کد خبر: ۱۰۶۷۶۶
تاریخ انتشار: ۲۳ فروردين ۱۳۹۵ - ۰۸:۳۵
استفان والت استاد مشهور روابط بین الملل دانشگاه هاروارد در فارین پالسی نوشت: باراک اوباما در پایان دور ریاست جمهوریش قرار گرفته و مثل هر آدم دیگری نگران قضاوتی است که با رقتنش از او می شود. احتمالا این انگیزه می تواند دلیل شرکت او در سلسله ای از مصاحبه ها با آتلانتیک را روشن کند که در آن از رویکرد خود در سیاست خارجی دفاع کرده و توضیح می دهد که چرا نسبت به استفاده از قدرت آمریکا آن طور که منتقدانش می خواهند علاقه ای نشان نداده است.

به گزارش صداي ايران به نقل از انتخاب این نشریه آورده است: می توانم درک کنم که چرا بسیاری از مردم اوباما را واقع گرا فرض می کنند، اما تا آنجا که من می بینم، ابعاد غیرواقع گرایانه ریاست جمهوریش همان قدر مهم و اثرگذار بوده اند که ویژگی های واقع گرایانه اش بوده است. در حقیقت، دلیل اصلی ناکامی های آشکار او در سیاست خارجی همین رویکردهای به دور از واقع نگریش بود.

اما اول ببینیم میراث اوباما چگونه خواهد بود؟ نظر من این است که اگر از حق نگذریم تاریخ نگاران آینده به اوباما نمره خوبی خواهند داد. او به عنوان اولین رئیس جمهور آمریکا که سفیدپوست نبود در خاطره ها می ماند که در اداره دولتش وقار، متانت و کوشش نشان داد. دولت او کاملا بدون رسوایی بود و او تصمیمات ناگهانی زیادی نگرفت که بد تمام شود. تحمل او برابر بسیاری از انتقادات مغرضانه و حتی از سر نژاد پرستی تحسین آمیز بود. و هر کسی هم که پیروز انتخابات ماه نوامبر شود، احتمالا اوباما در مقایسه با آن ها بسیار بهتر به نظر برسد.

با نگاه به گذشته، اوباما برای اقدامات بسیاری تحسین کسب می کند؛ برای اصلاحات خدمات درمانی؛ برای نجات آمریکا از لبه گرفتاری در مهلکه یک رکود شدید اقتصادی دیگر؛ برای افزایش پذیرش حقوق اقلیت ها. اگر زمانی که دولت را در دست گرفت به یاد بیاورید، می بینید این ها دستاوردهای کمی نیست. اما هنگامی که اوباما به این اهداف نایل شد، در برابرش جبهه جمهوری خواهانی قرار داشتند که فضای مسموم و افراطی آن حتی رهبران خودشان را هم در خود فرو می برد و به دفعات تهدید به تعطیلی تمام دولت فدرال کرده بودند. این روش حزب جمهوری خواه برای نشان دادن میهن پرستی است.

این بخش های میراث او فقط شامل دستاوردهای داخلی می شود. آنچه از سیاست خارجه اش بر جا مانده مجموعه ای از اقدامات موفق و ناموفق بوده است.با این وجود اوباما می تواند در چند زمینه واقعا اعلام پیروزی کند: تصویر آمریکا در اکثر نقاط جهان نسبت به پیش از ریاست جمهوری او بسیار بهتر شده است؛ روابط با چین به رغم "چرخش" به شرق آسیا آرام بوده ؛ و توافق هسته ای با ایران تا کنون موفقیتی بارز بوده است. همچنین برای پایان دادن به تلاش های طولانی و بی فایده برای طرد کوبا، و برای پیشرفت در مسائل امنیت هسته ای جهان و تغییر دمای کره زمین باید به عملکرد اوباما آفرین گفت (هرچند دو مورد آخر نیاز به اقدامات بیشتری از هر دو طرف دارد).

متاسفانه کارنامه سیاست خارجی اوباما شامل تعداد قابل توجهی از شکست های مایوس کننده نیز هست، که اولین آن ها با افغانستان شروع می شود. او در سال اول ریاستش بسیار با این مساله دست و پنجه نرم کرد و دست آخر 60هزار سرباز دیگر هم فرستاد. او وعده داد این افزایش موقتی اوضاع را علیه طالبان تغییر داده و به آمریکا اجازه می دهد با افتخار از افغانستان خارج شود. الان سال 2016 است و طالبان کنترل مساحت بیشتری نسبت به هر زمانی پس از 2001 را در اختیار دارد و هیچ پایانی هم بر امکان خروج نیروهای آمریکا از افغانستان دیده نمی شود. همان طور که بعضی از ما قبلا هشدار داده بودیم، این سیاست با هدف شکست تنظیم شد، و به شکست هم منجر شد.

به طور مشابه، تلاش های همراه با حسن نیت اوباما برای ایجاد صلح میان اسرائیلی ها و فلسطینی ها با سلسله ای از ناکامی ها همراه شد: شهرک سازی اسرائیلی ها همچنان گسترش پیدا کرد، غزه همچنان زیر موشک بود، و راه حل دو دولت که بیل کلینتون، جورج بوش، و اوباما همه برایش تلاش کردند حالا دیگر مرده است ( و چه بسا به گور سپرده شده باشد). اوباما و جان کری زمان و انرژی زیادی را صرف این مسائل کردند و دست آخر هم هیچ حاصلی نصیبشان نشد.

واکنش اوباما به بهار عربی هم نتایج بهتری با خود نداشت. آمریکا کمک کرد حسنی مبارک برداشته شود و دولت منتخب محمد مرسی را مورد حمایت خود قرار داد. اما ناگهان مسیرش را عوض کرد و هیچ توجهی نشان نداد وقتی با یک کودتای نظامی مرسی برکنار شد و دیکتاتور دیگری بر مسند حکومت نشست. نیروی هوایی آمریکا به سرنگونی حکومت غذافی کمک کرد (تصمیمی که اوباما حالا از آن پشیمان است)، و نتیجه آن کشور از دست رفته ای است که محل فعالیت داعش شده. اوباما بیانیه داد "اسد باید برود"، درحالی که هیچ راه خوبی برای کنار رفتنش وجود نداشت و سوای آن نامزد مناسب دیگری هم برای جایگزین کردنش نبود؛ و بعد آمریکا به توقف تلاش های اولیه سازمان ملل برای آتش بس و پایان جنگ کمک کرد. اکنون سوریه ویرانه شده است، و اسد همچنان مناطق کلیدی این کشور را در اختیار دارد. اوباما و تیمش نسبت به شکل گیری داعش هم غافل بودند. باعث ناراحتی است که اوضاع خاورمیانه با آمدن اوباما از آنچه بود بسیار بدتر شده است. آمریکا به تنهایی مسئول این روند تازه نیست، اما مداخلات متعدد آن باعث دامن زدن به آتش تنش ها شده و دوست و دشمن را همه از خود دور کرده است.

البته مواجهه با چندین قیام مردمی در چند کشور مختلف برای هر رئیس جمهوری می تواند چالش برانگیز باشد، و به سادگی می توان واکنش های فاجعه بارتر از این را هم تصور کرد. با این همه اوباما و تیمش هیچ وقت نفهمیدند واقعا در این منطقه چه چیزی را می خواهند به دست بیاورند ، و نتیجه نهایی مجموعه سلسله ای از اقدامات آنی و گسسته شد. 

مورد آخری که اوباما باید در آن بهتر عمل می کرد در رابطه با روسیه بود. من طرفدار ولادمیر پوتین نیستم، اما مقامات آمریکا با حمایت از تظاهرات کنندگانی که خواهان کنار رفتن ویکتور یانکوویچ از ریاست جمهوری اوکراین بودند و ناتوانی در پیش بینی واکنش مسکو مرتکب اشتباه بزرگی شد. نتیجه آن برای مردم اوکراین فاجعه بار، برای آمریکا خجالت آور، و برای اروپا وضعیتی مخاطره آمیز بود در حالی که جایی برای پرداختن برای پرداختن به مساله ای دیگر نداشتند.

آیا این کارنامه سیاست خارجه یک رئیس جمهور واقع نگر است؟ از طرف دیگر، اوباما رویکردهای خاص خود را دارد که با نگاه واقع نگرانه همخوانی دارد. او تشخیص می دهد قدرت آمریکا نامحدود نیست و قدرت نظامی ابزار خشنی است که نمی تواند هر مساله ای را حل کند. همچون اکثر واقع نگران معاصر، او هم فکر می کند آمریکا در امنیت کامل است و تروریسم هسته ای و تغییرات آب و هوا تنها تهدیدهای موجود برای آینده قابل پیش بینی هستند. باور او به افزایش اهمیت استراتژیک آسیا نشان دهنده علاقه او به نقش کلیدی قابلیت های اقتصادی و نظامی در شکل دادن به سیاست جهان است. در واقع اوباما با تاکید بر "ساخت کشور در خانه" نشان از این آگاهی دقیق دارد که قدرت داخلی سنگ بنای امنیت ملی و نفوذ بین المللی است. و مثل اغلب واقع گراها فکر می کند این ایده که آمریکا باید برای حفظ "اعتبار" خود به جنگ های احمقانه برود، حرف پوچ خطرناکی است.

البته حتی اگر اوباما منطق پشت استراتژی خود را توضیح داده و آن را به دقت پی می گرفت، باز هم ممکن بود در تغییر تفکر مداخله جو نظام سیاست خارجی آمریکا ناکام بماند. به هر حال، هر نگرشی از سوی چندین فرد ثروتمند، شرکت قدرتمند، اتاق فکرهای تاثیرگذار، و لابی های با نفوذ حمایت می شود. شاید تلاش بلندپروازانه تغییر تفکر آمریکایی ها درباره سیاست خارجی به نتیجه نرسیده باشد، اما با پایان دوره ریاست جمهوری، باز هم آرزو می کنم کاش تلاش می کرد.

ترجمه: محمد صفری
پربیننده ترین ها
آخرین اخبار