چهارشنبه ۲۱ شهريور ۱۴۰۳ - 2024 September 11

اصرار پسر اسیدپاش برای ازدواج با قربانی!

پسر جوانی که ٤ ‌سال پیش دختر مورد علاقه‌اش را قربانی حمله اسیدی خود کرده بود، پس از جلب رضایت شاکی صبح دیروز بار دیگر در مقابل قضات جنایی دادگاه کیفری استان تهران ایستاد. این پسر در دادگاه اعلام کرد که قصد ازدواج با «شیرین» را دارد و می‌خواهد پس از آزادی اگر دختر جوان راضی شود با او ازدواج کند.
کد خبر: ۱۰۹۹۴۵
تاریخ انتشار: ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۰:۵۱
پسر جوانی که ٤ ‌سال پیش دختر مورد علاقه‌اش را قربانی حمله اسیدی خود کرده بود، پس از جلب رضایت شاکی صبح دیروز بار دیگر در مقابل قضات جنایی دادگاه کیفری استان تهران ایستاد. این پسر در دادگاه اعلام کرد که قصد ازدواج با «شیرین» را دارد و می‌خواهد پس از آزادی اگر دختر جوان راضی شود با او ازدواج کند.

به گزارش صدای ایران به نقل از «شهروند»، درست نخستین روز‌ سال ٩١ بود و کمتر از هشت ساعت از تحویل‌ سال گذشته بود. «جمشید» ٢٥ ساله با دختر مورد علاقه‌اش به نام «شیرین» تماس گرفت و خواست با هم ملاقات داشته باشند. جمشید و شیرین دو سالی می‌شد که با یکدیگر آشنا شده بودند اما شیرین مدتی بود که ارتباطش را با جمشید قطع کرده بود. آن روز آنها با یکدیگر در یکی از پارک‌های تهرانسر قرار ملاقات گذاشتند تا برای آخرین بار با هم صحبت کنند اما این یک دیدار معمولی نبود؛ دیداری بود که به یک حادثه تلخ و دردناک ختم شد. جمشید آمده بود تا انتقام بگیرد. او روی صورت شیرین اسید پاشید و فرار کرد. دقایقی بعد پلیس در جریان ماجرا قرار گرفت و شیرین نیز به بیمارستان منتقل شد.

این دختر پس از اقدامات درمانی در تحقیقات به ماموران گفت: آبان‌ سال ٨٨ بود که با جمشید آشنا شدم و هشت‌ ماه با هم در ارتباط بودیم. مدتی که از رابطه ما گذشت فهمیدم جمشید پسری نیست که بتوانم با او خوشبخت باشم. به خاطر رفتارهای بدی که با من داشت می‌خواستم از او جدا شوم اما می‌ترسیدم. او اذیتم می‌کرد، بعد خواهش و التماس می‌کرد تا او را ببخشم. از دستش خسته ‌شده‌ بودم برای همین می‌خواستم از او جدا شوم. من رابطه‌ام را با او قطع کردم و فکر می‌کردم دیگر همه‌ چیز تمام می‌شود. در این مدت هم قرار بود با پسر دیگری ازدواج کنم. اما جمشید باز هم پیدایش شد. او دست‌بردار نبود و مرتب مزاحم من می‌شد. هر بار خط تلفنم را عوض می‌کردم شماره را پیدا می‌کرد و با من تماس می‌گرفت. تا اینکه یک روز قبل از حادثه جلو در خانه ما آمد و مرا به زور سوار ماشین دوستش کرد. جمشید مرا به باغی برد. خیلی می‌ترسیدم. هر چه می‌گفت سکوت می‌کردم. مرتب خواهش و التماس می‌کرد تا من برگردم. در نهایت گفتم به خانه می‌روم و فکر می‌کنم. در خانه با او تلفنی صحبت کردم و گفتم می‌خواهم با پسری ازدواج کنم و بهتر است دیگر قبول کند ما نمی‌توانیم با هم دوست باشیم. فردای آن روز جمشید گفت می‌خواهم برای آخرین‌ بار تو را ببینم. صبح بود. برای آخرین بار بعد از اینکه لباس‌هایم را پوشیدم، در آینه اتاق نگاهی به خود انداختم و به دیدار جمشید به فلکه تهرانسر رفتم اما پس از مدتی که با هم در یکی از آلاچیق‌های پارک صحبت کردیم، متوجه ظرفی شبیه مواد شوینده در دست «جمشید» شدم و از او پرسیدم که این چیست. او به من گفت که در ظرف مشروب ریخته و قصد دارد آن را به من بدهد تا بخورم، اما از پذیرفتن این درخواستش سر باز زدم که ناگهان محتویات داخل این ظرف را به سمت راست صورتم پاشید. من در خیابان می‌دویدم و جیغ می‌کشیدم اما با توجه به اینکه ساعات اولیه‌ سال نو بود، فردی در خیابان نبود که من را به بیمارستان منتقل کند تا اینکه در نهایت یک مرد مرا سوار ماشین کرد و به درمانگاه رساند و بعد هم دچار کوری چشم و آسیب‌های دیگر شدم.

با این اظهارات، پزشکی‌ قانونی نیز گزارش داد که یک چشم، گوش، بینی، لب‌ها و صورت شیرین به صورت بسیار عمیق سوخته و او بینایی یک چشمش را به‌طور کامل از دست داده ‌است. همچنین مشخص شد به دلیل نفوذ اسید و قدرت تخریب بالای آن، کتف، دست، انگشتان و گوشت بدن شیرین تا قسمتی از کمر به‌ طور کامل از بین رفته است. بنابراین تحقیقات برای شناسایی و دستگیری جمشید آغاز شد و حدود یک‌ سال بعد و در اردیبهشت ماه در حالی که «جمشید» متواری شده و قهوه‌خانه‌ای را در زنجان تاسیس کرده بود، ماموران پلیس آگاهی وی را شناسایی و دستگیر کردند.

با اعترافات او جلسات دادگاه برگزار شد. متهم در جلسه دادگاه مدعی شد که اسید را از یکی از دوستانش تهیه کرده و پیش از آنکه آن را روی صورت قربانی بریزد، قدرت آن را روی دستش امتحان کرده است.

متهم درباره روز حادثه گفت: روز حادثه چند قرص خورده‌ بودم و اصلا در حال خودم نبودم. وقتی به من گفت دیگر رابطه ما تمام است تصمیم گرفتم او را بسوزانم البته اول اسید را روی دست خودم امتحان کردم فقط تاول زد با خودم گفتم حتما شیرین هم دو هفته دچار سوختگی می‌شود و دوباره حالت عادی دارد. اصلا نمی‌خواستم او را به این وضع بیندازم. خیلی از کارم پشیمان هستم. هنوز درست یادم نمی‌آید چه کردم. جزییات را به‌خوبی نمی‌دانم.

در نهایت پس از برگزاری جلسات دادگاه، چهاردهم مهرماه ‌سال ٩٢ حکم قصاص برای متهم صادر شد. پس از تایید این حکم پرونده برای اجرا به شعبه اجرای احکام دادسرای جنایی تهران فرستاده شد و قرار بود این حکم اجرا شود‌ولی در نهایت این دختر جوان چند روز پیش با حضور در همین شعبه اعلام کرد که رضایت می‌دهد.

بنابراین با رضایت شاکی، پرونده بار دیگر به دادگاه کیفری فرستاده شد. صبح دیروز پسر جوان بار دیگر در مقابل قضات شعبه ٧١ دادگاه کیفری استان تهران قرار گرفت و اظهار پشیمانی کرد. متهم به هیأت قضائی گفت: باور کنید خیلی پشیمان هستم. دو بار در زندان خودکشی کردم. حاضرم هرچه دارم به او بدهم تا مرا ببخشد. من شیرین را مثل همسر خودم می‌دانستم. حتی هنوز هم می‌خواهم با او ازدواج کنم ولی راضی نمی‌شود. می‌خواهم وقتی از زندان آزاد شدم و اگر قبول کند با او ازدواج کنم. برای همین درخواست تخفیف مجازاتم را دارم. من به اندازه کافی تنبیه شده‌ام و می‌خواهم گذشته را جبران کنم.

در پایان هیأت قضایی وارد شور شدند و این پسر را به زندان محکوم کردند.
نظر شما