چرا فتح خرمشهر،نماد پیروزی در جنگ است؟
فتح خرمشهر در پایان عملیات طولانی و گسترده «بیت المقدس»، ناظران بینالمللی و کارشناسان نظامی را شگفت زده کرد.چراکه رزمندگان ایرانی در شرایطی به این فتح بزرگ دست یافتند که صدام چند برابر استعداد رزمی که بعدها برای اشغال کویت بهکار گرفت و یک روزه آن کشور را ضمیمه خاک خود کرد برای حفظ خرمشهر به منطقه آورده بود، به علاوه ازپدافند چند لایه و پیچیدهای نیز بهره میگرفت، تا آنجا که مدعی بود؛ ایران هرگز به خرمشهر دست نخواهد یافت و ضمانت این حرف خود را هم کلید بصره قرار داد. اینکه این پیروزی چگونه حاصل شد و از چه اهمیت و ویژگیهایی برخوردار بود، پرسشی است که با سردار حسین علایی یکی از فرماندهان ارشد دوران دفاع مقدس و کارشناس مسائل سیاسی- نظامی درمیان گذاشتیم.
شما در زمان عملیات بیتالمقدس چه سمتی داشتید؟
من رئیس قرارگاه سپاه بودم.در آن زمان دو قرارگاه وجود داشت که با هم قرارگاه مرکزی عملیات را شکل میدادند، یکی قرارگاه کربلای ارتش، یکی هم قرارگاه کربلای سپاه، این دو قرارگاه طرحهای مربوط به عملیات را آماده میکردند، بعد با هم جلسات مشترک تشکیل میدادند و طرح نهایی پس ازامضای فرمانده کل سپاه و فرمانده نیروی زمینی ارتش، از طرف قرارگاه مشترک کربلا به یگانهایی که باید عملیات را انجام دهند، ابلاغ میشد. در عملیات بیتالمقدس نیز قرارگاه مرکزی کربلا که قرار گاه مشترک ارتش و سپاه بود، کار طرحریزی و هدایت عملیات را برعهده داشت.
در سال دوم جنگ پس از حوادث ناگوار ماههای اول، شاهد پیروزیهای بزرگی هستیم، به طوری که صاحبنظران بی طرف را متحیر کرده است. چه عامل یا عواملی منجر به این پیروزیهای پی درپی شدند؟
فکر میکنم ترکیبی از عوامل مختلف در این پیروزیها نقش داشتند. مهمترین آنها، تغییر نگرش عملیاتی در فرماندهان ادارهکننده جنگ بود. نگرش جدید اعتقاد داشت حضور گسترده مردم و داوطلبان در جنگ میتواند تحولی اساسی در توازن قوا ایجاد کند و با قدرت موجود، کشور قادر به ایجاد تحول در جنگ نخواهد بود، بنابراین نیروهای داوطلب مردمی با سازماندهی در سپاه، نقش اصلی را در هجوم به مواضع دشمن برعهده گرفتند. دوم اینکه ارتش و سپاه به این نتیجه رسیدند که باید با یکدیگر همکاری کنند و به قول امام(ره) ید واحده باشند. البته قبلاً هم با یکدیگر همکاری داشتند، لیکن در اینجا مقصود این بود که همدیگر را باور و ظرفیتهای همدیگر را تکمیل کنند که نماد آن، تشکیل قرارگاه مشترک کربلا بود. نکته دیگر اینکه در سال اول ما یاد گرفتیم چگونه با ارتش عراق وارد جنگ شویم. به این معنا که در این فاصله ما آرام آرام بر جبههها مسلط شدیم و در این دوره ساختاری در سپاه به نام اطلاعات- عملیات شکل گرفت که با بررسی وضعیت گسترش، استعداد و آرایش نیروهای عراقی در صحنه زمینی جنگ به ما کمک کرد تا متوجه نقاط ضعف و قوت ارتش عراق شویم و طرحریزی عملیاتها مبتنی بر واقعیات صحنه جنگ باشد. عامل دیگری که در رأس همه قرار دارد، نقش امام(ره) بود. امام در نترسیدن از دشمن و ایجاد انگیزه مقاومت و دادن روحیه تهاجمی برای دفع تجاوز دشمن، نقش بسیار مؤثری داشتند. دیدگاه امام(ره) مبنی بر مشارکت مردم در جنگ و وحدت قوای مسلح نیز در کسب پیروزیهای بزرگ از جمله فتح خرمشهر مؤثر بود.
چرا تجربه همکاری ارتش و سپاه در سالهای بعد ادامه نیافت. برخی از تحلیلگران گفتهاند که سپاه ترجیح میداد مستقل عمل کند؟
نه!، این طور نبود! سپاه هیچ وقت تمایل به انجام عملیات مستقل نداشت. حال که سالها از آن زمان گذشته، شاید بتوان بعضی مسائل را بیان کرد. اولین کسی که بحث از فرماندهی مستقل به میان آورد و منظورش این بود که فرماندهی سپاه را هم ارتش برعهده بگیرد، شهید صیاد شیرازی بود. ایشان بود که این مسائل را مطرح کرد و در واقع حس میکرد که باید ارتش میداندار جنگ باشد و سپاه را هم او فرماندهی کند. از اینجا اختلاف نظرها شروع شد. در حالی که ما در سال اول و دوم جنگ به این نتیجه رسیدیم که این دو سازمان با هم همکاری کنند و قرارگاه مشترک داشته باشند و معتقد بودیم کار کردن با هم عامل موفقیت است، لیکن از عملیات رمضان به بعد چنین دیدگاهی از جانب ایشان مطرح شد.
تصور شهید صیاد شیرازی این بود که علت موفقیت سپاه در شکستن خطوط مقدم ارتش عراق در اختیار داشتن نیروهای داوطلب مردمی است و چون بسیجیها جذب سپاه میشوند، این قدرت در سپاه به وجود آمده است، در نتیجه اگر این نیروها در اختیار ارتش قرار گیرند، این قدرت در ارتش ظهور پیدا میکند. بر همین اساس بود که مدتی بعد شهید صیاد شیرازی مطرح کرد که نیروهای بسیجی در اختیار ارتش هم قرار گیرند. اتفاقاً این کار را هم کردند و در یک مقطعی داوطلبان بسیجی در اختیار ارتش قرار گرفتند، ولی ساختار ارتش متناسب با بهکارگیری رزمندگان داوطلب نبود.
سپاه از نظر روحیات و فرهنگ و انعطافپذیری، بستر مناسبتری برای بهکارگیری داوطلبان بسیجی بود. برای همین وقتی داوطلبان بسیجی به سپاه میآمدند، چون سپاه ساختار منعطفی داشت هر کس که میزان توانایی بیشتری داشت، بلافاصله مسئولیت میگرفت. مؤید آن هم اینکه بسیاری از فرماندهان ردههای میانی سپاه در ابتدا بسیجی بودند. همین افراد وقتی به ارتش میرفتند و در ساختار ارتش قرار میگرفتند، حوزه عملشان محدود میشد. به همین دلیل ارتش قادر نبود که از این افراد مثل سپاه بهرهگیری کند. بنابراین سپاه معتقد به همکاری مشترک بود البته در طول جنگ همکاریهای زیادی هم بود که شدت و ضعف داشت. از اول تا آخر جنگ تقریباً ارتش و سپاه با هم کار کردند. ولی اوج با هم بودن در سال دوم جنگ بود که بالاترین این همکاریها در عملیات بیتالمقدس اتفاق افتاد. در عملیات بیتالمقدس حتی در حد گردان بین نیروهای ارتش و سپاه ادغام صورت گرفت که این یک مسألهای بسیار مهم بود.
شما درباره عوامل پیروزی به عامل اطلاعات– عملیات سپاه اشاره کردید، عملکرد این یگان دارای چه ویژگیهایی بود؟
ساختار اطلاعات عملیات سپاه متکی بر مطالعه وضعیت دشمن روی زمین بود ونفرات خودش را برای جمعآوری این اطلاعات به عمق جبهه دشمن میفرستاد. بنابراین اطلاعات دقیقتر، واقعیتر و علمیتر از سایر نیروهای مسلح به دست میآورد. شهید داوود کریمی خاطرهای را از روزهای اول جنگ نقل میکرد و میگفت در اوایل جنگ، زمانی که ایشان فرمانده عملیات جنگ بود، روزی بنیصدر که آن زمان فرمانده کل قوا بود برای شنیدن گزارش وضعیت جبههها به گلف(پایگاه منتظران شهادت) آمد. اطلاعات عملیات سپاه تازه شکل گرفته بود، مسئول آن هم شهید حسن باقری بود.
برداشت بنی صدر این بود که سپاه تازه تشکیل شده و سابقه و تجربهای ندارد و مناسب حوزه شهری است. بنابراین در میدان جنگ نمیتواند نقش مهمی ایفا کند. شهید داوود کریمی نقل میکرد: وقتی بنی صدر آمد، ابتدا چند نفر از رکن 2 ارتش گزارش دادند و وضعیت جبهههای جنگ را تشریح کردند. بعد نوبت سپاه شد، از سپاه شهید حسن باقری باید گزارش میداد، حسن باقری چهره ظاهریاش کمتر از سن واقعیاش نشان میداد. وقتی که صحبت مسئول رکن 2 ارتش تمام میشود، آقای داوود کریمی میگوید حالا رکن دو و ربع ما گزارش میدهد به این معنا که ما اطلاعاتمان بهروزتر و جلوتر از این اطلاعاتی است که برادران ارائه کردند. خیلیها باور نمیکردند ولی وقتی که ایشان رفت و روی کالک منطقه عملیات را با تسلط کامل توضیح داد و اطلاعاتی که به نقل از نفرات اطلاعات- عملیات که با نفوذ در دل دشمن و عبور از کمینهای متعدد و مشاهده وضعیت ارتش عراق به دست آورده بودند ارائه کرد، با این گزارش همه حاضران باور کردند که اطلاعات سپاه شکل علمی به خود گرفته و دادههایش متکی بر واقعیتهای عینی است. نیروهای اطلاعات- عملیات سپاه میرفتند و با نفوذ در دل دشمن، از نزدیک صحنه را میدیدند. موقعیت زمین را روی کالک ترسیم و وضعیت آرایش نیروهای عراق با مختصات و جزئیات آن را مشاهده و گزارش میکردند که همان اطلاعات دقیق اساس طرحهای عملیاتی را شکل میداد. در عملیات طریقالقدس که ما شهر بستان را آزاد کردیم و به مرز چزابه رسیدیم، این موفقیت متکی بر اطلاعاتی بود که نشان میداد ارتش عراق در منطقه رملی آرایش ندارد. ما دیدیم اگر از آنجا قوای خود را عبور دهیم، میتوانیم از پشت نیروهای عراقی سر دربیاوریم. بنابراین طرحریزی این عملیات با اتکا بر این اطلاعات ذیقیمت طراحی شد.
تا زمان آغاز جنگ سپاه فاقد اطلاعات- عملیات بود در این فاصله کوتاه این مهارتها چگونه به دست آمد؟
میدان جنگ خیلی چیزها را به انسان یاد میدهد. نکته دیگر حضور کارشناسان ارتش در آن مناطق بود که فرصت یادگیری را برای افراد ما فراهم میکرد. به این معنا که ارتش رکن 2 داشت و در خیلی از جاها بچههای سپاه کار آنها را میدیدند؛ مثلاً میدیدند که آنها متکی به نقشه کار میکنند. بچههای ما هم نقشه میگرفتند. میدیدند که از روی نقشههای خام کالکی میکشند که واقعیت صحنه جنگ را نشان میدهد. اینها هم از همان روش استفاده میکردند یا میدیدند که آنها چطور از عکس هوایی استفاده و آن را تفسیر میکنند، اینها هم از عکس هوایی بهره میگرفتند. در هر حال صحنه جنگ قدرت آموزش بالایی ایجاد میکند. از طرفی کسانی به این بخش میآمدند که علاقهمند به این حوزه بودند.
گاهی مطرح میشود که ما در عملیاتهای بزرگ همچون فتح خرمشهر فقط با استفاده از امواج انسانی به پیروزی دست یافتیم! چه پاسخی به این شبهه دارید؟
تمام عملیاتهای موفق از جمله عملیات بیتالمقدس در وهله اول متکی بر طرح و برنامه درست بود. اغلب این طرحها بر اساس نقاط ضعف دشمن و نقاط قوت خودی طراحی و تهیه میشد و با استفاده از تاکتیکهای مناسب به اجرا درمیآمد. تقریباً تمامیعملیاتها متکی به چنین چیزی بود. بنابراین در هیچ یک از عملیاتهای ما موج انسانی مطرح نیست. ما در بعضی از عملیاتها ناموفق و در بعضی هم موفق بودیم. در همه این عملیاتها شیوه بهکارگیری نفرات ما تقریباً یکسان بود و تغییری پیدا نکرد. علت موفقیت و عدم موفقیت ما در عملیاتها در درجه اول طرح عملیات، بعد برنامهریزی برای اجرای آن طرح بود. به عنوان مثال در عملیات بیتالمقدس که ما در سالگرد آن هستیم، مهمترین عامل پیروزی درکارایی طرح عملیات بود. در طرح برای حمله به مواضع دشمن عبور از رود کارون پیشبینی شده بود، یعنی جایی که ارتش عراق تصور آن را هم نمیکرد. ما عمده قوای خود را از کارون عبور دادیم و کمر نیروهای مستقر در منطقه را شکستیم. این طرح و تاکتیک ما بود که عامل اول پیروزی بود. البته اجرای این طرح نیازمند افرادی بود که با شجاعت این برنامه را اجرا کنند. اینجا آن نیروهای داوطلب بودند که کار را پیش میبردند. بنابراین در هیچ کجا امواج انسانی عامل موفقیت ما در گام نخست نبود، بلکه حضور مؤثر نیروهای داوطلب در اجرای خوب طرحهای عملیاتی، ما را در به ثمر رساندن اهدافمان یاری رساندند. در واقع نقش نفرات در رابطه با طرح خوب است که برجسته میشود. یعنی اگر یک طرح خوبی، خوب اجرا شد به دلیل نقش نیروی انسانی است.
وقتی شما میخواهید یک منطقه را بگیرید، نقش نفرات در آنجا تعیین کننده است. هر چه شما بتوانید قوای بیشتری را بسیج کنید تا با سرعت بیشتری منطقه را بگیرند، به همان نسبت میتوانید از سلاح کمتری استفاده کنید، از آتش کمتری استفاده کنید، چرا که امکان بستن عقبههای دشمن و منفعل کردن دشمن کاملاً وجود دارد که در عملیات بیتالمقدس این اتفاق افتاد. بنابراین میتوانیم بگوییم وقتی که نیروها خوب سازماندهی شده باشند و طرح خوبی هم برای اجرا باشد، در اینجا توانمندیها مضاعف میشوند. ضمن اینکه قدر مطلق بهکارگیری نفرات از سوی عراقیها از قدر مطلق بهکارگیری نفرات ایرانی در جبهههای ما همیشه بیشتر بوده است. یعنی اگر بخواهیم پای عامل امواج انسانی را به میان آوریم، ارتش عراق در طول دوران جنگ تقریباً همیشه تعداد نفراتی را که برای عملیاتها سازماندهی و بهکارگیری میکرد، از ایران بیشتر بود. با اینکه جمعیت ایران خیلی بیشتر از جمعیت عراق بود. ولی بهکارگیری امواج انسانی از طرف عراقیها بسیار بیشتر انجام میگرفت.
طرحریزی عبور بخش عمده نیرویهای خودی از کارون، یعنی حدود سه چهارم استعداد عملیاتی، در عین آنکه ابتکار به حساب میآمد، میتوانست نوعی ریسک هم باشد، به این معنا که اگر دشمن متوجه طرح عملیاتی میشد به دلیل تسلط سرزمینی با قوای کمتری میتوانست از طریق پاتکهای کارساز شکست سختی را به نیروهای ما تحمیل کند.
آیا در این طرح به جنبههای ریسک آن هم توجه شده بود؟
ما تا شب عملیات فعل و انفعالات دشمن را زیر نظر داشتیم و میدانستیم که ارتش عراق متوجه این ابتکار عمل ما نشده است. چون از نظر منطقی برای عملیات باید از محور جاده اهواز- خرمشهر یا از محور آبادان به خرمشهر حمله میشد. در این محورها جاده وجود دارد و هر عملیات متکی بر پشتیبانیهای لازم از طریق خطوط مواصلاتی انجام میشود.
ارتش عراق تا آن زمان رود کارون را به عنوان مانع تلقی میکرد. تنها احتمال میداد عناصری از رود عبور کنند و هرگز گمان نمیبرد عمده قوای ما بتوانند از کارون عبور کنند. به همین دلیل در آرایشی که گرفته بود، این منطقه ضعیفترین آرایش و محور اهواز- خرمشهر قویترین آرایش را داشت. ارتش عراق دو لشکر مکانیز خود، یعنی لشکرهای 5 و 6 را به سمت اهواز و در محور اهواز- خرمشهر آرایش داده بود. در خطوط مقدم آنان هم موانع دفاعی مستحکمی وجود داشت.
اجرای عملیات نشان داد که طرح ما درست بوده است. چون ما از سایر محورها هم عملیات انجام دادیم لیکن نتوانستیم از موانع ارتش عراق عبور کنیم. حتی نتوانستیم به خط اول ارتش عراق به صورت گسترده برسیم. سمت جنوبتر یعنی سمت خرمشهر هم به دلیل آنکه عراق تصور میکرد ایران یکی از اهدافش آزادی خرمشهر است، آنجا را هم به صورت بسیار مستحکم پدافند کرده بود. بنابراین تا شب عملیات که 10 اردیبهشت سال 1361 بود، وضعیت دشمن زیر نظر قرار داشت و قرارگاه مرکزی کربلا به این نتیجه رسید که تصور دشمن هنوز تغییری پیدا نکرده است. البته ارتش عراق بلافاصله بعد از هجوم نیروهای ما این نقطه را تقویت کرد ولی این تقویت به حدی نبود که طرح ما را به هم بریزد. ارتش عراق اگر میخواست آرایش خود را تغییر دهد، نیاز به زمان داشت و بهسرعت نمیتوانست ظرف چند روز آن آرایش را تغییر دهد. بنابراین چون رفتار ارتش عراق را تا آخرین ساعات زیر نظر داشتیم، به این نتیجه رسیدیم که طرح عملیات میتواند موفق باشد.
دستاوردهای عملیات بیتالمقدس چه بود؟
در عملیات بیتالمقدس که در پایان آن خرمشهر آزاد شد، میتوان گفت که بیش از 90 درصد از سرزمینهای اشغالی آزاد شدند. ما تقریباً اغلب سرزمینهای ایران بجز نوار مرزی را از اشغال ارتش عراق با انجام این عملیات بیرون آوردیم. آن قدر اثر روانی آزادسازی خرمشهر بالا بود که ارتش عراق دو هفته پس از عملیات از بخشی از سرزمینهای ایران اعلام عقبنشینی کرد. عملیات بیتالمقدس در منطقهای به وسعت بیش از 5 هزار کیلومتر مربع به اجرا درآمد. یعنی نصف مساحت کشوری مثل لبنان را از اشغال کشور عراق آزاد کردیم. عملیات بیتالمقدس اوج موفقیتهای ایران بود که در پایان آن خرمشهر که نماد پیروزی ارتش عراق بود، آزاد شد تا تبدیل به نماد شکست عراق در جنگ شود.
گویا مرحله سوم عملیات با مشکلاتی مواجه میشود تا آنجایی که بعضی از فرماندهان نسبت به نتیجه عملیات دچار یأس و ناامیدی میشوند، این مشکلات چه بود و چگونه برطرف شد؟
ما در گام نخست ارتش عراق را غافلگیر کردیم، با اینکه ارتش عراق از برنامه ما برای انجام عملیات آزادسازی خرمشهر مطلع بود ولیکن از تاکتیک عملیاتی ما خبر نداشت و غافلگیر شد. ارتش عراق میدانست که ما میخواهیم در این منطقه عملیات انجام دهیم ولی نمیدانست با چه تاکتیکی میخواهیم عملیات انجام دهیم و عمده قوا را از کجا میخواهیم وارد کنیم. در این مسأله ارتش عراق غافلگیر شد. این غافلگیری فقط برای شب اول عملیات بود. از روز بعد ارتش عراق تقریباً متوجه شد که ما با چه طرحی عملیات را انجام دادهایم تا اینکه ظرف یک هفته به این نتیجه رسید که امکان نگه داشتن نیروهایش مقابل اهواز وجود ندارد و اگر نیروهای ایران از روی جاده آسفالته اهواز- خرمشهر به سمت مرز حرکت کنند، عقبه دو لشکر 5 و 6 عراق بسته میشود. به همین دلیل به محض اینکه ما از جاده آسفالته اهواز- خرمشهر به سمت دژهای مرزی عبور کردیم، ارتش عراق دو لشکر 5 و 6 را از مقابل اهواز فراری داد. ما عملیات را به سمت مرز ایران و عراق ادامه دادیم. هرچه از عملیات میگذشت، ما خستهتر و فرسودهتر میشدیم. نیروهایمان تحلیل میرفت، برای اینکه عملیات 24 شبانه روز طول کشیده بود. اغلب یگانها تعدادی مجروح و شهید داده و نیروهایشان خسته بودند. قوای جدیدی هم نداشتیم تا پای کار بیاوریم. در نتیجه روزهای آخر عملیات قبل از اینکه خرمشهر آزاد شود، عمده قوای ما در نتیجه عملیات دچار کاهش توان شده بودند تا آنجا که برای آزادسازی خرمشهر تقریباً ما یگان آماده و سالمی نداشتیم. ارتش عراق دفاع از خرمشهر را با طرح گردویی آماده کرده بود. یعنی خرمشهر را در پوستهای سخت از موانع دفاعی مانند گردو قرار داده بود که نیروهای ما از هر طرف برای آزادی خرمشهر هجوم میبردند با این پوسته گردو برخورد میکردند.
به همین خاطر وقتی ما از جاده اهواز- خرمشهر به سمت مرز رفتیم و به شمال خرمشهر حمله کردیم، ناموفق بودیم، چون دژهای دفاعی عراق بسیار مستحکم بود. زمانی که تقریباً از آزادسازی خرمشهر مأیوس شده بودیم، فرماندهان سپاه و ارتش به این نتیجه رسیدند که ما بیاییم آخرین قوایمان را بسیج کنیم و چون آزادی خرمشهر ممکن است زمان ببرد، به مردم اعلام کنیم که خرمشهر در محاصره ماست. نیرویی سازماندهی شد که از طرف دژهای مرزی و از شلمچه به سمت اروندرود و به موازات مرز حمله کنند. در سمت مرز ارتش عراق یگان آمادهای نداشت، به همین دلیل از فرماندهان خواسته شد تا هر کس هر چقدر که میتواند، نیرو بیاورد. از هر تیپی یک گردان، دو گردان و حداکثر سه گردان آماده شد و آمدند و از سمت دژهای مرزی به سمت اروندرود حمله را شروع کردند. خداوند در اوج ناامیدی درهای رحمتش را باز کرد و با حرکت نیروهای ما به سمت اروندرود، ارتش عراق احساس کرد که از همه طرف در حال محاصره شدن است و نیروهایی که در خرمشهر دارد که به استعداد بیش از یک لشکر بود در معرض محاصره قرار دارند، لذا ارتش عراق به این نتیجه رسید که نمیتوانند شهر را حفظ کنند و ناچار تسلیم شدند. هلیکوپتر آمد که فرماندهانش را ببرد که یکی از آنها با آر.پی.جی 7 مورد هدف قرار گرفت و سقوط کرد. بدین ترتیب خرمشهر به دست قوای ایران آزاد شد.
منبع: تابناک
نظر شما