سقف شیشه ای سدی نادیدنی در برابر زنان
صدای ایران؛ طاهره گروسی- در تقسيم نيروي انساني سازمان ها، زنان به حاشيه رانده مي شوند و پيشرفت آنان براي ساير افراد بي اهميت تلقي مي شود وحتي گاهي دستيابي آنان به درجه هاي بالاتر، عجيب و دور از تصور انگاشته مي شود، زيرا تصور غالب اين است كه آنان بايد در حاشيه باشند و هرگز نبايد در راس قرار بگيرند. مرور نوشته هاي تحقيقي درباره استعاره سقف شيشه اي نشان مي دهد كه اين مفهوم دلالت بر وجود مانعي غير قابل نفوذ دارد كه در اكثر سازمان ها، بدون اعتبار قانوني و صرفا بر حسب توافقهاي ضمني و نانوشته از ارتقاي زنان در سازمان، ممانعت به عمل مي آورد.
استعاره سقف شيشه اي زماني به كار مي رود كه زنان صرفا به خاطر جنسيت خويش از صعود به مراتب عالي سازمان باز نگهداشته مي شوند.
در اين رويكرد زنان به مثابه موجوداتي تحت سلطه مردان و فاقد هر گونه اراده واختيار محسوب مي شوند. گويي سازمانها جنسيت بندي شده اند و يك جنس بايد بپذيرد كه هميشه زير دست باشد. منابع انسانی به عنوان مهمترین عنصر در برنامههای توسعه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مورد توافق و توجه قرار می گیرند و یکی از عوامل اصلی در توسعه زنان می باشند.
در این میان زنان از یک سو به عنوان بخش مهمی از جمعیت کشور و از طرف دیگر به منزله نیرو در تأمین منابع انسانی میتوانند به عنوان مدیران سطوح مختلف سازمانها نقش ایفا نمایند که اکثرا با کم توجهی و کم لطفی جامعه مردان مواجه می شوند.
جوامع رو به توسعه از جمله ایران طی پنجاه سال اخیر شاهد تحولات عظیم اجتماعی و فرهنگی در جوامع خود بودهاند که بخش عظیمی از این تحولات به زنان مربوط میشود. توسعه اجتماعی، تغییرات فرهنگی و توسعه سواد جامعه زنان را متحول کرده و برای آنها انتظارات جدیدی به همراه آورده است.
هرگونه کوتاهی و قصور در این زمینه به پیدایش تناقض بین زنان منجر میشود.
در فرهنگ گذشته ما نوعی تفکیک جنسیتی در تمام شئون زندگی مردم وجود داشته است. زنان با برعهده گرفتن نقشهای مادری و همسری در اندرونی خانه حضور داشته و مردان نیز نقشهای بیرون خانه را عهدهدار شدند. با تغییر الگوهای اقتصاد خانوار و افزایش سطح تحصیلات زنان، در سالهای اخیر، زنان نیز با برعهده گرفتن مسئولیتهایی خارج از خانه، در جامعه حضور یافتند. اما آیا سازمانها پذیرای حضور زنان هستند؟ مسأله نابرابری بین زن و مرد در تصدی مشاغل مهم تر شاید به نوعی مدیریتی ( که البته هم جنبه اجتماعی آن و هم جنبه درآمد زایی آن مورد بحث است.) دارای ریشههای تاریخی است.
اشتغال مادران به تنهایی عامل تعیینکننده در روابط زناشویی و رشد و تربیت کودکان نیست، بلکه آنچه از این حیث مهم است جو خانواده، نگرشها و انتظارات همسر و چگونگی استفاده از اوقات فراغت در امور خانه و خانواده است.
بررسی محققین در کشورهای جهان سوم نشان میدهد اکثر زنان تمایل دارند پس از ازدواج، کار خود را ترک کنند. مهمترین دلیل این امر عدم تمایل شوهر به همکاری با زن در امور خانه و در نتیجه ناتوانی زن در انجام دادن همزمان وظایف خانهداری و شغلی است. وجود فرزند در خانواده یکی دیگر از عواملی است که اشتغال زنان را تحت تاثیر قرار میدهد.
واگذاری کار خانه بخصوص تربیت فرزندان به زن، حتی وقتی که زن بیرون از خانه هم کار کند، در همه کشورها، اعم از صنعتی و در حال توسعه، دیده میشود.
شرایطی که جامعه برای اشتغال زن در خارج از خانه قائل است، بیش از آنکه رضایت زن در آنها لحاظ شود، به منافع خانواده توجه دارد. رضایت شوهر و بیخلل ماندن امور مربوط به خانه و خانواده شرط اصلی اشتغال قلمداد میشود.
زن ایرانی نیز پذیرش اشتغال را به شرطهایی مشروط میسازد که حل مسائل مربوط به خانه و نگهداری فرزندان از جمله آنهاست. لذا وی به مشاغلی روی میآورد که وقت کمتری اشغال کند و انتظارات جامعه را نیز از این حیث برآورد. به نظر «مادر خوب» و «همسر خوب» بودن را برآورده کند.
برای بررسی این وضعیت، از حصارهای شیشهای استفاده میشود که منظور از آن، موانع نامرئی عمودی بوده و براساس تفکیک جنسی مشاغل شکل میگیرند.. وجود حصارها و سقف شیشهای موجب شده است که مشارکت زنان در سطوح مدیریتی در کشور ما حالت غیرعادی و بیمارگونه ای پیداکند. این امر موجب شده است که از توانمندیهای فکری و تخصصی و قابلیتهای مدیریتی زنان استفاده مناسبی به عمل نیامده و به این ترتیب جامعه در حال توسعه ما دچار خسارت و زیانهایی شود.
امروزه شمار زیادی از زنان جامعه بدون پی بردن به نابرابری موجود به زندگی روزمره خود ادامه میدهند، با این تصور که شرایط باید اینگونه باشد. جالب آنکه این واقعیت نابرابر، زمانی موجب احساس نابرابری در آنها میشود که آنان از طریق تحصیل در دورههای عالی و در پی آن آگاهی از حقوق خود و شرایط زنان جوامع دیگر ، به نوعی خود آگاهی از وضع موجود میرسند.
همچنین سلطه دیرینه مردان بر ساختارهای اداری و اجتماعی سبب شده است که فرهنگ و زبان مردانه در سازمان گسترش یافته، نوعی مردسالاری ظاهر شود که موجب میشود زنان از رشد و ترقی بازمانده و نتوانند همپای مردان رشد یابند. بنابراین فرهنگ سازمانی مردسالار، علت اصلی حضور نداشتن زنان در پستهای مدیریتی اجرایی است.
متأسفانه آخرین آمارهای اعلام شده از سوی مرکز آمار ایران نشان میدهد که تفاوتی فاحش بین نرخ مشارکت اقتصادی مردان و زنان در ایران وجود دارد چنان که این نرخ برای مردان 9/72 درصد و برای زنان 5/18 درصد است. در عرصه های مدیریتی و تصمیم گیری نیز وضعیتی نامناسب تر را شاهد هستیم به طوری که تنها حدود 2/5 درصد از مدیران کشور زن هستند و هرچه به سوی سطوح بالای مدیریتی می رویم این میزان کاهش می یابد و به 4/1 درصد در سطوح مدیرکل و معاون دستگاه می رسد.
بسیاری معتقدند که جو حاکم بر سازمان ها و اعتقاد نداشتن مدیران و کارکنان مرد و حتی زنان شاغل به توانایی های مدیریتی زنان باعث ایجاد شرایط موجود شده است. این باورهای عمومی در حالی در سطح جامعه وجود دارد که شاهد افزایش نسبی زنان تحصیل کرده ی دانشگاهی در کشور هستیم (مرکزآمار ایران،1385).
نگاهی دوباره به معنای زن و تعمقی در وجود وی و اصلاح نگرش ها و قوانین درباره زن می تواند عوامل رستگاری و رشد جوامع را رقم بزند.
* فعال فرهنگی
استعاره سقف شيشه اي زماني به كار مي رود كه زنان صرفا به خاطر جنسيت خويش از صعود به مراتب عالي سازمان باز نگهداشته مي شوند.
در اين رويكرد زنان به مثابه موجوداتي تحت سلطه مردان و فاقد هر گونه اراده واختيار محسوب مي شوند. گويي سازمانها جنسيت بندي شده اند و يك جنس بايد بپذيرد كه هميشه زير دست باشد. منابع انسانی به عنوان مهمترین عنصر در برنامههای توسعه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مورد توافق و توجه قرار می گیرند و یکی از عوامل اصلی در توسعه زنان می باشند.
در این میان زنان از یک سو به عنوان بخش مهمی از جمعیت کشور و از طرف دیگر به منزله نیرو در تأمین منابع انسانی میتوانند به عنوان مدیران سطوح مختلف سازمانها نقش ایفا نمایند که اکثرا با کم توجهی و کم لطفی جامعه مردان مواجه می شوند.
جوامع رو به توسعه از جمله ایران طی پنجاه سال اخیر شاهد تحولات عظیم اجتماعی و فرهنگی در جوامع خود بودهاند که بخش عظیمی از این تحولات به زنان مربوط میشود. توسعه اجتماعی، تغییرات فرهنگی و توسعه سواد جامعه زنان را متحول کرده و برای آنها انتظارات جدیدی به همراه آورده است.
هرگونه کوتاهی و قصور در این زمینه به پیدایش تناقض بین زنان منجر میشود.
در فرهنگ گذشته ما نوعی تفکیک جنسیتی در تمام شئون زندگی مردم وجود داشته است. زنان با برعهده گرفتن نقشهای مادری و همسری در اندرونی خانه حضور داشته و مردان نیز نقشهای بیرون خانه را عهدهدار شدند. با تغییر الگوهای اقتصاد خانوار و افزایش سطح تحصیلات زنان، در سالهای اخیر، زنان نیز با برعهده گرفتن مسئولیتهایی خارج از خانه، در جامعه حضور یافتند. اما آیا سازمانها پذیرای حضور زنان هستند؟ مسأله نابرابری بین زن و مرد در تصدی مشاغل مهم تر شاید به نوعی مدیریتی ( که البته هم جنبه اجتماعی آن و هم جنبه درآمد زایی آن مورد بحث است.) دارای ریشههای تاریخی است.
اشتغال مادران به تنهایی عامل تعیینکننده در روابط زناشویی و رشد و تربیت کودکان نیست، بلکه آنچه از این حیث مهم است جو خانواده، نگرشها و انتظارات همسر و چگونگی استفاده از اوقات فراغت در امور خانه و خانواده است.
بررسی محققین در کشورهای جهان سوم نشان میدهد اکثر زنان تمایل دارند پس از ازدواج، کار خود را ترک کنند. مهمترین دلیل این امر عدم تمایل شوهر به همکاری با زن در امور خانه و در نتیجه ناتوانی زن در انجام دادن همزمان وظایف خانهداری و شغلی است. وجود فرزند در خانواده یکی دیگر از عواملی است که اشتغال زنان را تحت تاثیر قرار میدهد.
واگذاری کار خانه بخصوص تربیت فرزندان به زن، حتی وقتی که زن بیرون از خانه هم کار کند، در همه کشورها، اعم از صنعتی و در حال توسعه، دیده میشود.
شرایطی که جامعه برای اشتغال زن در خارج از خانه قائل است، بیش از آنکه رضایت زن در آنها لحاظ شود، به منافع خانواده توجه دارد. رضایت شوهر و بیخلل ماندن امور مربوط به خانه و خانواده شرط اصلی اشتغال قلمداد میشود.
زن ایرانی نیز پذیرش اشتغال را به شرطهایی مشروط میسازد که حل مسائل مربوط به خانه و نگهداری فرزندان از جمله آنهاست. لذا وی به مشاغلی روی میآورد که وقت کمتری اشغال کند و انتظارات جامعه را نیز از این حیث برآورد. به نظر «مادر خوب» و «همسر خوب» بودن را برآورده کند.
برای بررسی این وضعیت، از حصارهای شیشهای استفاده میشود که منظور از آن، موانع نامرئی عمودی بوده و براساس تفکیک جنسی مشاغل شکل میگیرند.. وجود حصارها و سقف شیشهای موجب شده است که مشارکت زنان در سطوح مدیریتی در کشور ما حالت غیرعادی و بیمارگونه ای پیداکند. این امر موجب شده است که از توانمندیهای فکری و تخصصی و قابلیتهای مدیریتی زنان استفاده مناسبی به عمل نیامده و به این ترتیب جامعه در حال توسعه ما دچار خسارت و زیانهایی شود.
امروزه شمار زیادی از زنان جامعه بدون پی بردن به نابرابری موجود به زندگی روزمره خود ادامه میدهند، با این تصور که شرایط باید اینگونه باشد. جالب آنکه این واقعیت نابرابر، زمانی موجب احساس نابرابری در آنها میشود که آنان از طریق تحصیل در دورههای عالی و در پی آن آگاهی از حقوق خود و شرایط زنان جوامع دیگر ، به نوعی خود آگاهی از وضع موجود میرسند.
همچنین سلطه دیرینه مردان بر ساختارهای اداری و اجتماعی سبب شده است که فرهنگ و زبان مردانه در سازمان گسترش یافته، نوعی مردسالاری ظاهر شود که موجب میشود زنان از رشد و ترقی بازمانده و نتوانند همپای مردان رشد یابند. بنابراین فرهنگ سازمانی مردسالار، علت اصلی حضور نداشتن زنان در پستهای مدیریتی اجرایی است.
متأسفانه آخرین آمارهای اعلام شده از سوی مرکز آمار ایران نشان میدهد که تفاوتی فاحش بین نرخ مشارکت اقتصادی مردان و زنان در ایران وجود دارد چنان که این نرخ برای مردان 9/72 درصد و برای زنان 5/18 درصد است. در عرصه های مدیریتی و تصمیم گیری نیز وضعیتی نامناسب تر را شاهد هستیم به طوری که تنها حدود 2/5 درصد از مدیران کشور زن هستند و هرچه به سوی سطوح بالای مدیریتی می رویم این میزان کاهش می یابد و به 4/1 درصد در سطوح مدیرکل و معاون دستگاه می رسد.
بسیاری معتقدند که جو حاکم بر سازمان ها و اعتقاد نداشتن مدیران و کارکنان مرد و حتی زنان شاغل به توانایی های مدیریتی زنان باعث ایجاد شرایط موجود شده است. این باورهای عمومی در حالی در سطح جامعه وجود دارد که شاهد افزایش نسبی زنان تحصیل کرده ی دانشگاهی در کشور هستیم (مرکزآمار ایران،1385).
نگاهی دوباره به معنای زن و تعمقی در وجود وی و اصلاح نگرش ها و قوانین درباره زن می تواند عوامل رستگاری و رشد جوامع را رقم بزند.
* فعال فرهنگی
نظر شما