دختر قربانی اسیدپاشی: قرار بود ازدواج کنیم!
به گزارش صدای ایران، دختر جوانی که در محله گیشا قربانی اسیدپاشی نامزد جوان و خشمگینش شده بود، صبح دیروز با حضور در دادسرای جنایی تهران زوایای پنهان روز حادثه را فاش کرد.به گزارش خبرنگار جنایی «ایران»، آرزو، دختر 24 سالهای است که ٢٩ شهریور امسال از سوی نامزدش-هومن-دریکی ازخانههای گیشا هدف اسیدپاشی قرار گرفت. عامل اسیدپاشی پس ازرساندن نامزدش به یک کلینیک از محل متواری شد.
با گزارش این حادثه به بازپرس محسن مدیر روستا از شعبه ششم دادسرای جنایی تهران، تحقیقات ویژه پلیسی برای دستگیری متهم فراری آغازشد.سرانجام کارآگاهان اداره شانزدهم پلیس آگاهی تهران ساعاتی بعد موفق به دستگیری متهم جوان در جنوب پایتخت شدند.
با گذشت حدود یک ماه از حادثه، دختر جوان که هنوز آثار سوختگی روی دستهایش دیده میشود پس از بهبودی نسبی صبح دیروز درحضور بازپرس جنایی به تشریح جزئیات حادثه پرداخت.او پس ازپایان جلسه بازپرسی در گفتوگو با خبرنگارحوادث «ایران» جزئیات حادثه اسیدپاشی را تشریح کرد.
با هومن چگونه و از چه زمانی آشنا شدی؟
سه سالی بود که باهم نامزد کرده بودیم و اگر این اتفاق نمیافتاد قرار بود خیلی زود جشن عروسی برگزار کنیم. اما...
از روزحادثه بگو؟
من از صبح آن روز بیرون بودم و نزدیک 10 شب به خانه هومن رسیدم و بلافاصله خوابیدم اما هومن بیدار بود. او مرتب راه میرفت و با خودش حرف میزد.من هم بیتوجه به او خوابیدم، نزدیک صبح بود که با صدای او بیدار شدم و دیدم ظرفی پلاستیکی در دست دارد و مایعی که داخل آن است را تکان میدهد.فکر کردم داخل ظرف چای ریخته و با این کار میخواهد آن را خنک کند.
یعنی معلوم نبود که داخلش اسید است؟
اصلا، رنگش هم مثل چای بود. برای همین اصلاً نفهمیدم اسید است.
شک نکردی؟
ما وسایل زیادی در خانه نداشتیم. با خودم گفتم شاید استکانهای چای خوری کثیف است وآنها را داخل ظرف ریخته است.
بعد چه اتفاقی افتاد؟
بالای سر من مدام ظرف را تکان داد و گفت میخواهی این مواد را بریزم روی تو. من هم به تصور اینکه چای داخل ظرف است و تا حالا خنک شده گفتم خب بریز. چند لحظهای طول نکشید که باهم بحثمان شد و من خودم را به داخل حیاط رساندم. از طبقه چهارم به داخل حیاط دید دارد و من همیشه وقتی بحثمان میشد خودم را به داخل حیاط میرساندم تا همسایه طبقه چهارم با سر و صدای ما بیرون را نگاه کند و هومن نیز دعوا را تمام کند. ولی آن روز اصلاً توجه نکرد و به دعوا ادامه داد و همانطور که داخل حیاط بودیم روی من اسید پاشید. بدنم شروع به سوختن کرد. نمیدانستم چه شده که ناگهان هومن گفت اسید است و بقیه مایع داخل ظرف را نیز روی من ریخت.
با این حساب چند بار اسید پاشیده؟
بله. الان هم جای سوختگیها را ببینید کاملاً متوجه میشوید.آثار سوختگی به صورت پراکنده روی کمر و گردنم هست.
بعد؟
وقتی فهمیدم با اسید سوختهام سعی کردم تا با آب خودم را بشورم و از خانه فرار کنم.اما هومن اجازه نداد و گفت خودش مرا بیمارستان میبرد.من میسوختم و داد و بیداد میکردم تا بالاخره همسایه طبقه چهارم رسید. همین که در را باز کردم خودم را به خیابان رساندم و هومن مرا به کلینیک رساند. زمانی که او مقابل کلینیک نگه داشت فوراً از ماشین پیاده شدم و خودم را به کلینیک رساندم اما آنجا بسته بود.
برگشتم به هومن بگویم کلینیک بسته است که هومن با سرعت فرارکرد.
آن وقت چه کردی؟
با پای پیاده دنبال درمانگاه بودم و هیچ کس هم مرا سوار ماشین نمیکرد. درنهایت آنقدر التماس کردم که یک راننده عبوری سوارم کرد و مرا به بیمارستان لقمان حکیم برد. آنجا هم مرا با آمبولانس به بیمارستان مطهری منتقل کردند.
چرا هومن این کار را کرد؟
نمی دانم. شاید چون شب نتوانسته بود بخوابد و چون من خوابیدم تصورش این بود که به او اهمیت نداده ام.
همیشه باهم دعوا داشتید؟
دعوا داشتیم اما هرگز تصورش را نمیکردم روزی دست به چنین کاری بزند.
اسید را از کجا آورده بود؟
خانه ما قدیمی است و چاهش مدام میگیرد. لوله باز کن برای چاه گرفته بودیم که لوله را هم باز نکرد.