«من سالوادور نیستم» نوشته عطاران است!
روزنامه صبا نوشت: در تیراژ این فیلم نام رضا مقصودی به عنوان فیلمنامهنویس ذکر شده است به بهانه اکران این فیلم با وی به گفتوگو نشستهایم؛ نویسندهای که خود معتقد است تنها 30 درصد از آنچه در محتوای فیلمنامه او بوده است اکنون روی پرده سینماها رفته؛ تنها خط داستانی فیلمنامه حفظ شده و مابقی را رضا عطاران نوشته است!
فیلم «من سالودور نیستم»، رکورد تعداد تماشاگر را شکسته است و شما نویسنده این اثر هستید؛ به نظر شما فیلم در ژانر خود چقدر ساختار درستی دارد؟
من در این زمینه دو دیدگاه دارم، یکی دیدگاه فیلمنامهنویس این اثر و دیگری دیدگاه تماشاگراست. از زاویه دیدگاه دوم، اینگونه باید بگویم که «من سالوادرو نیستم» فیلمی است که ساخته شده و مخاطب خاص خودش را دارد. مخاطبهایی که میخواهند به سینما بروند و بخندند. این فیلم توانسته بیش از 10 میلیارد تومان فروش داشته باشد. به نظر من، تحقیر کردن بیننده این فیلم یا سازندگانش اصلا منصفانه و درست نیست.
من تمایل دارم، سینمای ایران از فضای ساخت فیلمهای اجتماعی افسرده دور شود و شاید در سطحی، تماشای آثار کمدی را دوست داشته باشم ولی وقتی به تماشای این فیلم نشستم، شاید بجز دو خنده کوتاه، نخندیدم؛ آدم سخت خندهای نیز نیستم. سینمای کمدی را نیز با جنس سینمایش نگاه میکنم؛ صدای خنده زیادی هم در فضای سالن نبود.
چون شما نخندیدهاید، نمیتوان این نتیجه را گرفت که این فیلم، کمدی موفقی نیست.
عرض کردم،در سالن نیز صدای خنده زیادی شنیده نشد.
پس چرا این همه مردم رفتند و به تماشای این فیلم نشستند؟!
شاید خیلی ها رفتند تا مثل من فیلم کمدی ببینند ولی فیلم را بسیار خندهآور ندیدند. مردم ایران به دلایل مختلف نشان دادهاند که سینمای کمدی و طنز را دوست دارند و هر فیلمی تمی در این ژانر داشته باشد به تماشایش میروند.
نه! پس چرا این فیلم مشخص را مردم رفتند، دیدند و هنوز هم میروند و میبینند؟
دلایل مختلفی میتواند داشته باشد.
بینندگان این فیلم، قشر وسیعی هستند. باید بگویم عدهای از این قشر، فیلمبینهای حرفهای هستند که فیلمهای خاصی را میبینند و فیلمهای خاصی نیز آنها را تحت تاثیر قرار میدهد. آستانه تاثیرپذیری این قشر با بیننده عادی فرق میکند. طبق آماری که سازمان سینمایی اعلام کرده است، بسیاری از افرادی که به تهران آمدهاند و این فیلم را دیدهاند از شهرهای اطراف بودهاند. یعنی اصرار داشتهاند که این فیلم را ببینند.
به نظر من دیدن آثار سینمای کمدی برای همه لازم است، به شکلی غذای روح است البته اگر فیلم مناسب باشد و واقعا کمدی! مشکل این است که اغلب آثار کمدی در ایران، سطح مناسبی ندارند؟
برچه اساسی میگویید «من سالوادور نیستم» موفق نبوده است؟ خروجی آن را باید ببینید. یکی از این خروجیها آمار فروش است.
زمان نمایش هم مهم بود. در روزهای تعطیلات عید، اکران یک فیلم کمدی میتواند اثر پررنگی داشته باشد.
میتوان فیلمهایی فقط و فقط به قصد خنداندن ساخت.
بله؛ به شرط اینکه بخندانند. به نظرم آنقدر که تیزر تبلیغاتی فیلم جذاب بود، فیلم خوب نبود.
اصلیترین معیار ما برای اینکه یک فیلم بیننده داشته باشد، آمارهای ما است. معیاری که قابل تحلیل و تحقیق است. اساسا جالب است یک هفته تا10 روز بعد که فیلم نمایش داده شد، نقدهای تند و شدیدی از سوی رسانههای مختلف برای این فیلم شروع شد، نوشته و گفته شد ولی فیلم همچنان فروش خود را ادامه داده و میدهد.
این مساله که مردم چندان به نقدها توجه ندارند؛ نشان بر بی نقص بودن یک اثر نیست.
همان نکته اولی که شما گفتید اصل است، مردم ما خسته شدهاند از اینکه انبوهی از فیلمهای اجتماعی جدی وعبوس را دیدهاند.
نه تنها عموم مردم از دیدن این شکل از سینما خسته شدهاند بلکه اکثر مخاطبان سینما نیز از دیدن این همه فیلم تلخ و عبوس خستهاند.
دقیقا! برای خود من نیز این اتفاق افتاده است، اینکه رفتهام و به تماشای یک فیلم کمدی نشستهام که همه از آن بد گفتهاند، وقتی از سینما خارج شدهام نیز با خودم گفتهام: «چقدر این فیلم بد بود» ولی انصافا با آن خندیدهام.
اگر با آن فیلم خندیدهاید پس چرا میگویید طنز خوبی نداشت و بد بود؟
به عنوان یک نویسنده که فیلمنامه «من سالوادور نیستم» را نوشتهام، مشکلم با فیلم این است که وقتی داشتم آن را مینوشتم اصلا قصدم این نبود که فقط مردم را بخندانم. من دلم میخواست در کنار خنده یک چیزهایی هم به آنها بگویم. حرف داشتم برای گفتن. این فیلم کاملا از آن حرفها تهی شده است. زحماتی که من کشیدهام به باد رفته است. از تهیهکننده محترم این فیلم درخواست میکنم که اجازه دهد، فیلمنامه فیلمم را چاپ کنم و آن را در اختیار مردم قرار دهم و آنهایی که اهل نقد هستند، مقایسه کنند.
چند درصد از فیلمی که الان روی پرده است، برگرفته از فیلمنامه شماست؟
چیزی نزدیک به 30 درصد، یعنی تنها خط اصلی قصه وجود دارد و مابقی فیلمنامهای است که فکر میکنم رضا عطاران آن را نوشته است. البته رضا عطاران یک بازیگر توانمند و پر از ایدههای مختلف است. این کارگردان است که باید، توانایی بازیگر را در مسیر ارتقا کیفی فیلم هدایت کند. این کار یک فیلم پرفروش است که میتوانست اثر با شخصیتی هم باشد.
فکرمی کنید چند درصد فروش این فیلم وابسته به حضور رضا عطاران است و این پیشینه ذهنی برای مخاطب که عطاران در هر فیلمی حضور داشته باشد حتما فیلم کمدی خوبی هم است؟!
بسیاری هستند که اسم عطاران آنها را میخنداند، قیافه عطاران برایشان خندهآوراست.
در «من سالوادور نیستم»، رضا عطاران آنقدرها از تکنیکهای بازی کمدی استفاده نکرده است
این فیلمنامه که هنوز درصدی از اصلش که من نوشتهام باقی است، یک خط داستانی قوی دارد. آن هم اینکه فردی با طرز فکری خاص در یک فضای نامناسب قرار میگیرد و این شرایط چالشی را ایجاد میکند که کمدی موقعیت ایجاد میشود. در ادامه این خط داستانی حضور بازیگر موفقی چون عطاران، موقعیتی را مهیا میکند که برای عده کثیری هنوز خنده دار است. معتقدم این فیلم هنوز هم دارد نان آن خط داستانی اولیه و قصه قوی را میخورد. البته نباید از هنرمندی بازیگران فیلم بگذریم و باز تاکید میکنم بر اینکه این فیلم پرفروش میتوانست فیلم با کیفیتی هم باشد.
در فیلمنامه شما، وزنه طنز قویتر از صحبت قصه با مخاطب بود؟
بله؛ از ابتدا که این فیلمنامه نوشته میشد، قصد این بود فیلمی ساخته شود که کمدی باشد
گویا در فیلمنامه اولیه، شخصیت کاراکتر اصلی مردی بوده که ذبح اسلامی را در کشوری غیر اسلامی انجام میداده است.
بله؛ قرار بود کاراکتر اصلی در برزیل ناظر ذبح شرعی باشد. این آدم هم قرار بود به آنجا برود و داستان آنجا اتفاق بیافتد. الان این شخصیت از کاراکتر گرفته شده است.
آیا وزارت ارشاد تاکید کرده است که شغل کاراکتر تغییر کند یا خود عوامل فیلم این تغییر را انجام دادهاند؟
ارشاد فقط گفت که این فرد روحانی نباشد. دلیل ارشاد هم برای اینکه میگفت روحانی نباشد دلیل درستی بود اما دقیقا همان دلایلی که ارشاد به خاطر آن شغل کاراکتر را تغییر داده بود در فضای ساخت فیلم اعمال نشده است. میخواهم بگویم به عنوان نگارنده فیلمنامه، وقتی ارشاد از من میخواهد که فیلمنامه را با قوانینی بنویسم، گوش میکنم و به همان شکل مقبول مینویسم اما وقتی فیلم ساخته میشود و به تماشای آن مینشینیم، متوجه میشویم اصلا به تلاش فیلمنامهنویس که با تمام خط قرمزها خواسته است نگارشی داشته باشد که با کیفیت باشد، توجه نشده است، ناراحت کننده است. با این شرایط، نظارت اولیه زمان تایید فیلمنامه نیز بیمورد بوده است. من با این فیلمنامه و این فیلم متوجه شدم مشکل سینمای ایران فیلمنامه نیست، مشکل سینمای ما تولید است.
مخصوصا در ژانر کمدی که میتواند بعد از دوسال آن موقعیت، دیگر جذابیت نداشته باشد.
شرایط مالی تهیهکننده میتواند بر چگونگی ساخت یک فیلم اثر بگذارد. لوکیشن بیرونی به خاطر موقعیت مالی امکان دارد به لوکیشن درونی تغییر فضا دهد، بازیگری که به نظر مناسبتر برای ایفای این نقش است، به دلایل مختلف که یکی آن دلایل گران بودن آن هنرمند است، تبدیل به بازیگر دیگری شود. وقتی صحنه از بیرونی به درونی تغییر فضا میدهد یا بازیگر مورد نظر در جایگاه نقش قرار نمیگیرد به حتم خروجی نتیجه دلخواه و مورد نظر را نخواهد داشت. گاهی تاثیرات مالی به کار لطمه میزند و گاهی هم موارد دیگر پیش میآید، مثل اینکه بازیگری میگوید: من این دیالوگ را نمیگویم یا اینگونه بازی نمیکنم بعد تهیهکننده از من فیلمنامهنویس میخواهد که وسط کار ضبط بیایم و آنگونه که بازیگر میخواهد بنویسم تا او اجرا کند، اینقدر اقتدار ندارد که به عنوان تهیهکننده به بازیگر بگوید: تو باید این نقش را اینگونه بازی کنی یا این دیالوگ نیاز این صحنه است و تو باید آن را بگویی. اصلا چه مفهومی دارد که فیلمنامهنویس باید حرف بازیگر را گوش کند. مشکل اساسی سینمای ما در بخش تولید است نه در بخش فیلمنامه، الان شما «من سالوادور نیستم » را نگاه میکنید و میگویید: فیلمنامه ضعیفی دارد، بله، حق با شما است، فیلم نمایش داده شده، فیلمنامه ضعیفی دارد ولی به این معنا نیست که فیلمنامه اولیهای که نوشته شده، ضعیف بوده است. عرض من کلی است و تنها به «من سالوادور نیستم» بر نمیگردد.
مردم ما نشان دادهاند به سینمای کمدی توجه خاصی دارند ولی سینماگرهای ما دراین سالها بیشتر دوست داشتند آثار اجتماعی افسرده و غمگین بسازند؛ چرا؟
بخشی به پز هنری برمی گردد و کار کمدی این پز هنری و روشنفکری را ندارد. فیلمساز ترجیح میدهد فیلمی را بسازد که برود و در یک جشنوارهای جایزه بگیرد و توجه هنری به آن شود.
پس میتوانیم بگوییم سینماگران ما آنقدر که به جهان و نگاه برون مرز توجه دارند به مردم و درون مرز خود توجهی ندارند؟
بخشی از فیلمسازان ما علاقه دارند آثارشان آن سوی مرزها موقعیت پیدا کند. بعضیهایشان این استعداد را دارند که به هدف خود برسند و کارشان را سنجیده و درست هم انجام میدهند ولی بعضیها زور میزنند، فیلمهایی بسازند که اشخاص دیگر و از ما بهتران ببینند و دوست داشته باشند. فیلم کمدی، فضا برای رسیدن به این هدف را نمیدهد.
در درون کشور در جشنوارههای وطنی به فیلمهای این ژانر سینمایی توجهی نمیشود و به راحتی از کنار این آثار هرچند موفق هم جلوه کرده باشند، میگذرند، مثلا در جشنواره فیلم فجر امسال، فیلم «بارکد» اکران شد، فیلمی که در ژانر خود ساختار خوبی داشت ولی کلا دیده نشد به نظر شما چرا نگاه داوران اینگونه است؟
به این علت که کارگردانان صاحب نام ما به سمت ساخت فیلمهای کمدی نمیروند، عده کمی به ژانر کمدی در فضای ساخت و تولید توجه دارند، این افراد هم بیشتر قصدشان فروش فیلم است.
به نظر میرسد هر سینماگری با هر نوع نگاه به ژانرهای سینمایی دوست دارد، آثارش فروش داشته باشد و گیشه موفقی را رقم بزند.
منظورم این است که وقتی تنها به فروش فکر کنیم، سطح فیلم افت میکند. در مورد توجه جشنواره امسال به آثار کمدی گفتید باید بگویم که جشنواره امسال بسیار عجیب بود و داوریهای بسیار عجیبی داشت. «بارکد» را من هم دوست داشتم اما فیلمنامه آن مشکل داشت اما فیلمنامه کمدی و با شخصیتی را رقم زده بود. مبحث دیگری هم وجود دارد، کسانی که قرار است در ایران به فیلمها توجه کنند افرادی هستند که به سختی به اینگونه آثار فرهیخته توجه میکنند. کمدی یک ژانر است و یک اصل در سینمای ما وجود دارد و آن اینکه اساسا ما در مقوله ژانر در کشورمان دچار مشکل هستیم، ما ژانرهای مختلف نداریم، چقدر فیلمهای ژانر پلیسی، عاشقانه و وحشت در کشور ساخته شده است؟ در این ژانرها فیلم نداریم؛ اگر هم ساخته میشود، ضعیف ساخته میشوند.
فکر میکنید چرا این مشکل وجود دارد؟ وقتی این چرایی را از تهیهکنندگان سوال میکنیم ،می گویند که ساخت این آثار خرج زیادی دارد و هزینه هنگفت میخواهد که تامین آن راحت نیست.
ربطی به امکانات ندارد، ربط به سواد دارد، ربط به مطالعه و تحقیق دارد. وقتی یک فیلم کمدی مرا میخنداند باید ببینم چرا میخندم، چه در این فیلم رخ داده است که من میخندم، دقت کنم که این فیلم چه عناصری را کنار هم چیده است که من خندیدهام. به هرحال فیلمسازی یک صنعت است و فیلمنامهنویسی از آن جدا نیست. این صنعت یعنی اینکه ما اجزای این صنعت را به شکلی بچینیم که نتیجه آن، احساسی شود که ما میخواهیم. چرا فیلم وحشت نداریم؟ برای اینکه بلد نیستیم عناصر قصه خود را طوری کنار هم قرار دهیم که نتیجه آن ترس شود این ندانستن در ژانرهای دیگر ما نیز وجود دارد. بخش وسیعی از نداشتن ژانرهای مختلف در سینما به دانش ما بر میگردد، نمیدانیم، باید یاد بگیریم و بعد انجام دهیم.
نگاهی داشته باشیم به پرونده کاری شما و آثار سینمایی که با فیلمنامههای شما ساخته شدهاند، پیشتر فیلمی به نام «لیلی با من است» با فیلمنامهای که نام نویسنده آن رضا مقصودی بود، ساخته شد؛ فیلمی که میتوان آن را از موفقترینهای ژانر کمدی کشور دانست، کمی به زمان حال نزدیکتر شویم به فیلم «از رییسجمهور پاداش نگیرید» میرسیم و در ادامه به «من سالوادور نیستم»؛ به نظر کمدی موقعیتی که در گذشته به آن میپرداختهاید نشان از تحقیق بیشتر نسبت به چگونه نزدیک شدن به خنده مردم در فیلم داشت. آیا دیگران نگذاشتند شما دیگر آنگونه و درست بنویسید؟ نوشتههای شما درست کارگردانی نشده است؟ چرایش را شما بگویید.
قضاوتهای ما بر اساس فیلمهایی است که میبینیم. «لیلی با من است» حاصل شرایط خاص سیاسی و اجتماعی آن زمان کشور بود. در شرایط خاص وسخت هم ساخته شد. از همه مهمتر اینکه آن کمدی، درست زمانی که نوشته شد، به سرعت نیز ساخته شد. حال شما توجه کنید «از آقای رییس جمهور پاداش نگیرید» موقعی که اکران شد، 7 سال از زمان ساختش میگذشت و نکته این است که در زمان ساخت، 6 سال از زمان نگارش آن قصه با فضای کمدی آن گذشته بود. بیننده 12 سال بعد از نوشته شدن این اثر و 7 سال بعد از ساخته شدنش آن را بر پرده سینما دید. دراین شرایط موقعیت کمدی 12 سال پیش وجود ندارد و کمتر تماشاگری با آن ارتباط برقرار میکند. واقعیت این است که فیلمنامهنویس در فضای سینمای ما قشر آسیبپذیری است. واقعیت این است که امکان دفاع از خودم را ندارم. واقعا «من سالوادور نیستم » را دوست دارم، فیلمنامهای که نوشتهام را دوست دارم، تمایل دارم اصل فیلمنامه را چاپ کنم تا فضای قضاوت ایجاد شود. در کانون فیلمنامهنویسان به دنبال طراحی سایتی هستیم تا هر فیلمی که اکران میشود، بخشهایی از اصل فیلمنامه را نیز در سایت منتشر کنیم تا مردم بتوانند مقایسه کنند، قضاوت کنند و به این برسند که بسیاری از فیلمهایی که میبینند، در نهایت فیلمنامه یک چیز است و فیلم نمایش داده شده چیز دیگری است.
از کانون فیلمنامهنویسان گفتید و شما به عنوان رییس این کانون به حتم میدانید که سینمای ما چه جنس ژانری را درخود به وفور دارد و چه گونههای سینمایی کمیاب و شاید کلا در سینمای ایران نیستند؛ چرا جلوی ساختهای بیش از اندازه در یک ژانر گرفته نمیشود؟ یا مسیر درستی در ساخت آثار مدنظر قرار نمیگیرد تا از این سینمای اجتماعی افسرده یا کمدی سخیف فاصله بگیریم؟
این مشکلات اساسی و ریشهای است. جشنواره فیلم فجر امسال یکی از بهترین سالها برای فیلمنامهنویسان بود، 12 یا 13 فیلم وجود داشت که فیلمنامهنویس و کارگردان آن دو نفر بودند و نه یک نفر، یعنی فیلم، فیلمنامهنویس مستقل داشت. اکثر فیلمنامههای آثارمان را کارگردانان نوشتهاند نه فیلمنامهنویسان که یک آدم متخصص در این امر هستند و میدانند چگونه باید مسیر درست به ساختار صحیح یک فیلمنامه بدهند. متاسفانه در سینمای ما اکثر افراد میخواهند مولف باشند. دنبال همان پز هنری هستند در صورتی که اگر متوجه باشیم، کارگردانی فرایند هنری با ارزشی است، اینکه ما بتوانیم از یک فیلمنامه، اثری باارزش تولید کنیم، هنر بزرگی است.
معتقدم از یک فیلمنامه میشود صد فیلم متفاوت استخراج کرد اگر صد کارگردان متفاوت وجود داشته باشد، برای اینکه آدمها متفاوت فکر میکنند، هنرمند اینجا معلوم میشود؛ کسی هنرمند است که یک فیلمنامه را متعلق به خودش کند، نه اینکه بنشیند و آن را بنویسد که اسمش را به عنوان فیلمنامهنویس اثر هم ذکر کنند، بلکه وقتی فیلم ساخته میشود، بگویند عجب کارگردانی خوبی داشت. اعتقاد دارم فیلمهای خوب ما، فیلمهای خوب تاریخ سینمای ما، آثاری هستند که فیلمنامههای خوبی داشتند و خوب هم ساخته شدهاند، یعنی عنصر سازنده این فیلم، افراد فهیم و با تجربه بودهاند که کنار هم درست قرار گرفتهاند و توانستهاند یک اثر خوب را خلق کنند. اگر شما فیلمنامه خوبی داشته باشید ولی گروه تولیدی نامناسبی داشته باشید، نتیجه کارتان خوب نخواهد بود.
نظر شما