کد خبر: ۱۵۹۸۲۴
تاریخ انتشار: ۱۱ شهريور ۱۳۹۶ - ۰۲:۰۰


کتاب «کارگزاران، ساختارها و روابط بین‌الملل: سیاست به مثابه هستی‌شناسی» تالیف کالین وایت که توسط آقای سروش آریا ترجمه شده است در سال 1395 از سوی اداره نشر وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران منتشر گردیده است.

نگارنده با اشاره با اینکه نظریه روابط بین‌الملل از مجموعه‌ای از تقسیمات معرفت‌شناختی و گاه روش‌شناختی شکل گرفته است که عملاً مانع از دست‌یابی به یک دانش یکپارچه و منسجم می‌شود. ابراز می دارد، متأسفانه عده‌ای ارزش ظاهری این تمایزات را به رسمیت می‌شناسند؛ اما عده‌ای دیگر آگاهانه این خصیصه رشته روابط بین‌الملل را‌ پذیرفته‌اند و از آن دفاع می‌کنند، زیرا آن را ضامن حفظ تکثر نظری این رشته می‌دانند؛ عده‌ای دیگر نیز تلاش می‌کنند با پل زدن میان این تقسیمات معرفت‌شناختی، مجموعه فراگیرتری از دانش را در خصوص پویش‌ها، روندها و نتایجی فراهم کنند که رشته روابط بین‌الملل به مطالعه آن‌ها می‌پردازد. اما رویکردی که این کتاب پیشنهاد می‌کند با موارد یادشده متفاوت است.

بر اساس این رویکرد،  اساساً هیچ‌گونه تقسیمات معرفت‌شناختی یا روش‌شناختی‌ در کار نیست که بخواهیم آنها را بپذیریم، از آنها دفاع کنیم یا بین آنها پل بزنیم. اگر این رویکرد صحیح باشد، بحثی که در این کتاب مطرح می‌شود این نوید را می‌دهد که شکاف‌های نظری در رشته روابط بین‌الملل ارزیابی مجدد و حتی رفع شود. اگر به راستی تقسیمات معرفت‌شناختی و روش‌شناختی بنیادینی که ظاهراً ساختار فعلی رشته روابط بین‌الملل را شکل داده‌اند وجود خارجی ندارند، پس چگونه می‌توان مجادلات داغ نظری را که عموماً در رشته روابط بین‌الملل در می‌گیرد و از وجود این تقسیمات و تمایزات حکایت می‌کند را تبیین کرد؟ دو پاسخ برای این پرسش وجود دارد: یکی از این پاسخ‌ها منبع این مجادلات و تقسیمات نظری را به سیاست هویت در رشته روابط بین‌الملل نسبت می‌دهد. به عبارت دیگر، بیان می‌کند که تقسیمات مورد بحث واقعی نیست، بلکه نشانه تلاش‌های گروه‌های رقیب است که هر یک می‌کوشند گردش قدرت در رشته روابط بین‌الملل را با طرد رویکرد‌های نظری بدیل و به حاشیه راندن آنها در دست گیرند. این پاسخ نکات مثبتی دارد، اما عملاً مجادلات نظری را بی‌اهمیت جلوه می‌دهد و این نکته را که الگوهای مناقشه در رشته روابط بین‌الملل و فراتر از آن واقعی و دارای تأثیرات علّی است مغفول می‌گذارد. پاسخ دوم که این کتاب بر آن تمرکز دارد این است که تقسیمات نظری مورد بحث واقعی هستند، اما منشأ آنها نه معرفت‌شناختی و روش‌شناختی، بلکه هستی‌شناختی است. لذا اگر بخواهیم تقسیماتی که ساختار رشته را شکل داده است تبیین کرده و درک عمیق‌تری نسبت به مبنای تمایز چشم‌اندازهای نظری مختلف در رشته روابط بین‌الملل به دست بیاوریم، باید وارد تحقیقات هستی‌شناختی دامنه‌دار بشویم. کتاب حاضر از مسئله ساختار-کارگزار به عنوان وسیله‌ای برای روشن کردن دیدگاه‌های هستی‌شناختی رقیب استفاده می‌کند که مبنای نظریه‌های کنونی روابط بین‌الملل را تشکیل می‌دهند.

فصل اول بحثی را در مورد برتر شمردن هستی‌شناسی بر معرفت‌شناسی طرح می‌کند. این بحث با ارائه روایتی از واقع‌گرایی علمی در تقابل با دیدگاه‌های اثبات‌گرا به علم و نیز ردیه‌ای بر علم مبتنی بر تأویل‌گرایی یا پسامدرنیسم به مثابه روشی مناسب برای تحلیل فعالیت‌های انسان صورت می‌گیرد. هدف فصل اول دفاع از واقع‌گرایی علمی یا طرح آن به عنوان معرفت‌شناسی یا روش‌شناسی برای علم نیست، بلکه هدف استفاده از واقع‌گرایی علمی برای نشان دادن این امر است که هستی‌شناسی محور اساسی همه پژوهش‌ها است. همچنین توصیفی که از واقع‌گرایی علمی در این فصل ارائه شده لحنی آموزشی دارد.

فصل دوم مسئله ساختار و کارگزار را در بافت تحول تاریخی طرح آن در چارچوب نظریه اجتماعی قرار می‌دهد. در این فصل به بررسی ریشه‌های این مسئله و تلاش‌های غالب برای حل آن پرداخته می شود.

فصل سوم به بررسی عمیق‌تر مبحث ساختار و کارگزار در نظریه روابط بین‌الملل می‌پردازد. هدف اصلی در این فصل نشان دادن سردرگمی‌های متعددی است که با طرح مسئله ساختار و کارگزار در رشته روابط بین‌الملل بروز کرده است. نگارنده در این فصل پنج موضوع کلیدی را شناسایی کرده‌است که دو مورد از آنها جزئی لاینفک از مسئله ساختار و کارگزار هستند و سه موضوع دیگر این‌گونه نیستند. اولین موضوع، ماهیت ساختارها و کارگزارها و نیز رابطه متقابل این دو با یکدیگر است. دومین موضوع روش‌های گوناگون لازم برای تحقیق در مورد ساختارها و کارگزارها است. سومین موضوع این است که آیا والتز تقلیل‌گرا است یا خیر. چهارمین موضوع این است که آیا مسئله سطوح تحلیل در روابط بین‌الملل همان مسئله ساختار-‌کارگزار است یا خیر. پنجمین موضوع وزن نسبی عوامل معطوف به ساختار و عوامل معطوف به کارگزار در تعیین نتایج اجتماعی است.

فصل چهارم به بررسی توصیف‌های غالب از ساختار در رشته روابط بین‌الملل می‌پردازد. در این راستا، ساختار واژه‌ای است که مرتباً در اکثر توصیف‌ها در رشته روابط بین‌الملل به چشم می‌خورد. علی‌رغم استفاده مکرر از این واژه در روابط بین‌الملل همیشه مشخص نیست نویسندگان مختلف زمانی که از این واژه در نوشته‌های خود استفاده می‌کنند دقیقاً چه معنایی را مد نظر دارند. البته مهم نیست که ساختار چیست، بلکه مهم این است که ما چه تصوری از ساختار داریم و چه استفاده‌ای از این مفهوم می‌کنیم.

فصل پنجم تحلیلی مشابه را این بار در مورد کارگزار ارائه می‌دهد به گونه‌ای که اگر تحلیل مفهوم ساختار، به استثنای چند مورد خاص در رشته روابط بین‌الملل توسعه نیافته است، وضعیت در مورد کارگزار چیزی جز یک خلأ کامل نیست. البته این در حالی است که اصطلاح کارگزار در غالب رویکرد‌های نظری موجود در رشته روابط بین‌الملل به کار برده می‌شود. دغدغه اصلی نگارنده در این فصل بیشتر متوجه این موضوع اساسی هستی‌شناسی است که کارگزار چیست؟ به چه نهادهایی می‌توان به صورتی مشروع عنوان کارگزار را اطلاق نمود؟ نظریه‌های مختلف چگونه کارگزاران اصلی خود را مفهوم‌بندی می‌کنند و شرایط لازم برای کارگزاری مؤثر کدام است؟ این فصل با بررسی نظریه کارگزاری دولت که در بطن تلاش‌های اخیر برای فراروی از مسئله ساختار-کارگزار دیده می‌شود ادامه می‌یابد، سپس بر پایه این تحلیل به دیدگاه‌هایی در مورد کنش اجتماعی معطوف می‌شود و برخی تمایزات نظری مهم میان انواع مختلف کنشگران اجتماعی را معرفی می‌کند. همچنین به بررسی نظریه‌ای در مورد کارگزاری می‌پردازد و تلاش می‌کند این مسئله را به موضوعات مربوط به کارگزاری سیاسی با بررسی معنای "کارگزاری دولت" ربط دهد.

فصل ششم به موضوعات معرفت‌شناختی می‌پردازد که هنگام طرح مسئله ساختارـ‌کارگزار مطرح می‌شوند. این موضوعات عموماً حول این مسئله دور می‌زنند که آیا روابط بین‌الملل می‌تواند علم باشد یا نه. در حالی که این فصل در ظاهر به معرفت‌شناسی اختصاص دارد، اما هدف بنیادی آن این است که معرفت‌شناسی را در جایگاه واقعی خود قرار دهد.

فصل هفتم بیشتر به موضوعات روش‌شناختی می‌پردازد که در بحث درباره مسئله ساختار و کارگزار مطرح می‌شوند. بار دیگر هدف اصلی در این فصل نشان دادن این مسئله است که بسیاری از موضوعاتی که به طور سنتی روش‌شناختی دانسته می‌شوند، در واقع در هستی‌شناسی‌های رقیب ریشه دارند. این فصل با بررسی روش‌شناسی آغاز می‌شود. سپس نشان می‌دهد که چگونه تفاوت میان تبیین و درک ماهیتی روش‌شناختی دارد نه معرفت‌شناختی. با این حال نشان می‌دهد، چگونه این تفاوت‌های روش‌شناختی در ملاحظات هستی‌شناختی ریشه دارند.

بنابراین درک این هستی‌شناسی‌ها منطقاً بر درک امکان وجود یک توصیف روش‌شناختی که تبیین و درک را در هم آمیزد مقدم است. در این کتاب سعی‌ بر این است که نشان داده شود، چگونه موضوعات هستی‌شناختی می‌توانند نتایج معرفت‌شناختی و روش‌شناختی و در عین حال عملی با ماهیتی اخلاقی و سیاسی داشته باشند. نگارنده از طریق بررسی‌های هستی‌شناختی در صدد است نشان دهد که برخی از مسائل نظریه روابط بین‌الملل را می‌توان به صورتی عقلانی حل کرد و بدین ترتیب سرنخ‌هایی برای شناخت ماهیت موضوعات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و اخلاقی در قلمرو مورد مطالعه ارائه داد.

فصل اول: روابط بین‌الملل: علمی عاری از اثبات‌گرایی
فصل دوم: مسئله ساختار ـ کارگزار: از نظریه اجتماعی تا نظریه روابط بین‌الملل
فصل سوم: مسئله ساختار ـ کارگزار در نظریه روابط بین‌الملل: مباحث مقدماتی
فصل چهارم: ساختـار
فصل پنجم: کـارگـزار
فصل ششم: مسئله ساختار و کارگزار: معرفت‌شناسی
فصل هفتم: مسئله ساختار و کارگزار: روش‌شناسی
فصل هشتم: نتیجـه گیری


پربیننده ترین ها