سه‌شنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۳ - 2024 September 17

اشاره رهبر انقلاب به کدام استراتژی جدید آمریکا بود؟

کد خبر: ۱۱۲۰۱۲
تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۵:۰۴
عادل پیغامی استادیار دانشکده‌ معارف اسلامی و اقتصاد دانشگاه امام صادق(ع) در گفتاری با اشاره به بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب در باره اهداف پشت پرده دشمن، به واکاوی اشاره معظم له در خصوص استراتژی جدید آمریکا پرداخت.

به گزارش صدای ایران از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای، متن کامل این گفتار به شرح زیر است: 

گاهی هست که دشمن وارد می‌شود، یک کاری را شروع می‌کند به قصد یک هدف خباثت‌آمیز و ما درست نمی‌دانیم آن هدف چیست؛ ظاهر کار را نگاه می‌کنیم می‌بینیم کار خوبی است و از آن استقبال می‌کنیم؛ درحالی‌که او دارد آن هدف [خودش‌] را دنبال می‌کند. داشته‌ایم؛ از این قبیل در کشور داشته‌ایم و داریم مواردی را که آنها یک کاری را شروع کردند با یک هدفی، ما هم ظواهر کار را نگاه کردیم گفتیم عجب! خب اینکه کار خوبی است، اینکه اشکالی ندارد؛ درحالی‌که اگر بصیرت داشته باشیم، اگر اهداف دشمن را بشناسیم، این‌جوری گول نمی‌خوریم.(1395/03/06)

در جنگ جهانی دوم، گرچه کشورهای متفقین به ظاهر پیروز و کشورهای متحدین به سرکردگی آلمان شکست خوردند، اما عملا پیروز اصلی مالی و اقتصادی و سیاسی جنگ آمریکا بود. هم به این دلیل که به لحاظ جغرافیایی دورتر از جنگ بود و هم به نوعی در آن فضا آتش‌بیار معرکه شده بود و به هر دو طرف جنگ اسلحه می‌فروخت. منتها سیاستی که آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم در قبال اروپا مخصوصا آلمان اتخاذ کرد و با اصل چهار ترومن شناخته می‌شد، «استراتژی زمین‌آباد» بود در برابر استراتژی پیشین که اصطلاحا به آن «استراتژی زمین‌سوخته» گفته می‌شود.

استراتژی زمین‌سوخته از این قرار بود که رومیان باستان وقتی به منطقه‌ای حمله می‌کردند و آن را شکست می‌دادند، از آنجا که برای همیشه نمی‌توانستند در آن منطقه حضور داشتند باشند و بیم آن می‌دادند این منطقه‌ای که شکست خورده، ممکن است بعد از چند صباحی، خودش را بازسازی کرده و درصدد انتقام شکست برآید، زمین‌های آنان را با سوزاندن یا نمک پاشیدن از حاصلخیزی می‌انداختند تا عملا امکان بازسازی و بازگشت به شرایط عادی را برای مدت‌های مدیدی از آنان بگیرند. بدین ترتیب، عملا کشور شکست‌خورده، شکست‌خوردگی‌اش تداوم پیدا می‌کرد. همین استراتژی، در دوره‌ی استعمار و استثمار سنتی نیز دنبال می‌شد تا کشورهای استعمارگر بتوانند کشورهای شکست‌خورده را تحت سلطه‌ی خود نگه دارد.

اما در دوره‌ی جدید و قرن بیستم، شرایط به نحوی تغییر کرد که استعمارها و استثمارها حالت نرم به خود گرفتند. این موضوع حتی میان تضاد و منازعات طبقاتی هم قابل رویت بود. مثلا سرمایه‌داری فئودالیته همواره سعی می‌کرد طبقات محروم و کارگر را در بدترین شرایط ممکن نگه دارد. ارباب‌ها سعی می‌کردند رعیت‌ها را به لحاظ معیشت در پایین‌ترین سطح نگه دارند تا زمینه‌ی هرگونه قیامی از آنان گرفته شود. ولی بعد از بحران 1930، می‌بینیم که سرمایه‌داری عملا به سر عقل می‌آید و نوع استثمار و استحمار خود را متفاوت می‌کند. بعد از این دوران بود که «دولت رفاه» ها شکل می‌گیرند و انواع خدمات اجتماعی و بیمه‌های کارگری و رفاهی، و حتی کاهش زمان کار و افزایش مرخصی‌ها و... ایجاد می‌شود. اما این بذل و بخشش‌ها به معنای تغییر رویکرد نظام سرمایه‌داری و احترام به کرامت انسانی نبود، بلکه از این جهت بود که دریافته بودند راه استثمار دیگر این نیست که آنان را در ضعف قرار دهند، چراکه جنبش کارگری حالا دیگر آگاه شده بود و ممکن بود اعتراضات گسترده شده و کاخ سرمایه‌داری را سرنگون کند. بنابراین با این کار توانست حیات خویش را همچنان تداوم بخشد.

مانند همین استراتژی در عرصه‌ی بین‌الملل نیز توسط آمریکا در مواجهه با کشورهایی چون آلمان اتخاذ شد و استثمارها حالت نرم به خود گرفت. بنابراین با اصل چهار ترومن، بسته‌های خوبی برای سازندگی و بازسازی و بخشودگی بخشی از بدهی‌ها و کمک برای رونق اقتصادی و توسعه‌ی آلمان و بعضی دیگر از کشورهای درگیر جنگ داده ‌شد. ولی نتیجه‌ی امر همانی بود که آمریکا می‌خواست. یعنی آلمان، آن آلمانی شد که آمریکا می‌خواست. کشوری که به‌گونه‌ای رشد نکند که بتواند روزی روزگاری، توانایی رویارویی با آمریکا و گرفتن انتقام را داشته باشد.

حال مشابه همین استراتژی را آمریکا در قبال ایران نیز اتخاذ کرده است که رهبر انقلاب هم در دیدار خبرگان به آن اشاره کردند که چه بسا دشمن به ظاهر کارهای مثبتی هم انجام دهد اما نباید فریب آن را خورد. چون ماهیت آن تفاوتی نکرده است. آمریکا که تا پیش از این، رویکرد سنتی تخریب را در قبال ایران پیش گرفته بود و با ایجاد جنگ هشت ساله و انواع تحریم‌های به تعبیر خودشان فلج‌کننده و... درصدد ضربه‌زدن به ایران بود، با فهم اینکه این رویکرد شکست‌خورده - و حتی این رویکرد، موجب اقتدار بیشتر نیز ایران شده است- استراتژی خود را از زمین‌سوخته به استراتژی زمین‌آباد تغییر داده است. آمریکا فهمیده که با دشمنی نمی‌تواند به مقاصد خود برسد، بنابراین از در دوستی و لبخندهای دیپماتیک وارد معرکه شده حالا سعی دارد از طریق نفوذ و اختلال در دستگاه تصمیم‌گیری نخبگان نقشه‌های خود را به پیش ببرد. در این حالت ممکن است حتی امتیازهای دلخوش‌خنکی هم به ما بدهد، اما باید هوشیار بود، که دشمن همان دشمن است و در اصل دشمنی او تفاوتی ایجاد نشده است، بلکه صرفا تغییر استراتژی داده است.
نظر شما