حسین آخانی؛ استاد دانشگاه تهران در یادداشتی در شرق نوشت:
معمولا جامعه ایرانی به تحصیلکردهها احترام میگذارد. شاید به دلایلی در زمانهایی به بخشی از تحصیلکردهها و بهخصوص روشنفکران، از سوی دولتها اجحاف هم شده باشد، ولی در کل مردم ما یک دیپلمه را از یک سیکل، یک لیسانسه را از یک دیپلمه، یک فوق لیسانس را از یک لیسانسه، یک مهندس را از یک تحصیلکرده رشتههای غیرمهندسی و یک دکتر را از همه بیشتر تحویل میگیرند. اگر طرف پزشک باشد که دیگر جای خود دارد. اینکه این رفتار خوب است یا بد، محور این نوشته نیست. شاید تا حدودی بتوان آن را ارزش دانست که هرکس بیشتر میداند، جایگاه رفیعتری نزد جامعه دارد، ولی آیا میتوان پذیرفت کسی که مدرکش یا مقامش بالا باشد از خطا هم مبراست؟ چرا ما حاضر نیستیم بپذیریم اتفاقا بزرگترین اشتباهات از ناحیه امثال ما تحصیلکردهها سر زده است؟ فرقی نمیکند شما دکتر هستید یا استاد گیاهشناس یا جانورشناس یا مهندس. شما دارید یا از دولت پول میگیرید که درواقع جیب ملت است یا در ازای خدماتی که ارائه میدهید، خیلی بیشتر از متوسط جامعه مستقیما از مردم پول میگیرید. جامعهای که ظرفیت نقد و پذیرش اشتباه نداشته باشد، بهراحتی ره سعادت نمیپیماید. بد نیست دو مثال بزنم:
١- تابستان سال گذشته بود که نگارنده به روند استخدامی در یک دانشگاه با ذکر یک مصداق اعتراض کردم. نمیدانید چه بساطی به پا شد. کار تا پای شکایت هم پیش رفت. خدا رحم کرد که همان زمان یک اتفاق شوکآور دیگر به داد من رسید و ترجیح دادند مسئله را کش ندهند، ولی همین انتقاد هزینههای سنگینی برای من داشت که ترجیح میدهم در مورد آنها سکوت کنم. جالب بود چندی بعد یک دانشجوی دکترا در دانشگاه تهران خودکشی کرد و تقلب گسترده یکی از همکاران در رشته فلسفه، جنجال رسانهای در داخل و خارج ایجاد کرد. آبروی دانشگاه مادر لکهدار شد.
دانشگاه قول داد ماجرا را بررسی و مردم را از نتایج آن باخبر کند، ولی متأسفانه تا این تاریخ خبری از اقدامات دانشگاه شنیده نشد. اگر ما دانشگاهیان نتوانیم و نخواهیم اشتباهات خود و همکارانمان را بپذیریم، قطعا نمیتوانیم به مردم خدمات صادقانهای ارائه داده و تحقیق و آثار و آموزشی با استانداردهای لازم به جامعه علمی و کشورمان تحویل دهیم.
٢- در این سالها جریانی قوی در کشور با پشتوانه دولتی و سیاسی شکل گرفت تا هرچه میتواند سد بسازد. این سدها همهاش توسط متخصصان و مهندسان طرازاول کشور ساخته شد. ساخت بسیاری از این سدها اجحاف بزرگی بود که تحصیلکردههای کشور میتوانستند به کشورشان و بهخصوص نسلهای آینده بکنند. مگر کشور خشکی چون ایران توان تحمل ساخت ١٤٠٠ سد را دارد؟ سدهایی ساخته شد که هرگز آبی در مخزن آنها جمع نشد، سدهایی ساخته شد مانند سد گتوند، در بستر گنبدهای نمکی که در نوع خود اتلاف منابع بیتالمال محسوب میشود. اگر دستگاههای متولی بهدرستی بخواهند به وظیفه خود در تخلف ساخت همین سد بپردازند، خیلیها را باید محاکمه و در مقابل حیفومیلکردن و آسیبرساندن به کشور به دست عدالت بسپارند. نخوت سدسازان به حدی است که حالا که همه فهمیدهاند سدسازی برای این کشور نتیجهای جز تبخیر منابع آبی، بالارفتن میزان مصرف آب و خشکشدن تالابها و دریاچههای کشور و بیابانیشدن و گسترش ریزگردها در ایران ندارد، ولی بازهم وزیر نیرو با افتخار اعلام میکند که در سال گذشته ٢٤ سد افتتاح شده است و همچنان پیگیر ساخت سدهای عظیمی چون خرسان ٣ و شفارود هستند.
این در حالی است که در سال ٢٠١٤ در آمریکا ٧٢ سد برداشته شده. نگرانکنندهتر اینکه باز هم صحبت از طرحهای انتقال آب خلیجفارس و خزر به مرکز ایران و دریاچه ارومیه است که اگر با هر معیار عقلی هم سنجیده شود، قابل توجیه نیست.
اینها نمونههای بسیار کوچکی از اشتباهات ما تحصیلکردههاست. غرور و عدم پذیرش خطا، پزشک و غیرپزشک ندارد.
ای کاش بهجای این همه دروس عمومی در دانشگاهها که اغلب هیچکدام از آنها در خاطر فارغالتحصیلان نمیماند، دروسی در دانشگاه ارائه میشد که در آنها، حداقل چند سؤال ساده به بحث گذاشته میشد: چرا ما به دانشگاه میآییم؟ چرا ما تحقیق میکنیم؟ چرا ما در رشتهای که علاقه نداریم، ادامه تحصیل میدهیم و حتی تا مرحله دکترا و استادی همان رشته پیش میرویم؟ چرا ما با وجود پیشینه و بستر تاریخی و منابع عظیم، رشد لازم اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی در کشور نمیبینیم؟ چرا رانتخواری در بین ما یک پدیده کاملا نهادینه شده است؟
آیا بین افراد تحصیلکرده و غیرتحصیلکرده در رعایت حقوق همنوعانشان تفاوتی هست؟ چرا ما تحصیلکردهها خلافهای خود را با سیاسیون مقایسه و توجیه میکنیم؟ چرا تقلب علمی در کشور ما بسیار وجود دارد؟ چرا تحصیلکردهها از کشور خارج میشوند؟ چرا در و دیوار دانشگاه مادر ما پر از آگهیهای نوشتن پایاننامه و مقاله «آیاسآی» است؟ چرا برخی چهرههای سیاسی و اعضای کابینه ما متهم به جعل مدرک، تقلب علمی و فساد شدند و اتفاقا بعضی از آنها سالها در دانشگاه با مدارک و مقالات تقلبی (حتی در رشته حقوق!) مدرس و استاد بوده و هستند؟
چه کسی باید این انحرافات را نشان دهد؟ آیا کسی جز هنرمند است؟ آیا کسی جز نویسنده است؟ اگر «مهران مدیری» نتواند پزشکان و دیگر تحصیلکردهها را نقد کند چگونه جرئت میکند سراغ گردنکلفتهای اقتصادی برود؟ فراموش نکنیم که اتفاقا بیشتر این عاملان فساد اقتصادی، سر کلاسهای ما درس خواندهاند و آنهایی هم که دانشگاه نیامدهاند، اغلب ١٢ سال در اختیار همکاران ما در آموزشوپرورش بودهاند.
اخبار مرتبط
آخرین اخبار
لینک های مفید