شنبه ۰۷ مهر ۱۴۰۳ - 2024 September 28

مشاغل عجیب، از شاهد طلاق تا دادزن پاساژ

سر و شکل زندگی و نیازهای مردم جامعه تغییر کرده و به دنبالش، تغییرات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادیِ عمیقی رخ داده که یک نمونه اش پدید آمدن مشاغل عجیب است.
کد خبر: ۱۰۲۵۳۳
تاریخ انتشار: ۱۱ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۱:۰۹
سر و شکل زندگی و نیازهای مردم جامعه تغییر کرده و به دنبالش، تغییرات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادیِ عمیقی رخ داده که یک نمونه اش پدید آمدن مشاغل عجیب است.

به گزارش صدای ایران، روزنامه خراسان نوشت: دور و بر ما پر از چیزهایی است که دیده نمی شود! نه این که نامرئی باشد، بلکه به چشمِ ما نمی آید. از وجود نعمت هایی مثل اکسیژنی که نفس می کشیم و سلامتی و امنیتی که کمتر شکرگزارش هستیم تا حضور ارزشمند نزدیکان و عزیزانمان، همین طور برخی پدیده های اجتماعی یا حتی برخی مشاغل! شغل هایی که خیلی وقت ها جلوی چشممان هستند و مستقیم و غیرمستقیم درباره شان شنیده ایم اما شاید از فرطِ تکرار و سادگی، هیچ وقت به چشممان نیامده اند یا حتی اگر راجع بهشان کنجکاو بوده ایم، صاحبان آن مشاغل راضی به توضیح و گفت و گو نشده اند. شغل هایی که به طور معمول از نظر ما نه در دسته مشاغلِ رایج و متعارف قرار می گیرند، نه در دسته مشاغل کاذب. نه آنچنان رنگی و فانتزی هستند و نه خیلی دشوار و خشن. شغل هایی که بیش از همه چیز، حداقل در برخورد اول عجیب اند! یعنی وقتی می بینی و می شنوی که کسانی از این راه کسب درآمد و امرار معاش می کنند، جـا می خوری. مشاغلی که بیشترشان حاصلِ تحولات اجتماعی کشورمان در دهه های اخیر و تغییر سبک زندگی مردم جامعه است. قدیم ها کی مردم به «نوبت گیرِبانک» و «گریه کن مراسمِ ترحیم» و «مراقب موقت حیوان خانگی» و «همراهِ بیمار» و «ادمینِ کانال تلگرام» و «پوشش دهنده پلاک در طرح ترافیک» و... نیاز داشتند که کسانی با ارائه این خدمات، مشغول به کار شوند؟ بله. سر و شکل زندگی و نیازهای مردم جامعه تغییر کرده و به دنبالش، تغییرات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادیِ عمیقی رخ داده که یک نمونه اش پدید آمدن همین مشاغل عجیب است. اگر شما هم دوست دارید درباره برخی از این مشاغل متفاوت بیشتر بدانید، با ما در این کنجکاوی و جست وجـو همراه شوید.

شغل: شاهد طلاق
هر نیم ساعت: 50 هزار تومان

یکی از آخرین مراحل طلاق، ثبت واقعه طلاق در محضر و دفاتر رسمی ثبت ازدواج و طلاق است. واقعه ای که برای ثبت، علاوه بر مدارکی مثل عقدنامه زوجین، شناسنامه زوجین و حکم طلاق صادره از سوی دادگاه، نیاز به حضور دونفر شاهدِ مرد هم دارد. زوج های متقاضی طلاقِ بسیاری درست در این مرحله و برای پیدا کردن دو شاهد برای حضور در محضر و امضا زدن پای سند طلاق، دچار مشکل می شوند. معمولا خانواده و فامیل طرفین به هزار و یک دلیل مثل نارضایتی یا ترس و اکراه از قدم برداشتن در مسیر جدایی یک زوج، حاضر نیستند شاهد طلاق باشند و اینجاست که وجودِ دو شاهد برای زوجِ خسته و عصبیِ در یک قدمی جدایی، حکم کیمیا را دارد. نیازی که جرقه شکل گرفتن شغلی شده به نام: «شاهد طلاق!» برای گفت و گو با یک شاهد طلاق، مجبور می شویم کلی فیلم بازی کنیم. از یک وکیل می شنویم که با پرس و جو از مغازه های فتوکپی و زیراکسِ رو به روی دادگاه خانواده می شود رد شهود طلاق را گرفت. مغازه دارها پیرمردی عینکی و اورکت پوش را آن سمت خیابان نشانمان می دهند و پیرمرد وقتی می شنود دنبال چه کسی هستیم، زیرلب می گوید: «بروید توی کوچه نانوایی، پلاک فلان»! درِ خاکستری خانه را سهراب خان باز می کند. مردی چهل و چند ساله با موهای جوگندمی و تی شرت سورمه ای که آتش به آتش سیگار روشن می کند و بین پک های عمیق سیگار با نگاهی بی تفاوت می گوید:«باشه میام. برای کی می خواید؟ آخه من فردا سرم شلوغه. توی یه دادگاه داور طلاقم و یه محضرِ دیگه، شاهد طلاق. فقط گفته باشم باید بیایید دنبالم، چون من وسیله ندارم و سختمه تاکسی بگیرم. بابت نیم ساعتی هم که اونجام، 50 هزار تومن می گیرم، نگید نگفتی. زندگی من از این طریق می گذره. یکهو بعد طلاق قاط نزنید و حق الزحمه ما بره رو هوا!» قرار صوری فردا صبح را با سهراب خان می گذاریم و شگفت زده خداحافظی می کنیم.

شغل: مدل آگهی بازرگانی!
هر پروژه: یک و نیم میلیون تومان

هیچ وقت به مردان، زنان و بچه های خوش قیافه، خوش پوش و سرحالِ آگهی های بازرگانی تلویزیون دقت کرده اید؟ همان ها که معمولا در خانه و آشپزخانه های بزرگی که از تمیزی برق می زند، پشت میزی پر از خوراکی های رنگارنگ، مشغول غذا خوردن اند. یا حوله حمام به تن، با دقت مشغول انتخاب شامپوی مناسب موهایشان هستند یا لم داده روی یک صندلی راحتی، در دشتی سبز و کنار استخری بزرگ، رو به دوربین لبخند می زنند و از خدمات الکترونیکِ بانکی که در آن حساب دارند، تعریف و تمجید می کنند! بله خب. این هم یک شغل است. یک شغلِ شیک؛ «مدل آگهی تبلیغاتی!» طرف ما، جوانی 30 ساله و خوش تیپ، یکی از همین مدل هاست. با او سرِ یکی از پروژه هایش آشنا می شویم و بعد از اتمام ساعت طولانی کارش، پای حرف هایش می نشینیم که می گوید: «هشت سال قبل وارد فضای مدلینگ شدم و تا به حال مدل تبلیغاتی برندهای معتبر زیادی بودم. مهم ترین نکتۀ رزومه یه مدل، سابقه همکاری با برندهای مطرح و شناخته شده هست. درآمد یه مدل، ارتباط مستقیم به آشنا بودنِ چهره و فیزیک اون مدل داره. هر چقدر شناخته شده تر باشی، درآمد بیشتری داری. به شخصه برای هر پروژه کمتر از یک میلیون و نیم نمی گیرم. چون متاهلم و زندگی ام از همین طریق می گذره و کمتر از این رقم، ارزش وقت گذاشتن نداره.» او درباره باید و نبایدهای شغلش هم می گوید: «من تمام روزهای سال رژیم غذایی سفت و سختی دارم و هر روز در هر شرایطی باید دو ساعت ورزش کنم و بدوم. خیلی وقت ها مجبورم در فصل تابستون، ساعت ها با لباس زمستونی و میک آپ سنگین باشم و گاهی در فصلِ زمستون با لباس های تابستونی برای عکاس و فیلمبردار ژست می گیرم. ضمن اینکه معمولا ساعت کاری ما نامحدوده. مدام در سفریم و خیلی وقت ها از صبح تا شب، بی وقفه کار می کنیم.»

شغل: همراه بیمار!
هر شب: 80 هزار تومان

مقصد بعدی، یکی از بیمارستان های بزرگ شهر است. جایی که شنیده ایم راننده تاکسی های آن حوالی، یک جورهایی دلال و واسطه خانواده های بیمارانِ بستری در بیمارستان با کسانی هستند که حاضرند به جای خانواده گرفتارِ بیمار، شب یا حتی روز را در بیمارستان بمانند و به کارهای بیمار رسیدگی کنند. به اولین راننده که می گوییم یکی از بستگان در بیمارستان بستری است و خودمان کارمند و گرفتاریم و به دنبال کسی هستیم که شب ها در بیمارستان کنارش باشد، می بردمان پیش مرد جاافتاده ای که به شکلِ کلیشه و تیپیکالی با لُنگ مشغول تمیز کردن شیشه و آینه های سمندش است. آقاماشاءا... کسی است که همراه بیمار سراغ دارد. خیلی حرفه ای از سن و سال بیمار و نوع بیماری و شرایط عمومی بیمار و مدت زمانی که باید در بیمارستان بماند پرس و جو می کند و وقتی با تپق و من و من می گوییم: «بیماری قلبی!» می گوید: «آها! یکی هست که انگِ همراهی با بیمارای قلبیه. یه خانمِ چهل ساله که همسرش سال ها بیماری قلبی داشت و مدت ها بیمارستان بستری بود و فوت کرد. این خانم به خاطر تجربه اش دقیقا می دونه یه مریض بدحال قلبی چی می خواد و چی نمی خواد. مطمئن باشید عین مادرِ خودش، مریضتون رو تر و خشک می کنه، شب تا صبح بالاسرش بیدار می مونه، حواسش به خورد و خوراک و عوض کردنِ سوند و آنژیوکت و تموم شدن سرم هست و حتی از عیادت کننده ها پذیرایی می کنه. فقط یادتون باشه که نرخش شبی 80 هزار تومنه که چون می گید ندارید و وضعتون خوب نیست، می گم 50 بگیره. بسیار هم خانم قابل اعتمادیه. من اصلا برای ضمانت، شناسنامه تموم نیروهامو می گیرم. شناسنامه شون پیش من گرو می مونه تا کارشون رو درست انجام بدن». قرار می شود یک دور بزنیم و برگردیم!

شغل: ارائه دهنده نمونه موادغذایی!
ساعتی 5 هزار تومان

حتما در سوپرمارکت های بزرگ و مراکز خرید با استندهایی که یک میز جمع و جور و یک متصدیِ خوش اخلاق دارند و به شما پیشنهاد تستِ نمونه ای از محصولی را که مشغول تبلیغش هستند می دهند، برخورد داشته اید. مردان و زنانِ سرحالی که به محض اینکه نزدیکشان می شوی، شروع به توضیح ویژگی های مثبت محصولشان می کنند و از شما دعوت می کنند برشی از پنیر، قطعه ای ناگت یا لقمه ای از ماست تولیدی شان را نوش جان کنید. یک جور تبلیغِ چهره به چهره، مستقیم، شیک و تاثیرگذار که جرقه شکل گیری شغل «ارائه دهنده سیمپل» شده است. محسن و رامین، دو دوست هستند که هر دو در فروشگاه های بزرگ، ارائه دهنده نمونه مواد غذایی اند. محسن 21 سال دارد و رامین 17 ساله است و این روزها در دونقطه مختلف شهر، ورودیِ دو سوپرمارکت پررفت و آمد، مشغول تبلیغ یک مدل خامه ویژه هستند. محسن که یک شالِ آبی رنگ با نشانِ شرکت تولید کننده خامه دور گردن دارد، همین طور که میزِ استند را تمیز می کند و نان های تُست را برش می زند و خامه ها را روی برش های نان می مالد، درباره کارشان می گوید: «از شنبه تا چهارشنبه 8 ساعت و دو روزِ آخر هفته 10 ساعت سر این کار هستیم و بابت هر ساعت کار 5 هزار تومان دریافت می کنیم که خب بدک نیست. من و رامین از نیروهای یک تیم تبلیغاتی هستیم و روال کار به این شکله که شرکت، پروژه هر هفته و هر ماهمون رو تعیین می کنه. قبل از شروع به کار هم تولیدکنندگانِ محصول، توضیح مفصلی رو درباره محصولی که قراره تبلیغ بشه به ما می دن و کار شروع می شه. معمولا برخوردِ مردم هم خوبه و از تست نمونه ها استقبال می کنند و اگر بپسندند، می خرند. بد نیست بدونید از قوانین کار ما اینه که در طول هشت یا ده ساعت کار، حق نداریم بشینیم. تمام مدت باید سرپا باشیم و از صندلی خبری نیست!»

شغل: عروسک تن پوش!
ماهانه: 500 هزار تومان

این روزها کمتر ولی یک سال هایی، جلوی ورودیِ هر اسباب بازی فروشی، پیتزایی، شهربازی، مرکز خرید یا مهدکودکی، یکی از این عروسک های تن پوش ایستاده بود که با یک لبخندِ گل و گشاد، برای مردم دست تکان می داد و با بچه ها، عکس یادگاری می انداخت. جـواد را هم جلوی یکی از باغ‌رستوران های حوالی طرقبه می بینیم. جوانی که دو سال است در سرما و گرما، شبی چهار پنج ساعت تن پوشِ باگزبانی، خرگوشِ صورتی و بانمک کارتون های کودکانه را می پوشد و برای جلب توجه و نگاه مشتری به سمت باغ‌رستورانی که جواد را استخدام کرده، می چرخد و می رقصد و دست تکان می دهد و می خندد. یک شغلِ خاص دیگر که جواد بابت انجامش، ماهی 500 هزار تومان دریافت می کند. رقمی که به قول خودش هیچ کدام از چاله چوله های زندگی متاهلی اش را پر نمی کند. وقتی می گویم از کارت برایم بگو، می خندد که: «وای نمی دونید کله این عروسک ها چقدر سنگینه. هرشب گردن درد دارم. هفته های اول که عادت نداشتم، داغون شدم. دیدِ درست و حسابی هم نداره. یهو از همه جا بی خبر می بینی یکی بهت آویزونه؛ نگاه می کنی می بینی یه بچه سمج و خوشحاله که داره دُم لباس رو می کشه! سرما و گرما و مدام سرِ پا ایستادن هم هست ولی خب چاره ای نیس!»

شغل: داد زن پاساژ!
روزی 10 هزار تومان

این روزهای شلوغِ دم عید که مرد و زن و پیر و جوان به دنبالِ خریدهای ریز و درشت شب عید هستند، یکی از مشاغلی که در پیاده روهای مجـاور پاساژها و مراکز خرید بزرگ، حسابی به چشم می آید «داد زنِ پاساژ» است. مردان پرانرژی و جوانی که تراکت تبلیغاتی به دست، با صدای بلند از عابران دعوت می کنند از فلان مغازه در فلان طبقه پاساژ دیدن کنند و از کیفیت و قیمت محصولات، شگفت زده شوند! محمدامین، 13 ساله، یکی از همین دادزن هاست که برای آتلیه عکاسی یکی از بستگان تبلیغ می کند؛ محمدامین محصل است و تعریف می کند که هر روز بعد از مدرسه، 10 ساعت مشغول این کار است و روزی 10 هزار تومان دستمزد می گیرد. مصطفی، 21 ساله هم یکی دیگر از دادزن های ورودی یک پاساژ بزرگ است که تست عطر توزیع می کند و حسابی برای صاحب مغازه عطرفروشیِ داخل پاساژ مایه می گذارد. وقتی درباره کارش می پرسم، می خندد و توضیح می دهد: «6 ساله توی کار عطرم و عطر رو خوب می شناسم. دلم می خواست اوضاعم خوب بود و مغازه خودمو داشتم ولی فعلا چاره ای نیس جز همین کار. متاهلم، یک ساله عقد کردیم و در به در دنبالِ جـور کردن وام ازدواجم تا بتونم دست زنمو بگیرم و بریم خونه خودمون ولی تا الان جور نشده. بابت این کار هم مبلغ مختصری می گیرم و کج دار و مریز می گذرونیم!»

نگاهی ساده به مشاغلی متفاوت

در این پرونده سعی کردیم بدون ارزش گذاری، پای صحبت آدم هایی بنشینیم که مشاغل متفاوتی دارند و درباره کم و کیف شغلشان بیشتر بدانیم. مشاغلی که یا از وجود برخی بی خبریم یا به عنوان شغلی جدی با هدف کسب درآمد نمی شناسیمشان. به طور مثال به شکل معمول، تصور بسیاری از ما درباره مدل های لباس و آگهی ها این است که این تصاویر خارجی است و ما در شهر و کشورمان مدل نداریم یا اگر داریم، شغل و راهی برای کسب درآمد به حساب نمی آید و صرفاً تفریحی است برای بچه پولدارها. یا تصورمان درباره افرادی که تست های معطر توزیع می کنند یا کسانی که جلوی ورودی پاساژها مردم را به دیدن مغازه ها ترغیب می کنند، این است که با مغازه داری طرفیم که احتمالاً سرش خلوت است و ترجیح داده است بیرون مغازه، هوایی تازه کند، غافل از این که آدم هایی برای کسب درآمد گاهی تا 12 ساعت پشت سرهم، مشغول این کار هستند. خیلی وقت ها غرق در فکر و خیالمان هستیم و یک نفر ما را به تست یک خوراکی یا نوشیدن نمونه ای از یک قهوه دعوت می کند و چون حواسمان جمعِ دور و برمان نبوده، مثل برق گرفته ها یا برخورد نامناسبی داریم یا سعی می کنیم طرف مقابل را به کل نادیده بگیریم، انگار همچین آدمی نبوده و نیست و صدایش را هم نشنیده ایم. لبخندهای مصنوعی و حرکات موزون آدم هایی که لباس شخصیت های عروسکی یا کارتونی برتن دارند، دال بر این که الکی خوش هستند نیست. گاهی وقتی با فرزندمان به سمت چنین افرادی می رویم، متاسفانه انگار به سراغ یک اسباب بازی می رویم. در حالی که فرزندمان باید بداند با انسانی مواجه است که کرامت انسانی دارد و در حال زحمت کشیدن برای گذران زندگی است.

برای صاحبان بسیاری از این مشاغل متفاوت مثل همراه بیمار، آن شغل، آخرین راه حل آبرومند و شرافتمندانه پیش روی فرد برای سروسامان دادن حداقلی به زندگی اش محسوب می شود. اما گاهی برخی از ما در برخورد با این مشاغل یادمان می رود که خاص و متفاوت بودن شغل، دلالت بر کاذب بودن آن شغل نیست و نباید کسی را به خاطر شغل متفاوتش، بایکوت کنیم. کما اینکه آن فرد با کسب درآمد از طریق شغل نامتعارفش، می تواند برای بهره بردن از خدمات شغل ما مراجعه کند و شایسته نمی دانیم از موضع بالا به ما نگاه کند. طبیعتاً هر چه درباره یک شغل بهتر و بیشتر بدانیم نوع برخورد ما هم با صاحب آن شغل، واقعی تر و دقیق تر می شود. هر چند بعضی از این مشاغل متفاوت، گاهی واقعاً کاذب هستند مثل شاهد طلاق، اما راجع به همین مصداق هم که به دیده تعجب و ناراحتی به آن می نگریم، نباید فراموش کرد که اگر سیستم عرضه و تقاضا نبود، آن شغل هم شکل نمی گرفت تا ابزار جدایی باشد.
نظر شما