« ارزیابی عملکرد باراک اوباما » عنوان یادداشت روزنامه اطلاعات به قلم دکتر شهیدی مودب است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
پرده اول… مخاطب؛ جهانی
عصرروز ۲۴ ژوئیه سال ۲۰۰۸، شهر برلن. دهها هزار نفردرخیابان معروف ۱۷ ژون، حد فاصل دروازه براندن بورگ و ستون پیروزی گرد آمدهاند تا به سخنان یک حقوقدان ۴۳ ساله استاد دانشگاه آمریکایی شیکاگو گوش فرا دهند که نامزد ریاستجمهوری حزب دموکرات ایالات متحده آمریکا شده است. او سخنرانی ۲۳ دقیقهای خود را چنین آغاز میکند: من افتخار میکنم که یک شهروند آمریکاییام و نیز یک شهروند جهانی. مادرم متولد مرکز آمریکا و پدرم یک چوپان بزچران در روستایی در کشور کنیا و پدر بزرگم آشپز یک خانواده انگلیسی در آن کشور بوده است. او پس از اینکه از خدمات آمریکا بهملت آلمان، سقوط دیوار برلن، تلاش مشترک برای حل مشکلات جهانی سخن میگوید، به خاورمیانه و معضلات اعراب و اسرائیل میپردازد و ناگهان اعلام میکند که ایران باید به جاهطلبیهای هستهای خود پایان دهد. و نهایتا گفتههای هیجانآفرین خود را که با کف زدنهای ممتد همراه است چنین پایان میدهد که: «ما باید سر نوشت مشترکمان را دریابیم و بار دیگر تلاش کنیم که صلح و عدالت در جهان سایه افکند.»
این سخنران جوان خوشبیان سیاهپوست بلند قد، حسین باراک اوباماست که چند هفته بعد، پس از پیروزی بر یک سناتور سفید پوست سال خورده قهرمان جنگ ویتنام بهنام «جان مک کین» بهعنوان چهل و چهارمین رئیسجمهوری آمریکا به کاخ سفید راه مییابد و به رویای «مارتین لوتر گینگ» که خواب آزادی سیاهان را میدید تحقق میبخشد. اوباما در پایان دور اول ریاست جمهوری پس از پیروزی بر رقیب جمهوریخواه خود برای بار دوم بهمدت چهار سال دیگر بر اریکه قدرت تکیه میزند.
سخنان اوباما در اروپا و آمریکا با استقبال فراوان مواجه میشود، زیرا او در نظر دارد به یک جانبهگرایی سیاست خارجی آمریکا که جرج بوش پسر مظهر جنگطلب آن بود، پایان دهد. او همچنین در قاره آفریقا و ممالک اسلامی بهعنوان یک رنگین پوست مسلمان مورد توجه قرار میگیرد، زیرا با سخنان دوران انتخاباتی خود تغییرات مثبت در دنیا را وعده داده است و بالاخره انتخاب او برای جامعه سیاه ستمزده آمریکا غرور و افتخار آفریده است، زیرا این اولین بار است که چنین اتفاق باور نکردنی درآمریکا رخ داده است.
پرده دوم…..مخاطب؛ جهان اسلام
قاهره، دانشگاه الازهر، ۴ ژون سال ۲۰۰۹٫ سخنران خطاب به جهان اسلام حرف میزند. او میهمان مشترک دانشگاه قاهره و الازهر است. عنوان صحبتهایش آغازی نو اعلام شده است. رئیسجمهوری آمریکا در جمع علما و اساتید دانشگاه وی به رابطه تاریخی اسلام و غرب میپردازد و از خدمات اسلام به تمدن غرب میگوید و دستاوردها و اختراعات مسلمین و کمکشان به علم بشری را بر میشمرد. از اسلام در آمریکا و سهم شهروندان مسلمان آمریکا و تلاش آنها در ساختن جامعه آمریکا داد سخن میدهد و به اینجا میرسد که به دلیل تحولات جهانی شدن و تجدد، بسیاری از مسلمانان غرب را دشمن سنت خود تلقی میکنند، اما او بهعنوان یک تاریخدان، معتقد است که تمدن اسلامی عصر روشنگری را در اروپا و نیز رنسانس را تسهیل کرده است و به کشور خودش باز میگردد و میگوید که آزادی آمریکا تفکیکناپذیر از آزادی در انجام عبادت مسلمانان است و اینکه آمریکا هرگز با اسلام در جنگ نبوده و نخواهد بود. سپس به اسرائیل میپردازد و با سیاست شهرکسازی مخالفت و بر لزوم تشکیل دولت فلسطین تاکید میکند و میگوید که همه باید به پیشرفت اقتصادی و صلح کمک کنیم.
باراک اوباما با سخنانی که در برلن و قاهره ایراد کرد، انتظارات جهانی از آمریکا را بالا برد و این امید را آفرید که یک رئیسجمهوری سیاهپوست ماهیت قدرت را در آمریکا دگرگون خواهد کرد و به صرف آفریقایی تبار و رنگین پوست بودن هم، در جامعه زیر ستم سیاهپوست کشور خود این توقع را ایجاد کرد که به نفع سیاهپوستان تحولات اجتماعی بزرگی را دامن خواهد زد. او نسبت به روسای جمهوری دیگر آمریکا که بعد از جنگ دوم جهانی به قدرت رسیدهاند، عمل کرد بهتری دارد و آمریکا در هشت سال زمامداری او، درگیر یک جنگ جدید نشد وی نیروهای نظامی کشورش را از عراق و افغانستان تقریباً خارج کرد و در لیبی و سوریه مانند فرانسه و انگلیس وارد جنگ نشد و در قضایای اوکراین هم تقریباً منفعلانه عمل کرد و اروپا را در مواجهه با قدرت افزاینده روسیه تنها گذاشت و در مقابله با داعش هم عملکرد درخشانی بهجا نگذاشت و در حوادث انقلاب مصر در میدان تحریر هم آنگونه که از او انتظار میرفت عمل نکرد.
در خاورمیانه و در زمینه دست اندازیهای افراطیون صهیونیست به زمینهای فلسطینیان عملاً کاری نکرد و جز یک مورد در سازمان ملل، قطعنامههای ضد تجاوزهای اسرائیل را وتو کرد. شاید برگ برنده او در این قسمت از جهان به انجام رساندن مذاکرات هستهای و به پایان آوردن موفق آن بود که بدون اراده او چنین کار سترگی قابل انجام نبود، اما در این حوزه هم متاسفانه ترور دانشمندان هستهای ما در زمان او اتفاق افتاد و بهکارگیری ویروس استاکسنت هم علیه تاسیسات هستهای ایران زیر نظر وی انجام شد. او که از مشارکت در حل مشکلات سخن میگفت و قرار بود در میان متحدان اروپایی آمریکا اطمینان از دست رفته در زمان جرج بوش را برگرداند، نه فقط نتوانست به وعده خود عمل کند، بلکه با شنود تلفنهای صدر اعظم آلمان و رئیسجمهوری فرانسه توسط سیا، عدم اعتماد تازهای ایجاد کرد.
اقدام سال پایانی ریاست جمهوری او در خاتمه دادن به تحریم کوبا و سفرش به هاوانا، بزرگترین تابو رابطه با همسایه انقلابی آمریکا بود که بهدست او شکسته شد. گرچه اروپا و خاورمیانه در دوره زمامداری او اهمیت گذشته را برای آمریکا نداشت، اما توجه وی به مهار آرام چین قدرتمند از اولویتهای سیاست خارجی او باقی ماند. البته دستگیری و قتل اسامه بن لادن را اوباما بزرگترین دستاورد سیاست ضد تروریست خود دانست.
تا آنجا که به ایران مربوط میشود دو اقدام یک ماه اخیر او در عدم وتوی تمدید تحریمهای دهساله غیر هستهای و نیز تمدید یکساله اخیر تحریم علیه ایران از نقاط منفی عملکرد او باقی خواهد ماند. و بالاخره متعاقب شکست خانم کلینتون و به بهانه دخالت ولادیمیر پوتین به نفع دونالد ترامپ روسستیزی او گل کرد و ۳۵ دیپلمات مسکو در آمریکا را عنصر نامطلوب اعلام و اخراج کرد. اوباما بزرگترین تأسف خود در سیاست خارجی را در فکر نبودن برای جانشینی بعد از معمر قذافی ذکر کرده است و اگر در نظر گیریم که متعاقب قتل کریستوفر استیون سفیر آمریکا در بنغازی در حوادث لیبی، هم حزبی او ـ هیلاری کلینتون ـ که در آن زمان وزیر خارجه بود، چه بهای سنگینی پرداخت، میتوان تأسف عمیق آقای اوباما را بهتر درک کرد.
در سیاست داخلی بزرگترین دستاورد وی بیمه اجباری برای چهل میلیون آمریکایی بود که توان بیمه کردن خود را نداشتند. که این میراث اوباما هم بهقرار اطلاع در آیندهای نزدیک توسط دونالد ترامپ و جمهوریخواهان در سنا و کنگره به تاراج خواهد رفت.
گرچه شماری از رهبران اتحادیههای کارگری آمریکا از عملکرد وی اظهار عدم رضایت میکنند و میگویند که تعداد کسانیکه به اتحادیه پیوستهاند در زمان او ۶ در صد کاهش یافته است با این حال قاطبه جامعه سیاهان این احساس را دارند که آنان در زمان او در امنیت بهتری در مقابل پلیس خشن و سفید پوستان افراطی داشته و مهمتر از همه افتخار میکنند که یک رئیسجمهوری سیاهپوست توانسته است بهمدت هشت سال قدرتمندترین رهبر سیاسی شود، بهعلاوه که وی یک اشرافزاده و از خانوادهای ثروتمند نبوده، بلکه پسرچوپانی بوده که پدرش در یک دهکده دورافتاده کشور کنیا زندگی میکرده است.
عصر اوباما تا چند روز دیگر به سر خواهد آمد و تاریخ در مورد او و عملکرد وی ارزیابی و قضاوت خواهد کرد، اما این نکته را هم لحاظ خواهد کرد که باراک حسین اوباما قبل از اینکه یک سیاهپوست یا روشنفکری باشد که اشتهار اولیه خود را در مخالفت با لشکرکشی جرج بوش به عراق بهدست آورده، یک حقوقدان متخصص قانون اساسی آمریکا و یک آمریکایی بوده است که مقدم بر همه ایدهالهای روشنفکرانهاش، منافع ملی کشورش قرار داشته است. شاید اوباما مولفههای قدرت در جامعه آمریکا را تغییر داده باشد، لیکن در ماهیت قدرت امپریالیستی ایالات متحده آمریکا، اگر هم میخواست، نتوانست تغییری ایجاد کند.
پرده اول… مخاطب؛ جهانی
عصرروز ۲۴ ژوئیه سال ۲۰۰۸، شهر برلن. دهها هزار نفردرخیابان معروف ۱۷ ژون، حد فاصل دروازه براندن بورگ و ستون پیروزی گرد آمدهاند تا به سخنان یک حقوقدان ۴۳ ساله استاد دانشگاه آمریکایی شیکاگو گوش فرا دهند که نامزد ریاستجمهوری حزب دموکرات ایالات متحده آمریکا شده است. او سخنرانی ۲۳ دقیقهای خود را چنین آغاز میکند: من افتخار میکنم که یک شهروند آمریکاییام و نیز یک شهروند جهانی. مادرم متولد مرکز آمریکا و پدرم یک چوپان بزچران در روستایی در کشور کنیا و پدر بزرگم آشپز یک خانواده انگلیسی در آن کشور بوده است. او پس از اینکه از خدمات آمریکا بهملت آلمان، سقوط دیوار برلن، تلاش مشترک برای حل مشکلات جهانی سخن میگوید، به خاورمیانه و معضلات اعراب و اسرائیل میپردازد و ناگهان اعلام میکند که ایران باید به جاهطلبیهای هستهای خود پایان دهد. و نهایتا گفتههای هیجانآفرین خود را که با کف زدنهای ممتد همراه است چنین پایان میدهد که: «ما باید سر نوشت مشترکمان را دریابیم و بار دیگر تلاش کنیم که صلح و عدالت در جهان سایه افکند.»
این سخنران جوان خوشبیان سیاهپوست بلند قد، حسین باراک اوباماست که چند هفته بعد، پس از پیروزی بر یک سناتور سفید پوست سال خورده قهرمان جنگ ویتنام بهنام «جان مک کین» بهعنوان چهل و چهارمین رئیسجمهوری آمریکا به کاخ سفید راه مییابد و به رویای «مارتین لوتر گینگ» که خواب آزادی سیاهان را میدید تحقق میبخشد. اوباما در پایان دور اول ریاست جمهوری پس از پیروزی بر رقیب جمهوریخواه خود برای بار دوم بهمدت چهار سال دیگر بر اریکه قدرت تکیه میزند.
سخنان اوباما در اروپا و آمریکا با استقبال فراوان مواجه میشود، زیرا او در نظر دارد به یک جانبهگرایی سیاست خارجی آمریکا که جرج بوش پسر مظهر جنگطلب آن بود، پایان دهد. او همچنین در قاره آفریقا و ممالک اسلامی بهعنوان یک رنگین پوست مسلمان مورد توجه قرار میگیرد، زیرا با سخنان دوران انتخاباتی خود تغییرات مثبت در دنیا را وعده داده است و بالاخره انتخاب او برای جامعه سیاه ستمزده آمریکا غرور و افتخار آفریده است، زیرا این اولین بار است که چنین اتفاق باور نکردنی درآمریکا رخ داده است.
پرده دوم…..مخاطب؛ جهان اسلام
قاهره، دانشگاه الازهر، ۴ ژون سال ۲۰۰۹٫ سخنران خطاب به جهان اسلام حرف میزند. او میهمان مشترک دانشگاه قاهره و الازهر است. عنوان صحبتهایش آغازی نو اعلام شده است. رئیسجمهوری آمریکا در جمع علما و اساتید دانشگاه وی به رابطه تاریخی اسلام و غرب میپردازد و از خدمات اسلام به تمدن غرب میگوید و دستاوردها و اختراعات مسلمین و کمکشان به علم بشری را بر میشمرد. از اسلام در آمریکا و سهم شهروندان مسلمان آمریکا و تلاش آنها در ساختن جامعه آمریکا داد سخن میدهد و به اینجا میرسد که به دلیل تحولات جهانی شدن و تجدد، بسیاری از مسلمانان غرب را دشمن سنت خود تلقی میکنند، اما او بهعنوان یک تاریخدان، معتقد است که تمدن اسلامی عصر روشنگری را در اروپا و نیز رنسانس را تسهیل کرده است و به کشور خودش باز میگردد و میگوید که آزادی آمریکا تفکیکناپذیر از آزادی در انجام عبادت مسلمانان است و اینکه آمریکا هرگز با اسلام در جنگ نبوده و نخواهد بود. سپس به اسرائیل میپردازد و با سیاست شهرکسازی مخالفت و بر لزوم تشکیل دولت فلسطین تاکید میکند و میگوید که همه باید به پیشرفت اقتصادی و صلح کمک کنیم.
باراک اوباما با سخنانی که در برلن و قاهره ایراد کرد، انتظارات جهانی از آمریکا را بالا برد و این امید را آفرید که یک رئیسجمهوری سیاهپوست ماهیت قدرت را در آمریکا دگرگون خواهد کرد و به صرف آفریقایی تبار و رنگین پوست بودن هم، در جامعه زیر ستم سیاهپوست کشور خود این توقع را ایجاد کرد که به نفع سیاهپوستان تحولات اجتماعی بزرگی را دامن خواهد زد. او نسبت به روسای جمهوری دیگر آمریکا که بعد از جنگ دوم جهانی به قدرت رسیدهاند، عمل کرد بهتری دارد و آمریکا در هشت سال زمامداری او، درگیر یک جنگ جدید نشد وی نیروهای نظامی کشورش را از عراق و افغانستان تقریباً خارج کرد و در لیبی و سوریه مانند فرانسه و انگلیس وارد جنگ نشد و در قضایای اوکراین هم تقریباً منفعلانه عمل کرد و اروپا را در مواجهه با قدرت افزاینده روسیه تنها گذاشت و در مقابله با داعش هم عملکرد درخشانی بهجا نگذاشت و در حوادث انقلاب مصر در میدان تحریر هم آنگونه که از او انتظار میرفت عمل نکرد.
در خاورمیانه و در زمینه دست اندازیهای افراطیون صهیونیست به زمینهای فلسطینیان عملاً کاری نکرد و جز یک مورد در سازمان ملل، قطعنامههای ضد تجاوزهای اسرائیل را وتو کرد. شاید برگ برنده او در این قسمت از جهان به انجام رساندن مذاکرات هستهای و به پایان آوردن موفق آن بود که بدون اراده او چنین کار سترگی قابل انجام نبود، اما در این حوزه هم متاسفانه ترور دانشمندان هستهای ما در زمان او اتفاق افتاد و بهکارگیری ویروس استاکسنت هم علیه تاسیسات هستهای ایران زیر نظر وی انجام شد. او که از مشارکت در حل مشکلات سخن میگفت و قرار بود در میان متحدان اروپایی آمریکا اطمینان از دست رفته در زمان جرج بوش را برگرداند، نه فقط نتوانست به وعده خود عمل کند، بلکه با شنود تلفنهای صدر اعظم آلمان و رئیسجمهوری فرانسه توسط سیا، عدم اعتماد تازهای ایجاد کرد.
اقدام سال پایانی ریاست جمهوری او در خاتمه دادن به تحریم کوبا و سفرش به هاوانا، بزرگترین تابو رابطه با همسایه انقلابی آمریکا بود که بهدست او شکسته شد. گرچه اروپا و خاورمیانه در دوره زمامداری او اهمیت گذشته را برای آمریکا نداشت، اما توجه وی به مهار آرام چین قدرتمند از اولویتهای سیاست خارجی او باقی ماند. البته دستگیری و قتل اسامه بن لادن را اوباما بزرگترین دستاورد سیاست ضد تروریست خود دانست.
تا آنجا که به ایران مربوط میشود دو اقدام یک ماه اخیر او در عدم وتوی تمدید تحریمهای دهساله غیر هستهای و نیز تمدید یکساله اخیر تحریم علیه ایران از نقاط منفی عملکرد او باقی خواهد ماند. و بالاخره متعاقب شکست خانم کلینتون و به بهانه دخالت ولادیمیر پوتین به نفع دونالد ترامپ روسستیزی او گل کرد و ۳۵ دیپلمات مسکو در آمریکا را عنصر نامطلوب اعلام و اخراج کرد. اوباما بزرگترین تأسف خود در سیاست خارجی را در فکر نبودن برای جانشینی بعد از معمر قذافی ذکر کرده است و اگر در نظر گیریم که متعاقب قتل کریستوفر استیون سفیر آمریکا در بنغازی در حوادث لیبی، هم حزبی او ـ هیلاری کلینتون ـ که در آن زمان وزیر خارجه بود، چه بهای سنگینی پرداخت، میتوان تأسف عمیق آقای اوباما را بهتر درک کرد.
در سیاست داخلی بزرگترین دستاورد وی بیمه اجباری برای چهل میلیون آمریکایی بود که توان بیمه کردن خود را نداشتند. که این میراث اوباما هم بهقرار اطلاع در آیندهای نزدیک توسط دونالد ترامپ و جمهوریخواهان در سنا و کنگره به تاراج خواهد رفت.
گرچه شماری از رهبران اتحادیههای کارگری آمریکا از عملکرد وی اظهار عدم رضایت میکنند و میگویند که تعداد کسانیکه به اتحادیه پیوستهاند در زمان او ۶ در صد کاهش یافته است با این حال قاطبه جامعه سیاهان این احساس را دارند که آنان در زمان او در امنیت بهتری در مقابل پلیس خشن و سفید پوستان افراطی داشته و مهمتر از همه افتخار میکنند که یک رئیسجمهوری سیاهپوست توانسته است بهمدت هشت سال قدرتمندترین رهبر سیاسی شود، بهعلاوه که وی یک اشرافزاده و از خانوادهای ثروتمند نبوده، بلکه پسرچوپانی بوده که پدرش در یک دهکده دورافتاده کشور کنیا زندگی میکرده است.
عصر اوباما تا چند روز دیگر به سر خواهد آمد و تاریخ در مورد او و عملکرد وی ارزیابی و قضاوت خواهد کرد، اما این نکته را هم لحاظ خواهد کرد که باراک حسین اوباما قبل از اینکه یک سیاهپوست یا روشنفکری باشد که اشتهار اولیه خود را در مخالفت با لشکرکشی جرج بوش به عراق بهدست آورده، یک حقوقدان متخصص قانون اساسی آمریکا و یک آمریکایی بوده است که مقدم بر همه ایدهالهای روشنفکرانهاش، منافع ملی کشورش قرار داشته است. شاید اوباما مولفههای قدرت در جامعه آمریکا را تغییر داده باشد، لیکن در ماهیت قدرت امپریالیستی ایالات متحده آمریکا، اگر هم میخواست، نتوانست تغییری ایجاد کند.
آخرین اخبار