(طنز) تو سوییفت زندگی من هستی
«تو سوییفت زندگی من هستی و با تو همه بانکها و همه دنیا با من وارد مبادلات اقتصادی میشوند. بابای تو اما، تیترهای روزنامه هاآرتص است و از باز شدن سوییفت تو به نفع جیب من ناراضی است.»
به گزارش صدای ایران، پوریا عالمی در ستون طنز روزنامه شرق نوشت: «سوفیا، ای عشق من... تو در زندگی و سیلاب حوادث برای من کشتی نجات هستی و بابای تو سوراخ بزرگی در این کشتی.
سوفیا، ای گلابی من... تو در انتخابات زندگی من آرای خاموش هستی و من در تبلیغات انتخاباتی سعی میکنم آرای خاموشت را بیدار کنم... اما بابای تو کسی است که شرکت در من را تحریم کرده و رأیش را به من نمیدهد.
سوفیا، ای دارچین روی شلهزرد من... تو در وضعیت نا به سامان اقتصادی من یک تریلی پر از طلا هستی و بابای تو؟ بابای تو گمرک ترکیه است که تو را گرفته و طلاهات را بلوکه کرده و نمیگذارد تو به من برسی.
سوفیا، ای لبوی شبهای زمستانی من... تو سوییفت زندگی من هستی و با تو همه بانکها و همه دنیا با من وارد مبادلات اقتصادی میشوند. بابای تو اما تیترهای روزنامه هاآرتص است و از باز شدن سوییفت تو بهنفع جیب من ناراضی است.
سوفیا، ای تهدیگ سیبزمینی رشتهپلوی شب عید من... تو برای من صندلیهای سازمان مللی که وقتی من سخنرانی میکنم مثل وقتی آقای احمدینژاد سخنرانی میکرد و رهبران کشورهای دنیا سالن را ترک میکردند، بابای تو هم اتاق پذیراییتان را ترک میکند. اما تو مثل آن صندلیهای وفادار و دانا و باهوش که در سازمان ملل است به من چشم میدوزی و تا آخر سخنرانی من مینشینی سر جات. بابای تو اما متکی است که روی صندلی نشسته و یک طوری محکم کف میزند که صدای دستش توی سالن بپیچد و من ضایع شوم.
سوفیا، ای لورن من... تو آن لحظه باشکوهی هستی که وزیر بهداشت خودش را میرساند بالای سر مریض سلبریتی و عکس سلفیاش را میاندازد و میرود سلبریتی بعدی را ویزیت و عکاسی کند. بابای تو اما سرعت اینترنت است و نمیگذارد عکس سلفی من و تو درست آپلود شود.
سوفیا، ای گاز دوغ آبعلی من... تو در زندگی من تفاوت قیمت دلار و یورو با ریالی، که من هر چی میدوم به تو نمیرسم. اما بابای تو مثل جمشید بسم... در وسط چهارراه استانبول است که قیمت من را هی بالا و بالاتر میبرد تا یکهو زیر پام را خالی کند و بخورم به زمین گرم.
سوفیا، ای قند و شکر پرواز لوفتانزای من... تو در زندگی من شعرهای فریدون مشیری هستی و خیلی کیوتی. بابای تو اما تیتر روزنامه است که صبح به صبح بنده به جای سوخت دیزلی ازش استفاده میکنم و تا آخر شب مشتعلم نگه میدارد.
سوفیا، ای صددانه یاقوت من... تو السی هستی که من میخواهم باز کنم و بابات گمرکی است که نمیگذارد من عشق و ابزار کمکعاشقیم را ترخیص کنم و ١٢٠ درصد پول اضافه میخواهد چون میگوید عشق من به تو کالای لوکس محسوب میشود.
سوفیا، ای بشکه نفت من... در اقیانوس زندگی من تو دکل نفت گم شده هستی و بابات اما پیت حلبی.
سوفیا، ای ارز شناور من... تو اقتصاد من هستی. من میخواهم در زندگیام با تو صادرات نفتی کنم و واردات غیرنفتی داشته باشم. بابای تو اما... بابای تو اما... امان از بابای تو...
خلاصه امیدوارم این نامه به دستت برسد و پی به عشق داغ و بیمثال من ببری و متوجه بشوی که نسبت به تو چه حالت ازدواج خاصی دارم. من دوست دارم تنها میدون زندگی تو باشم سوفیا...
دستخط بابای سوفیا در گوشه راست نامه: تو میدانی من روی ناموس و وطن و پرسپولیس حساسم؟ میدانی روی السی حساسم؟ حالا میخواهی السی خانواده من را باز کنی؟ یک سوفیایی نشانت بدهم... تو بیشتر از این که تو فکر درست کردن زندگی سوفیا باشی میخواهی زندگی من را خراب کنی؟ دارم برات...
نتیجهگیری
هیچگاه نامههای عاشقانهتان را به در خانه معشوق نچسبانید.
نتیجهگیری ٢
هیچگاه در نامههای عاشقانه بابای طرف را مخاطب قرار ندهید. غیرمستقیم هم بهش اشاره نکنید.
نتیجهگیری ٣
سیاست و اقتصاد و اینا پدر و مادر ندارند. پای همچین چیزهای بیپدر و مادری را به نامههای عاشقانهتان باز نکنید.»
نظر شما