روایت ترس نمایندگان از "احمدی نژاد"
احمدینژاد یک جوری خودش را عین نظام معرفی کرده بود که خیلیها این را
باور کردند. یعنی او را قبول نداشتند اما میترسیدند این را علنی کنند و
بگویند نظر ما کس دیگری است. از بزرگان هم بودند که این طور نظری داشتند.
صدای ایران- لاریجانی در مجلس هشتم خود را اصولگرای متفاوتتری نشان داد. لاریجانی از یک سو در پی منزوی کردن اصلاحطلبان نمیرفت و از سوی دیگر معتقد بود. دولت نهم به اندازه کافی وقت داشته و نمیشود به هر بهانهای جلوی نقد و نظارت مقابل آن را گرفت. حدادعادل برای مجلس دیکته نوشته شده محسوب می شد.
به گزارش صدای ایران، اعتمادآنلاین نوشت: مجلس هشتمیها شاید روز هفتم اسفند سال 87، وقتی که تازه دوره کاری خود را شروع میکردند باورشان هم نمیشد که در چهار سال پیش رو باید بزرگترین التهابهای سیاسی را تجربه کنند. از حوادث سال 88 تا خانهنشینی 11 روزه و نخستین تاریخ جمهوری اسلامی سوال از رییس دولت در مجلس و تولد چیزی از دل دولت مورد حمایتشان که خود نام «جریان انحرافی» بر آن گذاشتند تا کشف و رسیدگی به بزرگترین پرونده اختلاس تاریخ.
همه اینها اما در یک دوره چهارساله اتفاق افتاد تا مجلس هشتم را به تابلویی از «التهابات سیاسی» در تاریخ ایران تبدیل کند. چیزی که از استیضاح علی کردان به دلیل ارایه مدرک جعلی دکترا به عنوان وزیر کشور شروع شد و تا سوال از رییس دولت وقت و پاسخهای استهزاآمیز او مقابل مجلس ادامه یافت. مجلسی که حالا یک عضو آن روایت میکند محمود احمدینژاد در طول همان دوره تا مرز رای عدم کفایت سیاسی هم رفته است. رایی که نهایتا انواع و اقسام ملاحظات مختلف جلوی آن را میگیرد. اینگونه میشود تا مجلسی که در سال 88 تمام قد پشت احمدینژاد قرار گرفته بود و به قول سید رضا اکرمی، دو سال بعد اکثریت آن آرزوی برکناری وی را داشت، به نظارت ضعیف در مقابل دولت متهم شود. نظارتی که خیلیها میگویند ضعیفترین آن در همین دوره هشتم بوده است.
سید رضا اکرمی، نماینده دیروز و رییس امروز شورای فرهنگی نهاد ریاستجمهوری در گفتوگو با «اعتماد» درباره وقایع همین مجلس، به طور مکرر از ترس نهاد مقننه از رییس دستگاه اجرایی میگوید. ترسی که گویا ترمز کار مجلس میشود.
اگر به سال 90 برگردید باز هم برای مجلس نهم از نامزدی در انتخابات کنار میکشید؟
من استخاره کردم که بروم داوطلب شوم برای مجلس نهم، استخاره گفت که قول میدهم اما وفا نمیکنم.
یعنی از باخت نگران بودید؟
به هر حال من 5 دوره در مجلس بودم. بحث باخت هم بود. آن انتخابات مجلس نهم با آن رقابتی که بین اصولگرایان بود واقعا معلوم نمیشد به کجا برسد. دعوا هم بالا بود و واقعا جو خوبی نبود.
برای مجلس هشتم چه؟ اگر برگردید باز هم نامزد میشوید؟
قطعا میشوم. به نظرم تصمیم درستی گرفتم که آمدم و در آن دوره نماینده شدم. الان که نگاه میکنم پشیمان نیستم.
فکر میکنید حضورتان موثر بود؟
حالا به صورت فردی نمیتوانم بگویم موثر بودم. چون اصلا در مجلس حرکتها و کارها همه جمعی و گروهی است. ولی میتوانم بگویم که در راستای تقویت آن تفکر و گروهی که قبول داشتم تمام تلاش خودم را کردم و بعضی وقتها در مجلس ما، یک نفر هم برای خودش تاثیر دارد و الان خوشنودم که به هر حال یک تفکر معتدل را به اندازه خودم در آن دوره نمایندگی کردم.
جریان ریاست مجلس هشتم نخستین باری بود که دو نفر اصولگرا این طور برابر هم قرار میگرفتند. چطور شد که آقای حدادعادل نتوانست برای بار دوم نماینده بماند؟
جرقه رییس شدن آقای لاریجانی از یک جلسهای پیش از شکل گرفتن مجلس زده شد. یک جلسهای بود که اصولگرایان در سازمان ارتباطات برگزار کرده بودند. آنجا نمایندگان منتخب اصولگرا آمده بودند. یک پیشنهادی دادند که اصولگرایان فردی یا افرادی را تعیین کنند تا بنشینند و مسائل مختلف را برای مجلس هشتم دستهبندی کنند. بعد نوع کار پیشنهاد شد و گفتند یا افراد تکتک پیشنهاد بدهند یا اینکه هر استانی یک فرد یا دو نفر را داوطلب کنند. اینجا برای کار یک پیشنهادی آقای حدادعادل مطرح کرد و یک پیشنهاد هم آقای لاریجانی داد. بعد از رایگیری پیشنهاد آقای لاریجانی بود که رای آورد و نمایندگان پذیرفتند و این شد جرقه ریاست آقای لاریجانی.
چقدر از نمایندگان آنجا بودند؟
تقریبا دو سوم نمایندگان انتخاب شده برای مجلس هشتم بودند.
یعنی قبل از آن حرفی از ریاست آقای لاریجانی نبود؟
حرف که بود. به هر حال ابتدای آن مجلس دو رجل ملی بودند که میتوانستند رییس بشوند. یکی آقای حدادعادل بود و دیگری آقای لاریجانی. اطرافیان اینها هم تلاشهایی میکردند. اما هنوز فضای اصولگرایان این طور دو قطبی نبود که بین اینها شکاف خیلی زیادی باشد. مساله این بود که بدنه مجلس در حال ارزیابی بودند و دو طرف را محک میزدند. از یک طرف آقای لاریجانی در مقام نماینده ناشناس بودند و از طرفی هم چون خیلیها در مجلس قبلی حاضر نبودند، شناختی از شیوه کار آقای حدادعادل نداشتند. ولی در آن جلسه آقای لاریجانی یک چهره مدیرتر و با پیشنهادات پختهتر از خودش نشان داد و خیلیها نظرشان به ایشان مثبت شد. یعنی از آن جلسه بود که آقای لاریجانی جلو افتاد. یعنی با اینکه آقای حدادعادل هنوز رییس بود اما آقای لاریجانی به نمایندگان نشان داد که دارای فکر پارلمانی پختهتری است و فکر او گرفت.
در خاطرتان هست که موضع اصلاحطلبان در این رابطه چه بود؟
اتفاقا یکی از تاثیرگذارترین چیزها برای آن دوره ریاست آقای لاریجانی همین اصلاحطلبان بودند. چون آقای لاریجانی آمد و نشان داد که میتواند منعطف تر با نمایندگان و فکرهای مختلف تعامل کند.
یعنی آقای حدادعادل آن زمان مقابل برخی جریانها موضع داشتند؟
بله. به هر حال ایشان هنوز طرفدار دولت آقای احمدینژاد بود در آن مقطع. آن زمان هم شما فکر نکنید که احمدینژاد میان اصولگرایان محبوبیت صددرصد داشت. نه اصلا این طور نبود. اصولگرایان عمدتا حمایت کلی میکردند اما خیلی جاها منتقد بودند و آقای حدادعادل و اطرافیان ایشان هنوز دنبال حمایت صددرصد از دولت یا حمایت حداکثری از آن میگشتند. بعد اینها مقابل اصلاحطلبان هم موضع جدی داشتند. خب اصلاحطلبان هم حدود چهل رای داشتند در آن مجلس و این تعیینکننده بود. آقای لاریجانی در آن مقطع خود را اصولگرای متفاوتتری نشان داد که از یک سو در پی منزوی کردن اصلاحطلبان نمیرفت و از سوی دیگر معتقد بود دیگر این دولت نهم به اندازه کافی وقت داشته و نمیشود به هر بهانهای جلوی نقد و نظارت مقابل آن را گرفت.
بدینترتیب آن زمان هم نوع تعامل با دولت نقش جدی در تعیین رییس مجلس داشت؟
بله. من به نظرم میرسد که آقای لاریجانی هم به دلیل سابقه عملی و کارآمدی که اصولگرایان به آن اعتقاد داشتند و هم به دلیل اینکه روحانیزاده بود و هم اینکه مواضع سیاسی مستقلی داشت، در مجموع مجلس ایشان را پذیرفت تا رییس شود. من 5 دوره نماینده بودم و نخستین دوره نمایندگی برای من شیرینترین دوره بود. چون دیکته نانوشته بودم و کسی نمیتوانست ایراد زیادی به من بگیرد. آقای لاریجانی برای مجلس این طور بود. ولی آقای حدادعادل دوره قبل رییس بود و دیکته نوشته شده محسوب میشد. آقای احمدینژاد در همان مدت کم تا شکلگیری مجلس هشتم شرایطی فراهم کرده بود که دوست و غیردوست را مشکلدار کرد.
خب این به چه معناست؟
یعنی اینکه با آقای حدادعادل کنار نمیآمد و همکاری نمیکرد. وقتی کسی مصوبات مجلس را قبول نداشته باشد معلوم است که اطرافیان را از دست میدهد. آقای حدادعادل هم روحیه خاصی داشت که یک محافظهکاری در او بود که باعث میشد کنار بیاید با خیلی از مسائل. خب در آن دوره برای خیلیها مشخص شده بود که مدیریت احمدینژاد مشکل اساسی دارد و باید جلوی او ایستاد. خیلیها میخواستند شرایط اصلاح شود اما آقای حدادعادل در همان مقطع که قرار بود رییس مجلس هشتم انتخاب شود هنوز مدافع جدی دولت بود و این را نمایندگان نمیپسندیدند. یعنی میخواستند اگر حمایتی هم در کار هست، این حمایت منفعلانه نباشد که هر چه دولت میگوید، مجلس با بله قربان جواب دهد. آقای لاریجانی این طور نبود. ساکت نمیماند و این را در شورای عالی امنیت ملی هم نشان داده بود. مجلسیها حس کردند که اقای لاریجانی مستقلتر از آقای حدادعادل است و نمیآید خودش و مجلس را در ادامه دولت تعریف کند. آقای حدادعادل در آن دوره واقعا ضربه اصلی را از دولت نهم خورد که همه جوره آن را حمایت کرده بود و آقای احمدینژاد هم همه جوره یا بیاعتنایی خودش را نشان داد یا دست به تقابل زد.
دولت آن وسط آیا نظر خاصی نداشت؟ یعنی پیغام خاصی یا اتفاق خاصی نیفتاد تا مشخص شود نظر دولتیها چیست؟
اینطور نبود که از قبل چیزی پیشبینی شده باشد. ما که کار حزبی و تشکیلاتی در کشور نداریم. بیشتر کارها هیاتی و دوستانه جلو میروند. دولت در کل موضعاش این گونه بود که میخواست نشان دهد مجلس برای من مهم نیست.
یعنی بین آقای حدادعادل و آقای لاریجانی ترجیح خاصی نداشتند؟
ببینید دولت آقای احمدینژاد یک پدیده خاصی بود. آن زمان من حس میکردم که آنها دو چیز را میخواهند. یعنی دو انتخاب را دوست دارند که اتفاق بیفتد. یا اینکه یک رییسی بیاید که کاملا همسو با آنها باشد و کاملا و صد در صد در اختیار آنها باشد که حتی آقای حدادعادل هم این گونه نبود.
یعنی آقای احمدینژاد ریاست آقای حدادعادل را هم دوست نداشت؟
نه واقعا. چون آقای حداد درست است که جلوی دولت کنار میآمد و سعی میکرد چیزی نگوید، ولی این برای احمدینژاد کافی نبود. احمدینژاد آقای حدادعادل را از خودش نمیدانست و هیچوقت هم رابطه سیاسی جدی بین این دو شکل نگرفت. فقط آقای حدادعادل بود که از این طرف مدام حمایت میکرد از دولت. آن طرف حمایت که نداشت هیچ، گاهی اگر میتوانست ضربه هم میزد.
در رقابت بین آقای حدادعادل و لاریجانی چطور؟
من ارزیابی که داشتم این بود که دولت رییسی را برای مجلس میپسندد که بتواند اتفاقا بیشترین فاصله را داشته باشد با دولت تا بهانه حمله به مجلس و تاختن به قوه دیگر برای آقای احمدینژاد مهیا شود. احمدینژاد حتی دولت خودش را که تکتک افرادش با انتخاب خودش به مجلس معرفی شده بودند، قبول نداشت. حالا فکر میکنید مجلسی که ذرهای هم در انتخاب افرادش نقش مستقیم نداشت را میتوانست قبول کند؟ اگر اینطور فکر میکنید سخت در اشتباه هستید. او اتفاقا دوست داشت تا دعوا شود و بهانه داشته باشد تا بتواند به مجلس حمله کند. بتواند مظلومنمایی کند. بتواند دو قطبی به وجود بیاورد. لذا اتفاقا در آن دوره که به اصطلاح طیف حامیان دولت پشت آقای حدادعادل بودند، دولتیها کاملا پایشان را از صحنه بیرون کشیدند تا اینها تنها بمانند و به جایی نرسند.
اگر ورود میکردند تاثیر میگذاشتند؟ یعنی میتوانستند بازی را به هم بزنند؟
این را خدا کریم است. شاید وارد میشدند و دعوا راه میافتاد و طرف مقابل سر و صدا میکرد که قوه مجریه دارد در کار مجلس دخالت میکند.
فرض بگیریم طوری بود که این سر و صدا به پا نمیشد. در آن صورت میتوانستند تاثیر بگذارند؟
بله بیتاثیر هم نبودند. یعنی اگر آمده بودند پشت آقای حدادعادل شاید ایشان رییس میشد.
چطور؟
به هر حال وعدهها و امتیازات محلی روی خیلی از نمایندگان تاثیر میگذارد و در رای آنها موثر است. این یک بازوی قوی دست دولت بود که شاید اگر به کار گرفته میشد، موثر میافتاد. ولی خب میتوانست شرایط را ملتهب هم بکند. به هر حال دولت آن دوره خیلی وارد نشد.
نخستین اتفاق جدی در دوره هشتم مجلس بحث استیضاح آقای کردان بود که عقبه زیادی داشت. موضوع از برکناری آقای پورمحمدی شروع شد. آن زمان این برکناری در مجلس چه بازتابی داشت؟
من وجدانا باید بگویم در تمام دورههای نمایندگی که داشتم، آزاردهندهترین دوره برای من همین دوره هشتم بود، آن هم به خاطر رفتارهای دولت احمدینژاد و اتفاقاتی که در خود مجلس میافتاد. آقای احمدینژاد حریم را رعایت نمیکرد. میگفت دارم کار خودم را میکنم اما یکی از کارهایش تضعیف قوای دیگر بود. ما هیچوقت در دورههای قبلی نمیدیدیم که رییسجمهور بگوید من فلان قانون را قبول ندارد. ممکن بود ایراد بگیرند به قوانین و با آن مخالفت کنند، اما اینکه صراحتا بگویند قانون را قبول ندارم، اصلا نبود. بعد دیدیم که با وزرای خودش هم چه کرد. یکی هم خب همین آقای پورمحمدی بود. ما واقعا خبر برکناری را از رسانهها شنیدیم.
قبل از آن یعنی نشانهای نبود که میخواهد ایشان را برکنار کند؟
نشانه اختلاف نظر بود. همیشه هم در دولتها این چیزها بوده است. خب آدمها با هم در هر مجموعهای فرق میکنند. در مجلس اختلافنظر زیاد است و در دولت کمتر. ولی به هر حال در دولت هم این چیزها هست. به هر حال دیده بودیم که کمابیش با آقای پورمحمدی در آن دوره اختلافاتی وجود دارد اما اینکه منجر به برکناری شود، اصلا چنین نبود. تا اینکه یک روز گفتند آقای وزیر را برکنار کرده. ما آن موقع هنوز به این رفتارهای احمدینژاد عادت نکرده بودیم.
جو مجلس چطور بود؟
خب یک عدهای که همسو با دولت بودند میگفتند حق رییسجمهور است و آقای پورمحمدی با ایشان هماهنگ نبوده است. یعنی دفاع میکردند. آنجا هم در توجیح حرفهایی میزدند که خیلی رسانهای نشد اما از جنس حرفهای دولت بود. مثلا میگفتند پورمحمدی همشهری هاشمی است و آدم اوست و با آیتالله هاشمی مشورت میکند و از دیگران خط میگیرد. این طرف امثال ما میگفتیم خب اینطور که نمیشود کشور را اداره کرد که یکدفعه بیاییم وزیری را این طور کنار بزنیم و دلیل قانعکنندهای نداشته باشیم.
جلسهای بابت این موضوع نگرفتید یا اقدامی نکردید؟
نه. کاری بود که انجام شده بود. چکار میتوانستیم بکنیم؟ فقط میتوانستیم منتظر وزیر پیشنهادی باشیم.
خب آن وزیر پیشنهادی هم نهایتا آقای کردان بود که سرنوشت بینظیری در دولت داشت. اول از هر چیز چطور ایشان رای آورد؟ چون به هر حال در همان مقطع هم صحبت درباره مدرک تقلبی آقای کردان مطرح بود.
بله. ولی خیلی جدی نشده بود.
خب چطور در آن مقطع رای آورد؟ چرا روی بحث مدرک تقلبی به اندازه کافی تحقیق نشد؟
خب مملکت وزیر کشور نداشت و ما داشتیم برای انتخابات ریاستجمهوری هم آماده میشدیم. در مجلس یکسری بحثها بود راجع به مدرک ایشان ولی در حد شنیده و حرف بود و خیلی سندی ارایه نشد. البته این را آدمهایی میگفتند که حرفشان خریدار داشت. مثل آقای نادران. ولی چون سند محکمی ارایه نشد طرفداران آن زمان دولت توانستند دست بالا را بگیرند و حق هم بود که بدون سند متقن کسی را متهم نکنیم. آن سندهایی که ارایه شدند بعد از وزارت ایشان رو شد و مشخص شد ماجرا چطور است.
بحث در پیش بودن انتخابات ریاستجمهوری دهم چقدر تاثیر گذاشت در آن رای اعتماد؟
ببینید ما میدانستیم و دولتیها هم جسته و گریخته میگفتند در مجلس که آقای احمدینژاد وزیر جدید را که بیاورد، وزارت کشور را زیر ورو میکند.
یعنی چه میکند؟
یعنی اینکه آدمهای جدید میآورد و تیم آقای پورمحمدی خواهند رفت و دولت نمیخواهد با اینها انتخابات را برگزار کند. حتی از معاونت پارلمانی دولت صریح میگفتند ما آدمهای مورد اعتماد میخواهیم و با اینها نمیتوانیم کار کنیم. اینها آدمهای کسان دیگری هستند. کنارش هم میگفتند که بعضی استانداران را هم نمیخواهیم و مدیران باید یکدست شوند و از این مسائل.
شما جلوی این نظر، چیزی نمیگفتید؟
چه میتوانستیم بگوییم؟ خب آنها این کار را میکردند نهایتا. احمدینژاد هم آدمی بود که در آن مقطع برای وزارت کشور فقط گزینه خودش را میخواست. یعنی اگر ده نفر را هم رد میکردیم او برای گزینه یازدهم از جنس همان ده نفر میآورد. مملکت را هم نمیشد همان طور نگه داشت. به هر حال وزارت کشور هماهنگکننده کشور است. بعد هم میدانستیم که او هر طور شده میخواهد مهرهچینی جدیدی در این وزارتخانه انجام دهد. اگر این کار به تاخیر میافتاد و مثلا به ماههای منتهی به انتخابات میرسید، آن روزها از نظر ما میتوانست منفی باشد و تاثیر مخرب بگذارد.
شما چرا به جای تن دادن به خواسته احمدینژاد، وقتی میدانستید که میخواهد این کار را بکند جلوی او نایستادید؟
واقعیت این است که آن دوره ما از این کار خوشمان نمیآمد. ولی این اختیار دولت است. میتواند مدیرش را عوض کند. همین چیزی که در دولت فعلی هم هست. احمدینژاد هم کسی بود که این کار را میکرد و اگر به تاخیر میافتاد، او منصرف نمیشد. اتفاقا التهاب سیاسی تشدید میشد سر این بحث و دم انتخابات ریاستجمهوری این اصلا خوب نبود.
یعنی کردان با این شرایط رای آورد یا مسائل دیگری هم بود؟ چون آن دوره گفته شد که رهبری هم توصیه کردهاند؟
زمزمه این بحث شد اما همان اول مشخص شد که حرف درست و دقیقی نیست.
چه کسانی این زمزمه را راه انداختند؟
خود دولت و معاونانش آمدند و شایعه کردند اینطور است. ولی خیلی زود قضیه رو شد که اینطور نیست و خیلی فراگیر نشد. یعنی آنقدر تاثیر نگذاشت روی رای مجلس.
ولی خود آقای احمدینژاد هم در روز رای اعتماد آمد و همین مطلب را به شکل دیگری گفت.
بله گفت. ولی نیامد بگوید که رهبری موافق هستند. گفت مخالفتی نداشتند. در حالی که قبل از آن داشتند شایعه میکردند که رهبری با این انتخاب اعلام موافقت فرمودهاند. این دو چیز جداست. احمدینژاد هم آن حرفی را که زد خیلی تاثیر نگذاشت. چون قبل از آن شایعه بزرگتر در مجلس نگرفته بود و مساله رو شده بود. مضافا اینکه رهبری همیشه این مشی را داشتهاند که تا جای امکان دخالتی در امور نداشته باشند، مگر آنکه ضرورتی ایجاد شود. اینکه چیزی نگفتهاند و مخالفتی نکردهاند را آقای احمدینژاد میگفت که یعنی رهبری موافق است اما این برای مجلس به معنای ادامه همان مشی قبلی ایشان بود. لذا خیلی این سخن تاثیر جدی نداشت. تاثیر اصلی همان بحث اداره کشور و برگزاری انتخابات بود.
آقای لاریجانی در این مقطع چه نظری داشت؟ به هر حال آقای کردان از مدیران ایشان بود.
آقای لاریجانی نظر خاصی نداشت. درست است که آقای کردان قبلا با آقای لاریجانی کار میکرد، اما در آن دوره همراه احمدینژاد بود و به او خیلی نزدیک شده بود. ارادات مرحوم کردان به احمدینژاد خیلی بیشتر از ارادتش به لاریجانی بود.
بعد ولی حدود سه ماه طول کشید تا کردان استیضاح شود. در این مقطع چه اتفاقاتی افتاد؟
خب نمایندگان حساس بودند. طیف آقای نادران و توکلی و اینها دنبال قضیه را رها نکردند. یک سری استعلامها آمد و یک سری مدارکی رسید که خب اصلا برای مجلس قابل قبول نبودند.
چه مدارکی؟
همان مدارک تحصیلی و یک سری چیزهای دیگری که بود در آن وسط که مطرح میشد بین نمایندگان. بهتر است حالا چیزی نگوییم درباره اینها. ولی خب هنوز یک ماه نشده بود که مجلس فهمید باید این رای اعتماد را پس بگیرد. چیزی هم که خیلی نمایندگان را در موضع مخالف قرار داد و روز استیضاح هم موثر بود، دروغ آقای کردان و دولت احمدینژاد بود. یعنی نه ضعف بود، نه تخلف بود، نه سهلانگاری و ندانم کاری بود. هم دولت، هم رییسجمهوری وقت و هم خود آقای کردان میدانستند قضیه چیست اما دروغ گفتند. این خیلی سنگین بود.
وقتی بحث استیضاح جدی شد، دولت چه کرد؟ مسوولان دولتی چگونه در آن ایام رفتار کردند وچه اقداماتی شد؟
خب به هر حال فشار طبیعی بود. اتفاقی که در آن دوره افتاد این بود که مثلا گویا به استانداران گفته شده بود با نمایندگان وارد مذاکره شوند و هر طور شده موضوع را جمع کنند.
چطور؟ با چه ابزاری؟
بالاخره هر جور که شده. یکی با گفتوگو، یکی با دادن امتیاز به منطقهاش و این جور چیزها.
بعد این اتفاق افتاد؟
کامل نه. برخی استانداران گوش کردند و رفتند سراغ نمایندهها که آنجا برخی نمایندگان نپذیرفتند. برخی استانداران هم اصلا پای این کار نیامدند. اگر یادتان باشد در همان دوره تغییر استانداران هم زیاد بود و احمدینژاد با خیلی از اینها اختلاف داشت. خب در آن شرایط اختلاف اینها نمیآمدند خودشان را خرج چنین موضوعی کنند.
خود دولت در مجلس چه میکرد؟
همان بحث استانداران در بین معاونان وزرا، یعنی همان معاونان پارلمانی هم بود. به برخی گفته بودند بروید با نمایندگان صحبت کنید و امتیاز بدهید. اینجا هم برخی وزارتخانهها پذیرفتند و برخی نپذیرفتند. ولی تکاپو خیلی زیاد بود. یعنی هم پیشنهاد میآمد، هم تهدید که مثلا فلان امتیاز را از فلان منطقه میگیریم و این طور چیزها.
اینجا آقای لاریجانی چه میکرد؟ نظرش چه بود؟ اصلا برای میانجیگری وارد شد؟
به هر حال مراجعاتی به آقای لاریجانی از سوی دولتیها و نمایندگان حامی دولت شده بود که شما بیایید و موضوع را جمع کنید. ولی آقای لاریجانی قبول نکرد. آنها چون فکر میکردند رییس مجلس قبلا رییس آقای کردان بوده، برای این کار شاید میانجیگری کند. آما آقای لاریجانی هیچ ورودی نداشت و گفت باید نظر نمایندگان را جلب کنید و اگر آنها درست میگویند باید به رای آنها تمکین شود و بپذیرید که آقای کردان کنار رود.
پیشنهاد استعفا به آقای کردان چقدر جدی بود؟
خیلیها به ایشان گفتند استعفا دهید. حتی آقای لاریجانی هم به دولت این را منتقل کردند که بهتر است وزیر خودش کنار برود. کردان هم این کار را میکرد. اما چیزی که باعث شد بماند تا لحظه استیضاح خود آقای احمدینژاد و آن حلقه سخت دولت بود که اصرار داشتند مرحوم کردان عقب نرود. خود احمدینژاد اصلا قبول نمیکرد که استعفا دهد. این را خود کردان هم به برخیها گفته بود که حاضر بوده برود و کار به آنجا نرسد، اما احمدینژاد نگذاشت.
آن جریان پیشنهاد چکهای پنج میلیونی چقدر تاثیر داشت در رای مجلس؟
خب خیلی فضای تقابل تشدید شده بود. یعنی دیگر جای دفاع باقی نماند. این در ادامه همان پیشنهادهایی بود که دولت میآورد تا نمایندگان را منصرف کند. این کمترین و البته سخیفترین آن پیشنهادها بود. من نمیدانم از سر ندانمکاری بود یا عمدی که دولت آن زمان یک سری کارهایی میکرد که نمایندگان مدام حساستر میشدند و در موضع مخالف میرفتند. خیلی عجیب بود. من واقعا فکر میکنم اگر یک نفر 4 سال هم کار سیاسی بکند دست به این کارها در آن اوضاع نمیزد. حالا چطور یک دولت با آن دبدبه و کبکبه نمیدانست دارد چه کار میکند، جای سوال دارد.
به خود شما از این چکها پیشنهاد نشد؟
نه. ولی به خیلیها پیشنهاد کرده بودند. من فقط وقتی موضوع علنی شد فهمیدم قضیه چه بوده. همکاران ما اما مورد پیشنهاد قرار گرفته بودند که نهایتا آقای حیدرپور موضوع را علنی کرد. به هر حال یک فضایی به وجود آمد که دیگر نمیشد در آن کاری برای آقای کردان کرد. چون اصلا دیگر هر نوع حمایتی از او برای هر کسی هزینهساز بود.
اصلاحطلبان آن موقع خیلی وارد موضوع نشدند. یعنی تلاشی نکردند تا به آتش جریان این استیضاح بدمند. چرا این طور رفتار را در پیش گرفتند؟
آن زمان دو قطبی بین آنها با اکثریت اصولگرای مجلس جدی بود. واقعیت این بود اگر میآمدند و وارد میشدند خیلی از اصولگرایان به صرف حفظ فاصله با آنها چشم بر روی موضوع آقای کردان میبستند. آنها هم برایشان مهم بود که مچ دولت در این قضیه باز شود. چون به هر حال تضعیف موقعیت سیاسی دولتی بود که شدیدا مخالف آن بودند و گذاشتند این کار را خود اصولگرایان انجام دهند. اصولگرایان هم هیچ تمایلی نداشتند در این راه همراه اقلیت شوند. اتفاق آقای کردان اگر هزینهای هم در جناحهای سیاسی داشت نهایتا برای خود اصولگرایان بود و اصلاحطلبان در یک نگاه کلان از همین هزینه استقبال میکردند. یعنی تمایل داشتند این اتفاق بیفتد، اما خود اصولگرایان با هم درگیر باشند.
واقعا آیا تاکتیک درستی بود؟
از یک جهت بله. چون به هر حال اگر اصلاحطلبان وارد مدیریت قضیه میشدند، احتمال این وجود داشت که برخی اصولگرایان به خاطر آن تنازعات سیاسی کلی رای دیگری بدهند.
آقای محصولی هم البته بعد از کردان خیلی ناپلئونی با یک رای اختلاف، وزیر شد. مجلس او را در آن موقعیت چگونه میدیدی؟
خب اگر مجلس نظر مثبتی داشت رای بهتری میداد. رای مجلس به آقای محصولی هم از روی اضطرار بود. به همان دلایلی که به آقای کردان رای دادند، این کار را کردند. یعنی میخواستند وزارت کشور از بلاتکلیفی خارج شود. ولی به هر حال بر سر آقای محصولی هم بحث بود، هم بر سر مسائل اقتصادی ایشان و هم سیاست ایشان که مجلس نمیپسندید. ولی میدانستیم که احمدینژاد اگر شده تا روز انتخابات هم موضوع را کش بدهد، باز هم گزینههایش از همین جنس هستند. اصلا او پور محمدی را کنار گذاشت که جنس وزارت کشور را عوض کند. پس به همین راحتی پا پس نمیکشید. ما در موضوع کردان دیده بودیم که حتی بعد از رو شدن مدارک و اسناد، احمدینژاد چطور روی حرف اولش ایستاد و هیچ چیز را قبول نکرد. اگر هم وزارت کشور با سرپرست جلو میرفت، هم دست خود آقای احمدینژاد باز میماند و هم اینکه به خاطر اتفاقات آنجا کسی پاسخگوی مجلس نمیبود.
نهایتا وزارت کشور از نظر ترکیب مدیرانش آن طوری شد که آقای احمدینژاد میخواست؟
نه کاملا. اما به هر حال توانست آنجا را یکدستتر از قبل کند و نیروهایی بیاورد که با خودش همفکری بیشتری داشته باشند.
بعد از این قضیه، مهمترین اتفاق در طول مجلس هشتم انتخابات دهم ریاستجمهوری در سال 88 بود. نخستین بحث این است که فضای مجلس آن روزها چطور بود؟
مجلس کلیتش با آقای احمدینژاد بود. طرفداران آقایان موسوی و کروبی و رضایی یک اقلیت کامل را تشکیل میدادند. خیلی از نمایندگان در مواردی با احمدینژاد زاویه داشتند، اما در کلیت هنوز حمایت میکردند. در همین قضیه کردان شما ببینید قسمت عمده حتی استیضاحکنندگان هم با آقای احمدینژاد همراه شدند. چون هنوز او را برگ برنده جریان اصولگرایی میدانستند. لذا بعد از انتخابات بلافاصله نامهای با بیش از دویست امضا در مجلس جمع شد تا به احمدینژاد تبریک بگویند.
رابطه دو گروه موافقان و منتقدان احمدینژاد در آن دوره چطور بود؟
چون اکثریت مطلق با احمدینژاد بود، اصلا گروه نبود که بگوییم این گروه با آن گروه درگیر هستند. حرفهایی هم که زده میشد بیشتر فردی بود. احمدینژاد حداقل در برهه انتخابات یک احاطه کامل بر مجلس داشت و روی آن خیمه زده بود. بعد از انتخابات هم که فضا دیگر خیلی فرق کرد.
یعنی چطور شد؟
یک برههای که هنوز اول اعتراضات بود بحثها داغ بود و هواداران نامزدهای دیگر هم حرف میزدند و بحث میکردند. این طرف هواداران احمدینژاد فشار میآوردند و آن طرف آنها سعی میکردند برنامه خودشان را داشته باشند. ولی یک مقداری که جلو رفتیم دیگر طرف مقابل آقای احمدینژاد رمق خود را از دست داد. چون دیگر نمیشد در آن فضا کاری کرد. حتی انتقاد از آقای احمدینژاد و دولت او هم سخت شده بود چه برسد به اینکه بحثهای انتخاباتی ادامه پبدا کند. یعنی طرفداران آقای احمدینژاد دفاع را از جلوی دروازه حریف شروع کردند و هر وقت کوچکترین نقدی مطرح میشد میگفتند فلانی اغتشاشگر است و بعد هم تهمت فتنه میزدند. لذا بعد از یک مدتی این طرف مخالف احمدینژاد سعی کرد یا راجع به مسائل سکوت کند یا برای اینکه بتواند بماند، احمدینژاد را تا یک جاهایی بپذیرد.
در آن برهه ما مسائلی داشتیم مثل حمله به کوی دانشگاه و ماجرای کهریزک و این دست مسائل. دامنه این مسائل به مجلس هم کشیده شد و مجلس وارد موضوع شد. وقتی این مسائل مطرح میشد فضای درون مجلس چگونه بود؟ آیا اینها باعث نمیشد قدری دست طرف مقابل احمدینژاد برای انتقاد باز باشد؟
نه به این شکل. چون هواداران احمدینژاد در مجلس پیگیری همه این موضوعات را خودشان بر عهده گرفتند. تقریبا از طرف مقابل بسیار به ندرت استفاده میشد. میشنیدیم که میگفتند طرفدار نامزدهای دیگر اگر بیایند مغرضانه عمل میکنند و کار تحقیق عادلانه پیش نمیرود. همین هم شد که به نظر من هنوز ابعاد این مسائل کاملا باز نشده است و یک مقداری آن کارهای انجام شده شکل صوری و رفع تکلیف داشت که ما این کارها را کردیم. به هر حال ما معتقدیم آنجا دو طرف مقصر بودند. ولی اتفاقی که میافتاد در مجلس این بود که سعی میشد تقصیر طرف برنده یا کمرنگ شود یا پنهان شود.
چرا در آن دوره فراکسیون اصولگرایان نپذیرفت که رسما از آقای احمدینژاد حمایت کند؟
ظاهرا از همان اول قرار نبود این را مکتوب کنند. اما مساله دیگری هم بود و آن اینکه برخی هم بودند که در همین فراکسیون اصولگرایان، بیسر و صدا میخواستند رای به رقیب آقای احمدینژاد بدهند. اما اینقدر دولت و هوادارانش جو را سنگین کردند که اینها خیلی نتوانستند رای خود را علنی کنند. من میشناختم نمایندگانی را که سکوت کردند و به کس دیگری رای دادند. تعدادشان هم کم نبود. اینها اما نگران بودند که اگر احمدینژاد دوباره بیاید آنوقت با روحیهای که او دارد مسائل مربوط به حوزههای انتخابیه آنها را رسیدگی نکند.
ولی شما میگویید بالای 200 نفر به احمدینژاد تبریک گفتند.
بله. برخی از همین آدمها هم توی آن جمع بودند. یعنی به احمدینژاد رای نداده بودند اما آن نامه تبریک را امضا کردند. این را ما میدیدیم. احمدینژاد یک جوری خودش را عین نظام معرفی کرده بود که خیلیها این را باور کردند. یعنی او را قبول نداشتند اما میترسیدند این را علنی کنند و بگویند نظر ما کس دیگری است. از بزرگان هم بودند که این طور نظری داشتند.
از بزرگان مجلس؟
بله. آنجا هم برخی زاویه جدی با احمدینژاد داشتند و در انتخابات همراه او عمل نکردند. ولی بعدش سعی کردند سکوت کنند. ولی به جز اینها اکثریت کامل مجلس دست احمدینژادیها بود در انتخابات. البته قسمت مهمی از این مسائل قابل طرح در تریبونهای رسمی نیست. بنابراین من هم سعی میکنم یک کلیتی بگویم.
برای روز تحلیف آقای احمدینژاد در مجلس آیا تحول خاصی شکل نگرفت؟ نگرانی از التهاب در مجلس نبود؟
نه. بیرون مجلس حرفهایی زده میشد و نمایندگان چیزهایی میگفتند. اما نهایتا مسائل به سمتی رفت که حاشیهسازی مجدد نشود و حداقل مجلس همراه حاشیهها نشود.
یعنی توصیهای شده بود به مخالفان آقای احمدینژاد؟
نه الزاما. آنها به هر حال فضا را میدیدند و قوه تحلیلی آنها هم میگفت که اگر حرکت ناصحیحی انجام دهند چه اتفاقاتی خواهد افتاد.
در جریان رای اعتماد به کابینه دهم، آقای باهنر صحبتی داشتند مبنی بر اینکه اگر توصیههای رهبری نبود، 7-8 تا از وزرای پیشنهادی را نمیآوردند. توضیحی برای این دارید؟
این برای همه دولتها هست. برای آقای روحانی هم بود.
همین توصیهها؟
بله. به هر حال رهبری همیشه خواستهاند از کلیت دولت حمایت کنند. این به معنای یک حمایت خاص از تکتک وزرا نیست. این یک توصیه به همکاری است. علنی هم همیشه گفتهاند. ولی خب در آن شرایط به خصوص سال 88 معلوم بود که توصیهها قدری جدیت بیشتری داشت. به هر حال شرایط کشور طوری نبود که نیمی از کابینه ناقص باشد. این هم بسیار طبیعی بود. ما شرایطی در خیابانها داشتیم که نمیشد آن را نا دیده گرفت و ماهها هم طول کشید تا جمع شود. ما از چیزی که میترسیدیم در آن اوضاع خود آقای احمدینژاد بود. او کسی بود که در آن مناظره معروف حرفهایی زد که زمینه اتفاقات بعدی شد. جریان مشایی را پیش آورد. جریان عزل آقای صفارهرندی را پیش آورد. رفت و در میدان ولیعصر آن حرف بسیار بد و نسنجیده را زد که خیلیها بابت آن عصبانی شدند. خب اگر در آن شرایط ما خیلی هم میآمدیم و به او و وزرایش گیر میدادیم قطعا باز هم توانش را داشت که بحران درست کند. ما هم نمیخواستیم بحران روی بحران درست شود.
اما بالاخره سر قضیه خانهنشینی، آقای احمدینژاد کارش را کرد.
بله. ولی آن وقت دیگر حداقل خیابان آرام بود. آن روزها چیزی که آشوبزده بود بازار بود که ما را نگران میکرد. یعنی آن وضع اقتصادی باعث شده بود تا ما از اعتصابها و این دست اتفاقات در مجلس بیمناک باشیم. هر روز هم خبر میآمد که یک جایی اعتصاب است و جای دیگر کارگرها دست از کار کشیدهاند.
چه وقت شما از خانهنشینی احمدینژاد مطلع شدید؟ منظورم کل مجلس است.
ما زود مطلع شدیم. همان دو سه روز اول فهمیدیم چه خبر شده است. بعد هم افرادی مثل آقای کوثری یا آقاتهرانی یا آیتالله یزدی و برخی چهرههای خاص دیگر، افرادی بودند که میرفتند و صحبت میکردند و حرفها را میزدند. اینها به آقای احمدینژاد نزدیک بودند ولی حرفشان پیش او خریدار نداشت.
پیشبینی چنین وضعیتی قبل از آن در مجلس بود؟
خبرهایی از اختلافنظر آقای احمدینژاد با آقای مصلحی داشتیم. با توجه به سابقه او هم به هر حال نگران بودیم که حرکت ناپختهای انجام شود که بالاخره شد.
در آن یازده روز در مجلس چه پیشنهادی برای پایان آن وضع وجود داشت؟
همه جور نظری بود. اکثرا قایل بودند که باید گفتوگو کنیم تا موضوع حل شود. ولی یک عدهای هم زمزمه عدم کفایت سیاسی را مطرح کرده بودند. مساله هم داشت میگرفت. یعنی همان هفته اول خانهنشینی مطرح شد و بعد هم تعداد روزها از 10 روز که گذشته جدی شد. واقعا اگر آن یازده روز شده بود 13 روز من بعید میدانم که با آن مسیر دیگر احمدینژاد میتوانست در دولت بماند.
بعد از پایان خانهنشینی آیا روی همین موضوع تاکیدی وجود داشت یا نه؟
خب بله. بعد از آن هم عدهای میگفتند این آقا تا همینجا هم که آمده دیگر کفایت سیاسی ندارد و باید کنارش بزنیم.
چه چیزی مانع شد؟
چند مساله دخیل بود. یکی اینکه خب این مجلس اصولگرا آمده بود در یک اتفاق سخت مثل سال 88 سنگینترین حمایتها را از احمدینژاد انجام داده بود و نمیشد دو سال بعد او را برکنار کند. یعنی خیلیها آن وسط نگران حیثیت سیاسی خود و گروهشان بودند. احمدینژاد هم بعد از حوادث 88 همهچیز کشور را گروگان آن اتفاقات گرفته بود. چون میدانست همه از التهاب و تنش گریزان هستند، فضا را مساعد میدید و همه کار میکرد. واقعا میترسیدیم که با چنین حرکتی کشور را به هم بریزد. در ابعاد بینالمللی هم کار خطرناکی بود و البته وضعیت اقتصادی هم آنقدر رو به نزول و وخامت بود که از نظر ما خطرناک بود. ما خیلی جاها با احمدینژاد سوختیم و ساختیم. بدترینش همینجا بود. از اینجا به بعد حتی همانها که به او رای داده بودند، عده زیادی او را نمیخواستند. ولی راه پس و پیش نمانده بود.
آقای مصباحیمقدم زمانی گفتند که در مجلس به احمدینژاد رحم کردیم که برکنار نشد. شما این گزاره را قبول دارید؟
تعبیر من هم کمابیش همین است. اما با یک مقدار اختلاف. ما به او رحم نکردیم، به کشور میخواستیم رحم کنیم وگر نه او برای ما مهم نبود که دلمان برایش بسوزد. نگران بودیم دست به کاری غیرعقلانی بزند. آدمی که در قامت رییسجمهور مملکت به خاطر اختلاف نظری بیاید و یازده روز خانهنشینی کند، ببینید اگر برکنار شود چه خواهد کرد.
یعنی فکر میکردید طرفداری دارد که کار خطرناکی کند؟
طرفدار که نداشت به آن شکل. آخر دولتش دیدید که چه وضعی داشت. آن وقت روزهای زوالش بود. ولی به هر حال رفتن یک دولت به شیوه برکناری رییسجمهوری، آن هم در آن شرایط که کشور بزرگترین التهاب را تجربه کرده بود قطعا همهچیز را بر میگرداند به جایی بدتر از سال 88. بعد هم میگفتیم که دور آخرش است و بگذاریم این دو سال را با همه دردها بگذرد. ما از بعدش میترسیدیم. تجربه بنیصدر برای ما خیلی تلخ بود. نمیخواستیم یک بنیصدر دوم داشته باشیم. ولی اگر این ملاحظات نبود، آقای احمدینژاد قطعا عزل شده بود. یعنی اکثریت قاطع مجلس از آن مقطع به بعد دیگر وی را نمیخواست و قبولش نداشتند.
شما نه ماه بعد از این واقعه بحث سوال از احمدینژاد را داشتید. چرا آن بحث زودتر مطرح نشد؟
پزشکان یک مثالی دارند که میگویند دمل باید رسیده شود تا نیشتر بزند. مسلما اگر کاری که با آقای متکی انجام شد یا با خانم دستجردی انجام شد، زودتر بود باز هم او به دردسر میافتاد. سوال او هم به هر حال زیر بار فشارهای زیادی مطرح شد. اگر آن فشارها نبود قطعا او را زودتر به صحن میکشاندیم. اگر آن سوال زودتر مطرح شده بود هم خیلی در سرنوشت احمدینژاد موثر میشد.
قبلش چقدر تلاش شد تا آن سوال از دستور خارج شود؟
شما ببینید الان یک سوال از وزیر در کمیسیون چقدر باعث فشار میشود. حالا آن سوال از رییسجمهور در صحن علنی بود. خب فشاری که ایجاد شد از فشار حتی استیضاح وزرا هم به مراتب بیشتر بود. بسیار زیاد و خارج از حد تصور بود. بعد مخصوصا اینکه این اتفاق داشت برای نخستین بار در تاریخ مجلس میافتاد.
از کجاها توصیه میشد؟
از ائمه جمعه بگیرید تا مسوولان دولتی و سیاسیون و خیلیهای دیگر. همه توصیه داشتند که سوال مطرح نشود و در این شرایط خوب نیست.
پاسخهای احمدینژاد چه تاثیری گذاشت؟
خب خیلی تاثیر منفی بود. واقعا بعضیها پشیمان بودند چرا مثلا بحث عدم کفایت سیاسی را جدی پیگیری نکردهاند. یعنی حتی عدهای به این حد رسیده بودند. ولی خب دیر شده بود و آخر مجلس هشتم بود. این جوابها اگر شش ماه قبلش مطرح شده بودند، شک نکنید با مجموعه حوادث قبلی از جریان مشایی بگیرید تا خانهنشینی 11 روزه و آن فساد سه هزار میلیاردی که تابستان همان سال رو شد، اگر برکناری احمدینژاد را قطعی نمیکرد اما برای او خطر بزرگی به وجود میآورد. آقای احمدینژاد به هیچ عنوان توجه به حاشیهها و جوانب کار نداشت. فقط خودش را میدید و مطالب خودش را. به هیچ عنوان مشورت را قبول نداشت. سر آن قضیه یک میلیون تومان برای نوزادان، یکی از نمایندگان در مشهد به آقای احمدینژاد گفت که بیا به ما توضیح بده این پول سر جمع چقدر میشود و میخواهی از کجا بیاوری. آخرین جوابی که داد این بود که بابا تو نمیگذاری ما یک کاری بکنیم. حالا از یک جا میآید دیگر. یک جوری درستش میکنیم. یعنی میخواهم بگویم اصلا فکر نمیکرد قدم بعدی که میخواهد برود کجاست و چگونه است. تصور احمدینژاد از انقلابی عمل کردن مساوی بیحساب و کتاب عمل کردن بود.
قبل از این جریان سوال، استیضاح آقای حسینی، وزیر اقتصاد هم مطرح بود که با یک نقل قول آقای لاریجانی ورق برگشت. آیا واقعا اگر آقای لاریجانی آن حرف را از قول رهبری نمیزدند اقای حسینی عزل میشد؟
قطعا میشد. اصلا ما آن روز آمده بودیم برای برکناری وزیر اقتصاد. من خودم میخواستم رای منفی بدهم که با آن حرف رای مثبت دادم. البته او هم داشت چوب احمدینژاد را میخورد. من خودم که با او صحبت میکردم میگفت که این سیاستها را قبول ندارم اما احمدینژاد من را مجبور میکند که این کارها را بکنم و اگر نکنم بدتر میشود و دولت را به هم میریزد. زمینه مجلس کاملا عزل آقای حسینی بود. بعد که آقای لاریجانی شروع کرد به صحبت کردن و آن پیام را دادند ما فهمیدیم که پیامی رسیده مبنی بر اینکه شما حرفها را بزنید و بحثها را انجام دهید ولی وزیر را نگه دارید. گیر اصلی کار هم بعدش فهمیدیم که آمدن وزیر بعدی بود. یعنی گارد احمدینژاد این بود که کسی را بیاورد تا فقط دکوری به عنوان وزیر اقتصاد باشد. اصلا احمدینژاد هشت سال همین گونه از مجالس امتیاز گرفت.