روايت تلخ مسافران قطار سوخته سمنان از صبح حادثه
اعتماد/ اين روزنامه در گزارشي با تعدادي از مسافران و امدادرسانان حادثه تصادف قطارهاي مسافربري در سمنان گفتگو کرده است؛
«٤٠
ثانيه هم طول نکشيد. من خواب بودم. صبح زود بود و مسافرها همه خواب و
بيدار بودند. قطار چند تکان خيلي سخت خورد و ناگهان ايستاد. هيچ کسي
نميدانست چه اتفاقي افتاده. بوي سوختگي ميآمد. در واگن ما بعضيها به
اين طرف و آن طرف پرتاب شدند و دست و پايشان شکست. بعضيها زخمي شده
بودند و نميتوانستند از جايشان تکان بخورند. ما واگنهاي جلوتر از
خودمان را ميديديم که داشت ميسوخت. آدمها جلوي چشم ما ميسوختند.
اگر آتش به واگنهاي عقبتر ميرسيد، ما هم ميسوختيم. هيچ ماموري در
واگنها نبود تا درها را برايمان باز کند. بعضيها حيرت زده تنها نگاه
ميکردند. بعضيها هم ناله ميکردند و فرياد ميکشيدند. کم کم بوي
سوختگي وارد واگنهاي انتهايي شد. فقط مجبور بوديم بنشينيم و منتظر
باشيم تا نيروهاي نجات از راه برسند.»
چند لحظه مکث ميکند و
ميگويد: «نفهميدم چقدر طول کشيد. اما شايد ٤٥ دقيقه شد تا نخستين
نيروهاي نجات از راه رسيدند. بوي جنازههاي سوخته داخل واگن ميآمد.
خيليها فرياد ميزدند و کمک ميخواستند. نيروهاي امدادي که از راه
رسيدند سقفهاي قطار را با اره بريدند و ما را از روي سقف بالا
کشيدند. همان موقع مامورها هم در حال خاموش کردن آتش و بيرون آوردن
کشتهها بودند.» اينها حرفهاي يکي از شاهدان عيني است که در حادثه
برخورد دو قطار در نزديکي دامغان حضور داشته است. حادثهاي که
تاکنون براساس آمارهاي رسمي ٣٦ کشته و بيش از ١٠٠ زخمي داشته است (تا زمان
تهيه گزارش ٩ شب) .
مسافر« قطار مرگ» که در اين حادثه دستش شکسته است، ميگويد: «خدا به من رحم کرد که زنده ماندم، قيامت را جلوي چشمم ديدم.»
او در ايستگاه دامغان سوار قطار مشهد- تهران شده بود و دقايقي بعد از حرکت، حادثه برخورد قطارها اتفاق افتاد.
پسردايي
اين جوان نيز که ساکن دامغان است ميگويد: «ساعت ٩ صبح يکي از دوستان
پسرعمهام از تهران با من تماس گرفت و گفت که قطار آتش گرفته. من همان موقع
هرچه با راهآهن تماس گرفتم جواب ندادند. وقتي به راهآهن رفتم، گفتند
که بايد منتظر بمانيم تا اسامي را اعلام کنند تا ببينيم پسرعمهام کشته
يا مصدوم شده. ساعت دوبعدازظهر مصدومها را آوردند. عدهاي را با
آمبولانس به بيمارستان بردند. بعضيها اسم مسافرهايشان را توي کشته
شدهها ديده بودند. جلوي راهآهن آمده بودند و عزاداري
ميکردند.»
جليلي يکي از آتشنشانهايي که در نخستين ساعتهاي
حادثه در محل حاضر شده است نيز جزيياتي از امداد را ميگويد: «همين
که ما رسيديم تعدادي از محليها خودشان را به محل رسانده بودند. هفت
واگن اول قطار تهران-مشهد کامل سوخته بود. يک ساعت طول کشيد تا آتش را
خاموش کنيم و بعد بتوانيم کشتهها را از داخل واگنها بيرون بياوريم.
جنازههاي سياه و سوخته شده را يکي يکي از لاي لوکوموتيوها و واگنها
بيرون ميآورديم. مسافراني که در آغوش عزيزانشان سوخته بودند. حتي
چهرههايشان هم معلوم نبود. استخوانهاي بسياري که در کنار هم روي زمين
افتاده بود، خيلي از امدادگران فقط اشک ميريختند.»
محمدبيگي
يکي ديگر از آتشنشانهايي که در محل حادثه حضور داشته است ميگويد:
«من چند ساعت بعد از حادثه رسيدم. تعدادي از جنازهها بدون اينکه
سوخته شده باشند يا حتي نشانهاي از شکستگي روي بدنشان باشد روي زمين
افتاده بودند و رويشان پتو کشيده بودند.»
تيمهاي زياد
امدادي با اتوبوسهاي اورژانس و بالگرد باتوجه به دورافتادگي منطقه
حادثه ساعتي بعد خود را به محل حادثه رساندند و تعداد زياد
مصدومان اين حادثه را به بيمارستان ولايت در دامغان و بيمارستانهاي
سمنان منتقل کردند.
يکي از شاهدان عيني در جلوي بيمارستان کوثر
سمنان ميگويد: «اينجا درهاي ورودي بخش جراحي را بستهاند. اما
خانواده مجروحان يکي يکي در حال رسيدن به بيمارستان و شيون کردن، جلوي
بيمارستاناند. مجروحان دچار شوک شدهاند و کمتر کسي است که بتواند
درباره حادثه صحبت کند.»