روایت مسئول سابق حفاظت رهبری درباره 88
مشاور فرمانده کل سپاه پاسداران که 10 سال مسئولیت سپاه حفاظت از مقام معظم رهبری را بر عهده داشته و از نزدیکترین افراد به ایشان است، ناگفتهها و تحلیلهای خود از حوادث سال 88 و برخی مسائل سیاسی دیگر را بیان کرده است.
در مقدمه گفتوگوی مجله «رمز عبور» با سردار محمدحسین نجات، آمده است: خود را این گونه معرفی میکند؛ اول انقلاب 23 ساله بودم. اول جزو گروههای هفتگانه بودیم که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادیم. ما جزو گروه منصورون بودیم و بهزاد نبوی و ... جزو گروه امت واحده با آقای صادق نوروزی و رفقای دیگرشان بودند.
من در بخش تدوین ایدئولوژی سازمان کار میکردم و کمیته اقتصادی سازمان را عهدهدار بودم. قضایای کردستان که پیش آمد به اتفاق یکی دو نفر از دوستان مسئول پیگیری مسائل کردستان شدیم. مجاهدین انقلاب در آن موقع در خط امام بود و دغدغههای نظام برایش اهمیت داشت. ما به اتفاق رفقا طرحی تهیه کردیم و به ذهنمان رسید امنیت در کردستان توسط خودم مردم کرد قابل پیاده شدن هست، یعنی مردم کرد با گروهکها نیستند.
آن موقع شهید بروجردی تصادف کرده و در بیمارستان بود. رفتیم و موضوع را با ایشان مطرح کردیم و گفت اتفاقا تمام مدتی که در بیمارستان بودهام همین فکر را کردهام و دنبال همین راهکار هستم که جز ایجاد امنیت مردمی در کردستان هیچ راهکار دیگری نداریم. به اتفاق ایشان رفتیم و سازمان پیشمرگان کرد مسلمان را راه انداختیم که همان جریان مردمیای بود که از حمله به کامیاران شروع کرد و بعد با کمک ارتش و سپاه در جاهای مختلف مستقر شد. بعد از شهادت شهید بهشتی به این نتیجه رسیدیم که دیگر نمیتوانیم در سازمان مجاهدین انقلاب کار کنیم و کاری به تهدیداتی که متوجه نظام هست، نداشته باشیم و به مسئول اطلاعات آن موقع که آقای محسن رضایی بودند گفتیم آمادگی داریم بیاییم و در صحنه کار کنیم و از آن موقع به سپاه پیوستیم.
یک سالی در امنیت داخلی بودم و بعد به حفاظت اطلاعات رفتم. بعد حفاظت قرارگاه خاتمالانبیاء بودم تا آخر جنگ. بعد از جنگ در ستاد کل نیروهای مسلح بودم و بعد به معاونت پارلمانی وزارت دفاع هم رفتم. آقای لاریجانی معاون پارلمانی بود و من مدیرکل ایشان بودم. بعد که آقای لاریجانی از وزارت دفاع رفتند، من معاون پارلمانی وزیر دفاع شدم. از وزارت دفاع بیرون آمدم، مسئول بازرسی سپاه شدم. دو سال بعد به طرح و برنامه سپاه رفتم. بعد از دو سال معاون هماهنگکننده ستاد مشترک شدم. دو سال هم آنجا بودم. دو سال هم جانشین ستاد مشترک بودم.
پنج شش ماه بعد از تیر 78 به این نتیجه رسیدند که فرماندهی قرارگاه ثارالله مستقل باشد و من فرمانده قرارگاه ثارالله شدم. در سال 79 حفاظت بیت مقام معظم رهبری بر عهدهام قرار گرفت که تا سال 89 آنجا بودم. از بعد از فتنه 88 به دعوت آقای جلیلی با حفظ سمت مسئول سیاسی - اجتماعی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی بودم. بعد از آن که کاملا از آنجا منفک شدم با آمدن دولت جدید هم در مقام سیاسی - اجتماعی دبیرخانه بودم.
گزیده اظهارات سردار نجات در گفتوگو با «رمز عبور» در پی میآید:
به نظرم هر نگاهی که به دیدگاههای مقام معظم رهبری میاندازیم خوب است که با نگاهی به دیدگاههای امام باشد و این دو دیدگاه را با هم مقایسه کنیم و ببینیم چقدر بر همدیگر منطبق است. من جریانات داخل کشور را به سه دسته کلی تقسیم کردهام؛ دسته اول گروهها و جناحهای سیاسی معتقد به انقلاب، نظام اسلامی، حاکمیت دینی و ولایت فقیه است که نماد آن در دهه اول انقلاب دفتر تحکیم وحدت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، حزب جمهوری اسلامی، روحانیت مبارز، جامعه مدرسین و ... طیفهای معتقد به خط امام و حاکمیت ولایت فقیه بودند. امام همیشه این جناحها و گروهها را خودی میدانستند و تلاش میکردند ضمن احترام به سلایق آنها و بدون اینکه اصرار داشته باشند کسی سلیقه خود را رها کند، همه آنها را حول اهداف اصلی انقلاب متحد کنند ... همین سیاستها را مقام معظم رهبری بعد از ایشان دنبال کردند و به همه جریاناتی که دلسوز انقلاب هستند، هشدار دادند سعی کنند اختلافاتشان را حول این اهداف حل کنند، ضمن اینکه هر کسی میتواند سلیقه و گرایش خود را هم داشته باشد.
من اسم جریان دوم را جریانهای مذهبی غربگرا گذاشتهام، یعنی روشنفکر مذهبی غربگرا. اینها ادعا میکنند که اسلام را قبول دارند و میگویند چون مردم به قانون اساسی رأی دادهاند، آنها هم به قانون اساسی احترام میگذارند ولی اعتقادی به حاکمیت دینی و اسلام سیاسی ندارند و مدل حکومت مطلوب آنها نوعی حکومت لیبرال دموکراسی غربی است و حداکثر حکومت مطلوب آنها هم حکومتی مثل حکومت فعلی ترکیه است و این را بارها گفتهاند و اندونزی، مالزی و ترکیه را با ایران مقایسه میکنند و میگویند دموکراسی مدل ترکیه را قبول دارند.
این جریان در زمان حضرت امام، نهضت آزادی، جنبش مسلمانان مبارز و سایر جریانهای ملی مذهبی بود. اگر بخواهیم مقایسه کنیم از سال 75 به بعد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران - که پسوند ایران را بعدا اضافه کردند - حزب مشارکت و تا حدود زیادی مجمع روحانیون مبارز دنبال همین تفکر مذهبی غربگرا بودند. امام در اول انقلاب به اینها میدان عمل باز دادند و اصلا کل دولت را به این جریان واگذار کردند اما اینها در عمل نشان دادند که به دنبال باز کردن پای آمریکا به ایران هستند، لذا موقعی که از امام راجع به نهضت آزادی استعلام شد، ایشان فرمودند اینها صلاحیت هیچ یک از مصادر اجرایی را ندارند و اگر روی کار بیایند، کشور را به دست آمریکا خواهند داد. جریانهای قانونی کشور مثل شورای نگهبان و وزارت کشور آنها را رد صلاحیت کردند و از جریانهای اجرایی کشور کنار گذاشتند.
عین همین میدان را هم ما به حزب مشارکت، مجاهدین انقلاب و مجمع روحانیون مبارز که یک موقع در زمان امام در خط امام بودند، در زمان مقام معظم رهبری به اینها دادیم و بین سالهای 76 تا 84 فعالیت کردند و اکثرشان حاکمیت سیاسی و حاکمیت در مجلس را در اختیار داشتند اما عملا نشان دادند که دیدگاهشان نسبت به ولایت فقیه و حاکمیت دینی و اجرای کامل قانون اساسی با دیدگاه امام تفاوت دارد.
آنها به دنبال استقرار یک حکومت لیبرال دموکراسی در ایران و حذف ممیزی در حوزه نشر و ترویج آزادیهای غربی در حوزه فرهنگ و هنر بودند و بعضی از این آقایانی که بعد از جریان سال 88 به زندان رفتند، صریحا اعلام کردند که حکومت مطلوب ما حکومتی مثل ترکیه است و دائما جمهوری اسلامی را با ترکیه مقایسه میکردند و آنجا را به رخ ما میکشیدند. از سال 75 و 76 مواضع اینها روز به روز به نهضت آزادی نزدیکتر شد و از سال 76 تا 84 با طرح مباحثی چون حاکمیت دوگانه، جدایی دین از سیاست، دین دولتی و دولت دینی، فشار از پایین چانهزنی از بالا، خروج از حاکمیت، مقاومت مدنی و ... عملا قوه مقننه و بخشی از قوه مجریه و حوزه نشر و فرهنگ را در مقابل نظام دینی مبتنی بر ولایت فقیه قرار دادند.
رهبر معظم انقلاب از همان اول با منطق و استدلال و این نیت که بتوانند این جریان را هدایت کنند که به موضع خط امام برگردند با اینها برخورد کردند، لیکن بهخصوص با تحصن اینها در مجلس در سال 78 و انتشار روزنامههای زنجیرهای توسط اینها به این نتیجه رسیدند که اینها قابل هدایت نیستند. عین اتفاقی که در دوره امام افتاد، مراجع قانونی اینها را رد صلاحیت کردند و عملا از مصادر اصلی اجرایی کشور کنار گذاشتند.
جریان سوم را روشنفکر غربگرا نامیدهام، یعنی دیگر قید مذهبی ندارد. اینها اصولا اسلام و دین را قبول ندارند و دموکراسی به شیوه غرب یا سوسیالیسم به شیوه جوامع سوسیالیستی را قبول دارند یا خیلی از آنها ملیگرا هستند. البته ملیگراها هم تفاوت ماهوی با جریان لیبرال دموکراسی ندارند. در ایران هم همین طور بوده است. این جریان از همان ابتدای انقلاب در مقابل حاکمیت دینی و انتخاب مردم ایستاد. بعضی از اینها با نظام جمهوری اسلامی نبرد مسلحانه کردند، بعضی هم که نبرد مسلحانه نکردند، حداکثر در سال 62 با نقد و کارشکنی و بعضا ارتباط و جاسوسی برای کشورهای خارجی مجبور شدند از کشور فرار کنند. در مقطع فعلی جریانهای اصلی مثل جبهه ملی، حزب توده و چریکهای فدایی خلق که اصل اسلام را قبول نداشته باشند، به عنوان یک حزب یا گروه یا جریان سیاسی نداریم، لیکن این جریان بدون تابلو و حزب خاصی شروع به نفوذ در حوزههای فرهنگ، هنر و نشر کردهاند و الان جای پای نفوذ اینها را در این حوزهها آشکارا میتوان دید و سعی میکنند از طریق این حوزهها افکار عمومی مردم و نخبگان را مقابل نظام و اسلام قرار بدهند و دو باره همان فرهنگ لیبرال دموکراسی را داخل کشور بیاورند.
مشی امام در برخورد با این طیف افشاگری بوده است و همیشه سعی کردند چهره واقعی آنها را برای مردم روشن کنند. مقام معظم رهبری هم در تمام سخنرانیهایشان این مشی را دنبال کردهاند.
الان فرق گروه دوم با گروه سوم این است که گروه دوم در قالب حزب و گروه و جریانی که بعضا در مصادر اجرایی کشور هم هستند، حضور دارند، مثلا مجمع روحانیون مبارز یا مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم، تقریبا اکثریت قریب به اتفاقشان نظام و رهبری را قبول ندارند. آنهایی هم که ممکن است قبول داشته باشند، در مقابل خطاهای همحزبیهایشان اصلا حاضر نیستند افشاگری کنند یا کوتاه بیایند. مثلا از جریان اینها سروش، محسن کدیور، خانم حقیقتجو و علی افشاری از بلندگوی بیبیسی و VOA حرف میزنند. همین سروش و کدیور دارند حاکمیت دینی را نقد میکنند. یک کلام از دهان مبارک اینها برای نقد اینها بیرون آمده است؟ خیر! جریان دوم از لحاظ حیطه قدرت هم در جریان نشر و هم در حوزه فرهنگ و هنر حضور دارند، بهخصوص در حوزه نشر فعالیت میکنند. فرقشان با گروه سوم این است که آنها تابلو ندارند ولی اینها تابلو دارند، اما از نظر ماهیت تفکر یکی هستند.
برداشتم از تقوای جمعی این است که کسی که متصدی حزب یا گروهی میشود، باید مصالح اسلام و مملکت را بر مصالح حزبی و گروهی خودش ترجیح بدهد، یعنی رعایت انصاف را بکند. اینها این را رعایت نکردند. اینها در جلسات خصوصیشان آقای میرحسین موسوی را محکوم میکنند و میگویند تقلبی اتفاق نیفتاده و نظام امانتدار است. حتی در انتخابات اخیر آقای روحانی با 7/ 50 درصد رأی آورد و نظام امانتداریاش را نشان داد اما اینها حاضر نیستند همین را هم بگویند ولی در جلسات خودشان این را مطرح میکنند که آقای میرحسین موسوی قطعا رأی نیاورد اما حاضر نیستند بیایند و در جمع این را محکوم کنند. برداشتم از تقوای جمعی این است که چرا اینها مصالح اسلام و نظام را بر مصالح تشکیلاتی و حزبیشان ترجیح ندادند؟
آزادی در جمهوری اسلامی با هیچ یک از کشورهای دنیا قابل مقایسه نیست و آزادی در کشور ما از مترقیترین کشورها هم بالاتر است. هیچ جای دنیا این طور آزادانه دسترسی به مطبوعات، کتاب و سایت ندارند که حتی بیایند مبانی نظامشان را زیر سوال ببرند و خیلی از آنها هم بلندگوی دشمنان ما شوند، یعنی هر حرفی را که دشمن میزند تکرار کنند.
ظاهرا خانم ابتکار در سالگرد لانه جاسوسی مقالهای نوشته و داده بود یکی از انتشاراتها در کشورهای اروپایی چاپ کنند. میگفت میخواستم پول هم بدهم ولی آنها حاضر نبودند چاپ کنند. آخر سر، کتابش را یک ناشر کانادایی چاپ میکند و به ایشان هم میگوید دیگر نمیتوانم آن را تجدید چاپ کنم. یا آقای مرحوم سیداحمد خمینی نقل کرده بود میخواستند مطلبی را در روزنامههای غربی بزنند و حاضر شده بودند پول کلانی هم بدهند اما هیچ کدام حاضر نشده بودند چاپ کنند.
در رسانههای غربی کسی حاضر نیست بحث هولوکاست را مطرح کند ولی در ایران از سیاستهای هستهای جمهوری اسلامی ایران را که مصوب مجلس و مقام معظم رهبری است زیر سوال میبرند تا دین و اعتقادات مردم. معلوم است حتی زدن این حرفها هم آزاد است و بعضی از این رسانهها حقیقتا با بیان بعضی از حرفها دارند ظلم میکنند.
مقام معظم رهبری فرمودند ما بسیار متأسفیم که جریانهایی که - مثل بسیاری از اعضای حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب - روزی همراه با نظام بودند، دیگر با نظام همراه نیستند.
فردی که اخیرا اعدام شد، قبلا در زمان منافقین دستگیر و به 10 سال حبس محکوم شده بود. پنج سال حبس را گذرانده و پنج سال هم عفو خورده بود. در جریان فتنه 88 در میدان فتنهگری بود و جریانات داخل خیابان را هدایت میکرد، با خارج از کشور ارتباط داشت و از طریق آنها جریانات داخل کشور را هدایت میکرد. این جزو عناصر دستگیرشده در فتنه 88 است. بسیاری از سلطنتطلبها، چریکهای فدایی خلق و حتی فاحشههایی که خانههایشان لانه فساد بود در آن جریان دستگیر شدند.
فردای روزی که آقای موسوی ادعا کرد، مقام معظم رهبری هم ایشان و هم آقای کروبی را خواستند و تک تک با آنها صحبت کردند و گفتند خطتان را از خط جریانات ضد انقلاب جدا کنید. نگذارید کشور دچار آشوب شود و اگر اعتراض دارید، درخواستتان را از مجرای قانونی پیگیری کنید. چند روز بعد نمایندگان آنها را به دفتر خواستند و دو ساعت به آنها فرصت دادند که هر چه میخواهند بگویند. در آن جلسه حضرت آقا به شورای نگهبان سفارش کردند که به همه اعتراضات آنها رسیدگی کنند و حتی اگر لازم باشد تا یکدوم صندوقها هم بازشماری شود، این کار صورت بگیرد، منتها کار از مجرای قانونی انجام شود
مقام معظم رهبری در 29 خرداد در نماز جمعه آن صحبتهای مفصل را ایراد کرده و از آقای مهندس موسوی تجلیل کردند و گفتند ایشان نخستوزیر زمان من بوده است، از آقای کروبی و آقای محسن رضایی تجلیل و بداخلاقیهای مناظرههای تلویزیونی را محکوم کردند و از همه خواستند اردوکشیهای خیابانی را کنار بگذارند و هر صحبتی دارند در چهارچوب قانون انجام بدهند. اما این طور نشد و هیچ یک از آنها از مردم نخواستند که در روز 30 خرداد از خانه بیرون نیایند و روز شنبه بعد از صحبت آقا اینها در خیابانها آمدند. البته بعد از صحبت آقا جمعیتشان بهشدت ریزش کرد و شاید یکدهم تعداد قبل بود. معلوم شد خیلیها به تصور این که رأی آنها غصب شده است و کسی هم نیست رسیدگی کند به خیابانها میآمدند. بعد که آقا اتمام حجت کردند، جمعیت به یکدهم قبل رسید.
محتوای اطلاعیههای مهندس موسوی را بررسی کنید. محتوای این اطلاعیهها نشان نمیدهد ایشان به جریان انتخابات معترض است بلکه نشان میدهد ایشان خودش را در رأس جریانی مثل جریان انقلاب مخملی اوکراین میبیند و میخواهد با سازماندهی بدنه مردمی و ایجاد یک جریان اجتماعی نظام را براندازی کند. اطلاعیهها را تحلیل محتوایی کنید، چیزی جز این نیست.
مقام معظم رهبری تا قبل از عاشورای 88 این جریان را دائما نصیحت میکردند. در رمضان همان سال طبق عرف هر ساله دانشجوها خدمت آقا آمدند و سوالاتی را پرسیدند. یکی از دانشجوها از بین جمعیت بلند شد و پرسید: «چرا نظام با منافقینی که در خیابانها آمدند برخورد قاطع نمیکند؟» حضرت آقا بلافاصله با او برخورد کردند و گفتند: «چرا به اینها میگویید منافق؟ اگر کسی نسبت به نظام ایراد و گلهای دارد نباید به او منافق بگوییم». آقا حاضر نیستند در جواب یک دانشجو کسی را که نزدیک به سه چهار ماه کشور را به آشوب کشیده است، منافق بنامند و بلافاصله موضع میگیرند. یا در همان حادثه سال 88 که اتفاق افتاد، به ما گفتند جریان روز عاشورا یک جریان ضد انقلاب بود. جریان ضد انقلاب را از جریان فتنهگر جدا کنید. ضد انقلاب یعنی کسی که اصلا نظام را قبول ندارد و دنبال سرنگونی نظام است، اما فتنهگر از موقعیت کنونی سوءاستفاده کرده و صف دوستان نظام را به هم ریخته است که برای خودش چیزی را به دست بیاورد.
تا قبل از 9 دی که مردم آمدند و به آن صورت عظیم با فتنهگران برخورد کردند، برخورد آقا با اینها به این شکل بود. بعد از اینکه اتمام حجت و معلوم شد اینها دیگر به هیچ وجه حاضر نیستند با نظام کنار بیایند، تعابیر سران فتنه و فتنهگر از اینجا به بعد در صحبتهای مقام معظم رهبری شنیده شد.
به رغم همه اطلاعیههایی که اینها میدادند و چالشهایی که برای نظام ایجاد میکردند تا بهمن سال 89 مهندس موسوی و آقای کروبی آزاد هستند، در حالی که اگر کارهایی که اینها کردند، در هر جای دیگری از دنیا کرده بودند، آنها را محاکمه و با آنها برخورد میکردند. ببینید با رئیسجمهور مصر چه برخوردی کردند، ولی مشی نظام جمهوری اسلامی این نبود.
در 25 بهمن که مشخص شد اول بیبیسی و VOA خط را میدهند، بعد بر اساس همان خطی که آنها برای تجمع میدهند، اینها اطلاعیه میدهند و مردم را به تجمع تحریک میکنند، نظر قوه قضائیه شاید دستگیری و برخورد با اینها بود ولی بعد که این نظر به شورای عالی امنیت ملی آمد، تصمیم گرفته شد اینها محصور شوند و فتنهگریشان ادامه نیابد. یعنی باز برخورد با اینها هم در حداقل بود. طرف رفته و در یک آپارتمان شیک نشسته و صبحانه، ناهار و شام در اختیارش هست و فقط ارتباطش با جریان فتنه قطع است تا دیگر نتواند فتنهگری کند. این واقعا بیشترین محبتی است که نظام به آنها کرد.
چرا آقای خاتمی و رفقای دیگر اینها و بعضی از آقایانی که در مجمع روحانیون مبارز هستند و ادعا میکنند همراه با انقلابند نمیآیند مرزشان را با اینها روشن کنند؟ نباید در این حادثه بزرگی که اتفاق افتاد لااقل یک بار اعلام موضع میکردند؟ این کار را نکردند.
همین آقای محمد نوریزاد را ببینید. مدتها در دستگاه آقا بود و به عنوان خبرنگار با ایشان این طرف و آن طرف میرفت. بعد شروع کرد به نوشتن نامههای اهانتآمیز متعدد. هر وقت دستگاه اطلاعاتی میخواست با او برخورد کند، دفتر آقا اعتراض میکرد و آقا میگفتند چون اهانت به من است رهایش کنید تا وقتی که دیگر تعداد نامههایش به 20 تا و 30 تا رسید و پر از فحش و فضیحت شد که دیگر خود دستگاه قضایی وارد شد، اما باز هم آقا یکی دو بار دستور دادند آزاد شود، باز بیرون آمد و شروع کرد. نوع برخورد نظام با فرزند آقای خزعلی و افرادی از قبیل او را ببینید. نظام در همه مراحلی که داشت تا موقعی که امکان و احتمال برگشت یک نفر وجود داشت، برای بازگرداندن او نهایت تلاشش را کرده است.
در مورد زندانیان سال 88 توصیه دفتر آقا به قوه قضائیه دائما این بود که هر کسی که فریب خورده و هر کسی که اعلام کرده اشتباه کرده است و هر کسی را که تشخیص میدهید اگر به کشور برگردد فتنهگری نمیکند آزاد کنید، یعنی همه این آزاد کردن با فشار دفتر رهبری بوده است، در حالی که تمایل دستگاههای قضایی و اطلاعاتی این بود که اینها را نگه دارند.
متأسفیم از اینکه بعضی از برادرانی که در دولت جدید بعضی از مسئولیتها را به عهده گرفتهاند یا به سوابق مسائل امنیت کشور واقف نیستند یا عمق فتنهانگیزی اینها را نمیدانند و از کشورهای دیگر تجاربی را نگرفتهاند، زمینه را برای ورود این افراد به صحنه مطبوعات یا صحنه سیاسی کشور باز میکنند.
آقای مهندس موسوی در انتخابات 88، 33 درصد کل آرا را در کل کشور به دست آورد و در بعضی از نقاط تهران از آقای احمدینژاد رأی بیشتری داشت. فکر میکنم ایشان در تهران 58 درصد رأی آورد. یک ماه بعد از صحبت مقام معظم رهبری در نماز جمعه تهران یعنی یک ماه بعد از 29 خرداد که نظرسنجی انجام شد، آرای ایشان از 33 درصد به 20 درصد رسید. در نظرسنجیای که چند روز بعد از 9 دی انجام شد، نشان داد محبوبیت آقای موسوی در سراسر کشور به 9 درصد رسیده است
آقای کروبی آمد که در راهپیمایی 22 بهمن سال 88 شرکت کند. خود ایشان یا پسرهایش گفتند یکسری از مردم ریختند روی سرش و خواستند او را بزنند. آقای مهندس موسوی نتوانست از دفتر کارش بیرون بیاید. بعضی از چهرههای دیگرشان هم همین طور. به نظر من بخشی از قضیه حصر به خاطر حفاظت از جان اینها بود.
اگر جای اصلاحطلبها بودم حتما از جریان آقای مهندس موسوی تبرّی میجستم. چرا؟ چون جریان اصلاحطلب با پشتیبانی از جریان آقای موسوی خودش را در نزد مردم منفور کرد. اگر آقای موسوی بعد از انتخابات میآمد و میگفت ما به نتیجه انتخابات اعتراض داریم اما چون قانون و مراجع قانونی این طور میگویند تبعیت میکنیم و میرفتند و یک حزب بزرگ را هم تشکیل میدادند، شاید حزب آنها در انتخابات بعدی رأی بالایی هم میآورد و یک جریان عظیمی را میتوانستند به نفع خودشان ایجاد کنند اما به خاطر فقدان تقوای حزبی این کار را نکردند.
شما به سخنرانیهای آقای رئیسجمهور نگاه کنید. درست است که ایشان به بعضی از جریانات درون دولت قبلی اعتراض دارد - که ما هم داریم - اما مردم نگاه میکنند میبینند یک عالم دینی است که سابقه انقلابیگری داشته، در قضیه سال 78 آن سخنرانی را کرده، عضو جامعه روحانیت مبارز بوده است، هر جا هم که صحبت میکند از همان ابتدا میگوید از مقام معظم رهبری فاصله ندارد. بدیهی است مردم به او رأی میدهند.
سال 88 از طریق اینترنت فراخوان میدادند و چهار پنج هزار نفر جمع میشدند و شروع میکردند به آتش زدن و اغتشاش کردن و نیروی انتظامی طبق وظیفهاش میآمد و این افراد را محاصره و مثلا هزار نفر را دستگیر میکرد. همه تلاش قوه قضائیه و فرماندهی نیروی انتظامی این بود که این هزار نفر ظرف سه چهار ساعت تعیین تکلیف شوند. بارها ناظرانی که دبیرخانه شورای عالی امنیت میفرستاد، میدیدند که نیروی انتظامی اینها را آورده است و دارد به آنها غذا و نوشابه میدهد و از آنها پذیرایی میکند، افسران خود را هم احضار کردهاند و دارند از اینها بازجویی میکنند و دیگر ساعت دو بعد از نصف شب آنهایی را که فریب خورده و سیاهی لشکر آمده بودند، رها کرده بودند و 30 نفر افراد محرک اصلی را میگرفتند و به بازداشتگاه میبردند. در دنیا که بگردید کسی به این خوبی با متهم برخورد نمیکند. از این هشتصد نهصد نفر آنهایی را که جوان بوده یا دختر و زن بودهاند، زنگ زدهاند به تلفنی که او داده و دیدهاند کسی گوشی را برنمیدارد، پلیس زن اینها را سوار کرده و ساعت یک بعد از نصف شب دم در خانهشان برده و تحویل داده و برگشته است. این نهایت همراهی با کسانی است که به هر حال در آن اغتشاشها شرکت کرده بودند.
این جمله آقاست که توسط دفترشان به قوه قضائیه گفته میشد که اگر 50 نفر گناهکار آزاد شوند بهتر از این است که دو نفر بیگناه را نگه داریم. یعنی مثلا 100 نفر را گرفتهایم و مطمئن هستیم 80 نفرشان اغتشاشگر هستند و زده و در و دیوار و همه جا را خراب کردهاند ولی میدانیم 20 نفرشان هم بیگناه هستند. فتوای مقام معظم رهبری این بود که همهشان را آزاد کنید. چرا؟ چون 20 نفر بیگناه داخل اینها هستند. اگر میتوانید کار اطلاعاتی کنید و سریع اینها را از هم تفکیک کنید، این کار را بکنید، و الا همهشان را آزاد کنید بروند.
در قضیه کهریزک اولین کسی که گزارش دستشان رسید آقا بودند و بلافاصله دستور دادند تعطیل شود. اگر همان روزی که آقا دستور دادند آقایان کهریزک را تعطیل کرده بودند اتفاقات بعدی نمیافتاد. همین آقایانی که متهم هستند، یکی از اتهاماتشان این است که چرا روزی که آقا دستور دادند، اینها آنجا را تعطیل نکردند؟ اگر تعطیل کرده بودند این اتفاقات نمیافتاد. در قضیه کهریزک آن بخشی که مربوط به دفتر رهبری است، کارنامه درخشانی دارد اما آنجایی که مربوط به مسئولین اجرایی است، متفاوت است.
یکی از جاهایی که به قوه قضائیه و نیروهای امنیتی فشار میآورد که تا جایی که امکان دارد افراد را نگه ندارید و تا مطمئن نشدید کسی فتنهگر است و اگر بیرون برود بلوا ایجاد میکند، غیر از اینها همه را آزاد کنید، دفتر آقا بود.
دستگاههای اطلاعاتی ده بیست روز قبل از انتخابات با توجه به قرائن موجود به نکاتی پی برده بودند. اینها کمیته صیانت از آرا را در اسفند 87 راه انداختند که آقای محتشمی و کسان دیگری هم جزو آن بودند. بعدها دائما میگفتند اگر تقلب شود، اگر تقلب شود و موضوع تقلب را اینها باب کردند. ستاد 88 و شبکههای اجتماعی دیگری را که راه انداختند، از چشم دستگاههای اطلاعاتی مخفی نبود و این را رصد میکردند. ممکن است شخص آقای موسوی این طور نبوده باشد، اما آنهایی که کارگردان حزبی او بودند، نقشهشان این بود که از یک هفته قبل مردم را به خیابانها بیاورند و این همان حلقه سبزی است که از میدان راهآهن تا تجریش درست کردند و گفتند باید اینها را حفظ کنیم. اگر در انتخابات پیروز شدیم، باید این جمعیت را در خیابان حفظ و نظام را در سنگرهای دیگر مجبور به عقبنشینی کنیم.
آقای موسوی در مصاحبه با اشپیگل هم این بحث را مطرح کرده بود که اگر در انتخابات پیروز نشدیم، این جریان اعتراض خود را به انتخابات انجام بدهد و به قول خودشان حق را برگرداند. آن نکتهای را هم که بعضیها از قول سردار جعفری نقل میکنند همین است که ایشان گفته بودند از قبل نسبت به اینکه اینها چه میخواهند بکنند اشراف داشتیم و نظام منفعل نماند. وقتی اینها جریان 25 خرداد را راه انداختند و اغتشاشات خیابانی را شروع کردند، بسیاری از عناصر اصلی اینها دستگیر شدند، چون اطلاعات و اسناد کاملی درباره اینکه قرار است چه کنند در اختیار دستگاههای اطلاعاتی بود. این جزو افتخارات دستگاههای اطلاعاتی ماست که این اطلاعات را از قبل داشت، لیکن چون احساس میکرد بعضی از افرادی که در رأس هستند ممکن است تن به جریانات حزبی و گروهی ندهند، این دستگیریها را انجام نداد و پس از اینکه معلوم شد دنبال آن مقاصد هستند این کار را انجام داد، لذا نظام غافلگیر نشد و موقعی که داخل خیابان آمدند با آنها برخورد کرد.
آنهایی که خیلی در مورد 25 خرداد اغراق میکنند میگویند 500 هزار نفر به خیابان آمده بودند ولی برآورد ما خیلی کمتر بود. چرا دو میلیون باقی عکسالعمل نشان ندادند؟ چرا این تحرک فقط در تهران بود و هیچ جای دیگر اتفاق نیفتاد؟ این نشان میدهد که جریان اجتماعی پشت سر فتنه نبودند و تحلیل اشتباه غربیها هم این بود که وقتی جریان 25 خرداد را دیدند، تصور کردند میتوانند این جریان را عمومی کنند و این اعتراض را به کل کشور تعمیم دهند، در حالی که 25 خرداد اوجش بود.
یکی از لذتبخشترین جلساتی که مقام معظم رهبری دارند و این را از نشاط ایشان میتوان فهمید جلسهای است که با خانواده شهدا و ایثارگران دارند. یکی هم اقشار مردم عادی است که بسیار به ایشان اظهار علاقه میکنند و یکی هم جلساتی است که با جوانان، دانشجویان، نخبگان و اساتید دارند. این جلسه با بقیه جلسات متفاوت است. یک جلسه سه ساعته است و یک ساعت و نیم دو ساعت جوانان میآیند و خیلی راحت صحبت میکنند. حضرت آقا هم با دقت گوش میدهند و بعد صحبت میکنند.
سال 78 معاون سیاسی وزارت کشور آقای تاجزاده بود که با اینها ارتباط داشت یعنی ایشان و وزیر علوم وقت آقای معین اگر میخواستند جریان 18 تیر 78 را کنترل کنند خیلی راحت میتوانستند. اول یک حادثه 100 نفره بود، بعد دفتر تحکیم وحدت که رفقای اینها بودند آمد پشت سر قضیه ایستاد. آن موقع سردار حقطلب فرمانده حفاظت انصار بود. به اطلاع ایشان رسیده بود که اینها دارند میگویند ما داریم به سمت خیابان جمهوری میآییم که از آنجا به سمت بیت رهبری بروند. ایشان هم نیروهای خود را لب خیابان جمهوری مستقر کرد و گفت خط قرمز ما لب خیابان جمهوری است و اگر کسی پایش را از این خط این طرف بگذارد، با او برخورد میکنیم. به وزارت کشور هم اعلام کرد. معلوم است که آقایان در وزارت کشور به آنها منتقل کردند.
از شیرینترین ایام خدمتم، خدمت در محضر مقام معظم رهبری بوده است. البته بعد از جنگ هیچ وقت به اندازه آن موقع کار نکردم. حجم کار در آن دوره از همه دورهها بیشتر بود ولی لذتبخشترین دوران خدمتم بوده است. آقا بیش از اندازه نسبت به افرادی که در کنارشان هستند محبت دارند و همه را شرمنده خودشان میکنند. اخلاق ایشان نسبت به اطرافیان و کسانی که با ایشان کار میکنند، همه را شرمنده ایشان میکند. البته ما که لایق نبودیم ولی شاید توانسته باشیم یک چیزی یاد بگیریم. اگر بتوانیم به چیزهایی که از ایشان یاد گرفتیم عمل کنیم برکات زیادی نصیبمان خواهد شد.
در مقدمه گفتوگوی مجله «رمز عبور» با سردار محمدحسین نجات، آمده است: خود را این گونه معرفی میکند؛ اول انقلاب 23 ساله بودم. اول جزو گروههای هفتگانه بودیم که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادیم. ما جزو گروه منصورون بودیم و بهزاد نبوی و ... جزو گروه امت واحده با آقای صادق نوروزی و رفقای دیگرشان بودند.
من در بخش تدوین ایدئولوژی سازمان کار میکردم و کمیته اقتصادی سازمان را عهدهدار بودم. قضایای کردستان که پیش آمد به اتفاق یکی دو نفر از دوستان مسئول پیگیری مسائل کردستان شدیم. مجاهدین انقلاب در آن موقع در خط امام بود و دغدغههای نظام برایش اهمیت داشت. ما به اتفاق رفقا طرحی تهیه کردیم و به ذهنمان رسید امنیت در کردستان توسط خودم مردم کرد قابل پیاده شدن هست، یعنی مردم کرد با گروهکها نیستند.
آن موقع شهید بروجردی تصادف کرده و در بیمارستان بود. رفتیم و موضوع را با ایشان مطرح کردیم و گفت اتفاقا تمام مدتی که در بیمارستان بودهام همین فکر را کردهام و دنبال همین راهکار هستم که جز ایجاد امنیت مردمی در کردستان هیچ راهکار دیگری نداریم. به اتفاق ایشان رفتیم و سازمان پیشمرگان کرد مسلمان را راه انداختیم که همان جریان مردمیای بود که از حمله به کامیاران شروع کرد و بعد با کمک ارتش و سپاه در جاهای مختلف مستقر شد. بعد از شهادت شهید بهشتی به این نتیجه رسیدیم که دیگر نمیتوانیم در سازمان مجاهدین انقلاب کار کنیم و کاری به تهدیداتی که متوجه نظام هست، نداشته باشیم و به مسئول اطلاعات آن موقع که آقای محسن رضایی بودند گفتیم آمادگی داریم بیاییم و در صحنه کار کنیم و از آن موقع به سپاه پیوستیم.
یک سالی در امنیت داخلی بودم و بعد به حفاظت اطلاعات رفتم. بعد حفاظت قرارگاه خاتمالانبیاء بودم تا آخر جنگ. بعد از جنگ در ستاد کل نیروهای مسلح بودم و بعد به معاونت پارلمانی وزارت دفاع هم رفتم. آقای لاریجانی معاون پارلمانی بود و من مدیرکل ایشان بودم. بعد که آقای لاریجانی از وزارت دفاع رفتند، من معاون پارلمانی وزیر دفاع شدم. از وزارت دفاع بیرون آمدم، مسئول بازرسی سپاه شدم. دو سال بعد به طرح و برنامه سپاه رفتم. بعد از دو سال معاون هماهنگکننده ستاد مشترک شدم. دو سال هم آنجا بودم. دو سال هم جانشین ستاد مشترک بودم.
پنج شش ماه بعد از تیر 78 به این نتیجه رسیدند که فرماندهی قرارگاه ثارالله مستقل باشد و من فرمانده قرارگاه ثارالله شدم. در سال 79 حفاظت بیت مقام معظم رهبری بر عهدهام قرار گرفت که تا سال 89 آنجا بودم. از بعد از فتنه 88 به دعوت آقای جلیلی با حفظ سمت مسئول سیاسی - اجتماعی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی بودم. بعد از آن که کاملا از آنجا منفک شدم با آمدن دولت جدید هم در مقام سیاسی - اجتماعی دبیرخانه بودم.
گزیده اظهارات سردار نجات در گفتوگو با «رمز عبور» در پی میآید:
به نظرم هر نگاهی که به دیدگاههای مقام معظم رهبری میاندازیم خوب است که با نگاهی به دیدگاههای امام باشد و این دو دیدگاه را با هم مقایسه کنیم و ببینیم چقدر بر همدیگر منطبق است. من جریانات داخل کشور را به سه دسته کلی تقسیم کردهام؛ دسته اول گروهها و جناحهای سیاسی معتقد به انقلاب، نظام اسلامی، حاکمیت دینی و ولایت فقیه است که نماد آن در دهه اول انقلاب دفتر تحکیم وحدت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، حزب جمهوری اسلامی، روحانیت مبارز، جامعه مدرسین و ... طیفهای معتقد به خط امام و حاکمیت ولایت فقیه بودند. امام همیشه این جناحها و گروهها را خودی میدانستند و تلاش میکردند ضمن احترام به سلایق آنها و بدون اینکه اصرار داشته باشند کسی سلیقه خود را رها کند، همه آنها را حول اهداف اصلی انقلاب متحد کنند ... همین سیاستها را مقام معظم رهبری بعد از ایشان دنبال کردند و به همه جریاناتی که دلسوز انقلاب هستند، هشدار دادند سعی کنند اختلافاتشان را حول این اهداف حل کنند، ضمن اینکه هر کسی میتواند سلیقه و گرایش خود را هم داشته باشد.
من اسم جریان دوم را جریانهای مذهبی غربگرا گذاشتهام، یعنی روشنفکر مذهبی غربگرا. اینها ادعا میکنند که اسلام را قبول دارند و میگویند چون مردم به قانون اساسی رأی دادهاند، آنها هم به قانون اساسی احترام میگذارند ولی اعتقادی به حاکمیت دینی و اسلام سیاسی ندارند و مدل حکومت مطلوب آنها نوعی حکومت لیبرال دموکراسی غربی است و حداکثر حکومت مطلوب آنها هم حکومتی مثل حکومت فعلی ترکیه است و این را بارها گفتهاند و اندونزی، مالزی و ترکیه را با ایران مقایسه میکنند و میگویند دموکراسی مدل ترکیه را قبول دارند.
این جریان در زمان حضرت امام، نهضت آزادی، جنبش مسلمانان مبارز و سایر جریانهای ملی مذهبی بود. اگر بخواهیم مقایسه کنیم از سال 75 به بعد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران - که پسوند ایران را بعدا اضافه کردند - حزب مشارکت و تا حدود زیادی مجمع روحانیون مبارز دنبال همین تفکر مذهبی غربگرا بودند. امام در اول انقلاب به اینها میدان عمل باز دادند و اصلا کل دولت را به این جریان واگذار کردند اما اینها در عمل نشان دادند که به دنبال باز کردن پای آمریکا به ایران هستند، لذا موقعی که از امام راجع به نهضت آزادی استعلام شد، ایشان فرمودند اینها صلاحیت هیچ یک از مصادر اجرایی را ندارند و اگر روی کار بیایند، کشور را به دست آمریکا خواهند داد. جریانهای قانونی کشور مثل شورای نگهبان و وزارت کشور آنها را رد صلاحیت کردند و از جریانهای اجرایی کشور کنار گذاشتند.
عین همین میدان را هم ما به حزب مشارکت، مجاهدین انقلاب و مجمع روحانیون مبارز که یک موقع در زمان امام در خط امام بودند، در زمان مقام معظم رهبری به اینها دادیم و بین سالهای 76 تا 84 فعالیت کردند و اکثرشان حاکمیت سیاسی و حاکمیت در مجلس را در اختیار داشتند اما عملا نشان دادند که دیدگاهشان نسبت به ولایت فقیه و حاکمیت دینی و اجرای کامل قانون اساسی با دیدگاه امام تفاوت دارد.
آنها به دنبال استقرار یک حکومت لیبرال دموکراسی در ایران و حذف ممیزی در حوزه نشر و ترویج آزادیهای غربی در حوزه فرهنگ و هنر بودند و بعضی از این آقایانی که بعد از جریان سال 88 به زندان رفتند، صریحا اعلام کردند که حکومت مطلوب ما حکومتی مثل ترکیه است و دائما جمهوری اسلامی را با ترکیه مقایسه میکردند و آنجا را به رخ ما میکشیدند. از سال 75 و 76 مواضع اینها روز به روز به نهضت آزادی نزدیکتر شد و از سال 76 تا 84 با طرح مباحثی چون حاکمیت دوگانه، جدایی دین از سیاست، دین دولتی و دولت دینی، فشار از پایین چانهزنی از بالا، خروج از حاکمیت، مقاومت مدنی و ... عملا قوه مقننه و بخشی از قوه مجریه و حوزه نشر و فرهنگ را در مقابل نظام دینی مبتنی بر ولایت فقیه قرار دادند.
رهبر معظم انقلاب از همان اول با منطق و استدلال و این نیت که بتوانند این جریان را هدایت کنند که به موضع خط امام برگردند با اینها برخورد کردند، لیکن بهخصوص با تحصن اینها در مجلس در سال 78 و انتشار روزنامههای زنجیرهای توسط اینها به این نتیجه رسیدند که اینها قابل هدایت نیستند. عین اتفاقی که در دوره امام افتاد، مراجع قانونی اینها را رد صلاحیت کردند و عملا از مصادر اصلی اجرایی کشور کنار گذاشتند.
جریان سوم را روشنفکر غربگرا نامیدهام، یعنی دیگر قید مذهبی ندارد. اینها اصولا اسلام و دین را قبول ندارند و دموکراسی به شیوه غرب یا سوسیالیسم به شیوه جوامع سوسیالیستی را قبول دارند یا خیلی از آنها ملیگرا هستند. البته ملیگراها هم تفاوت ماهوی با جریان لیبرال دموکراسی ندارند. در ایران هم همین طور بوده است. این جریان از همان ابتدای انقلاب در مقابل حاکمیت دینی و انتخاب مردم ایستاد. بعضی از اینها با نظام جمهوری اسلامی نبرد مسلحانه کردند، بعضی هم که نبرد مسلحانه نکردند، حداکثر در سال 62 با نقد و کارشکنی و بعضا ارتباط و جاسوسی برای کشورهای خارجی مجبور شدند از کشور فرار کنند. در مقطع فعلی جریانهای اصلی مثل جبهه ملی، حزب توده و چریکهای فدایی خلق که اصل اسلام را قبول نداشته باشند، به عنوان یک حزب یا گروه یا جریان سیاسی نداریم، لیکن این جریان بدون تابلو و حزب خاصی شروع به نفوذ در حوزههای فرهنگ، هنر و نشر کردهاند و الان جای پای نفوذ اینها را در این حوزهها آشکارا میتوان دید و سعی میکنند از طریق این حوزهها افکار عمومی مردم و نخبگان را مقابل نظام و اسلام قرار بدهند و دو باره همان فرهنگ لیبرال دموکراسی را داخل کشور بیاورند.
مشی امام در برخورد با این طیف افشاگری بوده است و همیشه سعی کردند چهره واقعی آنها را برای مردم روشن کنند. مقام معظم رهبری هم در تمام سخنرانیهایشان این مشی را دنبال کردهاند.
الان فرق گروه دوم با گروه سوم این است که گروه دوم در قالب حزب و گروه و جریانی که بعضا در مصادر اجرایی کشور هم هستند، حضور دارند، مثلا مجمع روحانیون مبارز یا مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم، تقریبا اکثریت قریب به اتفاقشان نظام و رهبری را قبول ندارند. آنهایی هم که ممکن است قبول داشته باشند، در مقابل خطاهای همحزبیهایشان اصلا حاضر نیستند افشاگری کنند یا کوتاه بیایند. مثلا از جریان اینها سروش، محسن کدیور، خانم حقیقتجو و علی افشاری از بلندگوی بیبیسی و VOA حرف میزنند. همین سروش و کدیور دارند حاکمیت دینی را نقد میکنند. یک کلام از دهان مبارک اینها برای نقد اینها بیرون آمده است؟ خیر! جریان دوم از لحاظ حیطه قدرت هم در جریان نشر و هم در حوزه فرهنگ و هنر حضور دارند، بهخصوص در حوزه نشر فعالیت میکنند. فرقشان با گروه سوم این است که آنها تابلو ندارند ولی اینها تابلو دارند، اما از نظر ماهیت تفکر یکی هستند.
برداشتم از تقوای جمعی این است که کسی که متصدی حزب یا گروهی میشود، باید مصالح اسلام و مملکت را بر مصالح حزبی و گروهی خودش ترجیح بدهد، یعنی رعایت انصاف را بکند. اینها این را رعایت نکردند. اینها در جلسات خصوصیشان آقای میرحسین موسوی را محکوم میکنند و میگویند تقلبی اتفاق نیفتاده و نظام امانتدار است. حتی در انتخابات اخیر آقای روحانی با 7/ 50 درصد رأی آورد و نظام امانتداریاش را نشان داد اما اینها حاضر نیستند همین را هم بگویند ولی در جلسات خودشان این را مطرح میکنند که آقای میرحسین موسوی قطعا رأی نیاورد اما حاضر نیستند بیایند و در جمع این را محکوم کنند. برداشتم از تقوای جمعی این است که چرا اینها مصالح اسلام و نظام را بر مصالح تشکیلاتی و حزبیشان ترجیح ندادند؟
آزادی در جمهوری اسلامی با هیچ یک از کشورهای دنیا قابل مقایسه نیست و آزادی در کشور ما از مترقیترین کشورها هم بالاتر است. هیچ جای دنیا این طور آزادانه دسترسی به مطبوعات، کتاب و سایت ندارند که حتی بیایند مبانی نظامشان را زیر سوال ببرند و خیلی از آنها هم بلندگوی دشمنان ما شوند، یعنی هر حرفی را که دشمن میزند تکرار کنند.
ظاهرا خانم ابتکار در سالگرد لانه جاسوسی مقالهای نوشته و داده بود یکی از انتشاراتها در کشورهای اروپایی چاپ کنند. میگفت میخواستم پول هم بدهم ولی آنها حاضر نبودند چاپ کنند. آخر سر، کتابش را یک ناشر کانادایی چاپ میکند و به ایشان هم میگوید دیگر نمیتوانم آن را تجدید چاپ کنم. یا آقای مرحوم سیداحمد خمینی نقل کرده بود میخواستند مطلبی را در روزنامههای غربی بزنند و حاضر شده بودند پول کلانی هم بدهند اما هیچ کدام حاضر نشده بودند چاپ کنند.
در رسانههای غربی کسی حاضر نیست بحث هولوکاست را مطرح کند ولی در ایران از سیاستهای هستهای جمهوری اسلامی ایران را که مصوب مجلس و مقام معظم رهبری است زیر سوال میبرند تا دین و اعتقادات مردم. معلوم است حتی زدن این حرفها هم آزاد است و بعضی از این رسانهها حقیقتا با بیان بعضی از حرفها دارند ظلم میکنند.
مقام معظم رهبری فرمودند ما بسیار متأسفیم که جریانهایی که - مثل بسیاری از اعضای حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب - روزی همراه با نظام بودند، دیگر با نظام همراه نیستند.
فردی که اخیرا اعدام شد، قبلا در زمان منافقین دستگیر و به 10 سال حبس محکوم شده بود. پنج سال حبس را گذرانده و پنج سال هم عفو خورده بود. در جریان فتنه 88 در میدان فتنهگری بود و جریانات داخل خیابان را هدایت میکرد، با خارج از کشور ارتباط داشت و از طریق آنها جریانات داخل کشور را هدایت میکرد. این جزو عناصر دستگیرشده در فتنه 88 است. بسیاری از سلطنتطلبها، چریکهای فدایی خلق و حتی فاحشههایی که خانههایشان لانه فساد بود در آن جریان دستگیر شدند.
فردای روزی که آقای موسوی ادعا کرد، مقام معظم رهبری هم ایشان و هم آقای کروبی را خواستند و تک تک با آنها صحبت کردند و گفتند خطتان را از خط جریانات ضد انقلاب جدا کنید. نگذارید کشور دچار آشوب شود و اگر اعتراض دارید، درخواستتان را از مجرای قانونی پیگیری کنید. چند روز بعد نمایندگان آنها را به دفتر خواستند و دو ساعت به آنها فرصت دادند که هر چه میخواهند بگویند. در آن جلسه حضرت آقا به شورای نگهبان سفارش کردند که به همه اعتراضات آنها رسیدگی کنند و حتی اگر لازم باشد تا یکدوم صندوقها هم بازشماری شود، این کار صورت بگیرد، منتها کار از مجرای قانونی انجام شود
مقام معظم رهبری در 29 خرداد در نماز جمعه آن صحبتهای مفصل را ایراد کرده و از آقای مهندس موسوی تجلیل کردند و گفتند ایشان نخستوزیر زمان من بوده است، از آقای کروبی و آقای محسن رضایی تجلیل و بداخلاقیهای مناظرههای تلویزیونی را محکوم کردند و از همه خواستند اردوکشیهای خیابانی را کنار بگذارند و هر صحبتی دارند در چهارچوب قانون انجام بدهند. اما این طور نشد و هیچ یک از آنها از مردم نخواستند که در روز 30 خرداد از خانه بیرون نیایند و روز شنبه بعد از صحبت آقا اینها در خیابانها آمدند. البته بعد از صحبت آقا جمعیتشان بهشدت ریزش کرد و شاید یکدهم تعداد قبل بود. معلوم شد خیلیها به تصور این که رأی آنها غصب شده است و کسی هم نیست رسیدگی کند به خیابانها میآمدند. بعد که آقا اتمام حجت کردند، جمعیت به یکدهم قبل رسید.
محتوای اطلاعیههای مهندس موسوی را بررسی کنید. محتوای این اطلاعیهها نشان نمیدهد ایشان به جریان انتخابات معترض است بلکه نشان میدهد ایشان خودش را در رأس جریانی مثل جریان انقلاب مخملی اوکراین میبیند و میخواهد با سازماندهی بدنه مردمی و ایجاد یک جریان اجتماعی نظام را براندازی کند. اطلاعیهها را تحلیل محتوایی کنید، چیزی جز این نیست.
مقام معظم رهبری تا قبل از عاشورای 88 این جریان را دائما نصیحت میکردند. در رمضان همان سال طبق عرف هر ساله دانشجوها خدمت آقا آمدند و سوالاتی را پرسیدند. یکی از دانشجوها از بین جمعیت بلند شد و پرسید: «چرا نظام با منافقینی که در خیابانها آمدند برخورد قاطع نمیکند؟» حضرت آقا بلافاصله با او برخورد کردند و گفتند: «چرا به اینها میگویید منافق؟ اگر کسی نسبت به نظام ایراد و گلهای دارد نباید به او منافق بگوییم». آقا حاضر نیستند در جواب یک دانشجو کسی را که نزدیک به سه چهار ماه کشور را به آشوب کشیده است، منافق بنامند و بلافاصله موضع میگیرند. یا در همان حادثه سال 88 که اتفاق افتاد، به ما گفتند جریان روز عاشورا یک جریان ضد انقلاب بود. جریان ضد انقلاب را از جریان فتنهگر جدا کنید. ضد انقلاب یعنی کسی که اصلا نظام را قبول ندارد و دنبال سرنگونی نظام است، اما فتنهگر از موقعیت کنونی سوءاستفاده کرده و صف دوستان نظام را به هم ریخته است که برای خودش چیزی را به دست بیاورد.
تا قبل از 9 دی که مردم آمدند و به آن صورت عظیم با فتنهگران برخورد کردند، برخورد آقا با اینها به این شکل بود. بعد از اینکه اتمام حجت و معلوم شد اینها دیگر به هیچ وجه حاضر نیستند با نظام کنار بیایند، تعابیر سران فتنه و فتنهگر از اینجا به بعد در صحبتهای مقام معظم رهبری شنیده شد.
به رغم همه اطلاعیههایی که اینها میدادند و چالشهایی که برای نظام ایجاد میکردند تا بهمن سال 89 مهندس موسوی و آقای کروبی آزاد هستند، در حالی که اگر کارهایی که اینها کردند، در هر جای دیگری از دنیا کرده بودند، آنها را محاکمه و با آنها برخورد میکردند. ببینید با رئیسجمهور مصر چه برخوردی کردند، ولی مشی نظام جمهوری اسلامی این نبود.
در 25 بهمن که مشخص شد اول بیبیسی و VOA خط را میدهند، بعد بر اساس همان خطی که آنها برای تجمع میدهند، اینها اطلاعیه میدهند و مردم را به تجمع تحریک میکنند، نظر قوه قضائیه شاید دستگیری و برخورد با اینها بود ولی بعد که این نظر به شورای عالی امنیت ملی آمد، تصمیم گرفته شد اینها محصور شوند و فتنهگریشان ادامه نیابد. یعنی باز برخورد با اینها هم در حداقل بود. طرف رفته و در یک آپارتمان شیک نشسته و صبحانه، ناهار و شام در اختیارش هست و فقط ارتباطش با جریان فتنه قطع است تا دیگر نتواند فتنهگری کند. این واقعا بیشترین محبتی است که نظام به آنها کرد.
چرا آقای خاتمی و رفقای دیگر اینها و بعضی از آقایانی که در مجمع روحانیون مبارز هستند و ادعا میکنند همراه با انقلابند نمیآیند مرزشان را با اینها روشن کنند؟ نباید در این حادثه بزرگی که اتفاق افتاد لااقل یک بار اعلام موضع میکردند؟ این کار را نکردند.
همین آقای محمد نوریزاد را ببینید. مدتها در دستگاه آقا بود و به عنوان خبرنگار با ایشان این طرف و آن طرف میرفت. بعد شروع کرد به نوشتن نامههای اهانتآمیز متعدد. هر وقت دستگاه اطلاعاتی میخواست با او برخورد کند، دفتر آقا اعتراض میکرد و آقا میگفتند چون اهانت به من است رهایش کنید تا وقتی که دیگر تعداد نامههایش به 20 تا و 30 تا رسید و پر از فحش و فضیحت شد که دیگر خود دستگاه قضایی وارد شد، اما باز هم آقا یکی دو بار دستور دادند آزاد شود، باز بیرون آمد و شروع کرد. نوع برخورد نظام با فرزند آقای خزعلی و افرادی از قبیل او را ببینید. نظام در همه مراحلی که داشت تا موقعی که امکان و احتمال برگشت یک نفر وجود داشت، برای بازگرداندن او نهایت تلاشش را کرده است.
در مورد زندانیان سال 88 توصیه دفتر آقا به قوه قضائیه دائما این بود که هر کسی که فریب خورده و هر کسی که اعلام کرده اشتباه کرده است و هر کسی را که تشخیص میدهید اگر به کشور برگردد فتنهگری نمیکند آزاد کنید، یعنی همه این آزاد کردن با فشار دفتر رهبری بوده است، در حالی که تمایل دستگاههای قضایی و اطلاعاتی این بود که اینها را نگه دارند.
متأسفیم از اینکه بعضی از برادرانی که در دولت جدید بعضی از مسئولیتها را به عهده گرفتهاند یا به سوابق مسائل امنیت کشور واقف نیستند یا عمق فتنهانگیزی اینها را نمیدانند و از کشورهای دیگر تجاربی را نگرفتهاند، زمینه را برای ورود این افراد به صحنه مطبوعات یا صحنه سیاسی کشور باز میکنند.
آقای مهندس موسوی در انتخابات 88، 33 درصد کل آرا را در کل کشور به دست آورد و در بعضی از نقاط تهران از آقای احمدینژاد رأی بیشتری داشت. فکر میکنم ایشان در تهران 58 درصد رأی آورد. یک ماه بعد از صحبت مقام معظم رهبری در نماز جمعه تهران یعنی یک ماه بعد از 29 خرداد که نظرسنجی انجام شد، آرای ایشان از 33 درصد به 20 درصد رسید. در نظرسنجیای که چند روز بعد از 9 دی انجام شد، نشان داد محبوبیت آقای موسوی در سراسر کشور به 9 درصد رسیده است
آقای کروبی آمد که در راهپیمایی 22 بهمن سال 88 شرکت کند. خود ایشان یا پسرهایش گفتند یکسری از مردم ریختند روی سرش و خواستند او را بزنند. آقای مهندس موسوی نتوانست از دفتر کارش بیرون بیاید. بعضی از چهرههای دیگرشان هم همین طور. به نظر من بخشی از قضیه حصر به خاطر حفاظت از جان اینها بود.
اگر جای اصلاحطلبها بودم حتما از جریان آقای مهندس موسوی تبرّی میجستم. چرا؟ چون جریان اصلاحطلب با پشتیبانی از جریان آقای موسوی خودش را در نزد مردم منفور کرد. اگر آقای موسوی بعد از انتخابات میآمد و میگفت ما به نتیجه انتخابات اعتراض داریم اما چون قانون و مراجع قانونی این طور میگویند تبعیت میکنیم و میرفتند و یک حزب بزرگ را هم تشکیل میدادند، شاید حزب آنها در انتخابات بعدی رأی بالایی هم میآورد و یک جریان عظیمی را میتوانستند به نفع خودشان ایجاد کنند اما به خاطر فقدان تقوای حزبی این کار را نکردند.
شما به سخنرانیهای آقای رئیسجمهور نگاه کنید. درست است که ایشان به بعضی از جریانات درون دولت قبلی اعتراض دارد - که ما هم داریم - اما مردم نگاه میکنند میبینند یک عالم دینی است که سابقه انقلابیگری داشته، در قضیه سال 78 آن سخنرانی را کرده، عضو جامعه روحانیت مبارز بوده است، هر جا هم که صحبت میکند از همان ابتدا میگوید از مقام معظم رهبری فاصله ندارد. بدیهی است مردم به او رأی میدهند.
سال 88 از طریق اینترنت فراخوان میدادند و چهار پنج هزار نفر جمع میشدند و شروع میکردند به آتش زدن و اغتشاش کردن و نیروی انتظامی طبق وظیفهاش میآمد و این افراد را محاصره و مثلا هزار نفر را دستگیر میکرد. همه تلاش قوه قضائیه و فرماندهی نیروی انتظامی این بود که این هزار نفر ظرف سه چهار ساعت تعیین تکلیف شوند. بارها ناظرانی که دبیرخانه شورای عالی امنیت میفرستاد، میدیدند که نیروی انتظامی اینها را آورده است و دارد به آنها غذا و نوشابه میدهد و از آنها پذیرایی میکند، افسران خود را هم احضار کردهاند و دارند از اینها بازجویی میکنند و دیگر ساعت دو بعد از نصف شب آنهایی را که فریب خورده و سیاهی لشکر آمده بودند، رها کرده بودند و 30 نفر افراد محرک اصلی را میگرفتند و به بازداشتگاه میبردند. در دنیا که بگردید کسی به این خوبی با متهم برخورد نمیکند. از این هشتصد نهصد نفر آنهایی را که جوان بوده یا دختر و زن بودهاند، زنگ زدهاند به تلفنی که او داده و دیدهاند کسی گوشی را برنمیدارد، پلیس زن اینها را سوار کرده و ساعت یک بعد از نصف شب دم در خانهشان برده و تحویل داده و برگشته است. این نهایت همراهی با کسانی است که به هر حال در آن اغتشاشها شرکت کرده بودند.
این جمله آقاست که توسط دفترشان به قوه قضائیه گفته میشد که اگر 50 نفر گناهکار آزاد شوند بهتر از این است که دو نفر بیگناه را نگه داریم. یعنی مثلا 100 نفر را گرفتهایم و مطمئن هستیم 80 نفرشان اغتشاشگر هستند و زده و در و دیوار و همه جا را خراب کردهاند ولی میدانیم 20 نفرشان هم بیگناه هستند. فتوای مقام معظم رهبری این بود که همهشان را آزاد کنید. چرا؟ چون 20 نفر بیگناه داخل اینها هستند. اگر میتوانید کار اطلاعاتی کنید و سریع اینها را از هم تفکیک کنید، این کار را بکنید، و الا همهشان را آزاد کنید بروند.
در قضیه کهریزک اولین کسی که گزارش دستشان رسید آقا بودند و بلافاصله دستور دادند تعطیل شود. اگر همان روزی که آقا دستور دادند آقایان کهریزک را تعطیل کرده بودند اتفاقات بعدی نمیافتاد. همین آقایانی که متهم هستند، یکی از اتهاماتشان این است که چرا روزی که آقا دستور دادند، اینها آنجا را تعطیل نکردند؟ اگر تعطیل کرده بودند این اتفاقات نمیافتاد. در قضیه کهریزک آن بخشی که مربوط به دفتر رهبری است، کارنامه درخشانی دارد اما آنجایی که مربوط به مسئولین اجرایی است، متفاوت است.
یکی از جاهایی که به قوه قضائیه و نیروهای امنیتی فشار میآورد که تا جایی که امکان دارد افراد را نگه ندارید و تا مطمئن نشدید کسی فتنهگر است و اگر بیرون برود بلوا ایجاد میکند، غیر از اینها همه را آزاد کنید، دفتر آقا بود.
دستگاههای اطلاعاتی ده بیست روز قبل از انتخابات با توجه به قرائن موجود به نکاتی پی برده بودند. اینها کمیته صیانت از آرا را در اسفند 87 راه انداختند که آقای محتشمی و کسان دیگری هم جزو آن بودند. بعدها دائما میگفتند اگر تقلب شود، اگر تقلب شود و موضوع تقلب را اینها باب کردند. ستاد 88 و شبکههای اجتماعی دیگری را که راه انداختند، از چشم دستگاههای اطلاعاتی مخفی نبود و این را رصد میکردند. ممکن است شخص آقای موسوی این طور نبوده باشد، اما آنهایی که کارگردان حزبی او بودند، نقشهشان این بود که از یک هفته قبل مردم را به خیابانها بیاورند و این همان حلقه سبزی است که از میدان راهآهن تا تجریش درست کردند و گفتند باید اینها را حفظ کنیم. اگر در انتخابات پیروز شدیم، باید این جمعیت را در خیابان حفظ و نظام را در سنگرهای دیگر مجبور به عقبنشینی کنیم.
آقای موسوی در مصاحبه با اشپیگل هم این بحث را مطرح کرده بود که اگر در انتخابات پیروز نشدیم، این جریان اعتراض خود را به انتخابات انجام بدهد و به قول خودشان حق را برگرداند. آن نکتهای را هم که بعضیها از قول سردار جعفری نقل میکنند همین است که ایشان گفته بودند از قبل نسبت به اینکه اینها چه میخواهند بکنند اشراف داشتیم و نظام منفعل نماند. وقتی اینها جریان 25 خرداد را راه انداختند و اغتشاشات خیابانی را شروع کردند، بسیاری از عناصر اصلی اینها دستگیر شدند، چون اطلاعات و اسناد کاملی درباره اینکه قرار است چه کنند در اختیار دستگاههای اطلاعاتی بود. این جزو افتخارات دستگاههای اطلاعاتی ماست که این اطلاعات را از قبل داشت، لیکن چون احساس میکرد بعضی از افرادی که در رأس هستند ممکن است تن به جریانات حزبی و گروهی ندهند، این دستگیریها را انجام نداد و پس از اینکه معلوم شد دنبال آن مقاصد هستند این کار را انجام داد، لذا نظام غافلگیر نشد و موقعی که داخل خیابان آمدند با آنها برخورد کرد.
آنهایی که خیلی در مورد 25 خرداد اغراق میکنند میگویند 500 هزار نفر به خیابان آمده بودند ولی برآورد ما خیلی کمتر بود. چرا دو میلیون باقی عکسالعمل نشان ندادند؟ چرا این تحرک فقط در تهران بود و هیچ جای دیگر اتفاق نیفتاد؟ این نشان میدهد که جریان اجتماعی پشت سر فتنه نبودند و تحلیل اشتباه غربیها هم این بود که وقتی جریان 25 خرداد را دیدند، تصور کردند میتوانند این جریان را عمومی کنند و این اعتراض را به کل کشور تعمیم دهند، در حالی که 25 خرداد اوجش بود.
یکی از لذتبخشترین جلساتی که مقام معظم رهبری دارند و این را از نشاط ایشان میتوان فهمید جلسهای است که با خانواده شهدا و ایثارگران دارند. یکی هم اقشار مردم عادی است که بسیار به ایشان اظهار علاقه میکنند و یکی هم جلساتی است که با جوانان، دانشجویان، نخبگان و اساتید دارند. این جلسه با بقیه جلسات متفاوت است. یک جلسه سه ساعته است و یک ساعت و نیم دو ساعت جوانان میآیند و خیلی راحت صحبت میکنند. حضرت آقا هم با دقت گوش میدهند و بعد صحبت میکنند.
سال 78 معاون سیاسی وزارت کشور آقای تاجزاده بود که با اینها ارتباط داشت یعنی ایشان و وزیر علوم وقت آقای معین اگر میخواستند جریان 18 تیر 78 را کنترل کنند خیلی راحت میتوانستند. اول یک حادثه 100 نفره بود، بعد دفتر تحکیم وحدت که رفقای اینها بودند آمد پشت سر قضیه ایستاد. آن موقع سردار حقطلب فرمانده حفاظت انصار بود. به اطلاع ایشان رسیده بود که اینها دارند میگویند ما داریم به سمت خیابان جمهوری میآییم که از آنجا به سمت بیت رهبری بروند. ایشان هم نیروهای خود را لب خیابان جمهوری مستقر کرد و گفت خط قرمز ما لب خیابان جمهوری است و اگر کسی پایش را از این خط این طرف بگذارد، با او برخورد میکنیم. به وزارت کشور هم اعلام کرد. معلوم است که آقایان در وزارت کشور به آنها منتقل کردند.
از شیرینترین ایام خدمتم، خدمت در محضر مقام معظم رهبری بوده است. البته بعد از جنگ هیچ وقت به اندازه آن موقع کار نکردم. حجم کار در آن دوره از همه دورهها بیشتر بود ولی لذتبخشترین دوران خدمتم بوده است. آقا بیش از اندازه نسبت به افرادی که در کنارشان هستند محبت دارند و همه را شرمنده خودشان میکنند. اخلاق ایشان نسبت به اطرافیان و کسانی که با ایشان کار میکنند، همه را شرمنده ایشان میکند. البته ما که لایق نبودیم ولی شاید توانسته باشیم یک چیزی یاد بگیریم. اگر بتوانیم به چیزهایی که از ایشان یاد گرفتیم عمل کنیم برکات زیادی نصیبمان خواهد شد.
نظر شما