کد خبر: ۴۶۹۱۹
تاریخ انتشار: ۰۲ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۴:۵۰

بي شك هر وقت اسم ويولن ايراني آورده مي‌شود نام پرويز ياحقي در ذهن مردم -خصوصا نسلي كه با برنامه گلها دل دواني كرده‌اند- متبادر مي‌شود. او كه در دوران زندگي هنري‌اش سه سبك خاص را تجربه كرده بود در هر دوره‌اي تاثيرات زيادي روي دوستداران موسيقي ايراني گذاشت كه مي‌توان گفت گواهي بر حال و روز و تغييرات عواطف و حالات دروني خودش بود. پرويز ياحقي در سال‌هاي جواني‌ پس از گذراندن دوره‌هايي در محضر استاداني چون حسين ياحقي و ابوالحسن صبا، حقانيت سازش را به همه اثبات كرده بود و با همان شور و شوقي كه داشت بداهه‌نوازي‌ها و آثار زيادي را در برنامه‌هاي «گلها» اجرا كرد. او نه تنها در نوازندگي ويولن كه در آهنگسازي و كشف استعدادها و خواننده‌هاي جديد هم سرآمد بود. ياحقي با حضور در برنامه گلها و نيز تصنيف كردن آهنگ‌هايي كه هر كدام به گونه‌اي ماندگار شدند، سبكي را در موسيقي ايراني دنبال كرد كه از شور تازه او در آن دوران نشات مي‌گرفت. او قطعات زيادي ساخت و نواخت كه از جمله آنها مي‌توان به «اميد دل من كجايي»، «دامن مهتاب»، «مي زده شب»، «به زماني كه محبت شده افسانه»، «خواب نوشين» و... اشاره كرد. در اوايل دهه ٦٠ خورشيدي، ياحقي به دليل ممنوعيت موسيقي‌اش خانه‌نشين شد و دوران كاري سراسر شوق او شكل ديگري به خود گرفت كه شامل آهنگ‌ها و ملودي‌هايي مي‌شد كه بيان‌كننده دل شكسته و روح خسته او بود. ديگر صداي ويولن ياحقي بيشتر آرامش‌دهنده و دلسوخته بود تا برانگيزاننده شور و هيجان. سبك ياحقي منحصر به خودش و ثمره احساس، نوآوري، تكنيك و خلاقيتش بود، تا آنجا كه ويولنيست‌هاي بعد از او - با آنكه سعي مي‌كردند از شيوه ياحقي فاصله بگيرند- باز هم آثار و اجراهاي‌شان رنگ و بوي كارهاي او را داشت. پرويز ياحقي به لحاظ تاثيري كه بر ويولن نوازي ايراني گذاشت يكي از نوابغ موسيقي ايران بود. هر چند كه هنوز هم بسياري از هنرمندان به شكل برخورد او و ديگر هم نسلانش با موسيقي ايراني نقدهايي وارد مي‌كنند اما نبايد فراموش كرد كه امثال پرويز ياحقي، فرهنگ شريف، جليل شهناز، حسن كسايي و... موسيقي ايراني را در صورتي بين مردم جامعه آوردند كه موسيقي كافه‌اي و سبك، جامعه آن دوران را فرا گرفته بود. اين تاثيرات ما را بر آن داشت كه به بهانه سالمرگ پرويز ياحقي در ١٣ بهمن ماه به سراغ نزديك‌ترين و صميمي‌ترين موسيقيداني برويم كه از كودكي با او دوستي و مراوده داشت؛ نوازنده‌اي كه نام او هم، بر تارك تاريخ تار‌نوازي ايران نقش بسته و تا ابد ماندگار خواهد ماند. استاد فرهنگ شريف يگانه دوست دوران كودكي، نوجواني، جواني و ميانسالي زنده‌ياد ياحقي بود كه صدها اثر مشترك را به اتفاق هم در برنامه‌هاي گلها و ديگر برنامه‌هاي راديو اجرا و خلق كردند.
در اين ميان حضور بابك بختياري هم به عنوان نزديك‌ترين دوست پرويز ياحقي كه در سال‌هاي آخر عمر او در كنارش بود و از محضر او بهره گرفته بود مي‌تواند گواه خوبي باشد بر سال‌هاي آخر عمر اين نوازنده ويولن. گفت‌وگوي پيش رو مدتي پيش از سالمرگ پرويز ياحقي انجام شد كه به دليل هجمه جشنواره‌هاي مختلف فجر، با اندكي تاخير، امروز منتشر شده است...

براي شروع بد نيست به آغاز كار شما در راديو و برنامه‌هاي گلها بپردازيم. شما در كودكي به راديو پيوستيد و به عنوان نوازنده سولو تار در اركستر ساز زديد. در همان دوران زنده‌ياد پرويز ياحقي هم در اركستر راديو ساز مي‌زدند. خاطرتان هست نخستين‌بار چه سالي او را ديديد؟

فرهنگ شريف: من در ١٢ سالگي براي اجراي سولو در راديو امتحان دادم. خوب به خاطر دارم كه آن زمان با برادر بزرگ‌ترم به راديو رفتيم و او به پرويز محمود كه آن زمان رييس اركستر موسيقي راديو و رهبر اركستر سمفونيك بود گفت: «اين برادر من است و مي‌خواهد براي نوازندگي سولو در راديو امتحان دهد.» قبل از اينكه من شروع به نواختن كنم چون سن كمي داشتم آنها با ديد خاصي به من نگاه كردند و گفتند: «حالا چه چيزي مي‌خواهد بزند؟» البته منظورشان اين بود كه اين بچه در اين سن و سال در برنامه زنده راديويي چطور مي‌تواند ساز بزند؟! اما وقتي نواختنم تمام شد ديدم كه پرويز محمود روي كاغذ چيزي مي‌نويسد. وقتي كاغذ را ديدم متوجه شدم كه نوشته ‌است از آن تاريخ به بعد من اجازه دارم در اركستر سولو بنوازم. به هر حال به من اجازه دادند ١٢ دقيقه در راديو (بيسيم پهلوي) تكنوازي كنم. اتفاقا خوب به خاطر دارم كه نخستين ديدار من با زنده‌ياد پرويز ياحقي هم در همان جا بود. يك روز چهارشنبه بود كه براي همان تكنوازي كه به من اجازه‌اش را داده بودند به راديو رفتم و پرويز ياحقي را كه آن زمان در اركستر دايي‌اش (حسين خان ياحقي) ساز مي‌زد، ديدم. جالب است كه به محض اينكه اركستر را ديدم متوجه حضور او در اركستر -كه آن زمان هشت سال بيشتر نداشت- شدم. خيلي خوب ساز مي‌زد. وقتي مشغول گرم كردن دستم براي شروع اجرا بودم، جلو آمد و گفت: «قرار است اينجا چه كار كنيد؟» گفتم: «من قرار است سولو بزنم.» او هم بسيار تعجب كرد و پرسيد: «شما؟»
اين نخستين برخورد من با پرويز بود. در همان گفت‌وگوي كوتاه به او گفتم كه نوازندگي‌اش را در اركستر ديده‌ام و خيلي خوب ساز مي‌زند. همين ديدار باعث دوستي و آشنايي بعدي من با پرويز ياحقي شد.
آن روز بعد از اجرا به پرويز گفتم
هر وقت دوست داري به خانه ما در شهر ري بيا. آنجا از هر كس بپرسي خانه ما را نشانت مي‌دهد. چند روز بعد پرويز به ديدن من آمد و پيشنهاد كرد كه با هم اركستري تشكيل دهيم. آن زمان پرويز در كوچه اسدي (يكي از كوچه‌هاي معروف شميران) زندگي مي‌كرد و منزل بيژن ترقي هم در انتهاي همان كوچه بود. جالب است كه در همان عوالم كودكي بيژن مي‌گفت هر بار كه از جلوي خانه پرويز رد مي‌شده صداي دلنشين ويولن او را از پنجره رو به كوچه مي‌شنيده و مدتي مي‌ايستاده تا صداي سازش را گوش كند. به هرحال دوستي من و پرويز و بيژن ترقي از همان دوران كودكي شكل گرفت.
بابك بختياري: همان‌طور كه استاد شريف اشاره كردند و من هم از مرحوم ياحقي شنيدم، نخستين بار آقاي شريف با برادرش (منوچهر) به تالار فرهنگ مي‌روند كه ايشان امتحان نوازندگي بدهند. آن زمان پرويز محمود رييس موسيقي راديو وقت بود و وقتي نوازندگي آقاي شريف را مي‌بيند با آنكه خيلي هم سختگير بود، بسيار حيرت مي‌كند و همان جا مي‌نويسد كه او ١٢ دقيقه در راديو برنامه اجرا كند. آن چهارشنبه‌اي كه استاد اشاره كردند نخستين جلسه‌اي بوده كه پرويز ياحقي را در اركستر مي‌بينند. بعدها در دوران جواني نيز پرويز ياحقي به واسطه استاد شريف خواننده گلهاي ٤٢٨ را به عنوان خواننده تازه كار كشف  مي‌كند.
فرهنگ  شريف: بله...
بختياري: گويا يك روز در منزل يكي از دوستان خانوادگي استاد شريف مهماني بوده كه استاد ياحقي مي‌گفت من به اصرار فرهنگ در آن مهماني شركت كردم كه دوست خانوادگي آنها بود و گويا در همان مهماني اين خواننده تصنيف «فتنه كجايي» را زمزمه مي‌كرده كه پرويز ياحقي از او مي‌خواهد بلندتر بخواند و خيلي از صدايش خوشش مي‌آيد. از همين جا پايه‌هاي زندگي هنري او شكل مي‌گيرد. از همان روز ديگر پرويز ياحقي روي صداي او كار كرد و نخستين برنامه‌اي هم كه با او در راديو اجرا كردند، گلهاي ٤٢٨ بود و بعد از ‌آن پرويز ياحقي، فرهنگ شريف و امير ناصر افتتاح كنسرتي گذاشتند و اين خواننده هم براي نخستين بار به عنوان خواننده در اين اركستر ظاهر شد  و كم‌كم به شهرت رسيد.

دوستي شما با پرويز ياحقي و بيژن ترقي باعث شد در همان سنين كم شما مثلث كاري را تشكيل دهيد كه آثار ماندگاري را در موسيقي ايراني خلق كرده است. خاطرتان هست نخستين ملودي و ترانه‌اي كه شما سه نفر ساختيد، چه  بود؟

فرهنگ شريف: يك بار من خانه پرويز بودم و داشتم ملودي را مي‌نواختم كه مدت‌ها بود در سر مي‌پروراندم، پرويز وقتي آن را شنيد، گفت: «ملودي بسيار زيبايي است» و روي آن كار كرديم. بيژن ترقي هم كه آن زمان با ما دوست شده بود و زياد مراوده داشتيم، روي آن ملودي شعري گفت كه خاطرم هست به شوخي مي‌گفت «معر» گفته‌ام نه شعر! اما همان «معر» را پيش دكتر نير سينا، رييس شوراي شعر راديو برديم كه بر اشعار نظارت داشت تا اگر
كم و كسري دارد به ما بگويد اما هرچه آن را از بالا تا پايين خواند، ديد كه چيزي كم ندارد. حالا جالب است كه بيژن ترقي به قول خودش
« معر» گفته بود اما دكتر نير سينا هرچقدر آن را زير و رو كرد ديد كه چيزي كم ندارد. آن زمان هنوز پرويز در راديو به طور رسمي كار نمي‌كرد و آن اتفاق باعث شد قطعه
«مي زده شب» شكل بگيرد و با استقبال مواجه  شود.
بابك بختياري: من در تكميل صحبت‌هاي استاد بايد بگويم مرحوم پرويز ياحقي مي‌گفت من زماني كه رهبر اركستر شماره سه راديو بودم نوازنده تار زياد بود و افرادي مثل فريدون حافظي، شاپور حاتمي و... ساز مي‌زدند ولي من نوازندگي فرهنگ شريف را از همه بيشتر دوست داشتم. استاد شريف نوازنده ثابت تار اركستر پرويز ياحقي بود. نخستين كنسرتي هم كه زنده‌ياد ياحقي در سال ١٣٣٢ در تماشاخانه تهران – واقع در خيابان استانبول- اجرا كرد به همراه استاد شريف، مجيد نجاحي، ميرفتاح (نوازنده تنبك)، حسين صمدي (نوازنده ويولن) بود كه عكسي هم از آن كنسرت موجود است.

در آن دوران رابطه آهنگسازان و شاعران با هم بسيار خوب بود تا جايي كه به سبب برنامه‌هايي مثل گلها شاعران و ترانه‌سرايان زيادي به مردم معرفي شدند كه ترانه‌هاي‌شان با استقبال مردمي روبه‌رو مي‌شد. در صورتي كه امروزه چه در ميان موزيسين‌هاي ايراني و چه گروه‌هاي پاپ اين تعامل بين شاعران و آهنگسازان وجود ندارد. به نظر شما ترانه‌هاي شاعران آن دوره تا چه اندازه در موفقيت آثاري كه از برنامه گلها پخش مي‌شد، دخيل بود؟

فرهنگ شريف: آن زمان آهنگسازان و شاعران با هم تعامل داشتند و با ايده‌هاي هم روي آهنگ تجديدنظر و مشوررت مي‌كردند. در اصل هماهنگي خاصي بين‌ شاعران و آهنگسازان وجود داشت و اين طور نبود كه يك نفر شعر بگويد و آهنگساز روي آن شعر ملودي بگذارد. به عقيده من آن زمان شاعران و آهنگسازان از حال دروني هم آگاه بودند و از هم الهام مي‌گرفتند.

گويا رابطه كاري پرويز ياحقي با بيژن ترقي به سبب دوستي و رفاقتي كه با هم داشتند به نسبت ديگر شعرا بيشتر بود...

فرهنگ شريف: به نظر من بهترين شاعر آن زمان بيژن ترقي بود چون شعرهاي او همه سوژه داشتند. بيژن ذوق سرشاري در ترانه‌سرايي داشت و هيچ‌وقت به زور ترانه نمي‌گفت. او پديده‌هاي اطرافش را با دقت و ظرافت خاصي مي‌ديد و به سادگي از آنها نمي‌گذشت و روي سوژه‌هايي كه انتخاب مي‌كرد تصوير گرايي خارق‌العاده و تاكيد زيادي داشت. مثلا ترانه «به رهي ديدم برگ خزان» را زماني نوشته كه از خيابان وليعصر رد مي‌شده و وقتي برگ‌هاي پاييزي را مي‌بيند كه از درخت جدا مي‌شوند از آنها الهام مي‌گيرد. خود من با بهادر يگانه هم كار كردم و تصنيف معروف «لاله پرپر» در مخالف سه‌گاه را ساختم اما به عقيده من هر شاعر به يك «آن» احتياج دارد تا سر ذوق‌ آيد و شعر بگويد. اكثر شعرهاي بيژن ترقي هم به سبب همين «آن» و تصوير گرايي زيبايي كه داشت بر دل مردم مي‌نشست. او كلماتي را به كار مي‌برد كه هر شنونده‌اي مي‌توانست به سادگي حس شاعر را  از آنها درك كند.

آقاي شريف، خاطرتان هست نخستين برنامه گلهايي كه مشتركا با پرويز ياحقي در راديو اجرا كرديد چه برنامه‌اي و در چه دستگاهي بود؟

فرهنگ شريف: بله، برنامه‌اي بود با صداي علي‌اكبر گلپايگاني كه اگر اشتباه نكنم در دستگاه شور اجرا كرديم و شعر آن از بيژن ترقي بود با اين مطلع كه «مست مستم ساقيا، دستم  بگير».
بابك بختياري: آهنگ متن اين برنامه از ساخته‌هاي مرتضي خان محجوبي است و روشنك به عنوان گوينده راديو در ابتداي اين برنامه دكلمه‌اي مي‌گفت و بعد از آن چهار مضراب آقاي شريف و پرويز ياحقي و اميرناصر افتتاح پخش مي‌شد. بعد هم مرتضي خان درآمد شور را اجرا مي‌كرد و سپس گلپايگاني مثنوي شور را با همين شعر «مست مستم ساقيا دستم بگير/ تا نيفتادم
ز پا  دستم بگير» را كه غزلي از بيژن ترقي بود، اجرا   مي‌كرد.

شكي نيست كه مرحوم داوود پيرنيا (مدير برنامه گلها) در شكل‌گيري زندگي هنري شما و آقاي ياحقي نقش مهمي داشته‌اند چون به هر روي به سبب همين برنامه مردم به شكل گسترده‌تري با صداي ساز شما و بسياري ديگر از نوازندگان اين برنامه آشنا شدند. فكر مي‌كنيد برنامه گلها و نيز مديريت داوود پيرنيا چه ويژگي خاصي داشت كه تا اين حد از سوي مردم مورد توجه قرار گرفت؟

فرهنگ شريف: آن زمان خواننده‌هايي در راديو برنامه اجرا مي‌كردند كه سبك خاص خودشان را داشتند. مثلا دلكش سبك خاص خودش را داشت اما هيچگاه از صداي او در برنامه‌اي مثل گلها استفاده نشد چون مرحوم پيرنيا صداهاي خاصي را انتخاب مي‌كرد كه حال و هواي دلنشيني داشتند. البته اين نكته را هم بايد يادآور شوم كه داوود پيرنيا پيش از آنكه برنامه گلها را راه‌اندازي كند، پيانو و ويولن مي‌نواخت و ذوق و شوق هنري خاصي داشت. همين ذوق هنري باعث مي‌شد او كساني را انتخاب كند كه جزو بهترين‌هاي آن زمان باشند. اركستر برنامه گلها زيرنظر جواد معروفي و روح‌الله خالقي فعاليت مي‌كرد و نوازنده‌هايش نيز يا نوازنده‌هاي فرهنگ و هنر بودند يا اركستر سمفونيك تهران. از طرف ديگر تكنوازاني هم كه آوازها را همراهي مي‌كردند همه از نوازندگان چيره دست آن زمان بودند چون به نظر من، تكنوازي خلاقيت و تبحر خاصي مي‌خواهد كه هر كس از عهده آن بر نمي‌آيد. سوليست‌هاي برنامه گلها در آن دوران هم هر كدام سبك خاص و خلاقيت موسيقايي منحصر به خودشان را داشتند. به هر حال من تصور مي‌كنم ذوق سرشار و سليقه خاص داوود پيرنيا در انتخاب نوازندگان، خواننده‌ها و حتي گوينده‌هاي برنامه گلها باعث موفقيت اين برنامه در بين مردم شد.
بابك بختياري: استاد شريف به نكته خوبي اشاره كردند. نوازنده‌هاي گلها همه صاحب سبك بودند. البته بسياري از كساني هم كه مي‌گويند در برنامه‌ گلها حضور داشته‌اند، اصلا زمان مرحوم پيرنيا در اين برنامه فعاليت نمي‌كردند. مثلا اسدالله ملك يا فضل‌الله توكل زمان داوود پيرنيا در برنامه گلها ساز نمي‌زدند. در زمان مديريت داوود پيرنيا سوليست‌هاي تار عبارت بودند از لطف‌الله مجد، فرهنگ شريف و جليل شهناز. نوازندگان سنتور، مجيد نجاحي، رضا ورزنده و جهانگير شنجرفي، آواز هم علي‌اكبر گلپايگاني، محمودي خوانساري، بنان و عبدالوهاب شهيدي. تا آنجايي كه من از مرحوم ياحقي شنيده‌ام و از مطالعات خودم در اين زمينه دريافته‌ام، داوود پيرنيا نوازنده‌هايي را براي حضور در برنامه گلها انتخاب مي‌كرد كه صاحب سبك بودند و اگر كسي مقلد سبك كس ديگري بود در برنامه‌اي مثل گلها پذيرايش نبودند. هر نوازنده‌اي هم به فراخور سبك و شيوه نوازندگي‌اش برنامه خاص خود را در گلها اجرا مي‌كرد. اگر به اسامي كه اشاره كردم دقت كنيد متوجه خواهيد شد كه همه نوازندگان و خوانندگان گلها شيوه مختص خود و متفاوت از يكديگر داشتند. به نظر من يكي از دلايل جاودانگي برنامه گلها هم همين بود كه همه نوازنده‌ها و خواننده‌ها درجه يك  بودند.

 بعد از استعفاي داوود پيرنيا از برنامه گلها مدتي رهي معيري و بعد پژمان بختياري به همراه مرحوم ميرنقيبي اين برنامه را اداره كردند اما بسياري معتقدند با روي كار آمدن هوشنگ ابتهاج به عنوان مدير اين برنامه و شكل‌گيري «گلهاي تازه» اين برنامه‌ها افت كرد. به خصوص كه اكثر هنرمندان بنام آن دوران از جمله پرويز ياحقي همكاري خود را با اين برنامه قطع كردند. دليل قطع همكاري پرويز ياحقي با برنامه گلهاي تازه به مديريت هوشنگ ابتهاج چه بود؟

فرهنگ شريف: پرويز تا حدودي پرخاشگر بود و گويا يك روز كه او به راديو رفته بود، آقاي هوشنگ ابتهاج ساعتش را نگاه مي‌كند و مي‌گويد: «شما نيم ساعت دير رسيده‌ايد.» پرويز هم ناراحت مي‌شود و مي‌گويد: «شما اصلا اطلاعي از موسيقي داريد كه اين حرف را مي‌زنيد؟ من به شما اجازه نمي‌دهم كه با من اين‌گونه صحبت كنيد.» گويا با هم گلاويز مي‌شوند و ايرج آنها را جدا مي‌كند. بعدها اكثر نوازنده‌هايي كه در برنامه گلها ساز مي‌زدند به همين دلايل و مسائل ديگر از برنامه‌ گلها فاصله گرفتند. من هم جزو همين هنرمندان بودم. اتفاقا چند سال پيش آقاي ابتهاج را ديدم و به او گفتم كه شما به موسيقي خيانت كرديد چون همه ما در آن زمان در بهترين شرايط نوازندگي بوديم اما شما كاري كرديد كه ما خانه‌نشين شويم و با آنكه حقوق ما را مي‌داديد، نمي‌گذاشتيد برنامه‌اي ضبط كنيم. همه ما در آن زمان در اوج جواني و خلاقيت نوازندگي بوديم. به ايشان گفتم
‌اي كاش برنامه‌ها را ضبط مي‌كرديد اما پخش نمي‌كرديد. باور كنيد در آن سال‌ها به واسطه بداهه‌نوازي هر كدام از ما آثاري مي‌توانست ضبط شود كه امروزه جزو ميراث موسيقي ما به‌شمار روند اما متاسفانه با اين نحوه برخورد و سوء مديريت  از بين  رفته‌اند.

 در آن دوران شما و پرويز ياحقي چه مي‌كرديد؟

فرهنگ شريف: ديگر به راديو نمي‌رفتيم تا زماني كه پرويز ياحقي در خانه خودش دستگاه ضبط صدا خريد و يك استوديوي خانگي درست كرد و با هم در خانه ساز مي‌زديم و ضبط مي‌كرديم. يادم هست يك بار كه پيش پرويز رفتم، گفتم مدتي است ملودي‌اي در ذهنم آمده كه دوست دارم تو هم آن را بشنوي. همين‌طور كه داشتم آن ملودي را مي‌نواختم پرويز به من اشاره مي‌كرد كه ادامه بده و دستگاه‌ها را روشن كرد و تا آخر به صورت بداهه نواختيم و ضبط كرديم كه در نهايت قطعه بداهه‌اي شد با عنوان «همايون داستان بي‌پايان» كه هنوز هم منتشر نشده  است.
بابك بختياري: گويا زماني كه استاد ياحقي با هوشنگ ابتهاج گلاويز مي‌شود، به او مي‌گويد: «پسر مشيرالدوله به من نمي‌گفت دير يا زود مي‌آيي حالا شما به من مي‌گوييد چرا دير آمده‌ام؟» همين مساله باعث مي‌شود آقاي ياحقي از برنامه گلها قهر ‌كند. اگر دقت كرده باشيد در برنامه‌هاي «گلهاي تازه» هم آثار بسيار كمي از پرويز ياحقي و فرهنگ شريف موجود است. به هر حال آقاي ابتهاج، محمدرضا لطفي را پيدا كرده بود كه مثل ميرزا حسينقلي تار مي‌زد يا هنگامه اخوان را به عنوان كسي كه مثل قمرالملوك وزيري مي‌خواند، به راديو دعوت كرده بود. البته منتقدان زيادي هم در آن دوران مي‌گفتند اين سبك موسيقي در بستر زماني الان نمي‌گنجد اما تصور مي‌كنم آقاي ابتهاج با اين نگاه مي‌خواست به نوعي با نسل پرويز ياحقي و فرهنگ شريف و برنامه «گلها» ي دوران پيرنيا رقابت كند. به همين دليل هم هيچ‌وقت آن ميراثي كه پيرنيا از خودش باقي گذاشت و بعد از آن رهي معيري، پژمان بختياري و ميرنقيبي و ابتهاج آن را پي گرفتند، هيچ كدام مثل «گلها»ي زمان داوود پيرنيا نشد. اگر دقت كرده باشيد هم كيفيت آوازها به مراتب ضعيف‌تر شدند و هم كيفيت آهنگسازي‌ها چون در زمان پيرنيا مرحوم بنان و اديب خوانساري سرپرست بخش آواز بودند و جوان‌ترها مثل علي‌اكبر گلپايگاني و... زيرنظر آنها آواز مي‌خواندند و بنان و اديب خوانساري روي آواز خواننده‌ها و اداي كلمات و تحريرهاي‌شان نظارت داشتند تا درست و خلاقانه باشند. داوود پيرنيا به عقيده من با سياست خاصي برنامه «گلها» را اداره مي‌كرد.

  با روي كار آمدن هوشنگ ابتهاج و يك كاسه شدن برنامه‌هاي مختلف گلها در قالب برنامه‌اي با عنوان گلهاي تازه و نيز تفكر بازگشت به سنت‌هاي دوران قاجار بسياري از نوازنده‌ها همان‌طور كه شما اشاره كرديد خواه‌ناخواه از فعاليت راديويي كناره‌گيري كردند. خود شما فكر مي‌كنيد تا چه اندازه تفكر موسيقي بازگشت باعث كناره‌گيري نوازنده‌هايي مثل شما، پرويز ياحقي، حسن كسايي و... از راديو و به خصوص برنامه گلها شد؟

فرهنگ شريف: زماني كه داوود پيرنيا مديريت برنامه گلها را برعهده گرفت، نوازنده‌ها و خوانندگان خوبي را براي حضور در اين برنامه انتخاب كرد اما همان‌طور كه آقاي بختياري اشاره كردند، موسيقي ايراني بعد از كناره‌گيري نوازنده‌هاي گلها شكل يكنواختي پيدا كرد. هرچند رپرتوار موسيقي ايراني، رديف دستگاهي و توالي گوشه‌هاست اما اگر قرار باشد همه مثل هم ساز بزنند پس تكليف خلاقيت چه مي‌شود؟ هر هنرجويي بايد رديف‌هاي مختلف و گوشه‌هاي موسيقي را بشناسد و بداند كه چطور از يك گوشه به گوشه ديگر برود اما در اين ميان خلاقيت از همه‌چيز مهم‌تر است. فرضا اگر قرار باشد نوازنده‌اي «نوا» اجرا كند مي‌تواند از « دستگاه شور» شروع كند و بعد به «نوا» برود. ابتكارات اينچنيني صرفا با يادگيري رديف ميسر نمي‌شود. به عقيده من نوازنده‌هاي آن زمان برنامه گلها هم ابتكارات خاص خودشان را داشتند و سبك نوازندگي‌شان نيز متفاوت بود. به همين دليل هم نمي‌توان اين دو سبك را با هم مقايسه كرد.

 زنده‌ياد پرويز ياحقي هم آهنگساز خوبي بود و هم در بداهه‌نوازي‌ جزو يكي از شاخص‌ترين نوازنده‌هاي ويولن به شمار مي‌رفت. حتي جالب است كه در دوره‌اي در راديو به عنوان خبرنگار آسيب‌هاي اجتماعي فعاليت مي‌كرد. شما به عنوان نزديك‌ترين دوست و كسي كه سال‌هاي سال در كنار او ساز زده فكر مي‌كنيد پرويز ياحقي در كدام يك از اين شاخه‌ها موفق‌تر بود؟

فرهنگ شريف: آن زمان رييس راديو وقت آقاي معينيان براي اينكه پرويز كاري دستش باشد و سرگرم شود و سراغ اعتياد نرود، برنامه‌اي به او داده بود كه پرويز خبرنگار و تهيه‌كننده آن بود و بيشتر به سراغ خلافكاران و مسائل آسيب‌هاي اجتماعي مي‌رفت و سوژه‌هاي جالبي را پيگيري مي‌كرد. جالب است كه برنامه‌اش شنونده‌هاي زيادي هم داشت. اما اگر بخواهيم درباره هنر نوازندگي صحبت كنيم بايد اشاره كنم، تعداد نوازنده‌هاي سوليست برنامه گلها كم بود و آنهايي هم كه تكنوازي مي‌كردند در كارشان يكه‌تاز بودند و ابتكارات زيادي داشتند و امكان نداشت هر بار كه يك دستگاه را اجرا مي‌كردند دفعه بعد هم همان طور ساز بزنند. به‌خصوص در نوازندگي‌ سازي مثل تار كه با كوك‌هاي مختلف مي‌توان نوانس‌ها و حالت‌هاي متفاوتي را ايجاد كرد. پرويز ياحقي هم آكوردهايي را روي ويولن مي‌گرفت و كوك‌هاي مخصوصي روي اين ساز ابداع كرده بود كه خيلي زيبا و دلنشين بودند.
بابك بختياري: هر كدام از نوازنده‌هاي گلها علاوه بر سبك، داراي لحن خاص نوازندگي بودند. مثلا تا نخستين مضراب فرهنگ شريف روي ساز شنيده مي‌شد، شنونده بدون اينكه اسم نوازنده را بشنود، متوجه مي‌شد كه سوليست تار، فرهنگ شريف است. يا مثلا تا آرشه مهدي خالدي روي ويولن كشيده مي‌شد معلوم بود كه نوازنده مهدي خالدي است. پرويز ياحقي، لطف‌الله مجد، رضا ورزنده و... هم همين‌طور بودند. از طرف ديگر برخلاف تصور خيلي‌ها كه معتقدند با روي كار آمدن آقاي ابتهاج نوازنده‌هاي گلها كنار گذاشته شدند، در اصل آنها خودشان نخواستند كه با آقاي ابتهاج همكاري كنند چون به نوعي هم او را در حد و اندازه مديريت برنامه گلها نمي‌ديدند و هم اينكه او بخش‌هايي را كه پيرنيا تحت عنوان «گلهاي جاويدان»، «گلهاي رنگارنگ»، «گلهاي صحرايي» و... ساخته بود، يك كاسه كرده و اسم آن را «گلهاي تازه» گذاشته بود. اكثر نوازنده‌هاي گلها با اين تفكر مخالف بودند چون مثلا در «گلهاي جاويدان»، استاد فرهنگ شريف ١٠، ١٥ دقيقه تكنوازي تار داشت و بعد لطفعلي صورتگر متني را به قلم خود درباره سنايي مي‌خواند و او را به مردم معرفي مي‌كرد. يا مثلا در برنامه «برگ سبز» پرويز ياحقي سولو مي‌زد و به غزل آواز كه مي‌رسيد، استاد شريف و علي اكبر خان گلپايگاني ساز و آواز اجرا مي‌كردند. هر كدام از اين نوازنده‌ها و خواننده‌ها هم بيان مختص به خودشان را داشتند كه نه قبل از آن وجود داشت و نه بعد از آن كسي به آن لحن موسيقايي رسيد. جالب است كه نوازنده‌هايي كه بعدها وارد مركز حفظ و اشاعه موسيقي شدند، خصوصا در نوازندگي تار به نوعي تحت تاثير سه سوليست برنامه گلها (جليل شهناز، فرهنگ شريف و لطف‌الله مجد) بودند. در كنار اين سه نفر مرحوم وزيري نيز از آنجا كه بحث موسيقي علمي را در ايران مطرح كرده بود و تكنيك‌هاي خاص خودش را داشت تاثيرات ديگري روي برخي نوازنده‌ها گذاشت. در زمينه نوازندگي ويولن هم، مهدي خالدي و مجيد وفادار شيوه‌ خاص خود را داشتند و به‌گونه‌اي ديگر اين ساز را به مردم ايران معرفي كردند اما در نهايت با ظهور پرويز ياحقي، نوازندگي ويولن ايراني به اوج رسيد. به‌طوري كه هر وقت اسم اين ساز مي‌آمد، ناخود‌آگاه نام پرويز ياحقي در ذهن‌ها متبادر مي‌شد. ياحقي سوليست بي‌نظيري بود. هرچند همايون خرم، علي تجويدي و... نوازنده‌هاي خوبي بودند اما بيشتر در زمينه آهنگسازي موفق بودند.

مرحوم ياحقي با تمام ويژگي‌هاي منحصر‌به‌فردي كه در زمينه آهنگسازي و نوازندگي داشت اما چندان به بحث آموزش و تربيت هنرجو اهميت نمي‌داد. دليل اين مساله چه بود؟

بابك بختياري: تا آنجايي كه من مي‌دانم و شواهد آن هم موجود است او سه سال در خيابان ثريا (سميه فعلي) روبه‌روي كارتون هتل‌ كلاس داشت و افرادي مثل لقمان ادهمي، بيژن مرتضوي، ارسلان حميدي، منصور تجويدي و... در آن مقطع شاگرد او بودند. تعدادي هم بعد از انقلاب تا مدتي از حضور او بهره گرفتند اما نوازنده‌هايي مثل او آن‌طور كه شما تصور مي‌كنيد، معلم نبودند يعني قرار نبود در يك كلاس بنشينند و رديف صبا و... تدريس كنند بلكه بيشتر شاگردان از آنها لحن و بيان موسيقايي و نوازندگي را دريافت مي‌كردند. در اصل نوازنده‌هايي كه دوره ابتدايي، متوسطه و عالي را گذرانده بودند و كاملا در نوازندگي تبحر داشتند، براي يادگرفتن سبك ياحقي يا فرهنگ شريف از محضر ايشان بهره مي‌بردند.
فرهنگ شريف: اگر من يا پرويز ياحقي يا جليل شهناز مي‌خواستيم درس بدهيم به ورطه تكرار مي‌افتاديم. تكراري كه با ذهن خلاق ما جور در نمي‌آمد. به نظر من اين دو مقوله وقتي در تصادم و تقابل با يكديگر باشند - خواه‌نا‌ خواه- يكي آن ديگري را خنثي مي‌كند. ما هم هرگز نمي‌خواستيم ثانيه‌اي خلاقيت ذهني‌مان را فداي تكرار كنيم چون با همين خلاقيت‌ها و رنگ‌هاي صوتي متفاوت ذهن‌هاي‌مان بود كه زندگي مي‌كرديم و در نهايت هم همين‌ها جاودانه شد. پرويز ياحقي هم شاگردان زيادي نداشت اما همان‌طور كه بابك بختياري اشاره كرد چون رابطه اين شاگردان خيلي زود با پرويز دوستانه مي‌شد اين طور نبود كه كلاس‌ها صورت رسمي به خود بگيرند.

خيلي‌ها معتقدند پرويز ياحقي در سال‌هاي آخر عمرش افسرده و منزوي شده بود. شما فكر مي‌كنيد اين طور بود؟

بابك بختياري: من اين حرف را قبول ندارم.
فرهنگ شريف: پرويز با هر كسي معاشرت نمي‌كرد. من كه از امريكا برگشتم تقريبا هر روز ظهر دنبال من مي‌آمد و با هم مي‌رفتيم منزل منوچهر برادر من و بعد‌از‌ظهرها هم مي‌رفتيم در منزل او ساز مي‌زديم.
بابك بختياري: او به نوعي رفت و آمدهايش را تصفيه كرده بود و چون از خيلي‌ها بدي ديده بود فقط با چند نفر رفت و آمد داشت. آقاي شريف، بيژن فرازي، دكتر جهانشاه برومند و بيژن ترقي. حتي با خانواده‌اش هم رفت و آمد چنداني نداشت اما اين طور نبود كه خودش، خودش را منزوي كند يا افسرده باشد. پرويز ياحقي فقط با هر كسي در ارتباط  نبود.

استاد وقتي اسم پرويز ياحقي را مي‌شنويد چه چيزي در ذهن شما جرقه مي‌زند؟

فرهنگ شريف: راستش را بخواهيد تاسف چون پرويز خيلي حيف شد.

پربیننده ترین ها
آخرین اخبار