نگار دختر جوانی است که داستان خودکشی پدرش را باور نمی‌کند. بنابراین خودش درگیر ماجراهایی پیچیده می‌شود که حقیقت را در مورد مرگ پدر دریابد.
کد خبر: ۱۶۲۷۸۸
تاریخ انتشار: ۰۴ مهر ۱۳۹۶ - ۲۰:۱۲
به گزارش صدای ایران، چند سالی می‌شود که اسم رامبد جوان حسابی توی چشم است. روزی نیست که از او و برنامه دست پرورده‌اش «خندوانه» ‌نامی در رسانه‌ها به ویژه فضای مجازی مطرح نشود. او هم به خوبی از قدرت برنامه‌اش آگاه است. بنابراین از این جایگاه برای فرهنگ‌سازی، تشکیل کمپین‌های مختلف مثل قطره قطره، حمایت از کالای ایرانی و... تا برخی بهره‌برداری‌های شخصی نظیر تبلیغ جدیدترین ساخته‌اش یعنی «نگار» به خوبی استفاده می‌کند. تبلیغاتی که باعث شده فیلمش ظرف یک هفته ۲ میلیارد تومان بفروشد. موفقیتی که می‌باید به عنوان یک تجربه سینمایی و اجتماعی از زوایای مختلف به آن پرداخت. ابتدا ببینیم داستان چهارمین ساخته رامبد جوان چیست؟ 

نگار دختر جوانی است که داستان خودکشی پدرش را باور نمی‌کند. بنابراین خودش درگیر ماجراهایی پیچیده می‌شود که حقیقت را در مورد مرگ پدر دریابد.

می بینیم که خط داستانی «نگار» بیشتر شبیه یک فیلم معمایی-پلیسی با محوریت یک شخصیت زن است. بنابراین برخلاف فیلم‌های قبلی او یعنی «اسپاگتی در هشت دقیقه»، «پسر آدم، دختر حوا» و «ورود آقایان ممنوع» می‌دانستیم با فیلمی کمدی روبه‌رو نیستیم و بیشتر باید انتظار اثری در حال و هوای «گناهکاران» را داشت که خود رامبد جوان در آن نقش یک پلیس جدی را ایفا می‌کرد. ژانری که مدت‌هاست در سینمای ایران مغفول مانده و اتفاقا همین «گناهکاران» ساخته فرامرز قریبیان ‌تلاشی بود در جهت احیای آن.

اما «نگار» هرچند معمایی است ولی به هیچ وجه پلیسی نیست. در فیلم‌های پلیسی سرنخ‌های منطقی، شخصیت اصلی را از نقطه اولیه یعنی سردرگمی به نقطه شناسایی قاتل یا قاتلین در آخر فیلم می‌رساند. اما در سراسر فیلم «نگار» اثری از منطق نیست بلکه یک ارتباط ماورائی بین نگار و روح پدرش است که او را به سرمنزل مقصود می‌رساند. ارتباطی که تا آخر فیلم هم به درستی تبیین نمی‌شود و گویا برای خود جوان هم به درستی جا نیفتاده بوده است. اگر قرار است روح پدر بازگردد و از قاتلینش انتقام بگیرد باید فیلم به سمت سینمای وحشت می‌رفت و اثر موفقی چون «آنچه در زیر پنهان است»‌ را الگو قرار می‌داد.

اما شخصا از انتخاب عوامل این‌طور برداشت می‌کنم که رامبد جوان تحت تأثیر شیوه روایت آثاری چون «اژدها وارد می‌شود» مانی حقیقی، «در دنیای تو ساعت چند است؟» صفی یزدانیان و «اعترافات ذهن خطرناک من»‌ هومن سیدی قصد داشته اثری سورئال بسازد و از فیلم‌های آپارتمانی معمول سینمای ایران فاصله بگیرد. این اثرپذیری را می‌توان در انتخاب نگار جواهریان که در فیلم اعترافات هم نقش و گریم مشابهی داشت، سپردن موسیقی به کریستوف رضاعی و حتی حضور مانی حقیقی در فیلم دید. این نگاه هرچند باعث شده نگار اثری بدیع در صحنه‌پردازی،‌ فیلمبرداری و جلوه‌های ویژه باشد اما به دلیل عدم شناخت درست رامبد جوان از فیلم‌های این ژانر یک سره به شکست انجامیده است. 

مانی حقیقی در «اژدها وارد می‌شود» ترس مخاطب ایرانی از موجودی به نام «جن» را دستمایه خلق فضاهای سورئال خود قرار داده است و فیلمش را هم به لوکیشنی بدوی برده که مخاطب تصویری قبلی از آن ندارد. بنابراین آن مراسم‌های عجیب و غریب، حضور شتر و... تأثیرگذار درآمده است. در «اعترافات ذهن خطرناک من» ‌هومن سیدی هم ما از ذهن شخصیتی داستان را دنبال می‌کنیم که به دلیل مصرف مواد به شدت مغشوش و به هم ریخته است. «در دنیای تو ساعت چند است؟» هم روایتگر خاطرات ذهنی یک عاشق بیمار است. کسی که به دلیل عاشق بودن همه چیز را درباره شخصیت لیلا حاتمی زیبا و شاعرانه می‌بیند. 

در «نگار»‌ متأسفانه فرم سورئال با داستان یا همان محتوا گره درستی نخورده و فیلم از همین زاویه به شدت ضربه خورده است. ما تا آخر نمی‌فهمیم روح پدر چرا و چگونه برگشته، چرا فقط می‌تواند با نگار ارتباط برقرار کند، چگونه می‌تواند در عالم واقع اثرگذار شود و مثلا برگه چک را به دست نگار برساند و اگر می‌تواند در عالم فیزیکی اثر بگذارد چرا خودش قاتل را از بین نمی‌برد و... . نگار هم به عنوان قهرمان قصه به هیچ عنوان شخصیت پردازی نمی‌شود. انگیزه‌هایش پا در هواست. رابطه‌ قبلی‌اش با فروتن مشخص نیست و... همه این‌ها باعث می‌شود مخاطب اصلا با قصه و روابط درون فیلم ارتباط برقرار نکند. هرچند تصاویر زیباست اما در نهایت واکنش «خب که چه؟» را در مخاطب باقی می‌گذارد و بلافاصله هم فراموش می‌شود.

با این وجود می‌توان از «نگار» نکات جالبی آموخت. اول اینکه فیلم‌های این چنینی هرچند کالت می‌شوند و طرفداران خاص خود را پیدا می‌کنند اما معمولا در گیشه موفق نیستند. مثالش همان فیلم‌هایی که رامبد تحت تأثیرشان بوده. اما نگار به دلیل تبلیغات درست و هدفمند که از زمان حضور جناب خان در خندوانه آغاز شد و در قسمت آخر فصل چهار خندوانه با دعوت از نگار جواهریان به اوج خود رسید،‌ فروش بسیار موفقی را پشت سر می‌گذارد. دوم اینکه خوشبختانه سینمای آپارتمانی و کمدی آن‌قدر تکراری شده که نسلی از سینماگران جوان دارند واقعا تلاش می‌کنند از آن فاصله بگیرند و آثاری با استانداردهای بصری قابل قبول در سطح جهانی ارائه کنند. 

سوم این که رامبد هم دارد به سندروم کمدین‌ها دچار می‌شود. کسانی که وقتی در جایگاه واقعی خود قدر نمی‌بینند و جدی گرفته نمی‌شوند به سمت آثار جدی می‌روند. چارلی چاپلین در فیلم آخرش یک قاتل سریالی بود. رابین ویلیامز هم در «بی‌خوابی»‌ نقش قاتل را ایفا می‌کرد. در همین ایران خودمان مجید صالحی و سعید آقاخانی با «استراحت مطلق»‌و «خداحافظی طولانی»‌دارند جدی گرفته می‌شوند. نقش‌های تلخ رامبد جوان در «گناهکاران» و «آزادی مشروط» و نوع فیلمسازی‌اش در «نگار» زنگ خطری است که به خاطر از دست دادن یکی دیگر از کمدین‌های خوب سینمای ایران به صدا درآمده است. نکته آخر درباره فیلم هم بازی تحسین برانگیز نگار جواهریان است که مخاطب را جذب می‌کند و از آن‌طرف بازی فوق العاده بد محمدرضا فروتن که حسابی توی ذوق می‌زند!


پربیننده ترین ها