دوشنبه ۲۶ شهريور ۱۴۰۳ - 2024 September 16

سیدمهدی طباطبایی: خلخالی از حکم‌های اعدام پشیمان بود

کد خبر: ۱۰۵۴۰۵
تاریخ انتشار: ۱۰ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۳:۵۵
سیدمهدی طباطبایی عضو شاخص جامعه روحانیت مبارز تعابیر متفاوتی از آنچه در تاریخ انقلاب مطرح شده بازگو کرده و برخی ناگفته‌ها درباره وقایع مختلف تاریخ انقلاب اسلامی ایران و به خصوص وقایع رخ داده در سال‌های اخیر را بازگو کرده است.

به گزارش «تابناک»؛ سیدمهدی طباطبایی عضو شاخص جامعه روحانیت مبارز که جزو نمایندگان مجلس دوم شورای اسلامی بود، به بهانه حضور در این مجلس، گفت‌وگویی در ویژه‌نامه اعتماد داشته اما این گفت و شنود صرفاً به این دوره خلاصه نشده است.

«تابناک» بخش‌هایی از این گفت و گو را گزیده نموده و به همراه بخش‌هایی از گفت وگوی اخیر طباطبایی با خبرآنلاین تقدیم می‌کند:

- (برای مجلس دوم) نظارت استصوابی هنوز نبود اما شرایط نمایندگی بررسی می‌شد، حتی وزارت کشور هم بررسی می‌کرد. هرچند هنوز وزارت اطلاعات نداشتیم اما سازمان اطلاعات بود. آن موقع کنترل خیلی زیاد صورت می‌گرفت اما در دوره اول این گونه نبود. 

- مرحوم امام هم سعی داشتند که نظارت دوری بر کار مجلس داشته باشند، به این معنا که به همه مذاکرات گوش می‌دادند. گاهی حرف‌های اول جلسه یعنی همان نطق‌های قبل از دستور مجلس را گوش می‌کردند. گاهی اگر مسائلی مطرح می‌شد که امام را ناراحت می‌کرد، فوری به احمدآقا پیام می‌دادند که او نیز آن پیام را به صورت نوشته به مجلس می‌دادند تا در جلسه خوانده شود.

- امام نظرش بر این بود که به قم بازگردند. چون می‌خواست بر مردم تنها نظارت دینی داشته باشد، نه نظارتی اینگونه بلکه نظارتی جامع، نه اینکه دین را از سیاست جدا کند، آنها یکی هستند لذا برای سیاست دینی باشند اما حکومت اجتماعی، اقتصادی، صنعتی و... با متخصصان باشد. خوب نظری داشتند... . 

- (درباره زمان طرح مک فارلین) من خیلی زودتر از همه ماجرا را فهمیدم. علتش هم این است که در خانه من همیشه برای همه باز است. من اینجا پیش نماز بودم، ظهر به مسجد نمی‌رفتم، چون مجلس بودم ولی شب و صبح خودم نماز را در آنجا اقامه می‌کردم... در یکی از صبح‌ها یک آقایی به من گفت که دیشب خبرهایی در فرودگاه بود و هواپیمایی دیدم که فکر می‌کنم پرچم آمریکا یا نشانه خاصی داشت، به پارکینگ فرودگاه آمد؛ شما می‌دانید جریان چیست؟ آن فرد یک کوچه بالاتر از ما زندگی می‌کرد. آقای محمد عصار نام داشت. شغلش راننده ماشین چراغ گردان بود. او وظیفه داشت که وقتی هواپیما می‌نشیند، آن را به پارکینگ هدایت کند. او جلودار ماشین بود... او گفت که ماشین را به فلان جا بردیم. گفتم چه شد؟ گفت یک عده به دیدن مسافر آن هواپیما رفتند و همه مسوولان بودند. او می‌گفت که درباره حضور هاشمی هم صحبت بوده است. این آقای مدعی بود که افراد می‌گفتند آقای هاشمی هم هست.

- ما این را که شنیدیم صبح به دفتر هاشمی رفتیم. من گفتم آقای هاشمی قضیه چه بود؟ متعجب شد. گفت چه کسی به تو گفته؟ به حدی که برخورد ناگوار بود. ما هم چیزی نگفتیم. چون ترسیدیم که نکند گوش به گوش منتقل شود و او را از کار اخراج کنند. می‌خواستیم این را برای آینده خودم نگه دارم. یک نیروی ارزشی بود. این گذشت. بعد دکتر نجف آبادی از این موضوع چیزی فهمیده بود.

- دفتردار هاشمی برخورد بین ما دو نفر را فهمیده بود و پرسید که قضیه چه بود. من نگفتم. او رفت و سه نفر دیگر آمدند. زواره‌ای هم آمد و پرسید. سیدمحمد خامنه‌ای هم آمد. اینها از دوستان نزدیک من بودند اما هر کاری کردند جواب ندادم. تقریباً بو برده بودند که من چیزی می‌دانم. گفتم یک چیزی بین من و هاشمی بود که ربطی به این قضایا نداشت؛ تا روزی که این ماجرای راهمپیمایی اتفاق افتاد. دم مجلس آمدند و اصغرزاده این کلمه را گفت: «هاشمی در برابر مک فارلین باید موضع خود را روشن کند.» 

الان شما اگر عکس آن روز ببینید هست که جایی نشسته‌ام و هاشمی در جلو نشسته است تا ببینم هاشمی چه می‌‌کند ولی هاشمی هیچ چیزی نگفت. من به او گفتم چیزی نگوید. من اصرار داشتم هاشمی چیزی نگوید. گفتم که خبر می‌دهند و ما می‌توانیم سانسور کنیم. ضرورتی ندارد که مطرحش کنیم. این را فهمیدیم که بنابر پنهان کردن است. هاشمی یک جمله فرمود که من قانع شدم. گفت امام در جریان هستند. چون در جریان بودند، دیگر سکوت کردیم. 

- (مک فارلین) مذاکرات سیاسی بود. اگر آن کار می‌شد، قطعاً جنگ ما زودتر تمام می‌شد و قطعاً به نفع ما هم تمام می‌شد، چون توبیخ‌هایی که بعدا شد و ملامت‌هایی که در داخل می‌کردند، مخصوصاً آنهایی که به جبهه می‌رفتند و برمی‌گشتند، این صحبت را همه می‌کردند. همگانی شده بود. 

- همه می‌خواستند جنگ ادامه پیدا کند. یک عده می‌خواستند که ما به زور برویم نه با مذاکره... باید بگویم هاشمی یک فداکاری بزرگ کرد. چون همین‌ها (فرماندهان) می‌گفتند جنگ، هاشمی می‌گفت نه. می گفتند بجنگیم. هاشمی می‌گفت نه صلح کنیم. می‌گفتند به نقاطی از عراق حمله کنیم و هاشی می‌گفت نه، دفاع کنیم. هاشمی تاکید داشت که جنگ را تمام کنیم. مخالفین هاشمی زیاد شده بودند. هاشمی صلح می‌خواست و آنها جنگ. امام خیلی باهوشی به خرج داد که از همه نظر بخواهد، لذا ادامه جنگ از اصرار آنهاست. لذا هاشمی فداکاری کرد. وقتی شعار جنگ تا پیروزی بود چه کسی می‌توانست بگوید نه، جنگ را ادامه ندهیم؟ 

- واقعاً باید فهمید هاشمی چه کرد. او فهمید که نمی‌توانیم جنگ کنیم؛ گفت بار این تصمیم را به گردن من بیندازید، مرا محاکمه کنید ولو اعدام باشد اما بگذارید جنگ تمام شود. امام چندان حالش عوض شد و علاقه شدیدی به هاشمی پیدا کرد. گفت این حرف‌ها چیه. من حاضرم خودم جام زهر را بخورم تا تو لکه‌دار نشوی. هاشمی واقعاً عظمت خود را نشان داد. مثل قوام السلطنه فداکاری کرد. قوام توانسته بود روس‌ها را از کشور بیرون کند. نجات دادن کشور کار آسانی نیست. فداکاری می‌خواهد که آقای هاشمی واقعاً فداکاری کرد.

- (صدور برخی حکم‌های اعدام صادر شده بلافاصله پس از پیروزی انقلاب توسط مرحوم خلخالی) امام خمینی خودشان خیلی موافق این حکم‌ها و اعدام‌ها نبودند از طرف دیگر منتظر بودند که کارها هم پیش بروند که انقلاب شکست نخورد. در واقع گاهی اوقات ناچار بودند که برخی افراد را اعدام کنند که انقلاب به بن بست نرسد. اما این حدی که انجام شد تندروی بود و امام هم راضی نبودند. آقای خلخالی و محمدی گیلانی و..... گاها حکم های سختی دادند. شايد اگر تجربه بر رفتارها حاكم بود خيلي از اعدامها  ضروري نبود.

- من بحثهايي داشتم كه نمي خواهم نقل كنم اما آنجا حرف‌هايم را زدم. تفاوت ديدگاه خيلي بود. من همان شب اول با این گروه دعوایم شد و با ناراحتی و قهر از خانه حضرت امام بیرون آمدم. اعتراض کردم که اين چنين اقدامات و اعدام‌ها مناسب نيست... آیت الله بهشتی، آیت الله مطهری و آیت الله هاشمی هم تقریباً مخالف بودند.

- آن زمان ما مخالف این رویه‌ها بودیم؛ حتی خلخالی بعدها دنبال من فرستاد که به دیدنش بروم،خوابي ديده بود و نتيجه‌اي از خواب گرفته بود. خيلي منقلب بود از حکم‌های اعدامی که داده بود پشیمان بود. اکثر تندروهایی که آن زمان حکم‌های تندی دادند اکثرا پشیمان شدند الانم هم افرادی از جنس همان تندروها وجود دارند.

- من اولین فردی بودم که نامه‌ای نوشتم و اعلام کردم که کلیه شکنجه‌گران خود را به شکرانه انقلاب عفو می کنم. حتی خاطرم هست کمانگر شب 19 ماه رمضان در کمیته ضدخرابکاری من را کتک می‌زد گفتم بگذار اول افطار کنم بعد کتک زدن را ادامه بده، روی صورت من ادرار کرد و گفت افطار کن. روزهای بسیار سختی بود. آقای محمدی گیلانی بعد از انقلاب به همین کمانگر گفت نظرت درباره طباطبایی چیست گفت او بدتر از من را عفو کرده یقینا من را هم عفو کرده است. آقای گیلانی گفت بله طباطبایی تو را عفو کرده ولی نظام تو را عفو نمی کند.

- هرکسی که به پست و مقامی می‌رسد طبیعتا مزاحمین و مخالفانی خواهد داشت. لذا هر انقلابی هم اینگونه بوده است. در انقلاب ایران هم می‌بینیم که متاسفانه عده‌ای پیدا شدند و تلاش دارند افرادی که برای انقلاب جان کندن را کنار بزنند. اين را من يك هشدار ميدانم اگر خيلي نقش هاي موثر انقلاب را حذف كنيم و حلقه هاي مفقودی ايجاد كنيم اثرگذاري تاريخ انقلاب از بين خواهد  رفت و فضا براي تهمت به اصل انقلاب باز مي‌شود.
نظر شما