کد خبر: ۱۹
تاریخ انتشار: ۱۳ دی ۱۳۹۲ - ۰۳:۲۴

مگر ندیدی من از باد چه شکل‌هایی می‌سازم

مگر صدای مرا در گودی آب‌ها ندیدی

گاهی گاوی مشکی‌ام، گاهی گردنبند

گاهی تو اگر بخواهی تعدادی سوزن‌ام

این ها حقیقت من است

دایره‌هایی تو در تو

بوی زنجفیلی که از عطّاری بیرون می‌زند

از یاد بردن من
کار ساده‌ای نیست

چه‌طور می‌خواهی فراموش کنی؟

من از روبروی خودم بارش برفم

از روبروی خودم دسته‌ای کلاغم

من معنای خوب توام

عدد بیست و یکم

یوزی چون من را نمی‌شود مهار کرد

نمی‌شود از یاد برد.


علیرضا جهانشاهی

پربیننده ترین ها