سفیر ایران در ریاض: عربستان خواستار تعامل با ایران است
حسین صادقی، سفیر پیشین کشورمان در ریاض، در تازه ترین گفتگویش از ضرورت توجه و ترمیم رابطه با عربستان سعودی می گوید.
صدای ایران - به گزارش انتخاب، حسین صادقی، سفیر تازه برگشته ایران از ریاض، در تازه ترین گفتگو با ویژه نامه نوروزی روزنامۀ ایران از ضرورت ترمیم رابطه با عربستان سعودی می گوید. مشروح گفتگو را در ادامه بخوانید:
میگویند اواسط دهه 70 و در دورهای که مسئولیت سفارت ایران در عربستان سعودی را داشت، سطح مناسبات دو کشور در بهترین شرایطش بود. شاید به همین دلیل بود که در دولت یازدهم یکبار دیگر برای بر عهده گرفتن این سمت انتخاب شد. با این حال آنچه طی حدود یک دهه تنش پنهان میان تهران و ریاض شکل گرفته بود، چنان پیچیدگی بر این رابطه حاکم کرد که بیش از دو سال اصرار دولت روحانی بر ترمیم روابط و توانمندیهای دیپلماتیک سفیر ایران چاره ساز نشد.
بدتر آنکه از آغاز سال 94 سلسله حوادث به سمت متراکم شدن بیشتر تنشها تمایل یافت و با جریحه دار شدن احساسات مردم ایران از شهادت صدها ایرانی در فاجعه منا و پس از آن اعدام «شیخ نمر» روحانی منتقد اما مسالمت جوی عربستان به اوج رسید. در اوج همین تنشها بود که حمله گروهی از معترضان به اماکن دیپلماتیک عربستان سعودی در تهران و مشهد به اعلام قطع رابطه دیپلماتیک از سوی ریاض منجر شد و دیپلماتهای ایرانی حاضر در عربستان به حکم آنچه پیش آمده بود راهی وطن شدند.
به همین مناسبت با حسین صادقی که حالا عنوان سفیر پیشین ایران در عربستان را برای او به کار میبرند در دفتر کارش در تهران درباره ریشههای تنش میان ایران و عربستان به گفتوگو نشستیم:
سالهای متعددی چه در دوره اصلاحات و چه در دولت یازدهم سفارت ایران در عربستان را بر عهده داشته اید، به نظر میرسد که کمتر کسی بتواند همانند شما تغییر رویکرد سیاسی دولت عربستان سعودی را در اواخر حکومت ملک عبدالله و پس از آن در دوره ملک سلمان تبیین کند. زیرا به نظر میرسد که رویکرد سیاست خارجی عربستان سعودی در سالهای آخر حکومت ملک عبدالله دچار تغییراتی شد و این تغییرات با مرگ او و سپرده شدن حکومت به ملک سلمان تشدید شد. چه تغییر رویکردهایی در دو سوی این رابطه سبب شد که ما از نقطه اوج روابط دو کشور در دهه 70 به دورهای برسیم که بدترین وضع رابطه و در واقع قطع رابطه عربستان با ایران را تجربه کنیم؟
شاید منشأ بخشی از اختلافات ما با پادشاهی عربستان به برخی تحولات سالهای اخیر در خاورمیانه بازگردد. تحولاتی که ریشه آن به سال 2001 و ماجرای 11 سپتامبر باز میگردد. زیرا آن اتفاق نقطه عطفی بود که پیامدهای ژرفی برجا گذاشت.
پرسشی که در آن مقطع مطرح شد این بود که چرا یک عده جوان که اکثریت شان هم تبعه عربستان سعودی بودند چنین اقدام تروریستی بیسابقهای کردند تا مراکز مهم و سمبلهای امریکا را مورد هدف قرار دهند. پرسشی که جستوجو برای یافتن پاسخ آن نشان داد منشأ این حرکت به یک تفکر که کانون آن در عربستان سعودی شکل گرفته است باز میگردد. تفکرات تند سلفی گری که از درون آن خشونت، تروریسم و افراط گرایی بیرون میآید.
آیا سلفی گری که میگویید با وهابیت مرتبط است؟ این را از آن جهت میپرسم که اخیراً عادل الجبیر، در اظهاراتی ضمن تطهیر وهابیت از این اتهامات آن را نگاهی اصلاحی به دین دانسته که ارتباطی با جریانهای تکفیری و سلفی ندارد.
بحث اینکه وهابیت از دل سلفی گری بیرون آمده یا منشأ آن کجا بوده کار تخصصی است که متخصصان علوم دینی و مذهبی باید به آن بپردازند. ولی آنچه مهم است اینکه منشأ این خشونتها تفکر سلفی و بازگشت به سلف سالک و برداشتهای نادرستی است که عدهای از اسلام دارند و شیوههای غیرقابل دفاعی را برای تحقق خواستههایشان اتخاذ میکنند. شاید بشود گفت ریشه اصلی این فرقهها به مسائل اجتماعی باز میگردد و اینکه ساختارهای سیاسی - اجتماعی خاورمیانه دچار مشکلات جدی است. اغلب حکومتها نه تنها صالح و پاک نیستند بلکه فاسدند، نوعی دیکتاتوری را اعمال میکنند و مردم هیچ نقشی در تعیین سرنوشت شان ندارند.
از وجهی دیگر مردم امریکا را مسبب بدبختیهای خود میدانستند، چرا که میگفتند این حکومتها به پشتوانه امریکا دوام دارند و اگر امریکا حمایت خودش را بردارد اینها نمیتوانند دوام و قوام داشته باشند. آرام آرام ایده اصلاح ساختارها مطرح شد. اما متأسفانه بسیاری از این گروهها به جریاناتی همچون القاعده تمایل داشتند و حاکمان کشورها استدلال شان این بود که ما اگر بخواهیم فضا را باز کنیم کسانی قدرت را در دست میگیرند که به القاعده و حرکتهای خشونتآمیز و افراط گرایانه تمایل دارند و آنها با همین استدلال در برابر هرگونه تغییری ایستادگی میکردند.
تا اینکه بالاخره جرقهای در سال 2010 در تونس زده شد و بهار عربی یا بیداری اسلامی آغاز شد و خاورمیانه را از شمال آفریقا و شامات تا شبه جزیره عربستان سعودی در بر گرفت. مطالبات مردم هم کاملاً روشن بود. میخواستند در امور سیاسی کشورشان مشارکت داشته باشند.حکومتها فردی نباشند و در یک انتخابات منصفانه و آزاد به قدرت برسند. میخواستند شرایط فعالیتهای اقتصادی برای همه فراهم باشد و به دنبال آزادیهای سیاسی، از جمله آزادی بیان و آزادی اجتماعات بودند. بنابر این مطالبات شان، مطالبات مشترکی بود.
یعنی شما این تحولات را در تغییر مناسبات ایران با عربستان مؤثر میدانید؟
عربستان سعودی و شاید بهتر است بگویم کل کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس دچار این نگرانی جدی شدند که مبادا موجی که آغاز شده به جوامع آنها هم برسد. لذا تمام تلاش خودشان را به کار گرفتند که این شعلههای برافروخته شده را خاموش کنند تا دامن خودشان را نگیرد. آنها در سه عرصه شروع به کار کردند. نخست دخالت گسترده در امور کشورهای انقلابی. سعی کردند با پولی که خرج می کنند گروه هایی را شکل بدهند که موافق خودشان یا درواقع مخالف این حرکتها هستند.
به طور مشخص عربستان سعودی نقش کلیدی را در مسائل مصر پس از سقوط حسنی مبارک ایفا کرد. نقشی که منجر به کودتا و سرکوب حکومت قانونی و مشروع مرسی شد و در جریان کودتا یک قدرت نظامی حکومت را در دست گرفت. شاید یکی از نقاطی که سبب تشدید اختلافات ما با عربستان سعودی شد همین نقطه بود. قبل از آن اختلاف بر سر عراق بود و بعد از مصر سوریه و یمن به موضوع اختلاف تبدیل شدند. اینها مواردی بودند که مناسبات ایران را با عربستان سعودی دچار تنش کردند. تا نهایتاً کار رسید به آنجا که تعرض به سفارت عربستان در تهران رخ داد و عربستان سعودی به قطع مناسبات دیپلماتیک اقدام کرد.
برداشت کلی از صحبت های شما این است که بخشی از رفتار عربستان به عنوان یک حکومت محافظه کار که در جهان عرب خودش را قیم و نگهدار ساختار سیاسی مبتنی بر شیخوخیت و پادشاهی میداند، واکنشی است به این تغییرات و شاید به نحوی ایران را در این تغییرات مؤثر می داند. مناسبات ایران با دو کشور عراق و سوریه مشخص است اینکه سوریه در تمام سالهای بعد انقلاب متحد استراتژیک ایران بوده و عراق پس از سقوط صدام نیز گرایش به ایران داشته است. اما درباره یمن مسأله متفاوت است. یمن اگر چه در نقطه جغرافیایی استراتژیک باب المندب قرار داشته اما هیچ گاه در نگاه استراتژیک ایران نبود چه اتفاقی افتاد که یمن به نقطه تضاد بین ایران و عربستان تبدیل شد؟
برای پاسخ به این پرسش باید به چند نکته اشاره کرد. کشورها اگر با هم رقابت داشته باشند اشکالی ندارد. اتفاقاً رقابت سازنده موجب توسعه دو کشور میشود ودر واقع بازنده رقابت هم به شکلی برنده است. اما وقتی رقابت به نقطهای می رسد که یک کشور رشد خودش را در حذف طرف مقابل می بیند یا حیات خودش را در مرگ دیگری میبیند، بدترین شیوه ای است که وجود دارد.
در مورد عربستان سعودی، دولت سازندگی و آیتالله هاشمی رفسنجانی حرکت را آغاز کرد و به دیوار بلند بیاعتمادی ضربه زد.
رفته رفته مناسبات آغاز شد و در دوره اصلاحات به اوج خود رسید. مناسبات جمهوری اسلامی ایران و پادشاهی عربستان سعودی به یک نقطه بسیار عالی رسیده بود و هیچ مانعی برای دو کشور وجود نداشت. از آن طرف آقای ملک عبدالله در دوره ای که ولیعهد بود و از این طرف آقای هاشمی روابط را به نقطه اعتماد متقابل رساندند و سعی کردند توهمات و ابهاماتی را که بود کنار بگذارند و پروندهها را ببندند. اما بعد از دوره اصلاحات اتفاقات دیگری افتاد که نمی خواهم وارد جزئیات آن بشوم. تنها نتیجه اش این بود که آرام آرام مناسبات عقب رفت. آن رقابت سازنده و مثبتی که بین دو کشور وجود داشت، رفته رفته به یک اختلاف ریشه دار تبدیل شد.
این افول رابطه تا چه حد در رفتار دولت ایران ریشه داشت و تا چه حد در رفتار دولت عربستان؟
اگر بخواهم منصفانه قضاوت کنم، شاید بیشترین آسیب را به این روابط عربستان سعودی وارد کرد. البته مواضعی که ایران در بعضی از عرصهها اتخاذ کرد و کارهایی که چه توسط مقامات رسمی و چه غیر رسمی انجام شد بیتأثیر نبود و ما نمی توانیم آنها را نادیده بگیریم.
اما مسأله اصلی این بود که عربستان سعودی دچار یک توهم و نگرانی شد. نگرانی که بخشی از آن را بیگانگان با تبلیغات گسترده ای که علیه جمهوری اسلامی آغاز کردند، بهوجود آوردند. تبلیغاتی مبنی بر اینکه ایران در کشورهای عربی دخالت میکند و روز به روز حوزه نفوذ ایران گسترش پیدا میکند. این تبلیغات باعث شد که نگرانی غیر واقعی در عربستان سعودی بهوجود بیاید و به جای گفتوگوی شفاف و صادقانه با ایران در مسیر سرمایه گذاری برای آسیب رساندن به ایران قرار گیرد.
چنانکه در موضوع مذاکرات هستهای عربستان یکی از کشورهایی بود که تلاش کرد جلوی موافقت 1+5 با ایران را بگیرد. کسی نمیتواند منکر این واقعیت شود. حتی خود عربستان سعودی هم معترف به این حقیقت است. بالاخره به دلیل برداشتهایی که داشت احساس نگرانی میکرد و شاید برای جلوگیری از این نگرانی، طبیعی بود که دست به هر کاری بزند.
واکنش ایران به این رفتار عربستان و نگرانیهایش چه بود؟
بارها گفتیم که تنها یک راه در برابر ما وجود ندارد. گفتیم که وقتی گفتوگو را کنار بگذاریم راههای دیگری پیش رو قرار میگیرد که به دو طرف آسیب میرساند و حتی به آرامش و امنیت منطقه و جامعه جهانی خدشه وارد میکند. بنابر این بهترین راه گفتوگوی دو جانبه است. حالا بنابر به دلایل مختلف این کار انجام نشد. تا اینکه اتفاقات دیگری افتاد که روشن است. خیلی هم به آن پرداخته شده و ضرورتی ندارد ما بخواهیم تکرار کنیم. اتفاقاتی که در نهایت منجر به اشتباه بزرگ عربستان و تصمیم به قطع رابطه با ایران شد.
این تصمیم پس از حمله عدهای خودسر به سفارت عربستان و کنسولگری آنها در مشهد رخ داد. هرچند که برخی معتقدند این اتفاقات صرفاً بهانه اعلام این تصمیم بود.
درست است که حمله به اماکن دیپلماتیک عربستان در ایران کار بسیار غلطی بود و اقدامی که صورت گرفت به مردم متمدن ایران و اعتبار ایران خسارت وارد کرد. ماهم آن اقدام را محکوم کردیم. اولین کسی هم که موضع گرفت و آن را محکوم کرد، شخص رئیس جمهوری ایران بود. دولت عربستان سعودی باید این واقعیت را درک میکرد که دولت ایران به هیچ عنوان با این کار موافق نبوده است. بلکه دستور داده که پیگیری جدی شود و بسیاری از عوامل را دستگیر کردهاند و الان زندان هستند. به هر حال به نظر من این اشتباهی بود که عربستان مرتکب شد.
در حوادثی که در ماجرای سفارت عربستان رخ داد اگر چه همه ما آن حوادث را محکوم می کنیم اما عدهای معتقدند که آن حادثه نتیجه خشم متراکمی بود که از مجموع سلسله حوادث پیشین به وجود آمده بود. از ماجرای فرودگاه جده تا حوادث مکه و منا در خلال مراسم حج امسال تا اقدام تحریک آمیز اعدام شیخ نمر به عنوان یک روحانی شیعه. چنین نگاهی رویکردی را تقویت می کند که معتقد بود حادثه منا می توانست برنامه ریزی شده باشد. به عنوان سفیر وقت ایران در عربستان نگاه شما به این سلسله اتفاقات چیست ؟ آیا واقعاً این اتفاقات را میشود در راستای سیاست بحران زایی و تنش آفرینی به نوعی برنامه ریزی شده تلقی کرد؟
این چهار اتفاق تأسف باری که رخ داد به نظر من احساس مردم شریف ایران و مسلمانان دنیا را جریحه دار کرد. کشور عربستان سعودی که پادشاهش عنوان خادمین حرمین شریفین را دارد مسئولیت سنگینی بر عهده اش است. بالاخره مکه مکرمه و مدینه منوره به همین ترتیب دارد اداره می شود. توقع و انتظاری که هست موضوع خاصی است. نخستین اتفاق در فرودگاه جده رخ داد. بعد حادثه مکه بود و سپس حادثه منا و به شهادت رساندن شیخ نمر. در حوادث اول، دوم و سوم بالاخره عده ای از زائران بیت الله الحرام به شهادت رسیدند و جانشان را از دست دادند.
این طبیعی بود که ملت مسلمان ایران واکنشی از خودش نشان دهد و توقع داشته باشد که عربستان سعودی به مطالبات مردم پاسخگو باشد و از این مسأله بسادگی عبور نکند. بیش از 400 نفر از مردم ما در حادثه منا به شهادت رسیدند. اما آنها حتی بدیهیترین اقدامات را هم از خود بروز ندادند. اینکه مسئولیت این اتفاق را قبول و عذر خواهی کنند و به مردمی که عزیزان خودشان را از دست دادند و به حکومت ایران تسلیت بگویند. این اقدامات ابتدایی و اولیه را هم انجام ندادند. طبیعتاً از قبل آن سه حادثه احساسات مردم ایران تحریک شد.
در موضوع به شهادت رساندن شهید شیخ نمر به عنوان عالمی که یک منتقد مدنی به شمار میآمد، اتهاماتی که به ایشان وارد شد اتهامات بیاساسی بود. ایشان اقدام تروریستی انجام نداده بود که در کنار تروریستهای تکفیری قرار بگیرد. او به دنبال حقوق مدنی و احیای حقوق اقلیت بود که خب در عربستان سعودی این اقلیت شیعیان هستند. بالاخره حقوق اقلیتها در هر کشوری باید محترم باشد چه اقلیت قومی باشد و چه اقلیت دینی. از این نظر همه این مسائل متراکم شد و این خشم شکل گرفت. اما به هر حال نمیتوانیم این را نادیده بگیریم که بعضیها مردم را تحریک کردند و اقدام شان منتهی به آن شد که سفارت عربستان مورد حمله قرار بگیرد.
گفتید که حمله به سفارت به منافع ایران خدشه وارد کرد. نتیجه این حوادث چه بود؟
پس از اعدام شیخ نمر شرایط به نحوی بود که عربستان سعودی از سوی جامعه جهانی مورد فشار جدی قرار بگیرد. اما اقدام آن افراد در حمله به سفارت عربستان سبب چرخش شرایط شد و فشارها را متوجه ایران کرد. از این زاویه اگر نگاه کنیم شاید بشود گفت عربستان سعودی منتفع است وحتی ممکن است در تحریک یکسری از افراد بیتأثیر نبوده است. نکته دیگر اینکه عربستان سعودی در مسائلی کوتاهی کرد که منجر به تحریک مردم ایران شد. مثلاً در حادثه منا یک کمیته تحقیقات تشکیل شد که باید سریع تر مسأله را بررسی و اعلام نتیجه میکرد.
همان طور که نتیجه تحقیقات در حادثه مکه سریع اعلام شد و مسئولان عربستان به یکسری کوتاهی هایی که صورت گرفته اعتراف کردند و گفتند که باید به آسیب دیدگان غرامت پرداخت شود. یعنی در واقع پادشاه عربستان سعودی به نحوی مسئولیت آن اتفاق را پذیرفت. وقتی شما مسئولیت کاری را میپذیرید یک التیام و آرامش بهوجود میآید. اما وقتی نمیخواهید مسئولیت کاری را بپذیرید به صورت طبیعی به بحران دامن میزنید و با ریختن نفت روی شعلهای که ایجاد شده آن را شعله ورتر میسازید و خب ممکن است ویرانگری هم در بر داشته باشد. این کوتاهی عربستان سعودی در اعلام نتیجه تحقیقاتش بود که به پیامدهای منفی در ایران منجر شد.
بحث دیگری که در مورد منا مطرح شد، بحث آشفتگی مدیریت حاکم بر دولت سعودی بود. به نظر میرسد بعد ملک عبدالله، هم آشفتگی وجود داشت و هم نگاه حاکمیت سعودی به محیط پیرامونی و همین طور فضای درونی اش تغییر کرد. تحلیل شما از این تغییر چیست ؟
آنچه ما درباره عربستان با عنوان آشفتگی در مدیریت بهکار میبریم درست نیست.آشفتگی وجود ندارد بلکه گذاری صورت گرفته و قدرت از مرحوم ملک عبدالله به آقای ملک سلمان منتقل شده است. طبیعی است که این انتقال قدرت با بحران هایی روبهرو است تا ثبات کامل پیدا کند. این طور نیست که ما بگوییم آشفتگی در مدیریت ایجاد شده است یا سیاستها بصورت کلان تغییر کرده است. ممکن است عربستان سعودی یک مقدار از روش سنتی قدیمی خودش که یک روش محافظه کارانهای در عرصههای مختلف داخلی و مسائل منطقهای و بینالمللی بوده فاصله گرفته باشد.
آیا این فاصله گرفتن از دلایل خاصی تبعیت میکند؟
این انتقال قدرت از یک طیف به طیف دیگری است. که بخشی از آن طبیعی است. حالا ممکن است عدهای ناراضی باشند اما این درون حاکمیت است و خارج از آن نیست. اتفاقی که ممکن است هر جای دیگری شکل بگیرد. اما اینکه فکر کنیم سیاستهای عربستان سعودی تغییر کرده است این طور نیست. روش هایشان ممکن است تغییر کرده باشد اما مبانی سیاست خارجی شان تغییر جدی صورت نگرفته و همان سیاستهای گذشته را پیگیری میکنند. اما روشهای شان تغییر کرده است. شاید بتوان گفت عربستان در زمان ملک عبدالله اقدام به تجاوز نظامی به یمن و کشتار مردم بیگناه یمن نمیکرد و مرتکب اعمالی که هیچ گونه توجیهی ندارد، نمیشد. متأسفانه جامعه جهانی هم در قبال این اقدامات عربستان سکوت کرد.
پس چرا در دوره پادشاهی ملک سلمان چنین تصمیمی گرفته شد؟
چرایی این تغییر روش را باید در نگرانی جستوجو کرد که در سعودیها شکل گرفته است. نگرانی غیر واقعی آنها این بود که ایران در یمن دخالت گستردهای دارد و به دنبال آسیب رساندن به عربستان سعودی است. البته من در دیدارهایی که با مقامات سعودی داشتم این را تبیین کردم که تصوری که دارید تصور واقعی نیست و بیشتر توهم است. ما با مردم یمن ارتباط داشتهایم، ارتباط مان هم از نوع انساندوستانه بوده و هیچ وقت هم منکر آن نشدیم. کما اینکه شما هم ارتباط دارید یا کشورهای مختلف با هم ارتباط دارند.
اینکه شما میگویید ایران دارد دخالت میکند در حالی است که دخالت شما خیلی بیشتر از ایران است و دخالتهای شما تخریبی است. چنانکه ما به مقامات سوریه هم گفتیم که شما نمیتوانید مردم یا حتی بخشی از آنها را نادیده بگیرید. بالاخره یک بخش گستردهای از مردم مطالبات دیگری دارند و نمیشود سرکوب کرد. بلکه باید به آنها احترام گذاشت.
اما یکی از مسائلی که به نگرانی عربستان دامن زد مرز طولانی عربستان با یمن بود. این نگرانی منجر به آن شد که عربستان برای اقدام نظامی یک تصمیم شتابزده بگیرد. در صورتی که واقعاً امکان حل مسالمتآمیز مسأله وجود داشت. عربستان میتوانست با طرف هایی که یمن هستند وارد گفتوگو شود. بالاخره رئیس جمهوری یمن خودش استعفا کرده و از کشور فرار کرده بود. در واقع اینکه اینها توجیه میکنند که ما به دعوت رئیس جمهوری و دولت یمن رفتیم برای همه یک استدلال بیاساسی است.
نگرانی سعودیها از وضع حاکمیتی خودشان تا چه حد به از دست رفتن اتوریته عربستان در جهان عرب ارتباط دارد. به نظر میرسد چند اتفاق سبب شده است که این کشور دیگر مرجع جهان عرب نباشد. یکی همین حمله به یمن است و کشتاری که انجام شده در حالی که عربستان حتی یک گلوله به سمت دشمن مشترک جهان عرب و جهان اسلام یعنی اسرائیل شلیک نکرده است. همچنین نقش عربستان در کاهش قیمت نفت و به تبع آن مشکلات اقتصادی که برای کشورهای نفتخیز عربی ایجاد کرد. آیا شما چنین تحلیلی را تأیید میکنید؟
بله، چند عنصر کلیدی در آسیب دیدن و کمرنگ شدن نقشی که عربستان سعودی برای خودش تعریف کرده بود نقش داشتند. در درجه اول مسأله تروریسم بود. یعنی تقریباً برای همه روشن است که در پیدایش، شکل دادن یا سامان دادن داعش عربستان سعودی یکی از کشورهایی بوده که نقش کلیدی داشته است.
این چیزی است که کشورهای عربی هم به آن اذعان دارند؟
خیلی کشورهای عربی هم به این واقعیت معترفاند و تنها چیزی که ممکن است بگویند این است که دیگر امروز حکومت عربستان سعودی از داعش پشتیبانی و حمایت نمیکند و ممکن است سازمانها و نهادهای غیر حکومتی این کشور پشتیبان باشند که در این مورد هم باید گفت حکومت میتواند از این حمایتها جلوگیری کند البته اگر به صورت جدی بخواهد. بالاخره این گروهها نیاز به امکانات و پول دارند که بخشی از آن را کشورهای منطقه و بخشی را کشورهای خارج از منطقه و بیگانگان تأمین کردهاند. گروههای تکفیری مانند داعش، النصره و القاعده بدون پشتوانه نمیتوانند تا این حد گسترده عمل کنند. هرچند امروز عربستان سعودی در مقابل گروه داعش ایستاده است اما به هر حال در شکلگیریش مؤثر بوده است. نکته دوم کاسته شدن جایگاه عربستان سعودی در صحنه جهانی است.
امروز دنیا به این جمع بندی رسیده است که عربستان سعودی با معیارها و شاخصهای جهانی که مدام تبلیغ میشوند، از جمله حکومت مبتنی بر آرای مردم، دموکراسی، حقوق بشر و جمهوریت اصلاً سازگاری ندارد و این به وجه جهانی عربستان شدیداً آسیب زده است. سومین مسأله مهم نفت است. یک زمانی عربستان سعودی تضمین کننده امنیت انرژی در جهان بود. امروز با توسعه انرژیهای جایگزین و تکنولوژی استخراج نفت شل، عربستان این اهمیت خودش را به نسبت گذشته از دست داده است.
عنصر چهارم تغییر موقعیت عربستان سعودی در جهان اسلام است. عربستان به دلیل امکانات مالی گستردهای که از آن برخوردار بود تقریباً در همه دنیا و بویژه کشورهای اسلامی نفوذ داشت. اما وقتی این نقش جنبه تخریبی پیدا کرد و در جهت تقویت تفکر افراط گرایی قرار گرفت و نه تبلیغ تعامل و تساهل و تسامح مشکل بهوجود آمد و به موقعیت عربستان سعودی در جهان اسلام خدشه وارد کرد.
همچنین عربستان دچار یک اشتباه در محاسبات دیپلماتیک خود شد. زیرا با تغییراتی که در کشورهایی مانند مصر، لیبی وعراق رخ داد و درگیر شدن سوریه در بحران داخلی این کشورها تا حدود زیادی تأثیرگذاریشان را در جهان عرب از دست دادند. عربستان سعودی احساس کرد میتواند تنها کشور عرب مسلمانی باشد که تأثیرگذار باقی مانده است. تصور کرد میتواند با توجه به وجود حرمین شریفین، پول سرشار و نفت جایگاه جدیدی برای خودش تعریف کند.
اما به دلیل مسائلی که پیشتر برشمردم آن چیزی که عربستان سعودی در ذهن داشت تحقق پیدا نکرد. یک اشتباه دیگر عربستان سعودی این بود که خواست تمامیت خواهی کند و دیگران را نادیده بگیرد. بویژه درمورد نقش و نفوذ ایران بسیار اشتباه کرد. زیرا ایران با تمدن چندین هزار ساله اش یک واقعیت غیر قابل انکار منطقه است و نقش سازندهای در امنیت و ثبات منطقه دارد.
چطور میشود با وجود همه این مسائل رابطه دو کشور را ترمیم کرد؟
به اعتقاد من ایران و عربستان علی رغم همه مشکلاتی که وجود دارد میتوانند در پرتو یک اعتماد متقابل نسبی،نه صد در صد و با تکیه بر منافع و تهدیدهای مشترکی که دارند با یکدیگر کار کنند. اگر واقعاً ثبات و امنیت منطقه، رشد مسلمانان جهان و احترام به همه فرق اسلامی مهم است، که هست؛ دو کشور میتوانند به این باور برسند که در پرتو یک همکاری مشترک و سازنده میتوانند جهان اسلام را رشد بدهند. من فکر میکنم که در آینده نزدیک بتوانیم روابط مان را گسترش بدهیم و هم در جهت ثبات و امنیت در منطقه
گامهای اساسی برداریم.
نقش الجبیر را در این مسائل چگونه میبینید چون الجبیر تنها وزیری است که از خارج از خاندان سعودی انتخاب شده ؛شخصیت او چقدر در مسائل فی مابین عربستان و ایران مؤثر بوده است؟
دیدی که در ایران درباره عادل الجبیر و محمدبن سلمان وجود دارد و آنها به عنوان افرادی که سیاستهای خاص یا روحیه ضد ایرانی دارند مطرح میشوند، درست نیست. با توجه به دیدارهایی که با آنها داشتهام هر دو را مثبت میبینم. آنها تمایل دارند با ایران کار کنند. ولی تصور و برداشت غیرواقعی از ایران دارند. آن هم به دلیل اینکه ما با آنها گفتوگو نداشته ایم. وقتی ایران و عربستان رفت و آمدی ندارند و گفتوگو هایشان کم است، دیگران میآیند خلأ ایجاد شده را پر میکنند.
حالا این دیگران ممکن است امریکاییها باشند یا اسرائیلی ها. کشورهایی که دائم تلاش میکنند چهره غیر واقعی از ایران نشان دهند و نگرانی غیر واقعی ایجاد کنند. طی تقریباً 11 سال گذشته ایران و عربستان گفتوگوی جدی و چالشی نداشتهاند. آنها باید مسائل را روی میز بگذارند و خیلی شفاف و روشن درباره آنها گفتوگو کنند. گفتوگوهای جدی که با هدف برداشتن موانع باشد. هرچند برداشتن موانع دشوار است، ولی غیرممکن نیست. ایران و عربستان دو کشور بزرگاند و میتوانند موانع را از میان بردارند. آنها میتوانند در پرتو حسن نیت و باور به ضرورت همکاری موانع را بردارند. اما تا مدامی که این باور بهوجود نیاید کاری نمیتوان کرد.
چند میانجیگری مختلف برای حل مسائل ایران و عربستان مطرح شد؛از پاکستان تا آلمان تا مالزی و عراق. به نظرتان کدام یک از این میانجیگریها میتواند کارآمد تر باشد و زودتر به نتیجه برسد؟ فکر میکنید دولت عربستان ترجیح میدهد که یک کشور اروپایی به میان بیاید یا یک کشور مسلمان مثل پاکستان؟
باور من با توجه به تجربیاتم این است که در رابطه با کشورهای منطقه هیچ نیازی به میانجیگری نداریم. البته از کشورهایی که با حسن نیت و دلسوزانه گام برمیدارند تشکر و استقبال میکنیم. اما دو کشور میتوانند خودشان بنشینند گفتوگو کنند و مشکلات شان را حل کنند. ایران همواره اعلام کرده که هیچ گاه خواهان تشنج و ایجاد شکاف بیشتر نیست. ایران بویژه دولت یازدهم و بهطور خاص خود آقای روحانی به گسترش رابطه و تعامل با جهان، تعامل با همسایگان و در رأس شان همسایگان جنوبی و در بین آنها عربستان، اهتمام بسیار زیادی دارد.
اینکه میگویم عربستان اشتباه بزرگی مرتکب شد همین است که متأسفانه سعودیها به گامهایی که دولت یازدهم و شخص رئیس جمهوری برداشت پاسخ درخوری ندادند. با توجه به جوی که در ایران علیه عربستان حاکم بود آقای روحانی با شجاعت ایستاد و علیه حمله به سفارت عربستان موضع قاطع گرفت. همانطور که با شجاعت برای حل مسأله هستهای ایستاد در این زمینه هم این باور را داشت و دارد. دیر نیست و عربستان نباید این قرصت را از دست بدهد. ریاض باید از فرصت ذیقیمت وجود آقای روحانی است استفاده کند. زیرا روحانی کسی است که روند مناسبات را دقیقاً میداند و میشود گفت خودش یک کارشناس برجسته حوزه عربستان سعودی است. اما مسأله این است که این درک باید در طرف مقابل ایجاد شود.
فکر میکنید که این چالش در عمر دولت یازدهم حل میشود و شما بزودی به محل کارتان در ریاض برمی گردید؟
اینکه من برگردم یا نه بحث دیگری است اما امیدوارم که عربستان سعودی این فرصت باقی مانده دولت روحانی را مغتنم بداند و از دست ندهد.
نظر شما