سه‌شنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۳ - 2024 September 17

ماجراي عشق "شهريار" چه بود؟

کد خبر: ۱۲۷۳۱۵
تاریخ انتشار: ۲۳ مهر ۱۳۹۵ - ۰۰:۱۹

 به گزارش صدای ایران؛ 9 سال پیش هوشنگ طيار شاگرد و دوست و همشهري شهريار طی مصاحبه ای با خبرگزاری فارس درباره عشق شهریار كه نقطه عطف زندگي شهریار و عاملي در روي آوردنش به ادبيات بوده، سخن گفت؛ که امروز در صدای ایران باز نشر می شود.

 هوشنگ طيار شاعر و از شاگردان و دوستان شهريار در گفت‌و‌گو با فارس گفت: زماني‌كه شهريار براي خواندن درس پزشكي به تهران آمد، همراه با مادرش در خيابان ناصرخسرو كوچه مروي يك اتاق اجاره مي‌كند. آنجا عاشق دختر صاحب خانه مي‌شود. صحبتي بين مادران آن‌ها مطرح مي‌شود و يك حالت نامزدي بوجود مي‌آيد. قرار مي‌شود كه شهريار بعد از ‌اينكه دوره انترني را گذراند و دكتراي پزشكي را گرفت با دختر عروسي كند.

اين شاعر و دوست شهريار تصريح كرد: شهريار رفته بود خارج از تهران تا دوره را بگذراند و وقتي برگشت متوجه شد، پدر دختر او را به يك سرهنگ داده است و آنها با هم ازدواج كرده‌اند. شهريار دچار ناراحتي روحي شديدي مي‌شود و حتي مدتي هم بستري مي‌شود و در اين دوران غزل‌هاي خوب شهريار سروده مي‌شوند.

طيار با بيان اينكه آن دختر بر خلاف شايعات فاميل شهريار نبوده و «عزيزه خانم» همسر شهريار فاميل او بوده است، اظهار داشت: بهجت آباد سابق بر اين تفرج‌گاه تهران بود و مثل امروز آپارتمان سازي نشده بود. اين محل، جايي بود كه بيشتر اوقات شهريار با دختر براي گردش آنجا مي‌رفت. بعد از‌اينكه دختر ازدواج مي‌كند، شهريار يك روز سيزده بدر براي زنده كردن خاطرات آنجا مي‌رود و دختر هم با شوهر و بچه آنجا مي آيند. شهريار با دختر روبرو مي‌شود و اين غزل را آنجا مي‌سرايد:

يار و همسر نگرفتم كه گرو بود سرم
تو شدي مادر و من با همه پيري پسرم

طيار گفت: بهترين شعر تركي را شهريار گفته و كاش با شهرتي كه شهريار داشت اشعار فارسي را هم به اندازه اشعار تركي‌اش چنين زيبا مي‌سرود.

وي افزود: «حيدر بابايه» در ادبيات بي‌نظير است، ولي به تركي است. اگر هم بخواهيم آن‌را به فارسي ترجمه كنيم لذت و زيبايي اش را از دست مي دهد. مسائلي است كه در ترجمه منتقل نمي‌شود. مثلا برخي از ضرب‌المثل‌هاي تركي را فارسي زبانان نشنيده‌اند و شهريار اين ضرب‌المثل‌ها را عينا به تركي آورده و تازه وقتي هم كه ترجمه شود، خواننده چون آن را نشنيده، از آن نمي تواند لذت ببرد.

طيار ادامه داد: اشخاصي كه مدتي از زندگي خود را در دهات بسر برده اند، خيلي بيشتر از اشخاصي كه در شهر بزرگ شده اند، حيدر بابايه را درك مي كنند. شهريار زماني در پاي كوه حيدر بابايه زندگي مي كرده و درنتيجه خاطرات كودكيش را با خاطرات روستا درآميخته كه بخش است.
اين شاعر كه شعر را در مكتب عملي نزد شهريار آموخته، درباره اينكه چرا بيشتر اشعار شهريار در قالب غزل سروده شده، عنوان كرد: شهريار به جز غزل، قصيده، مثنوي و چند شعر نيمايي هم دارد. «اي واي مادرم» يا «پيام به اينشتين» از شعرهاي نيمايي اوست و اين شعر پيام به اينشتين را وقتي آدم مي‌خواند از بمب اتم متنفر مي‌شود.

طيار در ادامه تصريح كرد: شهريار شاعر غزل‌سراست و علاقه شديدي به غزل‌ دارد و غزل تمام احساسات و عواطف انسان را مي تواند بيان كند. شهريار نيز مثل حافظ حرف‌هايش را با غزل‌هايش مي زند. اين‌هايي كه به شعر سفيد و نيمايي رو مي‌آورند، فكر مي‌كنند خواسته‌هاي درونشان را در قالب وزن و قافيه و رديف نمي توانند بيان كنند. درنتيجه آزادگرايي مي كنند و حرف دلشان را با شعر نيمايي بيان مي‌كنند.

او درباره مضمون اشعار نيمايي بيان كرد: البته اشعار نيمايي مضمون‌هاي خوبي دارند ولي اگر آن مضامين را بتوانند در غزل بياورند زيباتر است و بيشتر به دل مي نشيند.

طيار درباره آشنايي خود با شهريار گفت: از زماني‌كه به شعر علاقه مند شدم به شهريار ارادت يافتم. شاگردي من به آن صورت نبود كه بنشينم و او درس بدهد و من گوش بدهم. حضورش مي رسيدم و شعرهايي كه مي سرودم را نشانش مي دادم و او اشكالاتم را مي‌گرفت و مرا ارشاد مي‌كرد. گاهي براي من شعر مي گفت و من با شعر جوابش را مي دادم. بيشتر با مطالعه ديوانش شاگرد او شدم.

اين شاعر افزود: شهريار در جلد سوم ديوانش منظومه اي بلند در معرفي مفاخر ايران مي گويد و از شعراي قديمي و معاصر ياد مي كند. حتي راجع به نيما مي گويد:
به خود گذشته و بگذريم از نيما
كه تا فسانه‌اش از ما و بعد از آن بي‌ما
كمي ظاهرا از نيما بعد از آنكه او سراغ شعر بي وزن رفته بود روگردان شد. و ارادت زيادي به نيما به خاطر شعر «افسانه» داشت.
طيار ادامه داد: در اين منظومه نامي هم از من مي‌كند. آن موقع من افسر شهرباني بودم و شهريار مي گويد:
به شهرباني كشور كه شهرت طيار
سخنوري است به ذوق و قريحه سرشار
خدا رحمتش كند .

دو شعر از استاد:

بخشی از حیدربابا

حيدربابا ، دوْنيا يالان دوْنيادى
سليماننان ، نوحدان قالان دوْنيادى
اوغول دوْغان ، درده سالان دوْنيادى
هر کيمسَيه هر نه وئريب ، آليبدى
افلاطوننان بير قورى آد قاليبدى

تو بمان و دگران

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از كوي تو ليكن عقب سرنگران
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما كردي
تو بمان و دگران واي بحال دگران
مي‌روم تا كه به صاحبنظري باز رسم
محرم ما نبود ديده‌ي كوته‌نظران
دلِ چون آينه‌ي اهل صفا مي‌شكنند
كه ز خود بي‌خبرند اين زخدا بي‌خبران
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
كاين بود عاقبت كار جهان گذران
شهريارا غم آوارگي و در بدري
شورها در دلم انگيخته چون نوسفران

نظر شما