدان بگويد كه «بروند به جهنم!»ماجراي كپي كردن بخشهايي از كتاب هنر جنگ سان تزو و انداختن آنها به داخل اتاق ستارههاي تيم 2002 از زير در را همه ميدانند اما آنچه اسكولاري از قهرماني سال 2002 ياد گرفت و در اين جام نيز آن را به كار بست، اهميت آمادگي فيزيكي بازيكنان است. جام جهاني كره و ژاپن نسبت به ساير جامهاي جهاني 10 روز زودتر برگزار شد و اين به معناي آن بود كه تيمها براي آماده سازي، زمان كمتري در اختيار داشتند. اما تمرينات آماده سازي تيم زير نظر پائولو پايشائو، ستارههاي خسته برزيل را به ستارههاي جام تبديل كرد؛ و در مقابل، فرانسويها و آرژانتينيهاي خسته، خيلي زود راهي خانه شدند. به همين دليل وقتي اسكولاري دو سال قبل جاي مانو منزس را گرفت، اول از همه به سراغ پايشائو رفت. باز هم جام جهاني در اروپا برگزار نميشد و گرماي هواي برزيل، به بدنسازي ويژهيي نياز داشت. در اين جام هم برزيل تا قبل از آن لگد خوان زونيگا به نيمار، هيچ ستاره مصدومي نداشت و بعد از نبرد دشوار مقابل شيلي، مقابل كلمبيا هم نشاني از ضعف بدني را نداشت.
يواخيم لو ؛ استاد تغيير
مورينيو به تازگي فاش كرد كه در سال 2007 قصد داشت سرمربي تيم ملي انگليس شود اما همسرش او را از اين كار منصرف كرد زيرا معتقد بود كه او نميتواند منتظر بماند تا تيمش هر چند ماه يك بار در يك ديدار به ميدان برود و هر دو سال يك بار در يك تورنمنت بزرگ شركت كند؛ نگاهي كه باعث شده خيلي از مربيان، پذيرفتن پيشنهاد تيمهاي ملي را به سالهاي آخر دوران مربيگري شان موكول كنند اما آلمان چند سال اخير و تغييراتي كه يواخيم لو در اين تيم به وجود آورد، ميتواند نگاه به مربيان ملي را تغيير بدهد. لو از هشت سال قبل كه جانشين يورگن كلينزمن روي نيمكت دي مانشافت شد، در هر تورنمنت با تيمي جديد و تاكتيكي متفاوت پاي به رقابتها گذاشت. تيمي كه در جام جهاني 2006 با آرايش 2-4-4 بازي ميكرد، در يورو 2008 با 1-3-2-4 تا فينال پيش رفت. او پودولسكي را از نوك حمله به سمت چپ برد و شواين اشتايگر را به مركز زمين منتقل كرد. قهرماني تيم زير 21 سالههاي آلمان در رقابتهاي اروپايي سال 2009، نسل تازهيي به فوتبال اين كشور معرفي كرد كه لوو خيلي زود درهاي تيم ملي را به رويشان باز كرد. نوير، اوزيل، خديرا و توماس مولر، خيلي زود به ستارههاي تيم ملي آلمان در جام جهاني تبديل شدند. تيمي كه ميشاييل بالاك را در فاصلهيي اندك پيش از جام جهاني از دست داد، با تركيبي از 1-3-2-4 و 1-1-4-4، باز هم تا نيمه نهايي پيش رفت. اين اتفاق در دو تورنمنت بعدي هم رخ داد و حضور ستارههايي مانند هوملس، رويس و گوتزه و در مقابل، افول مهاجمان تيم، لو را به سمت استفاده از شماره 9 كاذب برد. او تا سال 2016 با فدراسيون فوتبال آلمان قرارداد دارد و اگر تا آن زمان سرمربي ژرمنها بماند، احتمالا يك تيم جديد را در فرانسه خواهيم ديد.
فن خال؛ ذهن زيبا
اگر رهبري اسكولاري در تيم برزيل، با فريادهاي او در كنار زمين بروز پيدا ميكند، كاريزماي فن خال، با سكوتش شكل ميگيرد؛ سكوتي كه با يك نقشه جديد و يك طرح تاكتيكي مشخص، با جابهجاييهاي روبن يا سانترهاي قطري ديلي بليند از زمين خودي، در زمين ديده ميشود. اينكه هلند در اولين مقطع حضور لويي فن خال، با داشتن تعدادي از بهترينهاي تاريخ فوتبال اين كشور، حتي به جام جهاني هم نميتواند برسد و در مقابل، در اين جام، با تيمي كه نيمي از آن را بازيكنان جوان كم نام و نشاني تشكيل ميدهند كه حتي در سالهاي آينده نيز بعيد است به ستارههاي بزرگي تبديل شوند، تا نيمه نهايي پيش ميروند، را ميتوان در بلوغ تاكتيكي اين مربي جستوجو كرد؛ اينكه در يك تورنمنت كه قهرماني آن تنها با 7 بازي مشخص ميشود، دفاع كردن، حتي از گل زدن هم اهميت بيشتري دارد. همين ميشود كه او در فاصله چند روز به آغاز رقابتها، تاكتيك تيمش را به 2-3-5 تغيير داد تا تاثير مصدوميت هافبك دفاعي اصلي تيمش را به بهترين شيوه به حداقل برساند؛تغييري كه اگرچه در ابتداي جام با انتقادات زيادي در داخل هلند همراه شد اما كسي حالا نميتواند به آن خرده بگيرد.
الخاندرو سابهيا؛ آقاي خوششانس
در بين مربيان چهار تيم حاضر در مرحله نيمه نهايي، لقب خوش شانسترين را ميتوان به الخاندرو سابه يا داد. او نه كاريزماي اسكولاري و فن خال را دارد و نه مانند لو ميتواند با چند تغيير جريان بازي را به سود تيمش رقم بزند. خوششانسي بزرگ او اين است كه با داشتن ستارههايي مانند ليونل مسي و آنخل دي ماريا، ميتواند اميدوار باشد كه در زمان گره خوردن بازي، شرايط به سود آرژانتين رقم بخورد. سابه يا هم مطمئنا ميداند كه موفقيتش در اين رقابتها تا چه اندازه به آزادي ستارههاي تيم در زمين بستگي دارد و به همين خاطر، تنها يك نيمه از تاكتيك 2-3-5 در ديدار مقابل بوسني استفاده كرد و در نيمه دوم، به درخواست مسي، بار ديگر آرژانتين به 3-3-4 هميشگياش برگشت. در رختكنِ آرژانتين، قدرت ميان سرمربي و چند ستاره اين تيم توزيع شده است. حضور سابهيا روي نيمكتِ آرژانتين، اين حسن را داشته كه ستارههاي اين تيم توان مانور قابل توجهي دارند و در عمل هم مسي و ديماريا بهتر از تورنمنتهاي ملي گذشته كار كردهاند.
منبع: روزنامه اعتماد
نظر شما