اگر «برجام» نبود
مناقشات سیاسی پيرامون «اجرای برجام» بر فضای
کشور سایه افکنده و به موضوعی برای تسویهحسابهای حاد سیاسی خصوصا پس از انتخابات
هفتم اسفند تبدیل شده است که در آن مردم در هر حوزهای که امکان داشت، نامزدهای
لیست امید را برگزیدند.
روزی نیست که صداوسیما که باید سمبل ایجاد آرامش در کشور و دمیدن امید در دل مردم باشد، بر طبل اختلاف نکوبد و مدام از ناعهدی و پیمانشکنی آمریکا و مانعتراشی این کشور در اجرای برجام داد سخن سر ندهد تا جایی که کماهمیتترین خبر در این رابطه نیز به اصلیترین تیتر و گزارش خبری این رسانه در بخشهای مختلف خبری آن تبدیل میشود.
شاید بد نباشد باز هم این سؤال پایهای را مطرح کنیم: هدف ایران از آغاز دور جدید مذاکرات هستهای پس از استقرار دولت یازدهم چه بود؟ ما از این مذاکرات سخت، فشرده و نفسگیر ظریف و چند دیپلمات کارکشته همراهش با ژنرالهای کهنهکار ١+٥ چه انتظاری داشتیم؟ تا چه حد به خواستههای خود دست یافتهایم و کدامین بخش از انتظارات و مطالبات ما برآورده شده است و موانع پیشرفت در اجرای برجام چیست؟ اینها سؤالاتی است که پاسخ به آنها میتواند تا حدودی در مدیریت فضای رسانهای و تأثیرات مخرب آن بر افکار عمومی تأثیر بگذارد.
برای پاسخ بهتر به این سؤالات باید بدانیم قبل از برجام کجا بودیم و توافق هستهای کشور را در چه شرایطی قرار داده است. درباره اقدامات هشت سال دولتهای نهم و دهم که منجر به احاله پرونده هستهای به شورای امنیت سازمان ملل متحد و تصویب شش قطعنامه الزامآور تحت فصل هفتم منشور و تحمیل تحریمها شد، سخن بسیار گفته شده است.
هدف نگارنده در این مطلب موجز، بازکردن پرونده آن سالها و خسارتهایی که بر کشور تحمیل شد، نیست؛ ولی نمیتوان با اغماض از شرایطی که قبل از انتخابات ٩٢ در آن بودیم، از وضعیت کشور در دوره پس از توافق برجام سخن گفت، زيرا تدبیر مقام معظم رهبری در راهبرد نرمش قهرمانانه، رویکرد رئیسجمهور در تعامل با جهان و مذاکرات افتخارآفرین تیم مذاکرهکننده، کشور را از بنبست خارج کرد، درهای جهان را بار دیگر به روی ایران گشود، سایه عفریت جنگ را از آسمان کشور دور کرد و با شکستن دیوار آهنین قطعنامههای الزامآور و تحریمها، امید را به میان مردم و اردوگاه داخل بازگرداند.
روزی نیست که صداوسیما که باید سمبل ایجاد آرامش در کشور و دمیدن امید در دل مردم باشد، بر طبل اختلاف نکوبد و مدام از ناعهدی و پیمانشکنی آمریکا و مانعتراشی این کشور در اجرای برجام داد سخن سر ندهد تا جایی که کماهمیتترین خبر در این رابطه نیز به اصلیترین تیتر و گزارش خبری این رسانه در بخشهای مختلف خبری آن تبدیل میشود.
شاید بد نباشد باز هم این سؤال پایهای را مطرح کنیم: هدف ایران از آغاز دور جدید مذاکرات هستهای پس از استقرار دولت یازدهم چه بود؟ ما از این مذاکرات سخت، فشرده و نفسگیر ظریف و چند دیپلمات کارکشته همراهش با ژنرالهای کهنهکار ١+٥ چه انتظاری داشتیم؟ تا چه حد به خواستههای خود دست یافتهایم و کدامین بخش از انتظارات و مطالبات ما برآورده شده است و موانع پیشرفت در اجرای برجام چیست؟ اینها سؤالاتی است که پاسخ به آنها میتواند تا حدودی در مدیریت فضای رسانهای و تأثیرات مخرب آن بر افکار عمومی تأثیر بگذارد.
برای پاسخ بهتر به این سؤالات باید بدانیم قبل از برجام کجا بودیم و توافق هستهای کشور را در چه شرایطی قرار داده است. درباره اقدامات هشت سال دولتهای نهم و دهم که منجر به احاله پرونده هستهای به شورای امنیت سازمان ملل متحد و تصویب شش قطعنامه الزامآور تحت فصل هفتم منشور و تحمیل تحریمها شد، سخن بسیار گفته شده است.
هدف نگارنده در این مطلب موجز، بازکردن پرونده آن سالها و خسارتهایی که بر کشور تحمیل شد، نیست؛ ولی نمیتوان با اغماض از شرایطی که قبل از انتخابات ٩٢ در آن بودیم، از وضعیت کشور در دوره پس از توافق برجام سخن گفت، زيرا تدبیر مقام معظم رهبری در راهبرد نرمش قهرمانانه، رویکرد رئیسجمهور در تعامل با جهان و مذاکرات افتخارآفرین تیم مذاکرهکننده، کشور را از بنبست خارج کرد، درهای جهان را بار دیگر به روی ایران گشود، سایه عفریت جنگ را از آسمان کشور دور کرد و با شکستن دیوار آهنین قطعنامههای الزامآور و تحریمها، امید را به میان مردم و اردوگاه داخل بازگرداند.
از یاد نبردهایم که در سالهای پایانی دولت دهم،
حلقه قطعنامهها و تحریمها در ابعاد سیاسی و اقتصادی، مشکلات عدیدهای را بر کشور
تحمیل کرده بود. هدف از آغاز دور جدید مذاکرات پس از رویکارآمدن دولت تدبیر و امید
در خرداد ٩٢، رهاشدن از این شرایط بود. انتخاب روحانی از سوی مردم، که درواقع «نه»
بزرگ به رویکردهای هشت سال گذشته بود، فرصت بینظیری را فراهم کرد تا در کنار عوامل
دیگری چون اوضاع آشفته منطقه و انعطاف انکارنشدني باراک اوباما برای حلوفصل
دیپلماتیک معضل هستهای کشورمان، مهمترین رویداد سیاسی چند دهه اخیر رقم بخورد و
ایران از سرنوشتسازترین کارزار دیپلماتیک پس از ماجرای ملیشدن نفت در ٦٠ سال قبل
با کارنامهای افتخارآمیز بیرون بيايد. نباید این دستاورد سترگ را دستکم گرفت و
تاریخ را برای آیندگان وارونه نوشت. مدعیان باید به این سؤال مهم پاسخ دهند که بدیل
مذاکرات هستهای و توافق برجام از منظر آنان چه بود و در فقدان برجام چه سرنوشتی در
انتظار کشور بود؟
بر کسی پوشیده نیست که در ماههای منتهی به
انتخابات ٩٢ فروش نفت ایران به کمتر از یک میلیون بشکه تقلیل یافته بود. این مقدار
حتی کفاف یارانه ٨٠ میلیون جمعیت کشور که میراث دولت قبل برای روحانی بود را هم
نمیداد. گام بعدی آمریکا و متحدانش در صورت استمرار وضعیت قبل، ممانعت از فروش نفت
به صورت کامل بود. مدعیان امروز علیه دولت و منتقدان سینهچاک برجام، که تا چند سال
قبل قطعنامهها را ورقپاره میدانستند، باید به این سؤال پاسخ دهند که برنامه
آنان در صورت رسسیدن چنین مرحلهای در فقدان برجام، چه بود؟ آنها باید ممنون و
سپاسگزار دولتمردانی باشند که با فهم و درک صحیح از شرایط بینالمللی، کشور را از
چنگال و چنبره قطعنامهها و تحریمهای بینالمللی رهانیدند. در پاسخ به این سؤال
که انتظار ما از مذاکرات هستهای و توافق برجام محقق شده یا خیر، قاعدتا باید
مسئولان ارشد دولت به طور مرتب به مردم گزارش دهند و با استفاده از رسانههای محدود
حامی خود و بهرهگیری از فضای مجازی از میزان تخریب رسانههایی که به هیچ معیار
اخلاق حرفهای پایبندی ندارند، بکاهند. به طور طبیعی مشاهده افزایش صادرات نفت به
دو میلیون بشکه، آزادشدن بخش بزرگی از پولهای بلوکهشده، بازشدن کانال مبادلات
ارزی، شرایط امروز کشور در صحنه بینالمللی و... و مقایسه تفاوت شرایط امروز با سه
سال قبل، حتی برای شهروندان عادی نیز کار سختی نیست و آنان این تفاوتها را بهخوبی
درک میکنند. امروز در پرتو دسترسی مردم به فضای مجازی، از تیزی شمشیر رسانههایی
که در جهت خلاف خواسته مردم حرکت میکنند، بهشدت کاسته شده است و مردم دیگر به
راهی که در خرداد ٩٢ برگزیده بودند مهر تأیید زدهاند. «برجام» توافقی است که دو
طرف دارد. همانطور که خواست و نیاز دو طرف آن را به سرانجام رساند، خویشتنداری و
درک شرایط طرف مقابل لازمه اجرای این سند مهم بینالمللی است. فضای سنگینی که در
یکی، دو ماه اخیر بر روابط ایران و آمریکا حاکم شده، مانع بزرگی برای اجرای برجام
است. ایران و توافق برجام به یکی از مهمترین موضوعات مبارزات انتخاباتی دو حزب
بزرگ این کشور تبدیل شده است. رصد فعالیتهای انتخاباتی از وظایف اصلی ما و عین
سیاست است. دستیازیدن به اقداماتی که فرصت را برای جنگطلبان آمریکا فراهم کند،
خلاف عقل و عین بیتدبیری است. مقایسه دوران جورج دبلیو بوش و باراک اوباما، چه در
رابطه با ایران و چه دیگر مناطق و کشورهای جهان ازجمله شکست دیوار آهنین و ٦٠ساله
این کشور در قبال کوبا، درسهای آموزندهای را پیشروی ما قرار داده است. اتخاذ
مواضع طبلکارانه از تاکتیکهای لازم (و احیانا کارآمد) در دنیای سیاست است ولی
افرادی که خود را مدعی استفاده از این تاکتیک میدانند، از یاد نبرند اشتباه محاسبه
در این عرصه مانند آنچه در برخی کشورهای همسایه شاهد بودیم، آسیبزا خواهد
بود.
*مدیر کل وزارت خارجه دولت اصلاحات / منبع:
روزنامه شرق
نظر شما