دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳ - 2024 October 21

سه روایت از کودک‌آزاری و آزار زنان

کد خبر: ۱۱۷۴۹۹
تاریخ انتشار: ۲۸ تير ۱۳۹۵ - ۱۴:۴۹

جامعه ایرانی با حجم بالایی از جرایم اخلاقی مواجه شده است. گر چه در این حوزه تقریبا هیچ آمار رسمی و تفکیک‌شده‌ای وجود ندارد اما اظهارات مقام‌های مسئول و ضابطان قضائی در کشور به علاوه مشاهدات اجتماعی و مخابره بیشتر اخبار این حوزه خبر از آن دارد که جامعه ایرانی در برزخ جرایم اخلاقی قرار گرفته است. تنها در روز گذشته سه خبر مهم، مصداقی از این افزایش جرایم اخلاقی بود.

به گزارش صدای ایران، روزنامه «وقایع‌ اتفاقیه» در ادامه نوشت: «روایت نخست از پدر و مادری است که پس از کودک‌آزاری‌های فراوان تصمیم به فروش کودکان خود گرفتند. روایت دوم مربوط به زنی است که سال‌ها اسیر خشونت خانگی همسرش بود و روایت سوم مربوط به مجرمانی است که صبح دیروز در شهر کرج و در ملأعام اعدام شدند و جرم آنها اخاذی از دختران جوان در پوشش مسافرکش و آزار و اذیت جنسی آنها در بیابان‌های اطراف بود.

این سه مورد را در کنار ماجرای ستایش که قربانی کودک‌آزاری شد، اعظم، زن مشهدی که ۲۱ روز به همراه دو فرزندش تحت‌شکنجه همسرش بود و اخبار دیگر بگذاریم، نشان از آن دارد که اوضاع جرایم اخلاقی در کشور اوضاع خوبی نیست. وضعیتی که به چشم مسئولان و ضابطان قضائی کشور نیز رسیده است و در مهم‌ترین اظهارات دادستان تهران در اردیبهشت سال جاری با توجه به گزارش پلیس از افزایش روند جرایم مرتبط با امنیت اخلاقی اظهار نگرانی کرد. دادستان عمومی و انقلاب تهران با اشاره به آمار جرایم مربوط به اعتیاد، مفاسد اخلاقی، مزاحمت‌های خیابانی، کشف حجاب و مانند آن، به ضرورت همکاری مسئولان تمام دستگاه‌ها در اجرای این‌گونه طرح‌ها تأکید کرد. علاوه بر دادستان، سردار زاهدیان، رئیس سابق پلیس امنیت اخلاقی ناجا، به ارائه آمار مقایسه‌ای از کشفیات و دستگیری‌های پلیس در زمینه جرایم مربوط به حوزه اجتماعی در سال‌های ۱۳۹۳ و ۱۳۹۴ پرداخت. همچنین امیرآبادی‌ فراهانی، سرپرست دادسـرای ارشاد، آمار پرونده‌های مفتوحه در این دادسرا طی سال ۱۳۹۴ را گزارش کرد و از صدور ۸۶ کیفرخواست با موضوع تشکیل خانه‌های فساد و ۱۰۶ کیفرخواست در مورد مشروبات الکلی خبر داد.

اما دیگر مصداق افزایش جرایم اخلاقی مربوط به جرایمی است که در بستر شبکه‌های اجتماعی رخ می‌دهد. در همین رابطه رئیس پلیس فتا می‌گوید: «سردار کمال هادیان‌فر، رئیس پلیس فتا، عصر سه‌شنبه در مراسم ملاقات سفرا و رؤسای سازمان‌های بین‌المللی مستقر در تهران بیان کرد: میزان کاربران اینترنت از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۲ دو برابر شده است و امروز ۲ میلیارد و ۷۰۰ میلیون نفر به اینترنت دسترسی دارند و این در حالی است که ۱,۲ میلیارد از این افراد در کشورهای در حال توسعه هستند که در این میان تنها در چین ۵۶۵ میلیون کاربر وجود دارد. به گفته او امروز بیش از ۴۵ میلیون ایرانی به اینترنت دسترسی دارند در حالی که ۲۹ میلیون نفر آنان را جوانان تشکیل می‌دهند.

او گفت: پلیس سال ۹۰، ۳۲ درصد جرایم اینترنتی رخ داده در کشور را کشف کرد که این آمار سال گذشته به ۴۹درصد رسید و در ۶ ماهه نخست امسال به ۶۴درصد افزایش یافت. این در حالی است که این آمار در کشورهای توسعه‌یافته ۲۵درصد است.

هادیان‌فر با برشمردن مهم‌ترین جرایم اینترنتی در کشور اظهار داشت: ۸۱درصد جرایم مالی، ۱۳درصد اخلاقی، ۳درصد سیاسی و ۲درصد سرگرمی و کنجکاوی است.

روایت اول: سینا و ستایش

چیزی نمانده بود که سینا و ستایش به قیمت ۱۰میلیون تومان به فروش برسند اما مددکاران اجتماعی فرشته نجات شدند و دو کودک را از رنج مکررشان رهایی دادند. روایت ستایش ۶ ساله و سینای ۴ ساله داستان معصومیتی است که امروز و دیروز نادیده گرفته شده است. شکنجه‌ای که مدام تکرار می‌شود. ماجرا از این قرار است: «پدر و نامادری این دو کودک هر روز آنها را به باد کتک می‌گرفتند و آزار می‌دادند. ناله‌های سینا و ستایش چنان بود که همسایه‌ها را به یافتن راهی برای نجاتشان واداشت. آنها این کودک‌آزاری را به واحد مددکاری مؤسسه نیکوکاری مهرآفرین رسا گزارش دادند و این آغاز کمک‌رسانی به سینا و ستایش بود اما اورژانس اجتماعی به ‌دلیل آنچه «محدودیت‌های سازمان بهزیستی» گفته شده، اقدام اساسی برای کودکان نکرد.

فرشته خواجویی، مددکار اجتماعی مؤسسه مهرآفرین، در گفت‌وگو با میزان جزئیات این اتفاق را چنین شرح داده است: «بعد از گزارش مردم پیشنهاد کردیم بچه‌ها با هزینه مؤسسه در مهدکودکی ثبت‌نام شوند و با سرویس رفت‌وآمد کنند تا در محیط خانه حضور نداشته باشند اما چند روز نگذشت که یکی از همسایه‌ها بار دیگر با ما تماس گرفت و گفت پدر بچه‌ها می‌خواهد آنها را از پنجره به خیابان پرت کند. مددکاران اورژانس اجتماعی زمانی که مانع از اقدام پدر ستایش و سینا مبنی‌ بر پرت‌کردن کودکان از پنجره شدند، از او خواستند در جلسات مشاوره حضور یابد اما قبول نکرد. آثار کبودی و جای سوختگی با سیگار روی دست و پای این دو کودک به وضوح دیده می‌شد. بار دیگر همسایه با مؤسسه تماس گرفت و ما را در جریان فروش بچه‌ها از سوی پدرشان قرار داد. قضیه جدی بود و قرارداد فروش ۱۰میلیون تومانی بچه‌ها امضا شده بود اما مددکاران با هماهنگی نیروی انتظامی جلوی پدر را گرفتند.

سینا و ستایش اکنون به بهزیستی تحویل داده شده‌اند و پدر و نامادری کودکان و زوج افغانی که واسطه معامله بودند و قرار بود پورسانت دریافت کنند، هم بازداشت شدند.

روایت دوم: دختر دانشجو

سرانجام تجاوز به عنف دو جوان که در پوشش مسافرکش به دختری دانشجو تجاوز کرده بودند، اعدام آنها بود. نیروی انتظامی استان البرز خبر داده پنج صبح دیروز به استناد رأی دادگاه کیفری استان البرز و تأیید دیوان عالی کشور، حکم اعدام دو متهم که در سال ۹۰ به اتهام آدم‌ربایی و تجاوز به عنف که از سوی مأموران انتظامی شهرستان کرج، شناسایی و دستگیر شده بودند، با حضور مسئولان قضائی و انتظامی اجرا شد.

قصه از این قرار است که این دو جوان در لباس مسافرکش، به قصد رساندن دانشجویی از پل حصارک به سمت دانشگاه خوارزمی با تغییر مسیر به سمت مناطق بیابانی و خلوت اطراف کمالشهر اموالش را می‌دزدند و به او تجاوز می‌کنند:

«ظهر بود. منتظر تاکسی بودم تا به دانشگاه برسم. دو جوان سوار بر پراید  سفید جلوی پایم توقف کردند. فکر کردم راننده جوان مسافرکش است و جوان دیگر هم مسافر. برای همین سوار شدم. طولی نکشید که ناگهان پسر جوان به عقب برگشت و چاقویش را جلوی صورتم گرفت و گفت ساکت باش. آنها در خیابانی خلوت مرا آزار دادند و سپس از ماشین پرتابم کردند. شماره پلاک ماشینشان را برداشتم.»

این شرح ماجرای تجاوز به دانشجویی است که اوایل اردیبهشت سراسیمه به کلانتری شرق تهران آمد. همین سرنخ کافی بود تا مخفی‌گاه دو متجاوز در جنوب پایتخت ردزنی شود و ۱۰ خرداد دستگیر شوند. این ماجرا همین چند ماه پیش رخ داده اما انگار تکرار ماجرایی است که در سال ۹۰ برای دانشجوی دیگری رخ داد و سرانجامش اعدام بود. پرونده این متهمان سال ۹۰ پس از دستگیری، به صورت ویژه در دادگاه کیفری استان البرز بررسی شد. بعد از دستگیری این دو نفر، تشکیل پرونده و وجود شاکی از سوی دادستان استان، اشد مجازات برای مجرمان تقاضا شد که با توجه به عدالت دستگاه قضا احکام آنها از سوی دستگاه قضائی استان و کشور تأیید شده و به اعدام در ملأعام محکوم شدند که سرانجام با صدور حکم اعدام از سوی دادگاه کیفری و تأیید دیوان عالی کشور اجرا شد.

روایت سوم: هدی

زخم‌ها و کبودی‌های زن خانه‌داری‌ که ماه پیش در یکی از اتوبان‌های تهران مورد ضرب‌وشتم همسرش قرار گرفت، کمی التیام یافته اما هنوز در گیرودار گزارش خشونتی که بر او رفته، پله‌های دادگاه را بالا و پایین می‌کند. «هدی» فریاد قربانیان خشونت خانگی است.

دعوا ساعت یک نیمه‌شب اتفاق افتاد و نیروهای حراست پارکِ جنب اتوبان هم حضور داشتند اما فقط نگاه می‌کردند که مرد چطور فریاد می‌کشد و زن را کتک می‌زند. زن به سختی خود را از ماشین بیرون کشید و کنار اتوبان پرت کرد تا از خفه‌ شدن فرار کرده باشد. بعد خود را پشت مأمور حراست قایم کرد. زن که ترسیده بود به سمت اتوبان رفت و چند متر بالاتر، از زن و مرد سرنشین یک ماشین ۲۰۶ که برای کمک به او ایستادند، خواست او را به کلانتری برسانند. این اولین باری نبود که هدی کتک می‌خورد اما نه به این شدت: «بارها در خانه ضرب‌وشتم می‌شدم اما نه جلوی چشم بقیه و نه این‌طور شدید.»

هدی در گفت‌وگو با خبرآنلاین روایتش از سختی کار اداری برای گزارش خشونت خانگی را این‌طور ادامه داد: «کارمند کلانتری گفت این مورد به منطقه ما مربوط نمی‌شود و باید به کلانتری یک منطقه دیگر بروی. یک ساعت بعد به کلانتری بعدی رسیدم اما آنجا هم نه راهنمایی، نه همکاری و نه کمکی. چرا در آن شرایط وحشتناک نیروی انتظامی نباید از ما حمایت می‌کرد؟ خیلی پرسیدم تا یکی برگه‌ای به دستم داد تا هر چه اتفاق افتاده بنویسم. من که سه سال با این وضعیت ادامه داده‌ام حالا باید از همسرم شکایت کنم؟ شاکی کیست؟ متهم کیست؟ خطاب به چه کسی بنویسم؟ و هیچ‌کس نبود پاسخ بدهد. نوبت دویدن شد از اتاق ثبت به اتاق پرونده‌ها، بایگانی، کپی و هزار اتاق دیگر تا بالاخره بعد از یک ساعت و نیم، شماره‌ای روی یک تکه برگه به دستمان دادند. بدون این که بدانیم بعدش چه می‌شود و باید چه‌ کار کنیم. باید صبح خیلی زود به پزشکی قانونی می‌رفتم. با خودم فکر می‌کردم بعد از این معاینه کافی است صبر کنم تا حقم را از شوهر پرخاشگرم بگیرند اما دیدم این‌طور نیست و تازه اول راه است. دکتر حتی به صورتم نگاه نمی‌کرد و برگه‌ای امضا کرد و دستم داد. در پزشکی قانونی گفتند دیر آمدی و بعد که به کلانتری رفتم، گفتند اصلا پرونده‌ای ندارید. با گشتن در بایگانی و کامپیوتر گفتند شما پرونده تشکیل نداده‌اید، اول باید می‌رفتید دادگاه و شکایتنامه می‌نوشتید.

و دادگاه: همه درها بسته بود و حتی نشد سؤالی بپرسم. از چند نفری که اطراف دادگاه نشسته‌ بودند، در مورد کارم پرس‌وجو کردم. همه در یک جمله اتفاق‌نظر داشتند: حالا برو و بیا زیاد داری! ولی کسی نگفت کی؟ کجا؟ چطور؟ فردا دوباره صبح زود به سمت دادگاه راه افتادم، عریضه نوشتم، تمبر باطل کردم و...

او می‌گوید: خوب می‌دانم در مورد مشکلم نباید از کسی توقع داشته باشم یا بخواهم دردی را که تحمل می‌کنم، کسی بفهمد اما فکر می‌کنم کاش به جای تمام کاغذهایی که التیامی برای دردم ندارند، در یکی از هر کدام از این مراکزی که مراجعه کردم شخصی به‌ عنوان راهنما حضور داشت تا با راهنمایی‌هایش کمی از سردرگمی‌هایم کم می‌شد و می‌توانستم درست‌تر تصمیم بگیرم. تحمل خشونت خانگی برای افرادی مثل من کافی نبوده که این همه خشونت و پرخاشگری اداری و اجتماعی را هم باید تاب بیاوریم؟»

نظر شما