خاطره ریس خانه احزاب از همرزم شهیدش
دکتر قدرتعلی حشمتیان رییس خانه احزاب ایران و نماینده سابق شهرستان سنقر و کلیایی طی گفتگویی به بیان خاطراتی درباره شهید علی اکبر قربانی پرداخت که به گفته وی از سردارانی بود که از همان دوران کودکی و جوانی عاشق امام خمینی بود.
به گزارش صدای ایران، سردار قدرتعلی حشمتیان که خود از سرداران و فرماندهان دوران دفاع مقدس می باشد و بیش از 62 ماه سابقه حضور درجبهه های حق علیه باطل را دارد که قریب 48 ماه آنرا بعنوان یکی فرماندهان گردانهای شهادت بوده و در 5 عملیات ( تنگ حاجیان، میمک، پاوه، تپه 327دهلران، کربلای1مهران) حضوری فعال داشته و درکربلای 1 نیز جز، شهدای زنده دوران دفاع مقدس می باشند، در مورد دوست و همرزمش چنین می گوید:
چون دردوران کودکی منزل عمه سردارشهید علی اکبر قربانی روبروی منزل ما بود،در روز دوم فروردین ماه 1342 که برای عید دیدنی بهمراه پدر و مادرش به منزل عمه اش امده بود و ما هم خانوادگی برای تبریک عید نورز به منزل مشهدی حبیب فصیحی شوهر عمه ایشان رفته بودیم باهم آشنا شدیم و علی رغم اینکه بنده متولد 1332 بودم و ایشان متولد 1336 بود به دوستی تبدیل شد و با اینکه 4 سال اختلاف داشتیم. در دبیرستان با ما ( شهید جواد ادیبی، شهید نصرالله خورشیدی، سیدجمال هاشمی، علی اصغر ایزدی، قدرت ویدالله احمدی، علیرضا رستمی همراه بود و اکثر اوقات درمغازه محمد میرزایی که حجت صدری وکربلایی حسن اقا وسید جواد اقا حسینی و ..هم بودند) در جلسات ماحاضر بودند.
ایشان در دوران تحصیل در دبیرستان از جمله محصلینی بود که جاذبه خوبی داشت و بسیاری را مجذوب اخلاق خود کرده بود. او چون درخانواده ای مذهبی بود و پدر بزرگوار و عموهایش همیشه درصف اول نماز جماعات بودند، سعی می نمود حرکات و سکنات و رفتار خود را با موازین شرعیه تطبیق دهد.
او در انتخاب دوست سختگیر بود ولی هر گاه با کسی آشنا می شد به آسانی از او جدا نمی گردید. برای دوست یابی خیلی دقت می کرد و روش خاصی را منظور نظر داشت. در دوران دبیرستان صداقت او زبان عام وخاص بود. وی برای پدر و مادر و بزرگتر ها و مخصوصا معلمین و دبیران احترام ويژه قایل بود.
وقار و متانت و خویشتنداری در رفتار و کردارش بخوبی نمایان بود و با اینکه از دانش آموزان درس خوان و به اصطلاح زرنگ وعلاقمند به تحصیل بشمار می رفت ولی هیچگاه پدر را در امور کشاورزی تنها نگذاشت.
اوقات فراغت در صحرا و بر سرزمینهای کشاورزی به انجام کار می گذراند ولو اینکه هنوز به حد بلوغ شرعی نرسیده بود، نماز را به همراه پدر و عموها در مسجد به جماعت بجای می آورد و این خود نیز امکان رشد فکری بیشتری را به او می داد و آشنایی با امور کشاورزی و کار در صحرا و کوهستان صلابتی بس عظیم به او بخشیده بود و انسانی مصمم و متکی به نفس و سخت کوش و سرد و گرم زندگی راچشیده بود.
او با مسجد و امور مدهبی ارتباط خوبی داشت و آشنایی با روحانیون او را از هر لحاظ پخته و آماده پذیرش بسیاری از مسائل اسلامی ، اجتماعی وفرهنگی کرده بود و از جمله افرادی بود که معمولا” درجلسات محرمانه برعلیه طاغوت زمان در گوشها نجوی میکرد.
در برنامه های عزاداری حسینی ایام محرم و صفر و شبهای جمعه در مسجد مداحی حضرت امام حسین را می کرد و گاهی درتکیه حاج اقا مهتابی هم حاضرمی شد و با من و شهید ادیبی و حجت الله صدری و...... نوحه خوانی میکرد.
عشقی گران و دلبستگی عجیبی نسبت به خاندان عصمت و طهارت داشت و کمتر کسی است که در شهر سنقر فریادهای علی اکبر و نوحه سرائیهایش را نشنیده باشد.
وقتی بنده و شهید ادیبی به دانشکده افسری رفته بودیم ازجمله کسانی بود که مرتبا برای ما نامه می نوشت.
بخاطر دارم دریکی روزهای محرم سال1356که درقصرشیری خدمت می کردم، برایم نامه ای ازپادگان حمیده که دران سال درانجا سرباز بود، فرستاده بودو در نامه خود پس ازاحوال پرسی از وضعیت ان پادگان نوشته بود و درخواست نموده بود تا نوار سخنرانی امام خمینی و نوحه جدید برای عزاداری امام حسین (ع) برایش بفرستم.
پس ازانکه خدمت سربازیش تمام شد و مردم کشورمان مبارزات خود را علنی کرده بودند، علی رغم اینکه بعلت فراری دادن زندانیان مذهبی وضد امنیتی و محکوم به اعدام بنده توسط ضد اطلاعات دستگیر شده بودم از تاریخ 5 مهرماه سال 1357 درزندان ساواک ولشکر 81زرهی کرمانشاه بودم وبه اعدام محکوم گردیده بودم، دورادور ازکسانی که به ملاقاتم می امدند، می شنیدم که درماههای نزدیک به پیروزی انقلاب اسلامی ایشان درسنقر جز، افراد فعال در مبارزه بارژیم پهلوی بودند.
مهمترین خاطره ای که ازایشان دارم، این بود که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، برای دستگیری ستوان سبز ه ای ( رییس کلانتری وقت سنقر) که دستش در روز 21 بهمن 1357 به خون مردم سنقر وکلیایی آلوده شده بود و به قصرشیرین فرار کرده بود تا از این طریق به عراق فرارکند، به همراه آقایان احمد خورشیدی، عطایی، مولایی، رضاسادگی، محمود خورشیدی، احمد درزینی، استوارکاکایی، جمال راجی، رضا حدیدی، جلال ابراهیمی و....به منزل ما در قصر شیرین امدند ودر ان زمان که بنده سرپرست سپاه پاسداران در حال تاسیس و کمیته و شهربانی و ژاندارمری و مرزبانی بودم سه شب پشت سرهم درجاده خسروی بهمراه دونفر دیگر ازهمشهریان نگهبانی میداد، که نگذارد سبزه ای ازمرز فرار کند.
چندبار هم اورا دردوران دفاع مقدس درشهرکرمانشاه دیدم. یکبار درسال 1360 دردفتر شهید اشرفی اصفهانی به همراه چندنفر از رزمندگان، که ازایشان برای به شهادت رسیدن تقاضا میکرد وی رادعاکند. اخرین باری که ایشان رادیدم حدود یکماه قبل از شهادتش بود که درمسجد ترکهای کرمانشاه در چهار راه اجاق در جلسه پشتیانی و تدارکات رزمندگان بودیم که ایت ا..علامی برایمان سخنرانی می کرد. روحش شاد یادش گرامی باد.