يکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳ - 2024 October 13

عباس عبدی: شکاف اصلی، جناح بندی اصولگرایان است

کد خبر: ۱۰۳۷۱۸
تاریخ انتشار: ۲۱ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۶:۰۹
در شرایط فعلی مساله اصلی تقویت مؤلفه‌های قدرت ملی کشور و تامین حداقلی از رشد اقتصادی است و این از طریق حمایت مسئولانه از دولت و اصولگرایان معتدل امکان‌پذر است.

صدای ایران - به گزارش پارسینه، عباس عبدی در یادداشتی در مجله مهرنامه نوشت: پرسش مهمی که برای هر ناظر سیاسی وجود دارد این است که پس از 7 اسفند وضعیت آرایش نیروهای سیاسی در ایران، چگونه خواهد بود. آیا تحولاتی در نیروهای اصولگرا رخ خواهد داد؟ آیا روابط اصلاح‌طلبان و حکومت بهبود خواهد یافت؟ آیا میان دولت وا صلاح‌طلبان روابط گذشته برقرار خواهد بود؟ و از این نوع پرسش‌ها در هر ذهن کنجکاوی وجود دارد. 

پاسخ به این پرسش‌ها از دو منظر ممکن است. منظر اول، موقعیت تحلیل‌گری است. به این معنا که پاسخ‌دهنده برحسب جایگاه تحلیلی خود نسبت به آن‌چه که گمان می‌کند، رخ می‌دهد موضع رد یا تأیید ندارد و به تعبیر دقیق‌تر کنشگر ماجرا نیست. هرچند ممکن است رویدادهای آتی را مطلوب یا نامطلوب بداند. برای نمونه وقتی که ما درباره وقایع لیبی نظر می‌دهیم، در موقعیت تحلیلگری هستیم. 

چون از روند اوضاع آن‌جا چنین برداشت می‌کنیم که وضع آن‌جا چگونه خواهد شد. هرچند ممکن است آن وضع احتمالی را مطلوب یا نامطلوب بدانیم ولی هیچ گونه اثرگذاری بر تحولات آن‌جا نداریم. مثل کسی که در حال اظهارنظر نسبت به یک بیمار است و مثلا می‌گوید که او از این بیماری جان سالم به در نمی‌برد، هرچند گوینده از این اتفاق متأسف نیز هست، ولی بیان او مستقل از روند بیماری است.

منظر دوم کنشگری است. درواقع گوینده به عنوان یک کنشگر نیز هست. از این حیث نسبت به رویدادهای آینده، بی‌تفاوت و بدون موضع نیست. او می‌کوشد که روند حوادث را چنانچه مطلوب و البته ممکن می‌داند خلق کند و جهت دهد. هرچند این کوشش نباید ذهنی و بی‌ارتباط با واقعیت باشد، به‌طوری که خاطره دوران سیاه اراده‌گرایی دولت پیش را زنده کند. نگاه از این زاویه با بی‌طرفی همراه نیست. نوعی کوشش برای شکل دادن به امور است. کوششی که ممکن و مطلوب باشد. مثل مربی آزموده‌ای که می‌کوشد ظرفیت‌های فرد تحت آموزش خود را به فعلیت درآورد. بنده در این یادداشت از موضع کنشگری سخن می‌گویم.

برداشت کلی بنده این است که انتخابات اخیر از چند جهت تأثیرات مهمی را بر جهت‌گیری و دوری و نزدیکی نیروهای سیاسی خواهد داشت. در درجه اول میان اصولگرایان شکاف ایجاد خواهد کرد. شکافی که از گذشته و از ابتدای سال 84 وجود داشت ولی به علت عمده شدن خطر اصلاح‌طلبان، بروز پیدا نمی‌کرد.در ادامه از سال 88 این شکاف وارد مرحله جدیدی شد که حمایت ضمنی برخی از اصولگرایان از نامزدی آقای موسوی نمود این شکاف بود.

 این شکاف در سال 90 و با قهر و خانه نشینی احمدی‌نژاد برجسته شد و در انتخابات 92 به نقطه حاد خود رسید. ولی حضور اصلاح‌طلبان در انتخابات اسفند 94 موجب شد که بخشی از این دو گروه دوباره و به شکل غیرمنطقی کنار یکدیگر قرار بگیرند، و اگر برنده انتخابات می‌شدند مدتی را با خوشی سپری می‌کردند. ولی شکست سختی خوردند. اکنون وضع را چکونه می‌بینند و چه تحلیلی در میان آنان هست؟ یک بخش معتقدند باید به احمدی‌نژاد رجوع کرد. در نوشته‌های طرفداران وی این نگرش به شدت پررنگ است و حمله شدیدی را به سایر اصولگرایان آغاز کرده‌اند. 

طیف مقابل این تحلیل معتقدند که اصولاً همراه شدن با طرفداران احمدی‌نژاد و پایداری‌ها موجب این وضع شده است و حساسیت مردم و اصلاح‌طلبان را برانگیخته و اگر گروه احمدی‌نژاد نبود، طبقه متوسط شهری در ضدیت با اصولگرایان پشت اصلاح‌طلبان جمع نمی‌شدند و به‌طور قطع چنین شکست سختی را نمی‌خوردند. رتبه بالاتر افراد این گروه در نتیجه نهایی انتخابات مثل ابوترابی و توکلی در برابر رتبه پایین طرفداران احمدی‌نژادی در نتایج نهایی، موید این ادعاست. 

ظاهراً گروه سومی هم هستند که دل خود را به نتایج شهرستانی خوش کرده‌اند. نتایجی که محصول ردصلاحیت‌ها و نابرابری سیاسی بوده است. و تهران را فقط یک استثنا دانسته‌اند و معتقدند همین راه را ادامه دهند خوب است. بنابراین تردیدی نیست که هرکدام از این تحلیل‌ها اثار و عوارض خود را دارد. به علاوه پیشاپیش طیف‌های لاریجانی هم از آنان جدا شده و همین جدایی نقش مهمی را در آرایش سیاسی جدید ایفا کرد.

در میان اصلاح‌طلبان قضیه به شکل دیگری است. رای‌دادن آقایان کروبی و موسوی در این انتخابات بار معنایی و سیاسی دیگری دارد. اگر در سال 90 تعداد اندکی از اصلاح‌طلبان رأی دادند، و آن هم به صورت منفعل؛ در سال 92، قاطبه آنان رأی دادند، در این دوره افراد نمادین آنان نیز وارد ماجرا شدند. بنابراین عبور کردن از یک گذشته‌ای است که خوشبختانه خیلی سریع‌تر از آنچه که برخی گمان می‌کردند پشت سر گذاشته شد؛ ولی این عبور از گذشته، مستلزم حضور رسمی‌تر در ساختار قدرت نیز هست و اتفاقاً اختلافات و صف‌بندی جدید نیروهای اصلاح‌طلب از همین نقطه آغاز خواهد شد. به این معنا که فرآیند منتهی به این هدف چگونه باید شکل بگیرد و راهبران آن چه کسانی هستند؟

نکته دیگر وضعیت و چگونگی تعامل اصلاح‌طلبان با اصولگرایان میانه است؟ آیا این رابطه به صورت رقابت است یا همکاری؟ طبیعی است که در جریان انتخابات مجلس، نوعی از همکاری و حتی حمایت مشاهده شد. ولی آیا این روند در مجلس نیز ادامه خواهد داشت یا رقابت درباره ریاست‌ مجلس و هیات رئیسه و سایر مواضع آنان را در برابر یکدیگر قرار خواهد داد؟

 به نظر می‌رسد که چگونگی برخورد با این موارد باید در قالب تحلیل کلی از فضای سیاسی کشور باشد. به نظر بنده شکاف اصلی و فعال در عرصه سیاست که به سرانجام رساندن آن مقدم بر هر شکاف دیگری است، جناح‌بندی میان اصولگرایان است. بخش اصولگرایان سنتی و معتدل که پایگاه اجتماعی سنتی خود را دارند با بخش حاشیه شهری آنان، که در اطراف نیروهای تندرو و حامی دولت پیش گرد آمده‌اند، به صورت حادی با یکدیگر در تقابل هستند. 

این تنش در جریان حوادث 88 برای مدتی منجمد شد، و اکنون دوباره زنده شده است. این دو گروه مظهر دو واقعیت متمایز اجتماعی هستند. بخشی از آنان ریشه در سنت اجتماعی ایران دارند، و بخش دیگر از عوارض توسعه ناموزون و اقتصاد رانتی و فاسد در ایران هستند که خود را در قالب شیوه‌های دینی و سنتی بازتعریف کرده‌اند. امروز شکاف فعال و اولویت‌دار،‌همین مساله است.

این باورکردنی نیست که فردی مثل آقای آل‌اسحاق را در کنار نامزدهای جبهه پایداری ببینیم. این یک عارضه است و باید هر کس به جایگاه خود برگردد. از این رو حمایت از اصولگرایان سنتی و معتدل که حامی دولت نیز هستند، و بخش قابل‌توجهی از ضوابط و الزامات توسعه و پیشرفت را حداقل تا مرحله‌ای خاص پذیرفته‌اند، وظیفه اصلی اصلاح‌طلبان است. رسالتی که دولت فعلی و طرفداران اصولگرای آن بر دوش دارند، برگرداندن اداره امور کشور به روال عادی و ایجاد آرامش روانی و سیاسی و کمک به رونق اقتصادی و جلوگیری از ناپایداری و تنش در سیاست خارجی است. طبیعی است که برای تحقق این اهداف به حمایت اصلاح‌طلبان نیاز دارند و باید آنان را حمایت کرد.

در شرایط فعلی مساله اصلی تقویت مؤلفه‌های قدرت ملی کشور و تامین حداقلی از رشد اقتصادی است و این از طریق حمایت مسئولانه از دولت و اصولگرایان معتدل امکان‌پذر است. مساله دوم و در گام بعد، حضور رسمی‌تر اصلاح‌طبان در ساختار قدرت است. این مساله تاکنون در هیات دولت محقق شده بود، اکنون و با نتایح کنونی در مجلس نیز عینیت یافته است.

 ولی این حضور رسمی نباید صوری باشد. بلکه حضور واقعی موردنظر است. از این نظر کوشش برای رفع محدودیت‌های موجود برای اصلاح‌طلبان، ضروری است. در این راه اصولگرایان مقبول و مورد حمایت نقش برجسته‌ای را می‌توانند ایفا کنند، اگر برای 18 ماه آینده، یعنی تا انتخابات سال 96، این پروژه طراحی شود که نوعی تفاهم ملی در عرصه سیاست شکل گیرد، آن‌گاه می‌توان اطمینان حاصل کرد که ثمره انتخابات اخیر فراتر از انتظار بوده است. ولی اگر گمان شود که با حضور چند نفر در مجلس، می‌توان در نظام نظارتی یا قانونگذاری مجلس تغییر مهمی ایجاد کرد، نوعی خوش‌خیالی خواهد بود.

نظر شما