عماد افروغ: رحیمی از قول دختری در سوریه گفت پیامبر بعدی احمدی نژاد است
در انتخابات ۸۸ می گفتند ما نمی خواستیم در مناظرات اسم ببریم، اما امام زمان الهام کرد / رحیمی گفت، دختری در سوریه گفته، پیامبر بعدی احمدی نژاد است / نامه های احمدی نژاد به بوش، یک ابروریزی سیاسی بود
عماد افروغ میگوید: در انتخابات ۸۸ میگفتند ما قصد نداشتیم در مناظرات اسم کسی را ببریم، اما امام زمان به ما الهام کرد که نام ببریم. گفتم: امام زمان به شما الهام کرد که کار غیر اخلاقی کنید؟
به گزارش صدای ایران، بخش هایی از این گفت و گوی این استاد دانشگاه نیز به مجلس هفتم اختصاص داشته و افروغ تاکید کرده که رئیس اصلی در این مجلس باهنر بوده است.
در ادامه گزیده صحبتهای افروغ در گفتوگو با اعتماد میآید:
*در زمان انتخابات آمده بودند از همسایه ما در مورد دین و ایمان من پرسیده بودند. سوالی که همسایه ما در مواجهه با آن دست آن فرد را گرفته بود و خودروی من را نشانش داده بود. یعنی سوالات در این حد بود.
*برخی نمایندگان مجلس اصلا در کمیسیونهای تخصصی خودشان نمیروند. من نمیخواهم اسم ببرم اما طرف بدون اینکه تخصص مرتبطی داشته باشد به کمیسیون تلفیق یا امنیت ملی میرود.
*آقای حدادعادل بنا به جهاتی که البته من نمیپسندم همیشه میخواست که تعامل مثبتی با دولت داشته باشد ولو جاهایی که جایی برای تعامل نبود. حتی با دولت اصلاح طلب نیز چنین رفتاری داشت.
*در زمان مجلس ششم مصاحبه ای کردم و گفتم ناقوس دیکتاتوری جدید را به صدا در میآورم. همانگونه که چند روز قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ نیز حسب تشخیص یک دست شدن بار دیگر و اینبار در دوره اصولگرایان به صدا درآوردم.
*من مثل بعضی از نمایندگان یک نماینده پاره وقت نبودم که همه کار در کنار نمایندگیشان میکنند. باور کنید من به برخی از سیاستمدارانمان غبطه میخورم که چگونه خودشان را با شرایط وفق میدهند و برخوردار از کثرت مشاغل و مسوولیتهای مختلف مانعهالجمع هستند که اجازه دهید اسم نبرم.
*فکر میکنم که آقای احمدینژاد از طریق حمله به آقای هاشمی رفسنجانی هم خودش را مطرح کرد و هم آقای هاشمی را زنده کرد. حالا ممکن است خواسته باشد یا ناخواسته.
*زمانی اعلام کردند که تعاونی مسکن هست که نمایندگان عضو مجلس هفتم میتوانند بروند و اسم بنویسند. عدهای از نمایندگان رفتند و چهار تا چهارتا ثبت نام کردند اما من اسم ننوشتم.
*آقای رحمانی فضلی اولا سابقه امنیتی نداشته است و ثانیا نسبت به مقولات مختلف نگاه اجتماعی دارد و به تمام معنا یک شخصیت متعادل است. به همه مسائل با نگاه اجتماعی و به شکل دغدغهمند نگاه میکند.
*رابطه مرید و مرادی بین آقای احمدینژاد و آقای مشایی وجود داشت. در واقع مشایی مراد آقای احمدی نژاد بود. من به همه میگفتم که محال است که آقای احمدی نژاد آقای مشایی را کنار بگذارد.
*نامههایی که آقای احمدینژاد به بوش رییس جمهور وقت امریکا نوشت از نظر بنده یک آبروریزی سیاسی بود. منتها برخی اذهان ساده اندیش حتی پیشنهاد دادند که این نامه در کتابهای درسی برود.
*در یک مقطعی وقتی که دیدم احمدینژاد برای انتخابات مجلس دخالت میکند اما ادعای عدم دخالت دارد به یکی از نمایندگان گفتم که ایشان جا پای هیتلر میگذارد چراکه روش هیتلری را در پیش گرفته است. اول، ریاست جمهوری را گرفته است و مطمئن باشید که میخواهد مجلس را هم بگیرد.
*سر وزارت آقای الهام که گزینه پیشنهادی وزارت دادگستری بود قصد داشتم به عنوان مخالف صحبت کنم. خیلی به من فشار آوردند که صحبت نکن چراکه اگر صحبت کنی ممکن است رای نیاورد.
*ما در دولت آقای احمدینژاد با هیات دولت مواجه نیستیم، بلکه رییس دولت داریم. هیات دولت یک جمع است که بحث میکند و تصمیم میگیرد اما در دولت آقای احمدی نژاد از این خبرها نبود.
*زمانی که احمدینژاد هلوکاست را زیر سوال برد من به یکی از نمایندگان گفتم که تطهیر هیتلر نشانه ای دیگر برای صحت حرف من است. داشت خطرناک میشد.
*آقای رحیمی عنوان کرد که در سفری که به سوریه داشته است دختری او را دیده است و گفته که حیف که دیگر پیامبری نمیآید وگرنه پیامبر بعدی احمدینژاد است.
*بارها هم گفتم و بازهم میگویم که هیچگاه در هیچ مقطعی به آقای هاشمی رفسنجانی رای ندادهام و نمیدهم.
*احمدینژاد از طریق حمله به آقای هاشمی به نان و نوایی رسید ولی اتفاقا باعث محبوبتر شدن آقای هاشمی شد.
*یکی از دلایلی که باعث شد من دیگر کاندیدا نشوم این بود که ملاکهایی که برای یک مجلس کارآمد، شجاع و تخصصی مورد لزوم است را ندیدم.
*من نگاه میکنم و میبینم که نماینده ای داریم که سه دوره است در مجلس عضو است اما یک طرح هم نداده است. فقط جیغ کشیده است.
*باید تاکید کنم که آقای باهنر رییس اصلی مجلس هفتم بود. همه کاره مجلس هفتم در بخش ریاست آقای باهنر بود.
*حدادعادل زمانی که در مجلس ششم هم نماینده بود همراه با سایر نمایندگان اقلیت معروف به «اقلیت نجیب» بود.
*آقای احمدی نژاد همه پیروزی اش در عرصه انتخابات ریاست جمهوری را مدیون آقای مشایی و اسلوب ایشان بود.
*از مخالفان سرسخت حضور نهادهای نظامی در ارکان تصمیمگیری کشور هستم.
*اگر از من بپرسید که بزرگترین اخلاق در جامعه چیست؟ میگویم اعتماد و همبستگی.
*در مجلس هفتم من از حق اصلاح طلبان دفاع میکردم و اجازه نمیدادم که تبعیضی ایجاد شود.
*خیلی خوشحال هستم که الان میبینم من کجا هستم و رحیمی کجا است.
*اگر به انتخابات سال ۱۳۸۲ بازگردم بازهم کاندید میشوم.
*مجلس هفتم هرقدر هم که تلخ، برای من عبرت آموز بود.
*من خودم را اصولگرا و اصلاح طلب هر دو میدانم.
*جز آقای حدادعادل در مجلس هفتم گزینه ای برای ریاست مجلس به آن شکل نبود و تنها یک گزینه ضمنی وجود داشت که آن گزینه هم فراگیر نبود. بهتر است که حالا حرفی در این مورد زده نشود، چون خیلی محرمانه با افراد مورد اعتماد لابی میکرد. اما خب فضای آن زمان به گونه ای بود که یک فرد غیر روحانی رییس مجلس شود که این موضوع در آن شرایط قابل تحلیل بود.
*من از هر استیضاحی حمایت میکردم. استیضاح را فرصتی میدانستم برای اینکه وزرا و نمایندگان حرفهایشان را بزنند. الان استیضاح تبدیل به یک تابو شده است. الان تا استیضاحی مطرح میشود سریع شروع به لابی میکنند تا استیضاح مطرح نشود. من از هر تحقیق و تفحص، سوال و استیضاحی استقبال میکنم.
*یادم هست یک بار در مجلس هفتم آمدند و خواستند وزیر بازرگانی آقای احمدی نژاد را استیضاح کنند. آقای نادران نامه ای آورد و به من گفت امضا کن. من هم سریعا امضا کردم. فرصتی است که بیاید و از خودش دفاع کند. اما بعد آمدند و گفتند امضایت را پس بگیر. اما من مخالفت کردم. مگر من بازیچه بودم؟ من امضایم را پس نگرفتم. البته استیضاح هم نشد.
*کسی تافته جدابافته نیست. وقتی میگوییم که مردم در مشروعیت نظام نقش دارند دیگر کسی نمیتواند بگوید که مردم نقش ندارند، اما من دارم. تو اگر بخواهی نقشی داشته باشی تا زمانی که مردم نباشند و تو جزیی از آنان نباشی که نمیتوانی این نقش را داشته باشی و یک نکته خیلی اساسیتر، مردم تقسیمبندیهای متفاوتی دارند. عطف به زوایای مختلف میتوان آنها را تقسیم بندیهای مختلف کرد. یکی از این تقسیمبندیها، رسمی و غیررسمی است. یعنی یک عده از مردم کارگزار رسمی شدهاند و عده دیگری کارگزار غیررسمی هستند. یک عدهای تصمیم میگیرند و عدهای دیگر در عرصه مدنی از نفوذ و اعتبار قدرت برخوردارند که میتواند بر تصمیمگیریهای رسمی اثر بگذارد. سوال اینجاست که رابطه دیالکتیک مردم و مسوولان و قدرت رسمی و قدرت غیررسمی چیست؟ آن فردی که مسوولیتی دارد حسب چه چیزی این مسوولیت را دارد؟
*فردی که همواره اختیار نسبتا مطلق داشت و گرداننده اصلی مجلس هفتم بود آقای باهنر بود. آقای باهنر بود که فراکسیون اصولگرایان را تشکیل داد و خط و ربط میداد. او بود که وقتی دولت جدید شکل گرفت کارها و امورات را پیش برد. نمونه بارزش هم طرح تسهیل ازدواج جوانان بود که دو سال روی آن کار کرده بودیم اما وقتی دولت جدید شکل گرفت و لایحه صندوق مهر رضا را آورد آقای باهنر بلافاصله ۵۰ امضا جمع کرد تا طرح ما را به خاطر دولت از دستور کار خارج کند. کلیات طرح ما تصویب شده بود اما به خاطر دولت امضا جمع میکردند تا طرح ما را از دستور کار خارج کنند. من همان زمان هم در مقابل این رفتار عصبانی شدم اما حتی نمایندگان به اصطلاح غیراصولگرا نیز به من گفتند که ناراحت نباش و تاکید کردند که به از دستور خارج کردن طرح رای نمیدهند. الحمدالله پیشنهاد از دستور خارج کردن طرح تسهیل ازدواج جوانان رای نیاورد.
*ای کاش نوار دیدار کمیسیون فرهنگی با مقام معظم رهبری در زمانی که ریاست آن با بنده بود را پخش کنند. از دفتر مقام معظم رهبری و صدا و سیما خواهش میکنم که این نوار را پخش کنند تا معلوم شود که آقا چه گفتند و چه نظری در مورد رییس کمیسیون فرهنگی و به صورت کلی کمیسیون فرهنگی داشتند؟ اینها که این اندازه دم از تبعیت از مقام معظم رهبری میزنند چرا به این نکات توجه نمیکنند؟ ما که دم نمیزنیم و نانی هم نمیخوریم اما کسانی که دم میزنند، گوش میکردند. من که اصلا نمیخواستم کاندیدای ریاست شوم. سال آخر کمیسیون فرهنگی بود و من برخی اوقات و از فرط ناراحتی میرفتم در نمازخانه کتابهایم را تنظیم میکردم.
*احمدینژاد تمام اتهاماتی که به آقای هاشمی زد و عدهای فکر میکردند که واقعیت هم دارد هیچوقت ثابت نشد و از آن تنها به عنوان پل پیروزی استفاده کرد. این اتهامات تنها مصرف انتخاباتی داشت. اینها برخوردهای ابزارگرایانه است وگرنه احمدی نژاد چهار سال فرصت داشت تا همه اتهاماتی را که زده بود ثابت کند اما چنین کاری نکرد. اگر پرونده و سندی بود باید رو میشد اما تنها دنبال مصرف انتخاباتی بودند که واقعا دور از شأن نظام جمهوری اسلامی بود و هست. البته در این مورد من یک تحلیلی دارم که خیلیها سختشان است که آن را باور کنند و شاید برای شما هم سخت باشد که آن را قبول کنید.
*در شبکه چهار یک برنامه از یکی از روحانیون نزدیک به آقای احمدی نژاد دیدم که داشت از فضیلت هیتلر میگفت. میگفت کسی ناامید بود و من به او توصیه کردم کتاب هیتلر را بخواند، ببینید چه خطری از بیخ گوش ما گذشت. این آقا از روان و پرشور صحبت کردن هیتلر میگفت و آن را میستود، اینکه هیتلر توانست بیکاری را کاهش دهد و باعث رونق صنایع نظامی و غیرذلک شود، اما به چه قیمتی! دیگر به آن کاری نداشت. ببیند چه تفکری داشتند؟
*برخی نمایندگان استان کرمانشاه و کردستان حمایتهای جدیتری از آقای رحیمی میکردند. حتی در میان آنها اصلاح طلب هم وجود داشت. اینهایی که من میگویم واقعیتهای آن روز است. خدا را شکر که وابسته به هیچ جناح و گروهی نیستم و حالا میتوانم این واقعیات را بگویم. البته من بازهم کاری ندارم ممکن است این افراد به آن نتیجهای که من رسیده بودم نرسیده باشند. اما همان روزها بود که دیدم در کمد من و سایر نمایندگان مجلس شبنامهای علیه من توزیع کردهاند.
*دیداری با رهبری در مجلس هفتم داشتیم و رهبری دفاع نسبتا محکمی از احمدی نژاد کردند، به گونه ای که برخی نگاه های معنادار متوجه من هم شد. شبِ همان روز جلسه هیات وزیران با روسای کمیسیونها در مجلس بود. شب به یاد ماندنیای بود. نمیدانید که برخی روسای کمیسیونها با چه زبانی از آقای احمدی نژاد یاد میکردند. یکی میگفت من حامل پیامی از سوی همشهریانم هستم «آنقدر کار نکنید شدید پوست و استخوان»، یکی دیگر که بعدها وزیر شد گفت «دیگر چه میخواهیم؟ این ولایت و ولایت فقیه و این هم شما دولت ولایتمدار.» بنده دیدم که فضا خیلی چاپلوسانه است، گفتم: من هم میخواهم صحبت کنم. آقای کوهکن که وقت میداد گفت که وقت تمام است و میخواهیم برای شام برویم. من هم گفتم که زیاد وقتتان را نمیگیرم. گفتم: قال علی (ع): «کثرت الوفاق نفاق» وفاق زیادی بوی نفاق میدهد و آنچه بر سر ما آمده است به خاطر اختلاف نبوده بلکه به دلیل وحدتهای صوری بوده است.